زبان انگلیسی دکتری

واژگان درس بیست و هفتم کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس بیست و هفتم کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله

شامل لغات درس بیست و هفتم

همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل

یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز این‌قدر زنده، کاربردی و لذت‌بخش نبوده است!

در مجموعه‌ی آموزشی منحصر‌به‌فرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وب‌سایت آینده‌نگاران مغز تهیه شده، کوشیده‌ایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمه‌ی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار می‌دهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظه‌ی بلندمدت منتقل می‌سازند.

هر درس از این مجموعه‌ی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جمله‌ی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نه‌تنها واژه‌ی اصلی را برجسته می‌کنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز به‌صورت هدفمند در خود جای داده‌اند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیق‌تر آن‌ها در ذهن زبان‌آموز می‌شود.

با استفاده از رنگ‌های متمایز برای نمایش واژه‌های کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت می‌شود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا می‌کند. افزون بر این، ترجمه‌ی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، به‌روشی عمیق و قابل‌فهم منتقل شود.

این پروژه‌ی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربه‌ای شیرین، به‌یادماندنی و هدفمند باشد.


واژگان درس بیست و هفتم


monarch [ˈmɑˌnɑrk]


A) The monarch ruled the country with authority, relying on a loyal army and a stable economy.

الف) سلطان با اقتدار کشور را اداره می‌کرد و به ارتشی وفادار و اقتصادی باثبات تکیه داشت.

B) During the monarch‘s reign, reforms were introduced to reduce poverty and promote justice.

ب) در دوران حکومت سلطان، اصلاحاتی برای کاهش فقر و ترویج عدالت انجام شد.

C) The young monarch was eager to lead, but lacked the wisdom and experience of his ancestors.

ج) پادشاه جوان برای رهبری مشتاق بود، اما از خرد و تجربه نیاکانش بی‌بهره بود.

D) The monarch faced a rebellion after issuing a harsh law that limited the freedom of speech.

د) پادشاه پس از تصویب قانونی سخت‌گیرانه که آزادی بیان را محدود می‌کرد، با یک شورش مواجه شد.

E) Unlike a dictator, the monarch allowed a democratic system and respected the constitution and civil rights of the people.

هـ) برخلاف یک دیکتاتور، سلطان یک نظام دموکراتیک را پذیرفته بود و به قانون اساسی و حقوق مدنی مردم احترام می‌گذاشت.

severity [sɪˈvɛrɪti]


A) The severity of the drought forced the government to take drastic measures to prevent a famine.

الف) شدت خشکسالی دولت را مجبور کرد برای جلوگیری از یک قحطی اقدامات شدیدی انجام دهد.

B) Because of the severity of his injury, the athlete had to withdraw from the tournament.

ب) به دلیل شدت آسیبش، آن ورزشکار مجبور شد از مسابقات کناره‌گیری کند.

C) The judge emphasized the severity of the crime and issued a harsh sentence to set an example.

ج) قاضی بر شدت جرم تأکید کرد و حکم سختی صادر کرد تا الگویی ایجاد کند.

D) The severity of the teacher’s tone made the students anxious and completely silent.

د) شدت لحن معلم باعث شد دانش‌آموزان مضطرب شوند و کاملاً ساکت بمانند.

E) Due to the severity of the storm, several towns lost power and had to be evacuated.

هـ) به دلیل شدت طوفان، چندین شهر برق خود را از دست دادند و مجبور به تخلیه شدند.

rapid [ˈræpəd]


A) The rapid spread of the contagious disease caused panic and forced authorities to ban all public gatherings.

الف) گسترش سریع بیماری مسری باعث وحشت شد و مسئولان را وادار کرد تا تمام تجمعات عمومی را ممنوع کنند.

B) With rapid technological progress, many traditional jobs became obsolete and workers had to adjust quickly.

ب) با پیشرفت سریع فناوری، بسیاری از مشاغل سنتی منسوخ شدند و کارگران مجبور به سازگاری سریع شدند.

C) The scientist was surprised by the rapid reaction of the chemical, which caused an explosion in the laboratory.

ج) دانشمند از واکنش سریع ماده شیمیایی شگفت‌زده شد، چرا که باعث انفجار در آزمایشگاه شد.

D) The rapid development of the city led to congestion, pollution, and a lack of sanitary conditions in some areas.

د) رشد سریع شهر باعث تراکم، آلودگی و کمبود شرایط بهداشتی در برخی مناطق شد.

E) His rapid response to the emergency saved a life and earned him recognition from the local community.

هـ) واکنش سریع او به وضعیت اضطراری جان فردی را نجات داد و موجب تقدیر از سوی جامعه محلی شد.

miserly [ˈmaɪzərli]


A) Despite his vast wealth, the miserly old man refused to donate even a small amount to charity.

الف) با وجود ثروت فراوانش، آن پیرمرد خسیس حتی از اهدا کردن مقدار کمی به خیریه نیز خودداری کرد.

B) The miserly landlord refused to repair the leaky roof, despite repeated complaints from the tenants.

ب) صاحبخانه خسیس با وجود شکایات مکرر مستأجران، از تعمیر سقف چکه‌کننده خودداری کرد.

C) His miserly habits made him unpopular among his colleagues, who often criticized his stinginess.

ج) عادت‌های خسیسانه او باعث شده بود که در میان همکارانش نامحبوب باشد و اغلب مورد انتقاد قرار گیرد.

D) The miserly approach of the company limited staff benefits and caused a decline in employee morale.

د) رویکرد خسیسانه شرکت مزایای کارکنان را محدود کرد و باعث کاهش روحیه کارمندان شد.

E) The miserly king was known for his stingy policies, even when the nation faced a severe crisis and needed urgent support.

هـ) آن پادشاه خسیس به خاطر سیاست‌های بخیلانهاش شناخته می‌شد، حتی زمانی که کشور با یک بحران شدید مواجه بود و نیاز به حمایت فوری داشت.

rash [ræʃ]


A) Making a rash decision without analyzing the facts can lead to disaster and regret.

الف) گرفتن تصمیمی عجولانه بدون تحلیل واقعیات می‌تواند منجر به فاجعه و پشیمانی شود.

B) The angry boss gave a rash response that shocked the entire staff during the meeting.

ب) رئیس عصبانی پاسخ عجولانهای داد که تمام کارکنان را در طول جلسه شوکه کرد.

C) His rash comment offended the audience and ruined the atmosphere of the event.

ج) اظهار نظر شتاب‌زده او موجب رنجش حضار شد و فضای مراسم را خراب کرد.

D) He made a rash promise to complete the project alone, ignoring its complexity and deadline.

د) او قولی عجولانه داد که پروژه را به‌تنهایی تمام کند، بی‌آنکه پیچیدگی و ضرب‌الاجل آن را در نظر بگیرد.

E) Her rash behavior at the border raised suspicion and resulted in an investigation.

هـ) رفتار نسنجیده او در مرز موجب شک شد و به یک تحقیق انجامید.

despite [dɪˈspaɪt]


A) Despite the hazardous conditions, the brave firefighters entered the building to rescue the trapped occupants.

الف) با وجود شرایط خطرناک، آتش‌نشانان شجاع وارد ساختمان شدند تا ساکنان گرفتار را نجات دهند.

B) Despite his fragile health, the ambitious inventor continued to devote his time to research.

ب) با وجود وضعیت سلامتی ضعیف خود، مخترع جاه‌طلب همچنان وقت خود را وقف پژوهش می‌کرد.

C) Despite the miserly budget, the director managed to produce a noteworthy film that gained critical praise.

ج) با وجود بودجه‌ی ناچیز، کارگردان موفق شد فیلمی درخور توجه تولید کند که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.

D) Despite the harsh climate, the settlers built a durable village that still stands today.

د) با وجود اقلیم سخت، مهاجران روستایی بادوام ساختند که هنوز هم پابرجاست.

E) Despite the obvious risks, she decided to venture into the unknown and pursue her dream.

هـ) با وجود خطرات واضح، او تصمیم گرفت به سوی ناشناخته‌ها جسورانه پیش‌روی کند و رویای خود را دنبال کند.

feeble [ˈfibəl]


A) The old man’s feeble voice was barely audible, but his sincere words moved the entire audience.

الف) صدای ضعیف پیرمرد به سختی شنیده می‌شد، اما سخنان صمیمانه‌اش کل حضار را تحت تأثیر قرار داد.

B) Her feeble attempt to stop the intruder was futile and only made the situation more tense.

ب) تلاش ضعیف او برای متوقف کردن مزاحم بی‌ثمر بود و فقط وضعیت را متشنج‌تر کرد.

C) Although he looked feeble, the veteran soldier’s determination remained firm and inspiring.

ج) با اینکه ظاهرش ناتوان به نظر می‌رسید، اما عزم راسخ سرباز کهنه‌کار همچنان استوار و الهام‌بخش بود.

D) His feeble excuses didn’t convince the stern teacher who demanded evidence.

د) بهانه‌های ضعیف او نتوانست معلم سختگیر را قانع کند، کسی که خواستار مدرک بود.

E) The feeble signal from the distant station made the radio reception nearly unintelligible.

هـ) سیگنال ضعیف از ایستگاه دوردست باعث شد دریافت رادیویی تقریباً غیرقابل‌فهم باشد.

unite [ˈjuˌnaɪt]


A) The leaders agreed to unite their efforts against the hostile invaders by forming a strong military alliance.

الف) رهبران توافق کردند تلاش‌های خود را علیه مهاجمان متخاصم با ایجاد یک ائتلاف نظامی نیرومند متحد کنند.

B) A shared ambition to improve education helped unite people from diverse backgrounds into a cohesive team.

ب) آرزوی مشترک برای بهبود آموزش، مردمی از پیشینه‌های متنوع را به یک تیم منسجم متحد ساخت.

C) The president’s speech was meant to unite the conflicting factions and restore peace in the region.

ج) سخنرانی رئیس‌جمهور با هدف متحد کردن جناح‌های متخاصم و بازگرداندن صلح به منطقه ایراد شد.

D) The charity event helped unite the community in support of a noble cause, despite some initial skepticism.

د) مراسم خیریه به اتحاد جامعه در حمایت از یک هدف ارجمند کمک کرد، با وجود برخی تردیدهای اولیه.

E) Great leaders know how to unite people even during adverse times through inspiring words and genuine empathy.

هـ) رهبران بزرگ می‌دانند چگونه در زمان‌های نامطلوب با سخنان الهام‌بخش و همدلی صادقانه، مردم را متحد کنند.

exhaust [ɪgˈzɑst]


A) The long and strenuous hike through the rugged mountains began to exhaust even the most hardy climbers.

الف) پیاده‌روی طولانی و طاقت‌فرسا در کوه‌های ناهموار حتی کوهنوردان نیرومند را نیز شروع به فرسوده کردن کرد.

B) She tried not to exhaust her limited energy by staying efficient during the long assignment.

ب) او تلاش کرد تا با باقی ماندن در حالت کارآمد در طول این وظیفه طولانی، انرژی محدود خود را تمام نکند.

C) The endless demands of the job began to exhaust the team’s enthusiasm and reduce their overall productivity.

ج) خواسته‌های بی‌پایان شغل شروع کرد به فرسودن اشتیاق تیم و کاهش بهره‌وری کلی آن‌ها.

D) To exhaust all options before declaring failure is a sign of true perseverance and integrity.

د) بررسی کامل تمام گزینه‌ها پیش از اعلام شکست، نشانه‌ای از پشتکار و درستی واقعی است.

E) Repeated failures and constant pressure from critics eventually exhausted the artist’s motivation to continue.

هـ) شکست‌های مکرر و فشار دائمی از سوی منتقدان در نهایت باعث تحلیل رفتن انگیزه هنرمند برای ادامه کار شد.

thrifty [ˈθrɪfti]


A) Being thrifty doesn’t mean being stingy; it means making rational choices to avoid excessive spending.

الف) صرفه‌جو بودن به معنای خسیس بودن نیست؛ بلکه یعنی انتخاب‌های عاقلانه برای جلوگیری از خرج بیش‌ازحد داشتن.

B) The thrifty woman saved enough money from her modest income to buy a reliable car without taking a loan.

ب) آن زن صرفه‌جو از درآمد محدود خود آن‌قدر پول پس‌انداز کرد که توانست یک خودروی قابل‌اعتماد بخرد، بدون آنکه وام بگیرد.

C) He remained thrifty throughout his life, even after achieving financial success and living in a luxurious neighborhood.

ج) او در تمام عمر خود صرفه‌جو ماند، حتی پس از آنکه به موفقیت مالی دست یافت و در محله‌ای مجلل زندگی کرد.

D) His thrifty habits helped him survive during economic crisis while others struggled with debt.

د) عادت‌های صرفه‌جویانه او باعث شد در دوران بحران اقتصادی دوام بیاورد، در حالی که دیگران با بدهی دست‌وپنجه نرم می‌کردند.

E) The thrifty student managed to travel abroad by using coupons, finding budget flights, and staying in hostels.

هـ) آن دانشجوی صرفه‌جو توانست با استفاده از کوپن‌ها، پروازهای ارزان‌قیمت و اقامت در هاستل‌ها به خارج از کشور سفر کند.

disrupt [dɪsˈrʌpt]


A) The sudden storm disrupted the normal flow of traffic, causing a massive delay for commuters.

الف) طوفان ناگهانی، جریان عادی ترافیک را مختل کرد و باعث تأخیر وسیع برای مسافران شد.

B) The new technology aims to disrupt traditional markets by offering more efficient and affordable solutions.

ب) فناوری جدید هدف دارد بازارهای سنتی را با ارائه راهکارهای کارآمدتر و قابل‌تحمل‌تر مختل کند.

C) Political unrest disrupted the economy, leaving many people in a state of uncertainty.

ج) بی‌ثباتی سیاسی، اقتصاد را مختل کرد و بسیاری از مردم را در وضعیت نااطمینانی قرار داد.

D) The power outage disrupted the daily routine of the entire neighborhood for several hours.

د) قطع برق، روال روزمره کل محله را برای چند ساعت مختل کرد.

E) The unexpected strike disrupted public transportation, causing frustration among commuters.

هـ) اعتصاب غیرمنتظره، حمل و نقل عمومی را مختل کرد و باعث ناراحتی مسافران شد.

cease [sis]


A) The company decided to cease production after facing massive losses in the last quarter.

الف) شرکت تصمیم گرفت پس از مواجهه با ضررهای فراوان در سه ماهه گذشته، تولید را متوقف کند.

B) The government ordered the rebels to cease all illegal activities immediately.

ب) دولت دستور داد شورشیان تمام فعالیت‌های غیرقانونی را فوراً متوقف کنند.

C) The noise from the construction finally ceased, bringing relief to the nearby residents.

ج) سر و صدای ساخت و ساز سرانجام قطع شد و به ساکنان نزدیک آرامش بخشید.

D) After years of conflict, the two countries agreed to cease hostilities and begin negotiations.

د) پس از سال‌ها درگیری، دو کشور موافقت کردند که خصومت‌ها را متوقف کرده و مذاکرات را آغاز کنند.

E) The factory was forced to cease operations due to the severe damage caused by the earthquake.

هـ) کارخانه به دلیل خسارت شدید ناشی از زلزله مجبور شد عملیات خود را متوقف کند.

فهرست کامل درس‌های کتاب 504 واژه در جمله

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آراء: 1

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ---- ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا