فاز پنجم: تمرین جملهسازی واژگان کتاب 504 واژه
در این بخش از تمرینهای واژگان کتاب 504 Absolutely Essential Words، به تمرین جملهسازی برای سه درس متوالی از کتاب میپردازیم.
برای هر واژه، مثالی دقیق و کاربردی به زبان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی روان ارائه شده است. این جملهها به شیوهای تعاملی و در قالب باکسهای بازشونده طراحی شدهاند تا یادگیری شما لذتبخش، منظم، و هدفمند باشد.
این تمرینها بخشی از آموزش گامبهگام تیم آیندهنگران مغز به سرپرستی داریوش طاهری هستند و با هدف تقویت حافظه معنایی، جملهسازی سریع، و فهم کاربردی واژگان طراحی شدهاند.
یادگیری را با عمق و معنا تجربه کنید، همراه با آیندهنگاران مغز.
مثالهایی برای واژگان درس چهارم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ dense بهمعنای فشرده، انبوه.»
Example: The forest was so dense that sunlight could barely reach the ground.
جنگل آنقدر انبوه بود که نور خورشید بهسختی به زمین میرسید.
«مثالی برای واژهٔ circulate بهمعنای گردش کردن، پخش شدن.»
Example: The news about the accident began to circulate around town quickly.
خبر تصادف بهسرعت در شهر پخش شد.
«مثالی برای واژهٔ descend بهمعنای پایین آمدن.»
Example: The hikers began to descend the mountain before sunset.
کوهنوردان پیش از غروب آفتاب شروع به پایین آمدن از کوه کردند.
«مثالی برای واژهٔ vanish بهمعنای ناپدید شدن.»
Example: The magician made the coin vanish into thin air.
شعبدهباز سکه را در هوا ناپدید کرد.
«مثالی برای واژهٔ enormous بهمعنای عظیم، بزرگ.»
Example: The elephant is an enormous animal compared to a dog.
فیل حیوانی عظیم است در مقایسه با یک سگ.
«مثالی برای واژهٔ vapor بهمعنای بخار.»
Example: Water turns into vapor when it is heated enough.
آب زمانی که به اندازه کافی گرم شود، به بخار تبدیل میشود.
«مثالی برای واژهٔ predict بهمعنای پیشبینی کردن.»
Example: Scientists can predict storms using satellite data.
دانشمندان با استفاده از دادههای ماهوارهای میتوانند طوفانها را پیشبینی کنند.
«مثالی برای واژهٔ villain بهمعنای شرور، شخصیت منفی.»
Example: The villain in the movie tried to destroy the entire city.
شخصیت شرور فیلم قصد داشت کل شهر را نابود کند.
«مثالی برای واژهٔ utilize بهمعنای استفاده کردن.»
Example: We need to utilize renewable energy sources more effectively.
ما باید منابع انرژی تجدیدپذیر را بهطور مؤثرتری استفاده کنیم.
«مثالی برای واژهٔ eliminate بهمعنای حذف کردن.»
Example: The new medicine helps eliminate harmful bacteria.
داروی جدید به حذف باکتریهای مضر کمک میکند.
«مثالی برای واژهٔ humid بهمعنای مرطوب.»
Example: The weather in the rainforest is always humid.
هوای جنگلهای بارانی همیشه مرطوب است.
«مثالی برای واژهٔ theory بهمعنای نظریه.»
Example: Einstein’s theory of relativity changed modern physics.
نظریهٔ نسبیت اینشتین فیزیک مدرن را تغییر داد.
مثالهایی برای واژگان درس پنجم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ explore بهمعنای کاوش کردن.»
Example: Scientists continue to explore the deep sea for new species.
دانشمندان همچنان در حال کاوش اعماق دریا برای گونههای جدید هستند.
«مثالی برای واژهٔ majority بهمعنای اکثریت.»
Example: The majority of students voted for the new rule.
اکثریت دانشجویان به قانون جدید رأی دادند.
«مثالی برای واژهٔ evade بهمعنای طفره رفتن.»
Example: He tried to evade answering the difficult question.
او سعی کرد از پاسخ دادن به سؤال سخت طفره برود.
«مثالی برای واژهٔ burden بهمعنای بار یا مسئولیت سنگین.»
Example: Caring for his sick mother became a heavy burden.
مراقبت از مادر بیمار، به یک بار سنگین تبدیل شد.
«مثالی برای واژهٔ tradition بهمعنای سنت.»
Example: It is a family tradition to gather for dinner every Friday.
این یک سنت خانوادگی است که هر جمعه برای شام دور هم جمع شویم.
«مثالی برای واژهٔ assemble بهمعنای جمع شدن یا گرد آمدن.»
Example: The workers assembled outside the factory to protest.
کارگران در بیرون کارخانه برای اعتراض گرد آمدند.
«مثالی برای واژهٔ rural بهمعنای روستایی.»
Example: She grew up in a rural area surrounded by farms.
او در منطقهای روستایی و محصور در مزارع بزرگ شد.
«مثالی برای واژهٔ debate بهمعنای مناظره یا بحث.»
Example: There was a heated debate about climate change in class.
در کلاس درباره تغییرات آبوهوایی مناظرهای داغ در گرفت.
«مثالی برای واژهٔ probe بهمعنای بررسی دقیق.»
Example: The journalist probed into the politician’s financial history.
خبرنگار بهطور دقیق در سابقه مالی سیاستمدار بررسی کرد.
«مثالی برای واژهٔ reform بهمعنای اصلاح کردن.»
Example: The new president promised to reform the education system.
رئیسجمهور جدید قول داد که نظام آموزشی را اصلاح کند.
«مثالی برای واژهٔ topic بهمعنای موضوع.»
Example: Today’s topic in class was global warming.
موضوع امروز کلاس گرمایش جهانی بود.
«مثالی برای واژهٔ campus بهمعنای محوطه دانشگاه.»
Example: She loves spending time on campus between classes.
او از وقتگذرانی در محوطه دانشگاه بین کلاسها لذت میبرد.
مثالهایی برای واژگان درس ششم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ employee بهمعنای کارمند.»
Example: The new employee quickly adapted to the company’s culture.
کارمند جدید بهسرعت با فرهنگ شرکت سازگار شد.
«مثالی برای واژهٔ comprehensive بهمعنای جامع.»
Example: The doctor provided a comprehensive report on the patient’s health.
پزشک گزارشی جامع دربارهٔ وضعیت سلامتی بیمار ارائه داد.
«مثالی برای واژهٔ defect بهمعنای نقص.»
Example: The product was returned due to a defect in the wiring.
این محصول بهدلیل نقص در سیمکشی مرجوع شد.
«مثالی برای واژهٔ detect بهمعنای شناسایی کردن.»
Example: The test failed to detect any virus in the sample.
آزمایش نتوانست ویروسی را در نمونه شناسایی کند.
«مثالی برای واژهٔ undoubtedly بهمعنای بیتردید.»
Example: She is undoubtedly the best candidate for the position.
بیتردید او بهترین گزینه برای این موقعیت شغلی است.
«مثالی برای واژهٔ thorough بهمعنای دقیق.»
Example: The police conducted a thorough investigation into the incident.
پلیس تحقیقاتی دقیق دربارهٔ حادثه انجام داد.
«مثالی برای واژهٔ popular بهمعنای محبوب.»
Example: The movie became popular among teenagers very quickly.
فیلم بهسرعت در میان نوجوانان محبوب شد.
«مثالی برای واژهٔ approach بهمعنای رویکرد یا نزدیک شدن.»
Example: Her approach to solving the problem was innovative.
رویکرد او برای حل مشکل نوآورانه بود.
«مثالی برای واژهٔ defraud بهمعنای کلاهبرداری کردن.»
Example: The company was accused of trying to defraud investors.
این شرکت به تلاش برای کلاهبرداری از سرمایهگذاران متهم شد.
«مثالی برای واژهٔ client بهمعنای مشتری یا موکل.»
Example: The lawyer met with her client to discuss the case.
وکیل با موکل خود برای بررسی پرونده دیدار کرد.
«مثالی برای واژهٔ deceive بهمعنای فریب دادن.»
Example: He tried to deceive the public with false promises.
او سعی کرد مردم را با وعدههای دروغین فریب دهد.
«مثالی برای واژهٔ neglect بهمعنای غفلت کردن.»
Example: The parents were accused of neglect after the child was found alone.
پس از آنکه کودک بهتنهایی پیدا شد، والدین به غفلت متهم شدند.