فاز پنجم: تمرین جملهسازی واژگان کتاب 504 واژه
در این بخش از تمرینهای واژگان کتاب 504 Absolutely Essential Words، به تمرین جملهسازی برای سه درس متوالی از کتاب میپردازیم.
برای هر واژه، مثالی دقیق و کاربردی به زبان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی روان ارائه شده است. این جملهها به شیوهای تعاملی و در قالب باکسهای بازشونده طراحی شدهاند تا یادگیری شما لذتبخش، منظم، و هدفمند باشد.
این تمرینها بخشی از آموزش گامبهگام تیم آیندهنگران مغز به سرپرستی داریوش طاهری هستند و با هدف تقویت حافظه معنایی، جملهسازی سریع، و فهم کاربردی واژگان طراحی شدهاند.
یادگیری را با عمق و معنا تجربه کنید، همراه با آیندهنگاران مغز.
مثالهایی برای واژگان درس هفتم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ torrent بهمعنای سیلاب یا جریان شدید.»
Example: After the storm, a torrent of water flooded the streets.
پس از طوفان، یک سیلاب آب خیابانها را فرا گرفت.
«مثالی برای واژهٔ denounce بهمعنای محکوم کردن.»
Example: The government denounced the act of terrorism.
دولت این عمل تروریستی را محکوم کرد.
«مثالی برای واژهٔ capsule بهمعنای کپسول.»
Example: She swallowed a capsule with her morning medicine.
او یک کپسول همراه با داروی صبحگاهی خود قورت داد.
«مثالی برای واژهٔ preserve بهمعنای حفظ کردن.»
Example: They work hard to preserve the natural beauty of the park.
آنها سخت تلاش میکنند تا زیبایی طبیعی پارک را حفظ کنند.
«مثالی برای واژهٔ unforeseen بهمعنای غیرمنتظره.»
Example: The project was delayed due to unforeseen circumstances.
پروژه به دلیل شرایط غیرمنتظره به تأخیر افتاد.
«مثالی برای واژهٔ resent بهمعنای رنجیدن یا دلخور شدن.»
Example: She resents being treated unfairly by her colleagues.
او از اینکه همکارانش با او به ناحق رفتار میکنند، رنجیده است.
«مثالی برای واژهٔ postpone بهمعنای به تأخیر انداختن.»
Example: They decided to postpone the meeting until next week.
آنها تصمیم گرفتند جلسه را تا هفته آینده به تأخیر بیندازند.
«مثالی برای واژهٔ gloomy بهمعنای تاریک و دلتنگکننده.»
Example: The sky was gloomy and it looked like rain.
آسمان تاریک بود و به نظر میرسید باران ببارد.
«مثالی برای واژهٔ molest بهمعنای آزار دادن.»
Example: The suspect was arrested for attempting to molest a child.
شخص مظنون به دلیل تلاش برای آزار یک کودک دستگیر شد.
«مثالی برای واژهٔ massive بهمعنای عظیم یا بسیار بزرگ.»
Example: The company made a massive profit last year.
شرکت سال گذشته سودی عظیم به دست آورد.
«مثالی برای واژهٔ consent بهمعنای رضایت دادن.»
Example: You need to get consent before using someone’s personal information.
قبل از استفاده از اطلاعات شخصی کسی باید از او رضایت بگیرید.
«مثالی برای واژهٔ unique بهمعنای منحصر به فرد.»
Example: Her style of painting is truly unique.
سبک نقاشی او واقعاً منحصر به فرد است.
مثالهایی برای واژگان درس هشتم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ exaggerate بهمعنای اغراق کردن.»
Example: He tends to exaggerate his achievements.
او تمایل دارد در مورد دستاوردهایش اغراق کند.
«مثالی برای واژهٔ amateur بهمعنای آماتور یا غیرحرفهای.»
Example: She is an amateur photographer who loves taking pictures.
او یک عکاس آماتور است که عاشق عکاسی است.
«مثالی برای واژهٔ mediocre بهمعنای متوسط یا معمولی.»
Example: The movie received mediocre reviews from critics.
این فیلم نقدهای متوسط از منتقدان دریافت کرد.
«مثالی برای واژهٔ variety بهمعنای تنوع.»
Example: The store offers a wide variety of products.
فروشگاه مجموعهای گسترده از تنوع محصولات ارائه میدهد.
«مثالی برای واژهٔ valid بهمعنای معتبر یا صحیح.»
Example: Please provide a valid ID to enter the building.
لطفاً برای ورود به ساختمان کارت شناسایی معتبر ارائه دهید.
«مثالی برای واژهٔ survive بهمعنای زنده ماندن.»
Example: Many animals survive in harsh environments.
بسیاری از حیوانات در محیطهای سخت زنده میمانند.
«مثالی برای واژهٔ weird بهمعنای عجیب و غریب.»
Example: That movie had a very weird ending.
آن فیلم پایان بسیار عجیب داشت.
«مثالی برای واژهٔ prominent بهمعنای برجسته یا مهم.»
Example: She is a prominent scientist in her field.
او یک دانشمند برجسته در رشته خود است.
«مثالی برای واژهٔ security بهمعنای امنیت.»
Example: The building has tight security measures.
ساختمان اقدامات امنیتی سختگیرانه دارد.
«مثالی برای واژهٔ bulky بهمعنای بزرگ و جاگیر.»
Example: The package was too bulky to carry alone.
این بسته برای حمل تنها خیلی بزرگ و جاگیر بود.
«مثالی برای واژهٔ reluctant بهمعنای بیمیل یا اکراه داشتن.»
Example: He was reluctant to accept the invitation.
او نسبت به قبول دعوت بیمیل بود.
«مثالی برای واژهٔ obvious بهمعنای واضح یا آشکار.»
Example: It was obvious that she was upset.
واضح بود که او ناراحت است.
مثالهایی برای واژگان درس نهم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ vicinity بهمعنای اطراف یا نزدیکی.»
Example: There are several parks in the vicinity of the school.
چندین پارک در اطراف مدرسه وجود دارد.
«مثالی برای واژهٔ century بهمعنای قرن.»
Example: The castle was built over a century ago.
این قلعه بیش از یک قرن پیش ساخته شده است.
«مثالی برای واژهٔ rage بهمعنای خشم یا عصبانیت.»
Example: He was filled with rage after hearing the news.
بعد از شنیدن خبر، او پر از خشم شد.
«مثالی برای واژهٔ document بهمعنای سند یا مدرک.»
Example: Please sign the document before submitting it.
لطفاً قبل از ارسال، سند را امضا کنید.
«مثالی برای واژهٔ conclude بهمعنای نتیجه گرفتن.»
Example: We can conclude that the experiment was successful.
میتوانیم نتیجه بگیریم که آزمایش موفقیتآمیز بود.
«مثالی برای واژهٔ undeniable بهمعنای غیرقابل انکار.»
Example: The evidence is undeniable.
شواهد غیرقابل انکار هستند.
«مثالی برای واژهٔ resist بهمعنای مقاومت کردن.»
Example: They tried to resist the temptation.
آنها سعی کردند در برابر وسوسه مقاومت کنند.
«مثالی برای واژهٔ lack بهمعنای کمبود یا فقدان.»
Example: The project failed due to a lack of resources.
پروژه به دلیل کمبود منابع شکست خورد.
«مثالی برای واژهٔ ignore بهمعنای نادیده گرفتن.»
Example: She chose to ignore the warning signs.
او تصمیم گرفت علائم هشدار را نادیده بگیرد.
«مثالی برای واژهٔ challenge بهمعنای چالش یا دشواری.»
Example: Climbing the mountain was a real challenge.
کوهنوردی یک چالش واقعی بود.
«مثالی برای واژهٔ miniature بهمعنای کوچک یا مینیاتوری.»
Example: He collects miniature models of famous buildings.
او مدلهای مینیاتوری از ساختمانهای معروف جمعآوری میکند.
«مثالی برای واژهٔ source بهمعنای منبع.»
Example: The source of the information is reliable.
منبع اطلاعات قابل اعتماد است.