آیندهپژوهی چیست؛ آینده: تمام آنچه اهمیت دارد.
واژه نامه آیندهپژوهی
امروزه درک مشترکی از مفاهیم مختلفی چون عدم قطعیتها، ابهامات، پیچیدگیها و بیثباتیها در نقاط مختلف جهان به وجود آمده است. همین امر مدیران و رهبران کسب و کارها را برمیانگیزاند تا برای مدیریت و برنامهریزی کارآمدتر و تدوین استراتژیهای مناسب برای توانمندی و موفقیت سازمان و کسب و کار خود در آینده، از ابزارهای متفاوتی استفاده کنند. این ابزارها کارکردهای مشابه و مشترکی دارند و واژههایی بسیار پرکاربرد در متون مختلف مدیریت و مباحث مربوط به آینده پژوهی محسوب میشود که در ادامه رهنمودی کوتاه از چیستی و کاربرد آنها ارائه میگردد.
پسنگری (Backcasting)
در پسنگری از مشارکتکنندگان خواسته میشود از نظر زمانی خود را در آیندهای خاص تصور کرده و سپس از آن آینده رو به عقب بازگردند و تحقیق کنند که چه چیزی در زمان حال باعث پیدایش و ظهور آن آینده خواهد شد. این شیوه در اغلب موارد برای شناسایی مسیر رسیدن به آیندههای مطلوب (preferred future) به کار گرفته میشود، البته در اجتناب از تحقق یک آینده منفی و نامطلوب نیز کاربرد دارد. برای مثال هدف از پیشاجراها (Premortems) شناسایی علل عدم موفقیت یک آینده فرضی است.
برنامهریزی اقتضائی (Contingency Planning)
این نوع برنامهریزی با آمادهسازی مشارکتکنندگان برای رویدادهای خاصی که ممکن یا حتی محتمل در نظر گرفته میشوند به فرایند تصمیمگیری کمک میکند. یک برنامه احتمالی در صورت ضرورت یک کتاب قواعد کار یا دفترچه راهنما در اختیار افراد و سازمانها قرار میدهد.
شبیهسازی بحران و تمرینهای دور میزی (Crisis Simulations And Tabletop Exercise)
در این شیوه با هدف آمادهسازی افراد برای شرایط زندگی واقعی، سناریوهایی خاص در اختیار مشارکتکنندگان قرار داده میشود و سپس از آنها خواسته میشود اقدامات خود را تجزیه و تحلیل کنند. این شیوه با روش شبیهسازی نبرد که در آن افراد در یک آینده خاص ممکن درگیر میشوند، متفاوت بوده و با طیفی از آیندههای محتمل و قابل قبول سر و کار دارند.
پیشبینی (Forecasting)
در این روش از مشارکتکنندگان خواسته میشود سیگنالهای ضعیف تغییر (Weak Signals of Change) را در زمان حال با رصد تغییر و ارزیابی تأثیر بالقوه آنها جستجو نمایند. در این روش همانند بسیاری از مجلات علمی تخصصی این ایده مطرح است که آینده در مواردی که اغلب مورد توجه قرار نمیگیرد، مشاهده میشود.
سناریوپردازی (Scenario Planning)
سناریو از داستانهایی درباره آیندههای جایگزین برای به چالش کشیدن فرضیات و چارچوببندی مجدد تصورات موجود بهره میگیرد. این فرایند، به دنبال پیشبینی آینده نیست، بلکه هدف آن کاوش آیندههای محتمل به منظور بهبود استراتژی است.
تجزیه و تحلیل روند (Trend Analysis)
این روش از مشارکتکنندگان میخواهد تا تأثیر بالقوه الگوهای تغییری را که در حال حاضر قابل مشاهده هستند، بررسی نمایند. چارچوب STEEP یک رویکرد ساختارمند رایج است که الگوهای تغییر را به پنج طبقهی اجتماعی، فناورانه، اقتصادی، محیطی و سیاسی تقسیم میکند.
بازیهای جنگی (شبیهسازی نبرد – War Game)
این روش، غالباً با هدف بررسی عکسالعملها به شرایط جدید، از مشارکتکنندگان میخواهد در یک نبرد شبیهسازی شده به عنوان حریف یکدیگر شرکت کنند. در این روش همانند سناریوپردازی به دنبال پیشبینی آنچه که رخ خواهد داد نیست، در عوض به طرحریزی آنچه که قابلیت رخ دادن دارد میپردازد و از این طریق نگرشی را برای تصمیمگیری فراهم مینماید. بازیهای جنگی علیرغم نامش این قابلیت را دارد که به چیزهایی فراتر از ابعاد نظامی یک نبرد بپردازد.
آینده پژوهی چیست و چه نیست؟
آینده پژوهی از دو منظر با کج فهمی مواجه میشود:
اول اعتقاد کسانی که آینده پژوهی را به مثابه علم پیش بینی میانگارند و مدعیاند که در صورت استفاده صحیح و به جا از این علم، میتوانیم بفهمیم که آینده چگونه خواهد بود (what THE future WILL BE)، در صورتی که واقعیت نشان میدهد که جز در امور بدیهی (مثلا اینکه فردا صبح هم خورشید طلوع خواهد کرد)، هیچ چیز دیگری را نمیتوان با دقت پیش بینی کرد، مخصوصا اگر عامل انسانی به عنوان جزئی از سیستم مورد مطالعه نقشی داشته باشد. پیشبینی در آینده پژوهی
و دوم کسانی که ناامیدانه دست از تلاش برای فهم آینده برداشتهاند. از نظر این گروه دوم، حرف هر کسی در مورد آینده همان قدر صادق و درست است که حرف کس دیگری. به عبارت دیگر هر کسی میتواند هر چیزی در مورد آینده بگوید و چون این آینده هنوز نیامده است، به اعتبار همین رخ ندادن آینده، حرف هر کسی میتواند صادق باشد و لذا بهتر است به طور کلی دست از سر آینده برداریم.
آینده پژوهی چیست
اما حتی با پذیرش این مسئله که آینده غیرقابل پیش بینی است، تئوریها و روشهایی وجود دارند که آینده پژوهان آنها را خلق کرده، توسعه داده، آزموده و به کار گرفتهاند و کارایی خود را نیز در فهم آینده ثابت کردهاند.
جیم دیتور (Jim Dator) سه مسئله اساسی را برای فهم آینده و به تبع آن آینده پژوهی برمیشمارد. قوانینی که با شوخطبعی به آنها قوانین دیتور از آینده میگوید (Dater’s Laws of the Future).
جیم دیتور سخن می گوید: آیندهپژوهی پیش بینی نیست.
تصاویر آینده در آینده پژوهی
آینده پژوهی و آینده نگاری
قوانین دیتور از آینده (قوانین آیندهپژوهی دیتور)
قانون اول: آینده را نمیتوان پیشبینی کرد، زیرا آیندهای وجود ندارد.
«The future” cannot be “predicted” because “the future” does not exist”»
(در اینجا دیتور از the future استفاده کرده است که منظور آیندهای خاص و تعریف شده است).
آینده پژوهی نباید به دنبال پیش بینی یک آینده باشد. ایده اصلی مطالعات درباره آینده به بررسی تصاویر آینده برمیگردد.. مفهومی که هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماع موضوعیت پیدا میکند و میتواند همزمان مجموعهای از تصاویر متضاد و متفاوت را شامل شود. این تصاویر مبنای فعالیتهای کنونی ما هستند. تصاویر آینده (images of the future) در افراد و یا گروهها، اغلب ناپایدار بوده و با توجه به تغییرات زمان یا تغییر برداشتها و نگرشها به وقایعی که در حال رخ دادن هستند، تغییر میکنند. گروههای مختلف، اغلب تصاویر بسیار متفاوت از آینده دارند. تصاویر زنان و مردان یا غربیها و شرقیها از آینده ممکن است متفاوت باشد.
تبصره اول: آینده (the future) نمیتواند پیش بینی (prediction) شود، اما آیندههای جایگزین (alternative futures) میتوانند و باید پیش بینی (forecast) شوند. بنابراین یکی از وظایف اصلی آینده پژوهی تعریف و مشخص کردن آیندههای بدیل است.
«نکته: prediction و forecast هر دو به معنی پیش بینی در فارسی ترجمه شده اند. اما یک تفاوت ظریف بین این دو مفهوم وجود دارد که اتفاقا نباید از دید آینده پژوهان پنهان باشد.
Prediction برآورد نقطهای از تخمین رویداد یک اتفاق خاص در آینده است. مثل وقتی که در مسابقه شرط بندی میکنیم. اما forecast مجموعهای از آیندههای ممکن است که شامل احتمالاتی از وقوع آنها است و از نظر زمانی میتواند معرف بازهای از زمان باشد (پنج سال آینده، دهه آینده و …). یک forecast میتواند سبدی از predictions ها را در دل خود داشته باشد.»
چشم انداز در آینده پژوهی
تبصره دوم: آینده نمیتواند پیش بینی شود، اما آیندههای دلخواه و مطلوب (preferred futures) میتوانند و باید به تصویر کشیده شوند، خلق شوند، به کار گرفته شوند، به طور مداوم ارزیابی شوند، تجدیدنظر و اصلاح شوند و دوباره به تصور در آیند (re-envisioning).
در اینجا هدف عمده آینده پژوهی، تسهیلگری در میان افراد و یا اجتماعات برای فرموله کردن، به کارگیری و دوبارهسازی این آیندههای دلخواه است.
تبصره سوم: آینده پژوهی برای مفید بودن، پیش شرطهایی دارد و نیز باید به سطح برنامههای استراتژیک متصل شود تا مجریان بتوانند از آن استفاده کنند. شناسایی آیندههای بدیل و چشماندازسازی آینده مطلوب و سپس هدایت این موارد به صورت برنامههای راهبردی و در نهایت تصمیمات روزمره که توسط مدیران سازمان اتخاذ میشوند، آینده پژوهی را از فضای فکری آینده پژوهان به زمین بازی راهبرد میآورد. جایی که آینده پژوهی میتواند خودش را ثابت کند.
در نهایت، ذکر این نکته لازم است که فرایند پیشبینی آیندههای بدیل و چشماندازسازی آیندههای مطلوب یک فرایند پیوسته و در حال تغییر است. هدف هر فعالیت آینده پژوهانهای، ساخت یک چشمانداز راهنما است و نه رسیدن به یک راه حل نهایی یا یک طرح محدود. این امر به ویژه در محیطی که همواره دستخوش تغییرات پیاپی در حوزه های فناورانه و به تبع آن اجتماعی و … است، مناسب است.
قانون دوم: هر ایده به دردبخوری در مورد آینده، باید مسخره به نظر برسد.
«Any useful idea about the futures should appear to be ridiculous»
فناوریهای جدید با خود ارزشها و رفتارهای جدیدی به همراه دارند که اعتقادات قبلی که خود، محصول دوران فناوریهای پیشین بودند را به چالش میکشند. این یعنی اینکه هر پدیده نوآیندی در ابتدا زشت، ناپسند، احمقانه و مضحک به نظر میرسد. سپس آرام آرام به آن عادت کرده و در نهایت عادی و روتین خواهد شد. بنابراین آنچه در نگاه عامه و یا حتی خبرگان یک حوزه محتملترین آینده معرفی میشود، خود روزی جزیی از آیندههایی بوده که به آن اعتنایی نمیشده است و حتی احتمالی برای وقوعشان در نظر گرفته نمیشده است.
اگر آینده پژوهان بخواهند مفید باشند باید انتظار تمسخر دیگران و رد شدن ایدههای اولیهشان را داشته باشند. و نیز تصمیم گیرندگان و عامه مردم در صورتی که مایل به داشتن اطلاعات مفید در مورد آیندهاند، باید انتظار شنیدن حرفهای غیرمتعارف و به ظاهر مسخره را داشته باشند.
اما آینده پژوهان باید بار اضافهای را نیز به دوش بکشند. آنها باید اول ایدههای اولیه به ظاهر مسخره را با استفاده از شواهد مناسب به ایدههایی محتمل (plausible) و عملی تبدیل کرده و سناریوهایی برای توسعه ممکن (possible) آنها تدوین کنند.
قانون سوم: ما ابزارهایمان را شکل می دهیم و سپس آنها به ما شکل می دهند.
«We shape our tools and thereafter our tools shape us»
فهم این جمله از آینده پژوه و متخصص رسانه، مارشال مک لوهان (Marshall Mc Luhan) نقطه آغازین خوبی برای یک نظریه مفید تغییر اجتماعی است. تغییرات فناورانه، اساس تغییرات اجتماعی و محیطی هستند. اما اگر چه فناوری، اساس تغییرات است و خود باعث ایجاد تغییر در ارزشها، فرایندها، نهادها و … میشود، اما خود این مسائل نیز هر کدام در دل خود پر هستند از منشأها و تسهیلگرهایی برای تغییرات بعدی.
اندازه و توزیع جمعیت، تغییرات اقلیمی و زیست محیطی، نظریههای اقتصادی، ساختارهای سیاسی، اعتقادات و کردارهای برآمده از فرهنگها و حتی انتخابهای فردی، همه نقش تعیینکنندهای بر روی خلق آینده دارند و امکانات در دسترس ما برای مواجهه با این همه عامل به بهترین نحو در استعاره (موج سواری بر روی سونامی تغییر) (surfing the tsunamis of change) میآید. (سونامی تغییر، استعارهای از دوران کنونی است، دوران پر تلاطمی که ما در آن زندگی میکنیم. و موج سواری کاری است که آینده پژوهان به شما می آموزند).
به علاوه تعریف و تحلیل موج های بلند و چرخه های تغییر و دوم بررسی رفتار نسلها در طول دوره حیاتشان (تحلیل گروه همسنان یا تحلیل نسلی) (age-cohort analysis) دو تئوری و روش دیگر در پیش بینی، چشماندازسازی و ساخت آیندههای بدیل هستند.
مخروط آیندهپژوهی
من همیشه در کلاسهای درس مقدماتی آینده پژوهی و در کارگاههای آینده پژوهی از مفهوم مخروط آینده (The Future Cone) استفاده میکنم. یک تصویر گیرا برای توضیح آن اسِ (S) جمعی که در انتهای کلمات (Futures) و (Studies) وجود دارد. سناریو در آینده پژوهی
در این متن که در تدوین آن آقای قلیپور دانشجوی من در مقطع کارشناسی ارشد آینده پژوهیِ دانشگاه اصفهان همکاری داشتهاند، میخواهم در مورد این مخروط توضیحات مبسوطی ارائه دهم. قطعاً این نوشتار مورد توجه شما قرار خواهد گرفت.
آینده پژوهان، اغلب از سه نوع آینده صحبت میکنند: آیندههای ممکن، محتمل و مرجح (برای مثال Amara, 1981، Bell, 1997 و بسیاری دیگر…) و برخی از فعالیتهای آینده پژوهان منحصراً بر روی یکی از این آیندهها متمرکز است. آنها میخواهند به کشف آیندههای ممکن بپردازند یا به تجزیه و تحلیل آیندههای محتمل مشغول شوند و یا به آیندههای مطلوب و مرجح شکل دهند.
مدل «مخروط آینده» برای نشان دادن آیندههای بدیل، توسط (Hancock and Bezold, 1994) مورد استفاده قرار گرفت که خود آن مخروط بر اساس یک طبقهبندی از آیندهها توسط (Henchey, 1978) شکل گرفته است، که در آن چهار نوعِ اصلی از آیندهها مورد بحث قرار می گیرد: آیندههای محتمل، ممکن، باورپذیر و مرجح. چند سال بعد متوجه شدم که این ایده گرافیک مخروطی، حتی قبل از (Hancock و Bezold)، توسط چارلز تیلور (۱۹۹۰) مورد استفاده قرار گرفته است که در آن او از “مخروط باورپذیری” سخن میگوید. مخروطی که طیف وسیعی از آیندههای باور پذیر را مشخص میسازد که میتوانند بیش از یک دوره زمانی معین بسط پیدا کرده و حتی یک نوع “مخروط برگشتی” به گذشته را نیز در بر میگیرد. او همچنین در رویکرد خود، شگفتیسازها (wildcards) را نیز گنجانده بود. اما سایر دستهبندیهای آینده، مانند مدلی که توسط هنکاک و بیزالد تعریف شده است، به طور صریح در دیاگرام ارائه شده توسط تیلور، نشان داده نشده است.
مخروط آیندهها؛ آنچه بیشتر در متون آینده پژوهی میبینید.
آینده پژوهی و آینده های باورپذیر
آنچه گفته شد نمای کلی از فعالیتهای آینده پژوهانه است. اما شاید بتوان این نوع تقسیمبندی از آیندهها را بسط داد. این بسط دادن به منظور افزودن بر پیچیدگی کار نیست، بلکه باعث میشود فضای ذهنی ما در مورد آینده و انواع آن کنجکاوتر شود. بنابراین شما ممکن است که در متون مختلف آینده پژوهی مخروط آینده را به شکلهای مختلفی ببینید. در ادامه به شرح یکی از کاملترین مخروطهای آینده پرداختهایم. این مخروط در مقالهای از جوزف ووروس (Joseph Voros) توضیح داده شده است. در واقع این متن ترجمهای از نوشتار وروس است.
جوزف وروس؛ آینده پژوهی نام آشنا
آینده پژوهی و آینده های ممکن
مخروط آیندهای که توسط وروس ارائه شده، در شکل زیر نمایش داده شده است.
مخروط آیندهها؛ آینه تمامنمای فعالیتهای آینده پژوهانه
آیندههای مطلوب در آینده پژوهی
هفت نوع آینده تعریف شده در مخروط بالا همه مربوط به قضاوتهای ذهنی ما در مورد ایدههای مربوط به آینده است که در زمان حال شکل میگیرند. پس این دستهبندی میتواند با گذشت زمان تغییر کند. برای مثال فرود فضاپیمای آپولو بر روی ماه، از آیندهای “نامعقول” به آیندهای “برنامهریزی شده” تبدیل و سپس به عنوان “گذشته” به تاریخ پیوست.
به طور خلاصه، این دستهبندیها به صورت زیر هستند:
برنامه ریزی آینده پژوهانه
-
آیندههای بالقوه: آینده
آینده پژوهی و انواع آینده
همه چیز فراتر و خارج از لحظه اکنون، یک آینده بالقوه است. این تعریف از این فرضیه بر آمده است که آینده نامعلوم و “باز” است، نه اجتنابناپذیر و بسته، که این فرض یکی از اصول پایه در مطالعات آینده پژوهی است.
-
آیندههای نامعقول:
اینها آیندههایی هستند که ما “احمقانه” یا “غیرممکن” میپنداریم و میگوییم هرگز اتفاق نمیافتند. این دسته را تعریف کردیم زیرا دسته بعد یعنی آیندههای ممکن به اندازه کافی بزرگ نیستند که بتوانند تمامی ایدهها در مورد آینده را در خود جای دهند. این دسته از آیندهها از تجلیل من از جیمز دیتور و قانون دوم او یعنی: “هر ایده ی مفیدی در مورد آینده باید مضحک باشد” (Dator ۲۰۰۵)، حاصل شده است. همانند آرتور کلارک و قانون دومش یعنی: “تنها راه کشف مرزهای ممکن از غیرممکن، کمی پیشروی از ممکن به درون غیرممکن است” (کلارک، ۲۰۰۰). بر این اساس، مرز میان نامعقولها و امکان پذیرها منطقاً میتواند «مرز کلارک-دیتور» یا شاید «عدم انطباق کلارک-دیتور» نام بگیرد، زیرا عبور از آن به سمت بیرون، نشان دهنده جابهجایی در تفکر چشمانداز است که بسیار پر اهمیت و برای برخی افراد بسیار دشوار است (این چیزی است که توسط فلشهای قرمز در نمودار نشان داده شده است).
اینده پژوهی و آیندههای محتمل
-
آیندههای ممکن:
آینده پژوهی و برنامه ریزی
اینها آیندههایی هستند که بر اساس برخی از دانشهای آینده که هنوز در دسترس ما نیست، اما شاید یک روز به دست بیاوریم، ممکن است اتفاق بیفتند.
-
آیندههای باورپذیر:
آیندههایی که فکر میکنیم “میتوانند” بر اساس درک کنونی ما در مورد چگونگی کارکرد جهان (قوانین فیزیکی، فرآیندهای اجتماعی، و…) اتفاق بیفتند.
-
آیندههای محتمل:
تصاویر آینده در آینده پژوهی
آیندههایی که معمولاً بر اساس روندهایِ فعلی، فکر میکنیم احتمالاً اتفاق میافتند.
آینده پژوهی و آینده نگاری
-
آیندههای مرجح یا مطلوب:
آیندههایی که فکر میکنیم “باید” اتفاق بیفتند یا دوست داریم اتفاق بیفتند. دستهبندیهای بالا بیشتر شناختی هستند، اما در اینجا مبنایِ تشخیص آیندههای مطلوب، قضاوتهای ارزشی و هنجاری است. البته، دسته ی مخالفِ آن یعنی – آیندههای نامطلوب – نیز وجود دارند. آیندههای نامطلوب آیندههای ضد هنجاری هستند که فکر میکنیم نباید اتفاق بیفتند و نباید اجازه دهیم به وقوع بپیوندد (به عنوان مثال، سناریوهای تغییرات اقلیمی جهانی).
-
آینده برنامهریزی شده:
آینده پژوهی و برنامه ریزی آینده
آینده پیشفرض و مسلم انگاشته شده. آینده برون یابی شده از روند ادامه گذشته تا به حال. این آینده منحصر به فرد میتواند به عنوان “محتملترین” آینده از میان آیندههای محتمل شناخته شود.
البته نوع هشتمی از آینده با عنوان آینده پیشگویی شده (Predicted Future) وجود دارد که قائل به دانستن وقوع قطعی یک آینده از قبل است. این نوع از آینده نه در مخروط آیندهها و نه در آینده پژوهی جایگاهی ندارد.
بهتر است توصیفات بالا به عنوان دستهبندیهای کاملا جداگانه مد نظر قرار نگیرند، بلکه به عنوان مجموعههای تودرتو یا دستهبندیهایی تو در تو از آینده مورد توجه قرار گیرند. با حرکت به سمت پایین لیست از جامعترین آیندهها تا دستهبندیهای محدودتر، در نهایت به یک طبقه از آینده “برنامهریزی شده” میرسیم. بنابراین، هر آینده یک آینده بالقوه است، از جمله آن دسته از آیندههایی که حتی نمیتوانیم تصور کنیم.
استعاره مخروطی را میتوان به یک چراغ فانوس یا چراغ اتومبیل تشبیه کرد: در مرکز روشن و در لبه چراغ تیره – یک استعاره بصری زیبا از محدوده چشماندازِ آیندههای ما. در هنگام استفاده از این استعاره یک درس کلیدی برای شنونده وجود دارد – “فقط به این دلیل که نمیتوان آینده را تصور کرد به این معنا نیست که آن آینده نمیتواند اتفاق بیفتد”.
آینده پژوهی به روش سناریو نویسی
پس هر چیزی را که ما بتوانیم تصورش را بکنیم در داخل مخروط قرار میگیرد که از مجموعه غیر ممکن و نامعقول شروع میشود و بعد به زیر مجموعه آیندههای معقول و ممکن میرسد که در واقع آن قسم از آیندههایی هستند که هنوز در مورد وقوع آنها دانشی نداریم اما ممکن است در آینده، این دانش را به دست آوریم و بنابراین ممکن است در آینده به وقوع بپیوندند و بنابراین امکان پذیرند.
همچنین زیرمجموعه دیگری از آیندهها وجود دارد که بر اساس دانش کنونی ما منطقی و شدنی هستند و میتوانند اتفاق بیفتند، بنابراین به آنها باورپذیر میگوییم. به همین ترتیب زیرمجموعه دیگر وجود دارد که بر مبنای روندهای فعلی، وقوع آنها محتمل به نظر میرسد. دقت کنید که در اینجا از روندها صحبت میکنیم نه یک تک روند. بنابراین فهم اینکه این روندها چگونه بر یکدیگر اثر میگذارند و برایند این اثر بالاخره منجر به چه چیزی میشود، یک حوزه مهم در مطالعات آینده پژوهی است.
در دل آیندههای محتمل به آیندههای برنامهریزی شده (Projected Future) میرسیم. این تنها دستهبندی از آیندهها است که شامل یک تک آینده میشود. هر چند افراد مختلف، آیندههای مختلفی را برنامهریزی میکنند. بنابراین آینده برنامهریزی شده یک سبد از تک آیندههای مختلف است. به طور مشابه، دسته تک عضوی آینده پیشگویی شده نیز وجود دارد که اسماً منطق مشابه آیندههای برنامهریزی شده دارد، یعنی آنچه اتفاق میافتد به مقدار زیادی به این بستگی دارد که از چه کسی در مورد آن بپرسید. آینده پیشگویی شده هدف خاصی را دنبال میکند و جایی در مباحث آینده پژوهی ندارد.
دسته آیندههای مرجح – آنچه که باید اتفاق بیفتد – میتواند در برگیرنده آیندههایی بین “نامعقول” تا “برنامهریزی شده” باشد. آیندههای مرجح باید قابل تصور (در داخل مخروط) باشند، چون آنچه مردم ترجیح میدهند و چگونگی قضاوت آنها در مورد ترجیحات دیگران، میتواند از آیندههای برنامهریزی شده تا آنچه آیندههای ناممکن تلقی میشود را در بر بگیرد. من همیشه تأکید میکنم که چقدر این برش مهم است. چقدر مهم است که درک کنیم چرا آیندههای مطلوب میتوانند دیگر آیندهها را برش داده و در واقع هر جایی در بین آیندههای دیگر جستجو شوند. این مسئله یعنی اینکه پای مطلوبیت شما میتواند از فضایِ احتمالات پیش رو، فراتر رفته و به ممکنها و حتی ناممکنها برسد. از نظر برنامهریزی آرمانگرایانه و از نظر جستجوی گسستها در فضای آیندههای پیشِ رو حائز اهمیت بسیاری است.
حالا اجازه دهید در مورد شگفتیسازها صحبت کنیم. شگفتیسازها یعنی حوادثی با احتمال وقوع پایین (گاهی اوقات به آنها مینی سناریو گفته میشود)، که اگر به وقوع بپیوندند، تأثیرات عظیمی بر آینده میگذارند (Petersen 1997). از آنجایی که شگفتیسازها “با احتمال وقوع پایین” در نظر گرفته میشوند، هر عضو از هر طبقهای از آینده در خارج از محدوده آیندههای محتمل میتواند به عنوان شگفتیساز تلقی شود. به این ترتیب، از این منظر، بعضی از شگفتیسازها باورپذیر، بعضی امکانپذیر و بعضی از آنها نامعقول تلقی میشوند. در این میان وحشتآورتر از همه، آنهایی هستند که ما تا به حال تصوری از آنها نداشتهایم، یعنی بالقوهاند. این موارد حتی تحت عنوان قوهای سیاه (black swans) نیز قابل دسته بندی نیستند.