واژگان درس بیست و چهار کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس بیست و چهار کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله
شامل لغات درس بیست و چهار
همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل
یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز اینقدر زنده، کاربردی و لذتبخش نبوده است!
در مجموعهی آموزشی منحصربهفرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وبسایت آیندهنگاران مغز تهیه شده، کوشیدهایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمهی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار میدهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظهی بلندمدت منتقل میسازند.
هر درس از این مجموعهی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جملهی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نهتنها واژهی اصلی را برجسته میکنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز بهصورت هدفمند در خود جای دادهاند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیقتر آنها در ذهن زبانآموز میشود.
با استفاده از رنگهای متمایز برای نمایش واژههای کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت میشود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا میکند. افزون بر این، ترجمهی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، بهروشی عمیق و قابلفهم منتقل شود.
این پروژهی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربهای شیرین، بهیادماندنی و هدفمند باشد.
واژگان درس بیست و چهار
scowl [skaʊl]
A) The teacher’s scowl made the timid student feel even more anxious about his assignment.
الف) اخم معلم باعث شد دانشآموز خجالتی درباره تکلیف خود احساس نگرانی بیشتری کند.
B) He gave a fierce scowl when the intruder tried to invade his private property.
ب) وقتی متجاوز تلاش کرد وارد ملک شخصی او شود، با اخمی شدید به او نگاه کرد.
C) Her scowl turned into a smile after hearing the humorous and unexpected comment from her colleague.
ج) اخم او پس از شنیدن حرفی طنزآمیز و غیرمنتظره از سوی همکارش به لبخند تبدیل شد.
D) The soldier’s scowl reflected his hostility toward the enemy camp’s provocative gesture.
د) اخم سرباز نشاندهنده دشمنی او نسبت به اردوگاه دشمن و اشاره تحریکآمیز آنها بود.
E) The judge’s cold scowl warned the witness not to fabricate any testimony.
هـ) اخم سرد قاضی به شاهد هشدار داد که هیچ شهادتسازی انجام ندهد.
encourage [ɛnˈkɜrɪʤ]
A) The coach tried to encourage the timid player by reminding him of his past victory and strong potential.
الف) مربی سعی کرد بازیکن خجالتی را با یادآوری پیروزیهای قبلی و استعداد قویاش تشویق کند.
B) Parents should encourage their children to develop accurate thinking and avoid prejudice and superstition.
ب) والدین باید فرزندان خود را برای پرورش تفکر دقیق و دوری از تعصب و خرافات تشویق کنند.
C) Her speech was meant to encourage the audience to remain loyal during times of hardship and conflict.
ج) سخنرانی او برای تشویق حضار به حفظ وفاداری در دوران سختی و درگیری طراحی شده بود.
D) Teachers often encourage students to ask relevant questions and express their opinions with confidence.
د) معلمان اغلب دانشآموزان را به پرسیدن سؤالات مرتبط و بیان نظرات خود با اعتماد به نفس تشویق میکنند.
E) The government launched a campaign to encourage citizens to report illegal activities and avoid being passive or indifferent.
هـ) دولت کمپینی راهاندازی کرد تا مردم را به گزارش فعالیتهای غیرقانونی و پرهیز از بیتفاوتی یا انفعال تشویق کند.
wail [weɪl]
A) The mother began to wail after receiving the grievous news of her son’s tragic accident despite the reassurance of the doctors.
الف) مادر پس از دریافت خبر دلخراش از حادثه تراژیک پسرش، با وجود اطمینانبخشی پزشکان، شروع به شیون کرد.
B) The baby began to wail loudly when his pacifier fell, attracting the attention of every bystander in the mall.
ب) نوزاد زمانی که پستانکش افتاد، با صدای بلند شروع به گریه و زاری کرد و توجه همهی عابران در مرکز خرید را جلب کرد.
C) After the unfair verdict, the innocent man could do nothing but wail in despair as the jury left the courtroom.
ج) پس از صدور حکم ناعادلانه، آن مرد بیگناه تنها توانست با شیون در ناامیدی به رفتن اعضای هیئت منصفه از دادگاه نگاه کند.
D) The villagers began to wail as the flood destroyed their homes, showing the devastating impact of the natural disaster.
د) روستاییان زمانی که سیل خانههایشان را ویران کرد، شروع به ناله و زاری کردند و تأثیر ویرانگر این فاجعه طبیعی را نشان دادند.
E) The child’s loud wail echoed in the hall after his clumsy fall, drawing a sympathetic reaction from the audience.
هـ) شیون بلند کودک پس از زمین خوردن ناشیانهاش در سالن طنین انداخت و واکنشی همدلانه از سوی تماشاگران برانگیخت.
sneer [snɪr]
A) The arrogant critic gave a sneer when the novice artist presented his fragile sculpture at the exhibition.
الف) منتقد مغرور وقتی هنرمند تازهکار مجسمه شکنندهاش را در نمایشگاه ارائه داد، با پوزخند واکنش نشان داد.
B) He couldn’t help but sneer at the feeble excuse offered by his inept colleague during the crucial meeting.
ب) او نتوانست جلوی پوزخند خود را بهانه ضعیف همکار بیکفایتش را در جلسه سرنوشتساز بگیرد.
C) The bully often sneered at his classmates’ awkward attempts to participate in the debate.
ج) زورگو اغلب به تلاشهای دستوپاچلفتی همکلاسیهایش برای شرکت در مناظره با پوزخند واکنش نشان میداد.
D) She gave a cold sneer after the rejection, trying to hide her humiliation behind a mask of pride.
د) او پس از رد شدن با یک پوزخند سرد واکنش نشان داد و سعی کرد تحقیر خود را پشت نقابی از غرور پنهان کند.
E) The politician’s sneer at his opponent’s modest background revealed his arrogance and lack of compassion.
هـ) پوزخند سیاستمدار به پیشینه ساده رقیبش، تکبر و فقدان همدلی او را آشکار کرد.
consider [kənˈsɪdər]
A) Before making a rash decision, it is wise to consider the consequences and seek reliable advice.
الف) پیش از گرفتن یک تصمیم عجولانه، عاقلانه است که در نظر بگیرید چه عواقبی دارد و از مشاوران قابلاعتماد کمک بگیرید.
B) Many candidates fail to consider how their appearance affects their chances during a job interview.
ب) بسیاری از متقاضیان فراموش میکنند که باید در نظر بگیرند که ظاهرشان چگونه بر فرصتهایشان در مصاحبه شغلی تأثیر میگذارد.
C) She didn’t even consider the obstacle of distance when applying to the remote university with a prestigious reputation.
ج) او هنگام درخواست برای دانشگاه دورافتاده با شهرتی برجسته، حتی مانع مسافت را در نظر نگرفت.
D) The engineer had to consider multiple variables such as cost, time, and durability to ensure the plan was feasible.
د) مهندس مجبور بود متغیرهای مختلفی همچون هزینه، زمان و دوام را در نظر بگیرد تا مطمئن شود که طرح قابل اجرا است.
E) In the courtroom, the judge must consider all the evidence and remain neutral before making a verdict.
هـ) قاضی در دادگاه باید تمام شواهد را در نظر بگیرد و پیش از صدور حکم، بیطرف باقی بماند.
trifle [ˈtraɪfəl]
A) Don’t trifle with someone’s trust; it takes courage and integrity to build it, but a single mistake can abolish it forever.
الف) با اعتماد کسی بازی نکن؛ ساختن آن نیازمند شجاعت و درستی است، اما یک اشتباه میتواند آن را برای همیشه نابود کند.
B) He was warned not to trifle with the rigid rules of the academy, or face severe penalty.
ب) به او هشدار داده شد که با قوانین سختگیرانه آکادمی سرسری برخورد نکند، وگرنه با مجازات شدید روبهرو خواهد شد.
C) The expert said it was no trifle to design a durable structure that could withstand fierce earthquakes.
ج) کارشناس گفت طراحی سازهای بادوام که بتواند در برابر زلزلههای شدید مقاومت کند، اصلاً چیز بیاهمیتی نیست.
D) She refused to trifle with his emotions because she had always valued sincerity and hated deceit.
د) او نپذیرفت که با احساسات او بازی کند چون همیشه برای صداقت ارزش قائل بود و از فریب متنفر بود.
E) Though it seemed like a trifle at first, the minor malfunction led to a catastrophic failure in the entire system.
هـ) اگرچه در ابتدا چیز بیاهمیتی به نظر میرسید، اما این نقص جزئی باعث یک خرابی فاجعهبار در کل سیستم شد.
A) The teacher spoke with such authority that even the most reluctant students listened with respect.
الف) معلم با چنان اقتداری صحبت میکرد که حتی بیمیلترین دانشآموزان هم با احترام گوش میدادند.
B) After years of rigorous research, she became a leading authority on climate change and convinced many skeptics.
ب) پس از سالها تحقیق سختگیرانه، او به یک مرجع برجسته در زمینه تغییرات اقلیمی تبدیل شد و بسیاری از شکاکان را قانع کرد.
C) The rebels challenged the authority of the tyrant, risking severe punishment for their defiance.
ج) شورشیان اقتدار آن ستمگر را به چالش کشیدند و با این نافرمانی، خطر مجازات شدید را به جان خریدند.
D) He lacked the authority to issue mandatory orders, yet his confident tone made people obey.
د) او اختیار صدور دستورات اجباری را نداشت، اما لحن مطمئن او باعث شد مردم اطاعت کنند.
E) The new mayor promised to reform the city’s authority by replacing inefficient staff with capable administrators.
هـ) شهردار جدید قول داد اداره شهر را با جایگزینی کارکنان ناکارآمد با مدیران توانمند اصلاح کند.
neutral [ˈnutrəl]
A) During the conflict, the journalist remained neutral, refusing to favor either side.
الف) در طول درگیری، خبرنگار بیطرف ماند و از طرفداری از هیچ طرفی خودداری کرد.
B) The arbitrary rules made it hard for anyone to take a truly neutral stance in the controversy.
ب) قوانین خودسرانه باعث شد که اتخاذ یک موضع واقعاً بیطرفانه در این بحثبرانگیز دشوار شود.
C) Though the witness claimed to be neutral, his hesitation and ambiguous statements suggested otherwise.
ج) اگرچه شاهد ادعا کرد که بیطرف است، اما تردید و اظهارات مبهم او چیز دیگری را نشان میداد.
D) A neutral color scheme was chosen for the room to create a soothing and modest atmosphere.
د) برای اتاق، یک طرح رنگ خنثی انتخاب شد تا فضایی آرامشبخش و متواضع ایجاد کند.
E) The moderator tried to stay neutral despite the hostile tone and biased arguments from the panelists.
هـ) مدیر جلسه با وجود لحن خصمانه و استدلالهای جانبدارانه شرکتکنندگان، سعی کرد بیطرف باقی بماند.
vermin [ˈvɜrmɪn]
A) The old, neglected barn was overrun with vermin, making it a hazardous place to store edible goods.
الف) انبار قدیمی و رهاشده پر از آفات شده بود و آن را به مکانی خطرناک برای نگهداری کالاهای خوراکی تبدیل کرده بود.
B) The landlord had to take drastic measures to eliminate the vermin that had infested the building.
ب) صاحبخانه مجبور شد اقدامات قاطعانه برای از بین بردن آفاتی که ساختمان را آلوده کرده بودند، انجام دهد.
C) The city’s waste attracted vermin, creating a serious public health menace.
ج) زبالههای شهر آفات را جذب میکرد و یک تهدید جدی برای سلامت عمومی به وجود آورده بود.
D) The farmer installed traps to protect his precious harvest from being destroyed by vermin.
د) کشاورز برای محافظت از محصول ارزشمند خود در برابر تخریب توسط آفات تلههایی نصب کرد.
E) Some historical texts refer to criminals as vermin, revealing a deeply biased and inhumane attitude.
هـ) برخی متون تاریخی مجرمان را آفت خطاب میکردند که نشاندهنده نگرشی شدیداً جانبدارانه و غیربشری است.
fierce [fɪrs]
A) The fierce storm caused severe damage, leaving the inhabitants of the village in misery.
الف) طوفان شدید خسارت شدیدی به بار آورد و ساکنان روستا را در رنج فرو برد.
B) He faced fierce opposition during the campaign, but his ambition and endurance helped him succeed.
ب) او با مخالفت شدیدی در طول کارزار مواجه شد، اما بلندپروازی و پایداری او باعث موفقیتش شد.
C) The two rivals entered a fierce debate over the violation of international regulations.
ج) دو رقیب وارد بحثی شدید درباره نقض مقررات بینالمللی شدند.
D) Despite fierce criticism, the scientist continued his notable work with confidence and determination.
د) با وجود انتقادهای شدید، دانشمند با اعتمادبهنفس و اراده به کار برجستهاش ادامه داد.
E) A fierce lion broke into the camp at night, causing panic and forcing everyone to flee the area.
هـ) یک شیر درنده شبانه وارد اردوگاه شد و باعث وحشت شد و همه را وادار به فرار از آن منطقه کرد.
detest [dɪˈtɛst]
A) She detests the arrogant behavior of anyone who shows disrespect to others in public.
الف) او رفتار متکبرانه هر کسی که در جمع به دیگران بیاحترامی میکند را متنفر است.
B) Many people detest injustice and unfair treatment, especially when it affects the innocent.
ب) بسیاری از مردم از بیعدالتی و رفتار نابحق بیزارند، بهویژه زمانی که این رفتار بر بیگناهها تأثیر میگذارد.
C) He openly detests corruption, which is why he decided to become a vigilant watchdog against fraud.
ج) او علناً از فساد متنفر است و به همین دلیل تصمیم گرفت که یک ناظر هوشیار علیه کلاهبرداری شود.
D) The teacher detests cheating during exams and always encourages students to show integrity.
د) معلم از تقلب در امتحانات نفرت دارد و همیشه دانشآموزان را به راستی و درستی تشویق میکند.
E) She detests the reckless driving that endangers innocent lives on the road.
هـ) او از رانندگی بیپروا که جان بیگناهها را در جاده به خطر میاندازد، متنفر است.
symbol [ˈsɪmbəl]
A) The dove is a symbol of peace, representing hope even in the darkest circumstances.
الف) کبوتر نماد صلح است که حتی در تاریکترین شرایط نشاندهنده امید است.
B) The broken chain was a powerful symbol of freedom for the oppressed people who had endured injustice.
ب) زنجیر شکسته یک نماد قدرتمند آزادی برای مردم مظلوم بود که ظلم را تحمل کرده بودند.
C) In literature, the color red often serves as a symbol of danger or strong emotion.
ج) در ادبیات، رنگ قرمز اغلب به عنوان یک نماد خطر یا احساس قوی استفاده میشود.
D) The national flag is a symbol that unites the citizens and reflects their identity and pride.
د) پرچم ملی یک نماد است که شهروندان را متحد میکند و هویت و غرور آنها را نشان میدهد.
E) The rising sun is a symbol of a new beginning and the promise of better days ahead.
هـ) طلوع خورشید یک نماد آغاز تازه و وعده روزهای بهتر در آینده است.
