علوم انسانیموفقیت

مبادا اگر چیزی را کشف کردید، بگویید مال من است و به دیگران نمی‌دهم!

امتیازی که به این مقاله می دهید چند ستاره است؟
[کل: ۰ میانگین: ۰]

مبادا اگر چیزی را کشف کردید، بگویید مال من است و به دیگران نمی‌دهم!

انسان می‌تواند آنچه در زمین و اعماق آن و آنچه در نظام سپهری و اوج آن هست را فرا بگیرد؛ زیرا انسانیّت انسان برتر از آسمان و زمین است؛ کاری از انسان ساخته است که از نظام سپهری ساخته نیست، از اقیانوس‌ها ساخته نیست. این اقیانوس‌ها روزی برطرف می‌شوند، خشک می‌شوند و نظام سپهری روزی درهم می‌ریزد؛ ولی فروغ انسانیّت همچنان مانا و پویاست. اگر قرآن کریم نظام سپهری را عاجز معرفی کرد و انسان را تواناتر از آنها، هر قدرتی در کنار علم و دانش قرار می‌گیرد، وگرنه قدرت کاذب خواهد بود. اگر انسان می‌تواند کاری کند که از آسمان و زمین ساخته نیست، پس انسان می‌تواند به زمین و آنچه در زمین هست، به دریا و آنچه در دریاست، به آسمان و آنچه در آسمان هست، دسترسی پیدا کند و عالِم شود. آنچه مقدور انسان نیست، صُقع ربوبی ذات اقدس الهی است. بنابراین بشر می‌تواند بر اکتشافات فراوان خود بیفزاید، مشکل خود را حل کند و مشکل دیگران را هم حل کند. آنچه فعلاً بشر را گرفتار جنگ جهانی اول و دوم و اضطراب و جنگ‌های نیابتی کرد، برای آن است که خود و جهان را نشناخت. اوّلین علمی را که او باید تولید کند، علم انسانیّت است که انسان چیست و در مصاف او با مرگ آیا مرگ پوسیدن است یا از پوست به درآمدن است؟ آیا انسان پیروز است یا مرگ پیروز است؟

بنابراین دو کار وظیفه اصلی ماست: یکی اینکه «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو»،[۱] در کشف اسرار زمین، کشف اسرار زمان، کشف اسرار دریا، کشف اسرار سپهر بکوشیم و این در توان ماست و ما برای همین هم خلق شدیم، چه اینکه این جهان برای ما خلق شد. اینکه ذات اقدس الهی فرمود: من آسمان و زمین را مسخّر شما کردم؛[۲] یعنی می‌توانید رمز و راز اینها را کشف کنید و از اینها حدّاکثر بهره را ببرید، این شدنی است؛ دوم اینکه ماییم و ابدیّت ما، این علم را در راه صحیح کشف کنیم. چیزی را که فرا گرفتیم این را ضبط نکنیم. در روایات ما آمده است دو کار انجام دهید: یکی تولید علم و دیگری گسترش علم. مبادا اگر چیزی را کشف کردید، بگویید مال من است و به دیگران نمی‌دهم! البته حقّ کشف یک امر مالی است، دو مطلب است: یکی وجوب نشر علم و دیگری دریافت «حقّ‌الزحمه». معنای وجوب، رایگان بودن نیست، بسیاری از امور را ما در جریان زندگی داریم که به اصطلاح جزء واجبات نظامیه‌ هستند؛ یعنی نظام متوقّف بر آنهاست و واجبات کفایی‌ میباشند و گرفتن حق و اُجرت و مُزد و مانند آن در قبال آنها مشروع است. بنابراین اگر کسی دانشی کسب کرد و آن را در اختیار دیگران نگذاشت ولو با گرفتن اجرت، شامل «مَنْ کَتَمَ عِلْماً نَافِعاً أَلْجَمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِلِجَامٍ مِنَ النَّار»[۳] می‌شود. قهراً فراگیری علوم آسان است، یک؛ مورد امر ما هم هست، دو؛ و گسترش آن هم در وظیفه ماست، سه؛ امّا آنچه به این علوم سَمت و سوی می‌دهد و می‌گوید: شما مبادا چیزی را که باعث کشتار جمعی و باعث قتل است بسازید! همان علم‌های ملکوتی است که آن را هم باید تولید کرد. قرآن کریم هر دو را به ما آموخت: یکی فراگیری علوم آسمان و زمین؛ یعنی آسمان مادّی و زمین مادی، دوم؛ بهره صحیح بردن از این علوم است.
وقتی داستان داود(سلام الله علیه) را به عنوان رهبر انقلاب نقل می‌کند و وقتی داستان سلیمان(سلام الله علیه) را به عنوان سلطان کشور و قدرت منطقه انقلاب شده نقل می‌کند، نشان می‌دهد که از علم بهره صحیح بردند. در قرآن کریم راجع به داوُد(سلام الله علیه) دارد که ﴿وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾[۴] که شده رهبر انقلاب و حکومتی تشکیل داد و قدرت مرکزی او هم با اعجاز الهی همراه بود که فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾،[۵] «اِلانهٴ حدید»؛ یعنی آهن سخت را در دست او مثل موم نرم کردیم، این کرامت و معجزه از سنخ علم نیست؛ یعنی راه فکری ندارد که کسی چند سال درس بخواند و بفهمد که چگونه می‌شود آهن را نرم کرد، ریاضت‌ها حساب دیگری دارد که از سنخ علم نیست. فرمود: ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾، نه «علّمناه الانه الحدید»! نه اینکه ما به داود یاد دادیم که چگونه آهن را مثل موم نرم کند، این از سنخ علم نیست؛ یعنی راه فکری و علم حصولی و برهانی ندارد، به قداست روح وابسته است و این قداست روح هم که از سنخ مفهوم حصولی و صغرا و کبرا نیست؛ لذا نفرمود: «و علّمناه الانه الحدید»، فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ این یک، بعد به داود که رهبر انقلاب بود، فرمود: این کرامتی که به تو دادیم که آهن سخت را نرم کنی، با این سلاح دفاعی بساز، نه سلاح حمله و تهاجمی! یعنی این آهنی که در دست تو نرم می‌شود و نیازی به کارخانه و کوره ذوب آهن ندارد، با این تیر و نیزه و شمشیر و دشنه و سنان نساز، با آن زره بباف که وسیله دفاعی است، این برای داود(سلام الله علیه) است.
سلیمان(سلام الله علیه) که فرزند داود بود و حکومت و سلطنت گسترده‌ای تشکیل داد که بسیاری از موجودهای غیر عادی در حرم و حشم و خدم او بودند، ذات اقدس الهی فرمود: درباره او ما چنین حُکم کردیم: ﴿وَ أَسَلَنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾،[۶] قِطْر یعنی مِس، «عین‌ القطر»؛ یعنی چشمه و معدن مس؛ معدن مس را ما همانند سیل برای سلیمان روان کردیم، او نیازی به کوره‌ها نداشت ـ کورههای بلند و کوتاه ـ نیازی به ذوب فلزّ خاصی به نام مس نداشت؛ امّا به او گفتیم، این مس که یک فلزّ نیرومندی است و در دست تو مثل سیل روان است، با آن نیزه و تیر و شمشیر و دشنه و خنجر نساز، با آن دیگ‌های بزرگ، دیگ‌های کوچک و لوازم زندگی بساز: ﴿وَ أَسَلَنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾. این دو نمونه بارز است که تولید علم در راستای امنیت و امان جامعه هست، پس هم علم باید تولید شود و هم می‌توانیم تولید کنیم و مصرف آن هم برای امنیت جامعه است، نه کشتار جامعه! هرگز خونریزی، جامعه را اداره نمی‌کند! اینکه می‌بینید، فتوای مراجع از یک سو و نظر رهبری از سوی دیگر این است که ساخت سلاح اتمی حرام است، برای همین جهت است که دین به ما گفته است، شما ببینید ما به انبیایی که قدرت دادیم، چگونه علم تولید کردند و چگونه از علمِ تولیدشده بهره امنیتی برای صیانت و سلامت بردند. ساخت این‌گونه از سلاح‌ها حرام است، چه رسد به بکارگیری اینها!
تولید علم، در بخش‌هایی که گفته شد، آسان است؛ یعنی ممکن است کسی چندین سال درس بخواند و مخترع چیزی شود، امّا «آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست».[۷] کسی بخواهد علم‌هایی پیدا کند که فراطبیعی و متافیزیک باشد، آن خود سخت است، یک؛ بخواهد حکیمانه عالَم را بشناسد، متکلّمانه عالَم را بشناسد و از مجهول به معلوم پی ببرد، با مفاهیم بدیهی، مفاهیم نظری را حل کند، مشکل علمی را از راه مفهوم حل کند، به تعبیر جناب مولوی این راه، راه دشواری است.
آفت ادراک این قیل است و قال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال[۸]
مفهوم نظری و علم و پیچیده را با مفهوم بدیهی نمی‌شود حل کرد، مفهوم نظری را با مصداق خارجی می‌شود حل کرد و آن کار حکیم و متکلّم نیست، آن کار عارف است که از ذهن به درآمده که به تعبیر حکیم سنایی «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش»،[۹] این راهی است که ایشان می‌گوید:
در عاشقی آنجا که ورا پای مرا سر ٭٭٭ در بندگی آنجا که ورا حلقه مرا گوش[۱۰] اگر کسی حلقه بندگی خدا را در گوش داشت و از ذهن به درآمد می‌تواند بگوید: «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش» و می‌تواند، بسراید:
در عاشقی آنجا که ورا پای مرا سر ٭٭٭ در بندگی آنجا که ورا حلقه مرا گوش
بنابراین تا نفس می‌کشیم وظیفه ما تولید علم است!
مفضّل خدمت امام صادق(سلام الله علیه) شرفیاب شد، حضرت فرمود: «فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیکَ»؛[۱۱] بکوش تا نفس می‌کشی عالم و دانشمند بشوی! یک؛ نه کتاب‌های دیگران را جمع کنی و حرف دیگران را یاد بگیری، خود کتاب بنگار و صاحب حرف باش که «فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیکَ»، دو؛ اگر مُردی فرزندان تو چند رساله، چند مقاله، چند کتاب علمیِ تو را ارث ببرند، نه اینکه کتابخانه داشته باشی و به دیگران ارث بدهی! کتابِ تو را بچه‌های تو ارث ببرند! این تولید علم است! همه موظّفیم که عالم بشویم، یک؛ حرفی از خود داشته باشیم، دو؛ ضبط بکنیم، سه؛ به ورثه‌های ما حرف خود را ارث بدهیم، چهار؛ فرمود: «فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیکَ».
اینکه وجود مبارک رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) در سؤال آن شخص که به حضرت عرض کرد، محضر شما بسیار شیرین و سودمند است، ولی همین که از مجلس شما جدا شدیم آن لذّت را نمی‌بریم، فرمود: وقتی که وارد محفل من شدی این حرف را به من نگو! به دستت بگو! «اسْتَعِنْ بِیَمِینِکَ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ أَیْ خُطَّ»؛[۱۲] از دستت کمک بگیر! سخن علمی را شنیدی، ضبط بکن که با تو باشد و آن را مرور بکن که در جان تو مَلکه شود و با علم زندگی کنی! بنابراین ما دو وظیفه داریم: یکی تولید علم و دیگر اینکه علم صائب و صالح باشد و مصرف صحیح آن که امیدواریم همه دانشمندان، اساتید بزرگوار، دانشجویان عزیز این فیض را داشته باشند که هم علم صائب و صالح تولید کنند، نه علم زیانبار و هم در بهره‌برداری آن با ایمان و با عمل صالح محتاطانه رفتار کنند، به امید آن روز!

……………………………………………………………
[۱]. دیوان ملا هادی سبزواری، غزل۱۵۰؛ «از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو».
[۲]. سوره ابراهیم، آیه۳۲؛ ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ﴾.
[۳]. نهج الحق، ص۳۷؛ عوالی اللئالی، ج۴، ص۷۱.
[۴]. سوره بقره، آیه۲۵۱.
[۵]. سوره سبأ، آیه۱۰.
[۶]. سوره سبأ، آیه۱۲.
[۷]. دیوان شمس، غزل۴۴۱؛ «گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما ٭٭٭ گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست».
[۸]. مثنوی معنوی(مولوی)، دفتر سوم.
[۹]. دیوان اشعار سنایی، غزل۲۰۹؛ «دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».
[۱۰]. دیوان اشعار سنایی، غزل۲۰۹.
[۱۱]. بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۰.
[۱۲]. بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۲.

آیا این مقاله برای شما مفید بود؟
بله
تقریبا
خیر

داریوش طاهری

اولیــــــن نیستیــم ولی امیـــــد اســــت بهتـــرین باشیـــــم...! خدایــــــــــا! نام و آوازه مــــــرا چنان در حافظــه‌ها تثبیت کن که آلزایمـــــــــر نیز تــوان به یغمـا بـردن آن را نـداشتــــــه باشـد...! خدایـــــــــا! محبّـت مــرا در دل‌های بندگانت بینداز ... خدایــــــا! مــــرا دوســــت بــــدار و محبوبــم گـــردان...!

‫۹ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا