زبان انگلیسی دکتری

واژگان درس نوزدهم کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس نوزدهم کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله

شامل لغات درس نوزدهم

همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل

یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز این‌قدر زنده، کاربردی و لذت‌بخش نبوده است!

در مجموعه‌ی آموزشی منحصر‌به‌فرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وب‌سایت آینده‌نگاران مغز تهیه شده، کوشیده‌ایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمه‌ی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار می‌دهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظه‌ی بلندمدت منتقل می‌سازند.

هر درس از این مجموعه‌ی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جمله‌ی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نه‌تنها واژه‌ی اصلی را برجسته می‌کنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز به‌صورت هدفمند در خود جای داده‌اند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیق‌تر آن‌ها در ذهن زبان‌آموز می‌شود.

با استفاده از رنگ‌های متمایز برای نمایش واژه‌های کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت می‌شود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا می‌کند. افزون بر این، ترجمه‌ی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، به‌روشی عمیق و قابل‌فهم منتقل شود.

این پروژه‌ی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربه‌ای شیرین، به‌یادماندنی و هدفمند باشد.


واژگان درس نوزدهم


calculate [ˈkælkjəˌleɪt]


A) Before signing the contract, the cautious investor tried to calculate all possible risks involved.

الف) سرمایه‌گذار محتاط پیش از امضای قرارداد تلاش کرد تمام ریسکهای احتمالی را محاسبه کند.

B) Scientists must calculate the exact volume of the substance before conducting an experiment.

ب) دانشمندان باید پیش از انجام آزمایش، حجم دقیق ماده را محاسبه کنند.

C) Engineers calculate the load-bearing capacity of a structure to avoid any potential collapse.

ج) مهندسان برای جلوگیری از فروریزی احتمالی، ظرفیت باربری سازه را محاسبه می‌کنند.

D) You need to calculate your expenses carefully if you want to stay within your budget.

د) اگر می‌خواهی در محدوده بودجه بمانی، باید هزینه‌هایت را با دقت محاسبه کنی.

E) The accountant tried to calculate the tax owed using an accurate method and reliable figures.

هـ) حسابدار تلاش کرد مالیات بدهکار را با استفاده از روشی دقیق و ارقام قابل اعتماد محاسبه کند.


absorb [əbˈzɔrb]


A) The sponge can absorb a vast amount of water, making it an essential tool for cleaning.

الف) اسفنج می‌تواند مقدار وسیعی از آب را جذب کند و آن را به ابزاری ضروری برای تمیزکاری تبدیل می‌سازد.

B) A good student will absorb new concepts quickly and retain them for future use.

ب) یک دانش‌آموز خوب مفاهیم جدید را به‌سرعت جذب کرده و برای استفاده بعدی آن‌ها را نگه می‌دارد.

C) The thick curtain helped absorb the noise from the street, creating a more pleasant environment.

ج) پرده ضخیم کمک کرد تا صدای خیابان را جذب کرده و محیطی دلپذیر فراهم کند.

D) Her mind was too occupied with worry to absorb anything the speaker was saying.

د) ذهنش آن‌قدر با نگرانی مشغول بود که نتوانست هیچ‌کدام از حرف‌های سخنران را جذب کند.

E) The soil must be able to absorb enough moisture to sustain the growth of vegetation.

هـ) خاک باید بتواند رطوبت کافی را جذب کند تا رشد گیاهان را حفظ نماید.


appropriate [əˈproʊpriət]


A) It is appropriate to wear formal clothes to such an urgent and important meeting.

الف) پوشیدن لباس رسمی برای چنین جلسه فوریتی و مهمی مناسب است.

B) The teacher found an appropriate way to discipline the student without being harsh.

ب) معلم راهی مناسب برای تنبیه دانش‌آموز پیدا کرد، بدون اینکه خشونت‌آمیز باشد.

C) An appropriate response to his bold claim would be to provide clear evidence.

ج) پاسخ مناسب به ادعای جسورانه‌ی او ارائه شواهد قابل‌قبول است.

D) It’s not appropriate to make ridiculous jokes during a solemn ceremony.

د) گفتن شوخی‌های مضحک در یک مراسم موقر مناسب نیست.

E) She chose an appropriate time to ask for a favor, when her boss was in a good mood.

هـ) او زمانی مناسب را برای درخواست لطف انتخاب کرد، وقتی که رئیسش در حال‌وهوای خوبی بود.


quota [ˈkwoʊtə]


A) Each employee must meet a daily quota to avoid penalty and keep their steady job.

الف) هر کارمند باید سهمیه‌ی روزانه‌اش را پر کند تا از جریمه در امان بماند و شغل ثابت خود را حفظ کند.

B) The factory’s quota was increased due to excessive demand for its durable products.

ب) به‌دلیل تقاضای بیش‌ازحد برای محصولات بادوام کارخانه، سهمیه تولید آن افزایش یافت.

C) She reached her quota faster than expected by using a clever and highly effective strategy.

ج) او با استفاده از راهبردی زیرکانه و بسیار موثر زودتر از حد انتظار به سهمیه خود رسید.

D) The team was motivated to exceed the quota after receiving generous praise from their ambitious leader.

د) تیم پس از دریافت تمجید سخاوتمندانه از رهبر جاه‌طلب خود، انگیزه یافت که از سهمیه تعیین‌شده فراتر رود.

E) A strict quota was enforced to prevent illegal fishing and deplete the ocean’s resources.

هـ) برای جلوگیری از ماهیگیری غیرقانونی و تهی‌سازی منابع اقیانوس، یک سهمیه سخت‌گیرانه اجرا شد.


abundant [əˈbʌndənt]


A) The valley had abundant water sources that allowed the settlers to grow vigorous crops and build a permanent village.

الف) دره دارای منابع آب فراوانی بود که به ساکنان اولیه امکان می‌داد محصولات پُرطراوت پرورش دهند و روستایی دائمی بسازند.

B) The hardworking team harvested an abundant supply of fruit thanks to adequate rainfall and efficient farming methods.

ب) تیم سخت‌کوش با بهره‌گیری از بارش کافی و روش‌های کشاورزی کارآمد، مقدار فراوانی میوه برداشت کردند.

C) The desert might seem empty, but it contains an abundant number of invisible organisms that survive in harsh conditions.

ج) ممکن است صحرا خالی به‌نظر برسد، اما تعداد فراوانی از موجودات نامرئی را در خود دارد که در شرایط سخت زنده می‌مانند.

D) She gave abundant evidence to prove the validity of her claim and silence her hostile critics.

د) او شواهد فراوانی برای اثبات اعتبار ادعایش ارائه کرد تا منتقدان خصمانه را ساکت کند.

E) Thanks to the abundant donations, the charity was able to provide adequate food and shelter to all the needy families.

هـ) با کمک‌ کمک‌های فراوان، خیریه توانست غذای کافی و سرپناه برای تمام خانواده‌های نیازمند فراهم کند.


ban [bæn]


A) The government decided to ban the hazardous</span chemical due to its potential to cause disaster.

الف) دولت تصمیم گرفت ماده شیمیایی خطرناک را به دلیل احتمال بروز فاجعه ممنوع کند.

B) The school imposed a ban on mobile phones to reduce distraction and encourage concentration during lectures.

ب) مدرسه برای کاهش حواس‌پرتی و افزایش تمرکز در طول سخنرانی‌ها، ممنوعیت استفاده از تلفن همراه وضع کرد.

C) The rebellious group ignored the official ban and continued their illegal gatherings despite the risk of penalty.

ج) گروه یاغی، ممنوعیت رسمی را نادیده گرفتند و با وجود خطر مجازات، گردهمایی‌های غیرقانونی خود را ادامه دادند.

D) The city’s ban on plastic bags was seen as a rational step toward protecting the environment and reducing waste.

د) ممنوعیت استفاده از کیسه‌های پلاستیکی در شهر به عنوان گامی عقلانی برای حفاظت از محیط‌زیست و کاهش زباله تلقی شد.

E) After the incident, the athlete faced a one-year ban from competition due to violation of ethical standards and regulations.

هـ) پس از آن حادثه، ورزشکار به دلیل نقض استانداردهای اخلاقی و مقررات با ممنوعیت یک‌ساله از رقابت مواجه شد.


panic [ˈpænɪk]


A) When the explosion occurred, the crowd was seized by panic and ignored all instructions.

الف) وقتی انفجار رخ داد، جمعیت دچار وحشت شد و تمام دستورالعمل‌ها را نادیده گرفت.

B) He tried to maintain order, but the panic made the situation chaotic and unpredictable.

ب) او تلاش کرد نظم را حفظ کند، اما وحشت شرایط را آشفته و غیرقابل پیش‌بینی کرده بود.

C) The sudden blackout created panic among the inhabitants, many of whom feared an attack.

ج) خاموشی ناگهانی باعث وحشت میان ساکنان شد، که بسیاری از آن‌ها از یک حمله می‌ترسیدند.

D) The manager urged the team not to panic despite the urgent deadline and overwhelming pressure.

د) مدیر از تیم خواست که با وجود مهلت فوری و فشار شدید دچار وحشت نشوند.

E) Rumors of a financial collapse spread panic among investors, causing a drastic drop in the market.

هـ) شایعات مربوط به یک فروپاشی مالی باعث وحشت میان سرمایه‌گذاران شد و افت شدیدی در بازار به دنبال داشت.


estimate [ˈes.tə.meɪt]


A) The engineer had to estimate the adequate amount of materials needed to avoid a costly defect.

الف) مهندس مجبور بود مقدار مناسبی از مصالح را برآورد کند تا از یک نقص پرهزینه جلوگیری کند.

B) We can only estimate the damage caused by the disaster until the official reports are released.

ب) ما فقط می‌توانیم میزان خسارت ناشی از فاجعه را برآورد کنیم تا زمانی که گزارش‌های رسمی منتشر شوند.

C) She gave an estimate of the annual cost based on previous data and current trends.

ج) او یک برآورد از هزینه سالانه بر اساس داده‌های قبلی و روندهای فعلی ارائه داد.

D) The contractor’s estimate seemed excessive, so the client sought a more reasonable price.

د) برآورد پیمانکار مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسید، بنابراین مشتری به دنبال قیمتی منطقی‌تر رفت.

E) Without an accurate estimate, we might undergo a serious financial risk in this project.

هـ) بدون یک برآورد دقیق، ممکن است در این پروژه با یک خطر مالی جدی مواجه شویم.


harvest [ˈhɑrvəst]


A) The farmers celebrated a magnificent harvest after months of labor and cooperation.

الف) کشاورزان پس از ماه‌ها زحمت و همکاری، یک برداشت باشکوه را جشن گرفتند.

B) A poor harvest this year might jeopardize the region’s economy and cause unemployment.

ب) یک برداشت ضعیف امسال ممکن است اقتصاد منطقه را به‌خطر بیندازد و باعث بیکاری شود.

C) The ingenious use of new machinery led to a record-breaking harvest and reduced waste.

ج) استفاده خلاقانه از ماشین‌آلات جدید باعث برداشتی رکوردشکن و کاهش ضایعات شد.

D) After the harvest, the rural community hosted a traditional festival to commemorate the season.

د) پس از برداشت، جامعه روستایی جشنواره‌ای سنتی برای یادبود فصل برگزار کرد.

E) They decided to delay the harvest due to unfavorable weather and the fragile condition of the crops.

هـ) آن‌ها تصمیم گرفتند به دلیل وضعیت نامساعد آب‌وهوا و شرایط شکننده محصولات، برداشت را به تأخیر بیندازند.


threat [θrɛt]


A) The threat of a severe storm forced the inhabitants to evacuate the coastal town.

الف) تهدید یک طوفان شدید ساکنان بومی را وادار کرد که شهر ساحلی را تخلیه کنند.

B) The CEO warned that any threat to the company’s reputation would have drastic consequences.

ب) مدیرعامل هشدار داد که هرگونه تهدید برای اعتبار شرکت پیامدهای شدیدی خواهد داشت.

C) Despite the threat of punishment, the rebellious youth continued their illegal protests.

ج) با وجود تهدید به مجازات، جوانان یاغی به اعتراضات غیرقانونی خود ادامه دادند.

D) The general dismissed the threat as absurd and urged his troops to stay alert.

د) ژنرال این تهدید را مسخره دانست و از سربازانش خواست که هوشیار باقی بمانند.

E) The scientist argued that climate change poses a threat to civilization unless we take adequate action immediately.

هـ) دانشمند استدلال کرد که تغییرات اقلیمی تهدیدی برای تمدن است، مگر آن‌که فوراً اقدامات کافی انجام دهیم.


uneasy [ʌnˈiːzi]


A) She felt uneasy about the sudden disaster that threatened the village.

الف) او درباره فاجعه ناگهانی که روستا را تهدید می‌کرد، احساس نگرانی داشت.

B) The manager was uneasy after hearing the accusation of fraudulent activities in the company.

ب) مدیر پس از شنیدن اتهام به فعالیت‌های تقلبی در شرکت، احساس نگرانی کرد.

C) The unusual silence in the room made everyone feel uneasy about the upcoming decision.

ج) سکوت غیرعادی در اتاق باعث شد همه درباره تصمیم پیش رو احساس ناراحتی کنند.

D) He became uneasy after noticing the peculiar behavior of the stranger.

د) او پس از مشاهده رفتار عجیب غریبه، احساس نگرانی کرد.

E) The detective felt uneasy about the ambiguous clues at the crime scene.

هـ) کارآگاه درباره سرنخ‌های مبهم در صحنه جنایت احساس نگرانی داشت.


morsel [ˈmɔrsəl]


A) She gave the hungry child a small morsel of bread, hoping it would ease his sorrow.

الف) او به کودک گرسنه یک قطعه کوچک نان داد، به امید اینکه غم او را کمی تسکین دهد.

B) The guest enjoyed every morsel of the delicious meal served at the banquet.

ب) مهمان از هر لقمه از غذای لذیذ که در ضیافت سرو شده بود لذت برد.

C) Despite the scarcity of food, the farmer shared a morsel with the tired traveler.

ج) با وجود کمیابی غذا، کشاورز یک لقمه را با مسافر خسته تقسیم کرد.

D) He savored the last morsel of cake, careful not to disappoint his host.

د) او آخرین لقمه کیک را با دقت خورد تا میزبان خود را ناامید نکند.

E) The child’s face brightened with a morsel of hope amidst the trouble.

هـ) چهره کودک با یک قطعه کوچک امید در میان مشکلات روشن شد.

فهرست کامل درس‌های کتاب 504 واژه در جمله

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آراء: 1

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ---- ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا