هوش مصنوعی در پزشکی

آینده‌نگاران مغز: راز موفقیت کشورها در هوش مصنوعی و عقب‌ماندگی ما

وقتی ما درگیر صدور فتواهایی بودیم که هوش مصنوعی را تهدیدی برای ایمان و اخلاق معرفی می‌کرد و به جای فهم، پژوهش و بهره‌گیری از این تحول شگرف، تنها دستور «فیلتر کنید» صادر می‌شد، در همان زمان کشورهای دیگر با نگاهی آینده‌نگرانه، آرام و پیوسته روی مزایا، کاربردها و زیرساخت‌های هوش مصنوعی کار می‌کردند. آنان به‌جای ترس، شناخت را برگزیدند؛ به‌جای ممنوعیت، مهارت‌آموزی را توسعه دادند؛ و به‌جای بستن درها، دروازه‌های نوآوری را گشودند.

و امروز نتیجه پیش چشم ماست:
برای آنها، هوش مصنوعی رونق اقتصادی، شتاب علمی، کاهش هزینه‌ها و افزایش قدرت جهانی به همراه آورد؛
و برای ما، با همان سیاست‌های دفعی و هراس‌زده، چیزی جز عقب‌ماندگی دیجیتال، فرار استعدادها و وابستگی تکنولوژیک باقی نمانده است.

تفاوت دقیقاً همین‌جاست:
آنها آینده را ساختند؛
و ما آینده را فیلتر کردیم.

آنچه در سال‌های اخیر بر سر آینده تکنولوژی در کشور ما آمده است، نه یک حادثه ناگهانی و تصادفی، بلکه نتیجه طبیعی یک نگاه غلط، یک تحلیل نادرست و یک ترس تاریخی از ناشناخته‌هاست. تکنولوژی‌های بزرگ هیچ‌گاه منتظر نمی‌مانند تا ملت‌ها آماده شوند؛ انقلاب‌ها همیشه بی‌محابا از راه می‌رسند و تنها کسانی از آن بهره می‌برند که زودتر از دیگران معنای آن را دریابند. جهان در آستانه یکی از بزرگ‌ترین تحولات تاریخ بشر قرار گرفت؛ تحولی که نامش هوش مصنوعی است. اما برخورد ما با این تحول، همان نقطه‌ای است که سرنوشت‌ها را از هم جدا کرد.

در زمانی که بسیاری از اندیشمندان، پژوهشگران، دانشگاه‌ها و دولت‌های پیشرو جهان با ذهنی گشوده به استقبال این فناوری رفتند و تلاش کردند آن را بفهمند، اخلاقش را تحلیل کنند، خطراتش را مدیریت کنند و فوایدش را به خدمت مردمشان درآورند، ما درگیر صدور فتواها، تفسیرهای اضطرابی و تصمیم‌های دفعی بودیم. گویی تصور می‌کردیم می‌توانیم با یک حکم، یک دستور یا یک فیلتر، موجی را که جهان را دربر گرفته است، متوقف کنیم. گویی باور داشتیم اگر چشم‌هایمان را ببندیم، طوفان دریا را آرام می‌کند.

اما جهان مسیر دیگری رفت. کشورهایی که فهمیدند هوش مصنوعی تهدید نیست، بلکه مرحله‌ای جدید از بلوغ انسان است، به جای ترسیدن، دانستن را انتخاب کردند. آنان ترس را کنار گذاشتند و به جای آن، پرسشگری، فهم و برنامه‌ریزی را نشاندند. این همان تفاوت بنیادین است: ترس از آینده، یا ساختن آینده.

کشورهای پیشرو، از آمریکا و ژاپن گرفته تا چین و کره جنوبی، از اروپا تا هند، از همان روز نخست متوجه شدند که هوش مصنوعی نه فقط یک ابزار، بلکه زیرساخت آینده اقتصاد جهانی است. فهمیدند که هر صنعتی، از پزشکی تا دفاعی، از آموزش تا کشاورزی، و از حمل‌ونقل تا هنر، دیر یا زود با هوش مصنوعی دگرگون خواهد شد. آنان با نگاهی آرام، پیوسته و دقیق، آزمایشگاه‌ها ساختند، قوانین نوین نوشتند، بخش خصوصی را حمایت کردند، دانشگاه‌ها را تجهیز کردند و به مردم آموختند چگونه با تکنولوژی جدید زندگی کنند. آنها به جای بستن درها، دروازه‌های نوآوری را گشودند.

اما ما چه کردیم؟ در زمانی که باید می‌پرسیدیم این فناوری چه می‌گوید، چگونه کار می‌کند و چگونه می‌توان از آن بهره گرفت، مشغول بحث درباره این بودیم که آیا وجودش مجاز است یا خیر. جامعه ما در حالی با هوش مصنوعی روبه‌رو شد که از همان ابتدا آن را تهدیدی برای ایمان، اخلاق، هویت یا استقلال معرفی کردند. نتیجه این نگاه، چیزی جز ترس نبود. و ترس همیشه ساده‌ترین راه را انتخاب می‌کند: محدود کن، ببند، ممنوع کن، فیلتر کن. چون آسان‌تر است که دیوار بسازی تا اینکه آموزش بدهی. آسان‌تر است که خاموش کنی تا اینکه بفهمی. آسان‌تر است که بترسی تا اینکه پیشرفت کنی.

اما جهان هیچ‌گاه با ترس متوقف نمی‌شود. کشورها در حالی روی زیرساخت‌های هوش مصنوعی کار می‌کردند که ما درگیر این بودیم که آیا اساساً صحبت کردن درباره آن مجاز است یا نه. آنان در حالی متخصص تربیت می‌کردند که ما استعدادهای خود را با ناامیدی و بی‌برنامگی از دست می‌دادیم. آنان در حالی الگوریتم‌ها را توسعه می‌دادند که ما حتی اجازه دسترسی به نسخه‌های اولیه این ابزارها را هم نداشتیم. آنان در حالی آینده را می‌ساختند که ما آینده را فیلتر می‌کردیم.

و امروز، نتیجه پیش چشم ماست.

کشورهایی که در مسیر درست قدم برداشتند، اکنون با سرعتی شگفت‌انگیز درحال رشد هستند. هوش مصنوعی برای آنها نه فقط یک ابزار اقتصادی، بلکه یک قدرت جهانی است. شرکت‌هایشان در جهان می‌درخشند. دانشگاه‌هایشان قطب آموزش تکنولوژی شده‌اند. دولت‌هایشان هزینه‌ها را کاهش داده‌اند، راندمان را بالا برده‌اند و کیفیت خدمات عمومی را چند برابر کرده‌اند. صنایعشان با سرعتی که تاریخ کمتر به خود دیده، رشد کرده‌اند. حتی فرهنگ، هنر و ادبیاتشان تحت تأثیر هوش مصنوعی، افق‌های تازه‌ای گشوده است.

اما برای ما چه مانده؟ نتیجه همان سیاست‌های هراس‌زده و محدودکننده، جز عقب‌ماندگی دیجیتال، وابستگی تکنولوژیک و خروج نخبگان نبوده است. زیرساخت‌های ما فرسوده‌اند، دانشگاه‌های ما از جریان اصلی علم جهان فاصله گرفته‌اند، شرکت‌های ما امکان رقابت ندارند، و جوانانی که می‌توانستند آینده‌ساز باشند، اکنون در فکر مهاجرت‌اند. این تفاوت‌ها نه حاصل یک دهه، بلکه حاصل چند تصمیم غلط اساسی است: ترسیدن به جای فهمیدن، بستن به جای ساختن.

هوش مصنوعی مثل جریان آب است. نمی‌توان آن را متوقف کرد. می‌توان از آن سد ساخت، می‌توان با آن زمین‌ها را آبیاری کرد، یا می‌توان اجازه داد از کنار ما بگذرد و ما تشنه بمانیم. جهان سد ساخت؛ ما چشم بستیم. جهان درک کرد؛ ما انکار کردیم. جهان آینده را ساخت؛ ما آینده را فیلتر کردیم.

از همین نقطه، تفاوت آغاز شد. تفاوت در نگاه، تفاوت در جرأت، تفاوت در فهم. درحالی‌که دسترسی آزاد به دانش در جهان ارزش بود، در کشور ما تبدیل به خطر شد. در جهان، کودک ده‌ساله با هوش مصنوعی برنامه‌نویسی یاد می‌گیرد؛ در کشور ما دانشجوی فارغ‌التحصیل باید از VPN شروع کند. در جهان، استاد دانشگاه پروژه تحقیقاتی هوش مصنوعی را با بودجه دولتی جلو می‌برد؛ در کشور ما محتوای آموزشی او ممکن است مسدود شود. در جهان، آینده شغلی برای متخصصان هوش مصنوعی روشن است؛ در کشور ما جوانان با استعداد، چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای نمی‌بینند.

این شکاف هر سال بزرگ‌تر می‌شود. و مشکل این نیست که دیگران سریع می‌دوند؛ مشکل این است که ما نمی‌دویم، و حتی از دویدن می‌ترسیم.

هوش مصنوعی، همچون برق، اینترنت یا چاپ، یک انتخاب نیست؛ یک جبر تاریخی است. همان‌گونه که هیچ‌کس نتوانست جلوی برق را بگیرد، هیچ کشوری نتوانست اینترنت را به‌طور کامل متوقف کند، هیچ حکومتی نتوانست چاپ را برای همیشه محدود کند، هوش مصنوعی نیز مسیری را باز کرده است که بازگشت‌ناپذیر است. تفاوت تنها در این است: یا سوار این موج می‌شوی، یا زیر آن دفن می‌شوی.

کشورها این حقیقت را فهمیدند؛ ما دیر فهمیدیم. و هزینه دیر فهمیدن همیشه بسیار سنگین است.

اما داستان هنوز تمام نشده است. آینده همیشه در حال نوشته شدن است و از هر زمانی که شروع کنیم، بهتر از شروع نکردن است. اما اولین قدم برای تغییر، فهمیدن اشتباهات است. فهمیدن اینکه ترس راه‌حل نیست. فهمیدن اینکه بستن، ساختن نیست. فهمیدن اینکه آینده را نمی‌توان با فرمان و منع اداره کرد. آینده را با دانش، با آموزش، با شجاعت، با سرمایه‌گذاری و با اعتماد به نسل جوان می‌توان ساخت.

تفاوت دقیقاً همین‌جاست: آنان آینده را ساختند؛ ما آینده را فیلتر کردیم. آنان با پرسش آغاز کردند؛ ما با ترس. آنان دروازه گشودند؛ ما در بستی. آنان نوآوری را تشویق کردند؛ ما اضطراب را. آنان دیدند؛ ما پنهان کردیم. و امروز، جهان همان میوه‌ای را می‌چیند که کاشته است؛ ما نیز همان نتیجه‌ای را می‌بینیم که ساخته‌ایم.

اگر بخواهیم این فاصله را جبران کنیم، باید نگاه خود را تغییر دهیم. باید ترس را کنار بگذاریم و به جای آن، آگاهی و مسئولیت را بنشانیم. باید به جای ممنوعیت، مهارت‌آموزی کنیم. باید به جای سرزنش تکنولوژی، آن را بفهمیم. باید به جای کم‌کردن دسترسی مردم، ظرفیت‌سازی کنیم. باید آینده را به رسمیت بشناسیم، نه اینکه آن را انکار کنیم.

زیرا آینده نه با فیلتر کردن، نه با بستن، و نه با ترس ساختنی است؛ آینده فقط با فهم، با تلاش و با شجاعت ساخته می‌شود.

و تنها ملت‌هایی شایسته آینده‌اند که جرأت روبه‌رو شدن با آن را داشته باشند.

اما مسئله فقط فناوری نیست؛ مسئله نوع نگاه ما به خودمان است. کشورهایی که امروز پیشرو هستند، قبل از هر چیز آموختند که باید به انسان خود اعتماد کنند؛ به توانایی‌اش، به عقلانیتش، به استعدادش، به حق انتخاب و فهمش. آنها دانستند جامعه‌ای که مردمش را ناآگاه نگه می‌دارد تا مبادا دچار خطا شوند، در واقع آنان را از رشد محروم می‌کند. زیرا هیچ دانشی بدون آزمون، هیچ قدرتی بدون مسئولیت و هیچ آینده‌ای بدون آزادی ساخته نمی‌شود.

در جهان، حاکمیت‌ها به مردم خود توانایی دادند؛ در کشور ما، مردم از توانایی محروم شدند. این تفاوت کوچک نیست، تفاوت بنیادین است. در آن سوی دنیا، دانش‌آموزان با هوش مصنوعی نقشه می‌کشند، تحلیل می‌کنند، می‌آموزند و خلق می‌کنند؛ در این سوی دنیا، دانش‌آموز ایرانی با سدهایی مواجه است که حتی اجازه نمی‌دهد تجربه جهانیان را از نزدیک لمس کند. نتیجه‌اش این می‌شود که جهان، کودکان را برای آینده آماده می‌کند، اما ما هنوز آینده را تهدید می‌دانیم.

کشورهای پیشرو به‌خوبی فهمیدند که هر نسل جدید، حامل ظرفیت‌های تازه است و اگر این ظرفیت‌ها شکوفا نشود، به بار تبدیل نمی‌شود؛ به بار وبال تبدیل می‌شود. اما در کشور ما، استعدادها یکی‌یکی خاموش می‌شوند یا راهی سرزمین‌هایی می‌شوند که قدرشان را بدانند. این مهاجرت استعدادها فقط از یک جا آغاز می‌شود: ناامیدی نسبت به امکان ساختن آینده.

وقتی یک کشور به جوانش می‌گوید «تو نمی‌توانی»، او روزی به این نتیجه می‌رسد که «پس من جایی می‌روم که بتوانم». و آن‌گاه دیگر نه فیلتر، نه محدودیت و نه خط‌ونشان هیچ‌چیز را تغییر نخواهد داد.

در چنین وضعیتی، هوش مصنوعی نه یک فناوری، بلکه یک آیینه است؛ آیینه‌ای که حقیقت نگاه ما به پیشرفت را نشان می‌دهد. جهان با دیدن این آیینه، چهره خود را صیقل داد؛ ما با دیدن آن، آیینه را شکستیم.

با این حال، هنوز دیر نشده است. فرصت‌های بزرگ همیشه در دل بحران‌ها پنهان‌اند. هنوز می‌توانیم خود را بازآفرینی کنیم، اگر جرأت مواجهه با حقیقت را داشته باشیم. باید پذیرفت که سهم اصلی عقب‌ماندگی ما، نه در نبود منابع، که در نبود نگاه درست بوده است. همان نگاهی که آینده را می‌سازد.

باید به نسل جدید اعتماد کنیم. باید دسترسی آزاد را دشمن نپنداریم. باید به دانشگاه، به پژوهش، به نوآوری و به آموزش مدرن بازگردیم. باید بپذیریم که آینده فقط در اختیار کشورهایی است که «آموزش» را «قدرت» بدانند، نه تهدید. آینده از آنِ جامعه‌ای است که مردمش را مجهز می‌کند، نه محروم.

آینده جایی است که انسان با هوش مصنوعی نه حذف می‌شود و نه ناتوان، بلکه چندبرابر می‌شود. آینده جایی است که دانش بذر می‌خواهد و آزادی آب. آینده جایی است که ملت می‌تواند انتخاب کند: یا در صف استفاده‌کنندگان بماند، یا در جمع سازندگان باشد.

جهان سازنده شد، زیرا ترس را کنار گذاشت. و رمز پیروزی همواره همین بوده است: ترس، آغاز شکست است؛ فهم، آغاز پیروزی. کشورهای پیشرو با آنکه می‌دانستند هوش مصنوعی خطراتی دارد، اما به یک حقیقت مهم باور داشتند: هیچ تهدیدی به اندازه ناآگاهی خطرناک نیست. پس راهی را انتخاب کردند که آنها را به فهم عمیق‌تر، و سپس به مهار و مدیریت این فناوری رساند.

اگر ما نیز چنین نگاهی داشته باشیم، هیچ فاصله‌ای غیرقابل جبران نیست. آینده را می‌توان بازسازی کرد، اگر بدانیم که «آینده جای تهدید نیست؛ جای آگاهی است». باید نسل‌ها را آن‌گونه تربیت کنیم که نه از آینده بترسند، نه آن را انکار کنند، بلکه آن را بسازند.

در چنین مسیری است که نقش سازمان‌ها، مؤسسات، آکادمی‌ها و برندهایی مانند «آینده‌نگاران مغز» برجسته می‌شود. این برند نه فقط یک نام، بلکه یک رسالت است: روشن‌کردن چراغی در تاریکی سرد ترس‌ها، ساختن پلی میان امروز و فردا، آموزش نسلی که دیگر نه فریب ترس را می‌خورد و نه اسیر ناآگاهی می‌شود.

آینده‌نگاران مغز می‌تواند و باید نمونه‌ای باشد از آنچه یک جامعه آینده‌ساز نیاز دارد: آموزش علمی، بینش روشن، تربیت توانمندی که ابزارهای نوین را نه تهدید، بلکه فرصت می‌بیند. این برند، ادامه همان مسیری است که جهان برگزید: شناخت به‌جای هراس، مهارت به‌جای منع، روشن‌گری به‌جای سانسور.

و اکنون، پس از همه این تحلیل‌ها، یک حقیقت بزرگ باقی می‌ماند:

جهان آینده را ساخت، زیرا آینده را فهمید؛
و ما آینده را فیلتر کردیم، زیرا آن را نفهمیدیم.
اگر بخواهیم آینده‌ساز شویم، باید فهمیدن را دوباره آغاز کنیم.

و دقیقاً همین رسالت است که در قلب «آینده‌نگاران مغز» می‌تپد.

«آینده‌نگاران مغز: جایی که دانش، ترس را کنار می‌زند و آینده ساخته می‌شود.»

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آراء: 2

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ---- ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا