زبان انگلیسی دکتری
قسمت دوم: 504 واژه با داستان | درسهای تا 4 با 6 حکایتهای خلاقانه

راهنمای مطالعه
نمایش
فاز سوم: یادگیری خلاقانه 504 واژه با حکایتهای داستانی
کتاب 504 Absolutely Essential Words یکی از منابع معتبر و محبوب زبانآموزان است که یادگیری واژگان انگلیسی را تسهیل میکند. در این فاز، رویکردی نوین اتخاذ شده است تا هر ۱۲ واژه از هر درس، در قالب حکایتهای داستانی جذاب و آموزنده روایت شوند.
این حکایتها توسط داریوش طاهری نگارش یافتهاند و با بهرهگیری از اصول روانشناسی یادگیری و داستانسرایی، هدفشان ایجاد ماندگاری عمیق واژگان در ذهن زبانآموزان است.
در هر نوشته، سه درس (یعنی ۳۶ واژه) در قالب سه داستان مستقل اما مرتبط منتشر میشوند. دعوت میکنیم تا همراه ما باشید و با این روش خلاقانه، یادگیری زبان انگلیسی را به تجربهای شیرین و اثربخش تبدیل کنید.
حکایت شماره 4: سفر به دنیای واژگان درس چهار
The Vanishing Forest
Deep in the jungle, where the air is humid and the trees are dense, strange things began to happen. The mist that usually turned into vapor by noon started to vanish completely by morning.
در اعماق جنگل، جایی که هوا مرطوب (humid) است و درختان انبوه (dense) هستند، اتفاقات عجیبی شروع به رخ دادن کرد. مهی که معمولاً تا ظهر به بخار (vapor) تبدیل میشد، حالا کاملاً تا صبح ناپدید میشد (vanish).
Dr. Lena, a young scientist, had a keen interest in weather patterns. Her theory was that a secret source of heat was causing the forest to change. She built a device to utilize solar energy and record temperature shifts.
دکتر لنا، دانشمندی جوان، علاقهٔ شدیدی (keen) به الگوهای آبوهوایی داشت. نظریه (theory) او این بود که منبعی مخفی از گرما در حال تغییر دادن جنگل است. او دستگاهی ساخت تا از انرژی خورشیدی استفاده کند (utilize) و تغییرات دما را ثبت کند.
One day, as she observed her tools, she noticed that air no longer circulated in the usual way. It seemed as if the forest had begun to eliminate natural wind flow. The change was subtle but apparent.
روزی، هنگامی که او ابزارهایش را بررسی میکرد، متوجه شد که دیگر هوا بهصورت معمول گردش (circulated) نمیکند. گویی جنگل شروع کرده بود به حذف (eliminate) جریان طبیعی باد. این تغییر ظریف اما آشکار (apparent) بود.
Soon, animals began to descend from the higher mountains, escaping what they sensed as danger. Dr. Lena knew something enormous was coming, but couldn’t yet predict exactly what it was.
بهزودی حیوانات شروع به پایین آمدن (descend) از کوههای مرتفع کردند تا از چیزی که بهعنوان خطر حس میکردند فرار کنند. دکتر لنا میدانست که چیزی عظیم (enormous) در راه است، اما هنوز نمیتوانست دقیقاً آن را پیشبینی کند (predict).
Then he came — a man in black, known by locals as the villain. He had discovered a method to utilize the forest’s geothermal energy for profit, regardless of the damage.
سپس او آمد — مردی با لباس سیاه که مردم محلی او را آدم شرور (villain) مینامیدند. او روشی برای استفاده (utilize) از انرژی زمینگرمایی جنگل برای سود شخصی یافته بود، بیتوجه به آسیبی که وارد میکرد.
Dr. Lena confronted him. “You’re causing the forest to vanish. You must stop!” she said. But the villain only laughed. She knew she had to act quickly to stop him and protect the precious ecosystem.
دکتر لنا با او روبهرو شد. «تو باعث میشی که جنگل ناپدید (vanish) بشه. باید متوقفش کنی!» اما آن مرد شرور فقط خندید. او میدانست که باید فوراً دستبهکار شود تا جلوی او را بگیرد و از اکوسیستم ارزشمند (precious) محافظت کند.
حکایت شماره 5: سفر به دنیای واژگان درس پنج
The Debate on the Hill
In a quiet rural town, far from the noise of the city, a group of students decided to assemble on the old campus to debate an important topic: how to reform the broken school system.
در یک شهر کوچک و روستاییمآب (rural) آرام، دور از هیاهوی شهر، گروهی از دانشآموزان تصمیم گرفتند در محوطهٔ دانشگاه (campus) قدیمی گرد همآیند (assemble) تا دربارهٔ یک موضوع (topic) مهم مناظره (debate) کنند: چگونه میتوان نظام آموزشی ناکارآمد را اصلاح (reform) کرد.
The town had always followed a strict tradition, and any kind of change was viewed with suspicion. But the majority of young people were eager to explore new ideas and challenge the old ways.
این شهر همواره از یک سنت (tradition) سختگیرانه پیروی میکرد و هرگونه تغییر با بدبینی نگریسته میشد. اما اکثریت (majority) جوانان مشتاق بودند تا ایدههای نو را کاوش کنند (explore) و روشهای قدیمی را به چالش بکشند.
One student named Amir carried the burden of organizing the event. He felt it was his duty to let voices be heard. He invited teachers, parents, and even a former mayor to speak.
دانشآموزی به نام امیر، بار سنگین (burden) سازماندهی این رویداد را بر دوش داشت. او احساس میکرد که وظیفه دارد صدای دیگران را به گوش برساند. او معلمان، والدین و حتی یک شهردار سابق (former) را برای سخنرانی دعوت کرد.
During the debate, some tried to evade tough questions, while others were brave enough to probe into the real causes of the school’s failures.
در طول مناظره، برخی تلاش میکردند از سؤالات سخت طفره بروند (evade)، در حالی که دیگران بهقدر کافی شجاع بودند تا بهطور عمیق بررسی کنند (probe) که دلایل واقعی ناکامیهای مدرسه چه بوده است.
By the end of the day, ideas had been shared, minds had been opened, and a sense of unity had formed among the students. Though they knew change wouldn’t come overnight, they left the campus with hope and determination.
تا پایان روز، ایدهها مطرح شده بودند، ذهنها گشوده شده بودند، و حس همبستگی (unity) میان دانشآموزان شکل گرفته بود. گرچه میدانستند تغییر یکشبه اتفاق نمیافتد، اما با امید و اراده از محوطه دانشگاه (campus) خارج شدند.
حکایت شماره 6: سفر به دنیای واژگان درس شش
The Case of the Missing Code
Lina was a trusted employee at a tech company known for its comprehensive cybersecurity systems. One day, a client called and complained about a serious issue in their software.
لینا یک کارمند (employee) مورد اعتماد در یک شرکت فناوری بود که به خاطر سیستمهای امنیتی جامع (comprehensive) خود شناخته میشد. روزی یک مشتری (client) تماس گرفت و از یک مشکل جدی در نرمافزارش شکایت کرد.
Lina ran a thorough check of the code. She wanted to detect any defect that may have caused the problem. After several hours, she found a line that had been intentionally changed.
لینا یک بررسی کامل (thorough) روی کد انجام داد. او میخواست هرگونه نقص (defect) احتمالی را شناسایی (detect) کند که ممکن است باعث این مشکل شده باشد. پس از چند ساعت، او خطی از کد را یافت که بهصورت عمدی تغییر کرده بود.
It was undoubtedly an attempt to deceive the company and defraud the client. Lina had to act fast. She reported her findings to the manager, who was both shocked and grateful.
این بدون شک (undoubtedly) تلاشی برای فریب دادن (deceive) شرکت و کلاهبرداری (defraud) از مشتری (client) بود. لینا باید سریع عمل میکرد. او یافتههایش را به مدیر گزارش داد که هم شوکه شده بود و هم قدردان.
The company took a new approach to quality control. No longer would they neglect small changes in the system. Every update had to go through a strict review.
شرکت یک رویکرد (approach) جدید در کنترل کیفیت در پیش گرفت. دیگر به تغییرات کوچک در سیستم بیتوجهی (neglect) نمیکردند. هر بهروزرسانی باید از یک بررسی سختگیرانه (strict) عبور میکرد.
Thanks to Lina’s careful work, the hacker was caught, and the company’s reputation remained intact. She became one of the most popular workers in the office.
با تشکر از کار دقیق لینا، هکر دستگیر شد و اعتبار شرکت دستنخورده (intact) باقی ماند. او به یکی از محبوبترین (popular) کارکنان شرکت تبدیل شد.
