فاز پنجم: تمرین جملهسازی واژگان کتاب 504 واژه
در این بخش از تمرینهای واژگان کتاب 504 Absolutely Essential Words، به تمرین جملهسازی برای سه درس متوالی از کتاب میپردازیم.
برای هر واژه، مثالی دقیق و کاربردی به زبان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی روان ارائه شده است. این جملهها به شیوهای تعاملی و در قالب باکسهای بازشونده طراحی شدهاند تا یادگیری شما لذتبخش، منظم، و هدفمند باشد.
این تمرینها بخشی از آموزش گامبهگام تیم آیندهنگران مغز به سرپرستی داریوش طاهری هستند و با هدف تقویت حافظه معنایی، جملهسازی سریع، و فهم کاربردی واژگان طراحی شدهاند.
یادگیری را با عمق و معنا تجربه کنید، همراه با آیندهنگاران مغز.
مثالهایی برای واژگان درس سیزده
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ editor بهمعنای ویراستار.»
Example: The editor carefully reviewed the article before publishing it.
ویراستار با دقت مقاله را پیش از انتشار بررسی کرد.
«مثالی برای واژهٔ commence بهمعنای آغاز کردن.»
Example: The meeting will commence at 10 a.m. sharp.
جلسه رأس ساعت ۱۰ صبح آغاز خواهد شد.
«مثالی برای واژهٔ observant بهمعنای نکتهسنج.»
Example: She’s very observant and notices even the smallest changes.
او بسیار نکتهسنج است و حتی کوچکترین تغییرات را متوجه میشود.
«مثالی برای واژهٔ migrate بهمعنای مهاجرت کردن.»
Example: Many birds migrate south during the winter.
بسیاری از پرندگان در زمستان به جنوب مهاجرت میکنند.
«مثالی برای واژهٔ journalist بهمعنای روزنامهنگار.»
Example: The journalist interviewed the mayor about the new policy.
روزنامهنگار با شهردار درباره سیاست جدید مصاحبه کرد.
«مثالی برای واژهٔ revive بهمعنای احیا کردن.»
Example: The doctors managed to revive the patient after a long operation.
پزشکان پس از یک عمل طولانی توانستند بیمار را احیا کنند.
«مثالی برای واژهٔ gleam بهمعنای درخشیدن.»
Example: A gleam of hope appeared in her eyes.
در چشمان او پرتوی امید درخشید.
«مثالی برای واژهٔ persist بهمعنای پافشاری کردن.»
Example: If you persist in your efforts, you will eventually succeed.
اگر در تلاشت پافشاری کنی، سرانجام موفق خواهی شد.
«مثالی برای واژهٔ identify بهمعنای شناسایی کردن.»
Example: The witness was able to identify the suspect from the lineup.
شاهد توانست مظنون را از میان صف شناسایی کند.
«مثالی برای واژهٔ famine بهمعنای قحطی.»
Example: The country suffered a severe famine after the drought.
کشور پس از خشکسالی دچار قحطی شدیدی شد.
«مثالی برای واژهٔ vessel بهمعنای کشتی یا ظرف.»
Example: The vessel carried goods across the ocean.
کشتی کالاها را از میان اقیانوس حمل کرد.
«مثالی برای واژهٔ hazy بهمعنای مبهم یا مهآلود.»
Example: My memory of that day is still hazy.
خاطرهام از آن روز هنوز مبهم است.
مثالهایی برای واژگان درس چهارده
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ thrust بهمعنای پرتاب یا هل دادن با زور.»
Example: He thrust the door open with his shoulder.
او با شانهاش در را با زور باز کرد.
«مثالی برای واژهٔ duplicate بهمعنای نسخهٔ مشابه یا کپی کردن.»
Example: Please duplicate this document for everyone in the meeting.
لطفاً از این سند برای همهٔ حاضران در جلسه کپی بگیرید.
«مثالی برای واژهٔ rival بهمعنای رقیب.»
Example: The two companies have been rivals for over a decade.
این دو شرکت بیش از یک دهه است که رقیب یکدیگر هستند.
«مثالی برای واژهٔ unruly بهمعنای بینظم و سرکش.»
Example: The teacher struggled to control the unruly students.
معلم برای کنترل دانشآموزان بینظم به سختی افتاد.
«مثالی برای واژهٔ opponent بهمعنای حریف یا مخالف.»
Example: His opponent in the debate was very well-prepared.
حریف او در مناظره بسیار آماده بود.
«مثالی برای واژهٔ vicious بهمعنای شرور یا بیرحم.»
Example: The criminal committed a vicious attack on the old man.
جنایتکار حملهای بیرحمانه به پیرمرد انجام داد.
«مثالی برای واژهٔ underdog بهمعنای فرد یا گروه ضعیفتر.»
Example: Everyone was surprised when the underdog team won the championship.
همه شگفتزده شدند وقتی تیم ضعیفتر قهرمان شد.
«مثالی برای واژهٔ bewildered بهمعنای گیج و سردرگم.»
Example: She looked bewildered after hearing the unexpected news.
او پس از شنیدن خبر غیرمنتظره گیج به نظر میرسید.
«مثالی برای واژهٔ whirl بهمعنای چرخیدن سریع.»
Example: The leaves began to whirl in the wind.
برگها در باد شروع به چرخیدن کردند.
«مثالی برای واژهٔ violent بهمعنای خشونتآمیز.»
Example: The protest turned violent after nightfall.
تظاهرات پس از تاریکی شب خشونتآمیز شد.
«مثالی برای واژهٔ brawl بهمعنای نزاع دستهجمعی یا درگیری شدید.»
Example: A brawl broke out between the fans after the match.
پس از مسابقه میان هواداران یک درگیری شدید رخ داد.
«مثالی برای واژهٔ brutal بهمعنای وحشیانه یا بیرحمانه.»
Example: The movie depicted a brutal war scene.
فیلم صحنهای وحشیانه از جنگ را به تصویر کشید.
مثالهایی برای واژگان درس پانزده
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ mature بهمعنای بالغ یا پخته.»
Example: She is very mature for her age and makes wise decisions.
او نسبت به سنش بسیار بالغ است و تصمیمهای خردمندانهای میگیرد.
«مثالی برای واژهٔ alter بهمعنای تغییر دادن.»
Example: You need to alter your plans if the weather gets worse.
اگر هوا بدتر شود، باید برنامههایت را تغییر دهی.
«مثالی برای واژهٔ pursue بهمعنای دنبال کردن یا پیگیری کردن.»
Example: He decided to pursue a career in medicine.
او تصمیم گرفت حرفهای در پزشکی را دنبال کند.
«مثالی برای واژهٔ sacred بهمعنای مقدس.»
Example: The temple is considered a sacred place by the locals.
معبد توسط مردم محلی مکان مقدسی محسوب میشود.
«مثالی برای واژهٔ revise بهمعنای بازنگری کردن یا اصلاح کردن.»
Example: You should revise your essay before submitting it.
پیش از ارسال مقالهات، باید آن را بازنگری کنی.
«مثالی برای واژهٔ unanimous بهمعنای همرأی یا بدون مخالفت.»
Example: The decision to approve the plan was unanimous.
تصمیم برای تأیید طرح بهاتفاق آرا گرفته شد.
«مثالی برای واژهٔ casual بهمعنای غیررسمی یا معمولی.»
Example: He wore casual clothes to the party.
او با لباس غیررسمی به مهمانی رفت.
«مثالی برای واژهٔ fortunate بهمعنای خوششانس.»
Example: We were fortunate to catch the last bus.
ما خوششانس بودیم که آخرین اتوبوس را گرفتیم.
«مثالی برای واژهٔ innovative بهمعنای نوآورانه.»
Example: The company is known for its innovative technology solutions.
این شرکت به خاطر راهحلهای فناوری نوآورانه شناخته شده است.
«مثالی برای واژهٔ pioneer بهمعنای پیشگام.»
Example: Marie Curie was a pioneer in the field of radioactivity.
ماری کوری پیشگامی در زمینه رادیواکتیویته بود.
«مثالی برای واژهٔ expand بهمعنای گسترش دادن.»
Example: The company plans to expand into international markets.
این شرکت قصد دارد به بازارهای بینالمللی گسترش یابد.
«مثالی برای واژهٔ pledge بهمعنای قول دادن یا تعهد.»
Example: She made a pledge to support the charity for five years.
او متعهد شد که به مدت پنج سال از خیریه حمایت کند.