واژگان درس بیست و ششم کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس بیست و ششم کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله
شامل لغات درس بیست و ششم
همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل
یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز اینقدر زنده، کاربردی و لذتبخش نبوده است!
در مجموعهی آموزشی منحصربهفرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وبسایت آیندهنگاران مغز تهیه شده، کوشیدهایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمهی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار میدهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظهی بلندمدت منتقل میسازند.
هر درس از این مجموعهی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جملهی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نهتنها واژهی اصلی را برجسته میکنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز بهصورت هدفمند در خود جای دادهاند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیقتر آنها در ذهن زبانآموز میشود.
با استفاده از رنگهای متمایز برای نمایش واژههای کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت میشود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا میکند. افزون بر این، ترجمهی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، بهروشی عمیق و قابلفهم منتقل شود.
این پروژهی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربهای شیرین، بهیادماندنی و هدفمند باشد.
واژگان درس بیست و ششم
pacify [ˈpæsəˌfaɪ]
A) The government tried to pacify the rebellious crowd with promises of generous reforms.
الف) دولت تلاش کرد جمعیت شورشگر را با وعدههای اصلاحات سخاوتمندانه آرام کند.
B) It took hours to pacify the furious customer who was upset about the fraudulent charges.
ب) ساعتها طول کشید تا مشتری خشمگین که از هزینههای تقلبی ناراحت بود را آرام کنند.
C) The mother’s soothing words helped pacify her crying baby after a long day.
ج) کلمات آرامبخش مادر به آرام شدن کودک گریان او پس از یک روز طولانی کمک کرد.
D) The diplomat’s efforts to pacify the tense negotiations prevented a possible conflict.
د) تلاشهای دیپلمات برای آرام کردن مذاکرات تنشزا مانع از وقوع یک درگیری احتمالی شد.
E) To pacify the rebellious faction, the leader promised more liberty and less restriction.
هـ) برای آرام کردن گروه شورشگر، رهبر وعده آزادی بیشتر و محدودیت کمتر داد.
guide [gaɪd]
A) The experienced veteran will guide the novice through the complex process patiently.
الف) کهنهکار تجربهدار با صبر، تازهکار را از طریق فرآیند پیچیده راهنمایی خواهد کرد.
B) The map will guide us safely through the mountainous terrain despite the harsh weather.
ب) نقشه ما را با وجود هوای سخت از طریق زمینهای کوهستانی به طور ایمن راهنمایی خواهد کرد.
C) A good teacher should guide students to develop their critical thinking and logical skills.
ج) یک معلم خوب باید دانشآموزان را به پرورش مهارتهای تفکر نقادانه و منطقی خود راهنمایی کند.
D) The manual will guide users step-by-step to avoid any potential hazard during installation.
د) دفترچه راهنما کاربران را مرحله به مرحله راهنمایی میکند تا از هر خطر احتمالی هنگام نصب جلوگیری کنند.
E) The counselor was assigned to guide the students through their academic and personal challenges.
هـ) مشاور مأمور شد تا دانشآموزان را از طریق چالشهای تحصیلی و شخصیشان راهنمایی کند.
possible [ˈpɑs.ə.bəl]
A) It is possible for a clever student to overcome even the most complex challenges with effort.
الف) برای یک دانشآموز باهوش ممکن است که حتی دشوارترین چالشهای پیچیده را با تلاش غلبه کند.
B) Despite the hazardous conditions, it is possible to reach the remote village before sunset.
ب) با وجود شرایط خطرناک، ممکن است پیش از غروب به روستای دورافتاده برسیم.
C) It is possible that the fraudulent scheme will be uncovered by the investigator.
ج) ممکن است طرح تقلبی توسط بازرس کشف شود.
D) It is possible to adjust your plans if the schedule changes unexpectedly.
د) اگر برنامهریزی به طور غیرمنتظره تغییر کند، ممکن است برنامههایتان را تنظیم کنید.
E) With strong willpower, it is possible to break any habit and achieve success.
هـ) با اراده قوی، ممکن است هر عادت بدی را ترک کرد و به موفقیت رسید.
quench [kwɛnʧ]
A) After the long hike, he drank water to quench his thirst and regain his energy.
الف) پس از پیادهروی طولانی، او آب نوشید تا تشنگی خود را برطرف کرده و انرژی خود را بازیابد.
B) The firefighter tried to quench the dangerous fire before it spread to nearby buildings.
ب) آتشنشان تلاش کرد آتش خطرناک را قبل از گسترش به ساختمانهای نزدیک خاموش کند.
C) To quench the fire, the crew used a unique method that involved cooling with water and foam.
ج) برای خاموش کردن آتش، تیم از روشی منحصربهفرد استفاده کرد که شامل خنک کردن با آب و فوم بود.
D) After a long day under the sun, a cold drink can quench your desire to feel refreshed and relaxed.
د) پس از یک روز طولانی زیر آفتاب، نوشیدنی سرد میتواند اشتیاق شما را برای احساس تازگی و آرامش خاموش کند.
E) The team worked hard to quench the flames and prevent further damage to the valuable property.
هـ) تیم سخت تلاش کرد تا شعلهها را خاموش کند و از آسیب بیشتر به اموال ارزشمند جلوگیری کند.
compel [kəmˈpɛl]
A) The strict rules compel every citizen to follow the law carefully to avoid penalties.
الف) قوانین سختگیرانه همه شهروندان را مجبور میکند تا با دقت از قانون پیروی کنند تا از مجازاتها جلوگیری کنند.
B) Financial difficulties compel the family to reduce their expenses and live a more frugal life.
ب) مشکلات مالی خانواده را مجبور میکند هزینههای خود را کاهش دهند و زندگی صرفهجویانهتری داشته باشند.
C) The urgent situation compel the rescue team to act with speed and precision.
ج) وضعیت اضطراری تیم نجات را مجبور میکند با سرعت و دقت عمل کنند.
D) The law compel companies to provide adequate protection for their employees.
د) قانون شرکتها را مجبور میکند تا حفاظت کافی برای کارمندان خود فراهم کنند.
E) The teacher’s strict attitude compel students to focus and complete their assignments on time.
هـ) رفتار سختگیرانه معلم دانشآموزان را مجبور میکند که تمرکز کنند و تکالیف خود را به موقع انجام دهند.
awkward [ˈɑkwərd]
A) It was an awkward moment when the speech was interrupted by a sudden silence in the audience.
الف) زمانی که سخنرانی با سکوت ناگهانی در میان حاضرین ناخوشایند شد، لحظهای ناهماهنگ رقم خورد.
B) The awkward silence between the colleagues made the meeting feel tense and uncomfortable.
ب) سکوت ناهماهنگ بین همکاران جلسه را پرتنش و نامطلوب کرد.
C) She gave an awkward smile when asked about the unexpected question from the journalist.
ج) وقتی خبرنگار سوال غیرمنتظره پرسید، او لبخندی ناخوشایند زد.
D) The awkward position of the chair made it difficult for the guests to sit comfortably.
د) جای نامناسب صندلی باعث شد مهمانان نتوانند به راحتی بنشینند.
E) After the awkward fall, he tried to recover quickly and laugh it off with humor.
هـ) پس از سقوط ناخوشایند، او تلاش کرد سریع بهبود یابد و با شوخطبعی آن را رفع کند.
beckon [ˈbɛkən]
A) The shining lights from the distant city seemed to beckon the travelers after a long journey.
الف) چراغهای درخشان شهر دوردست پس از یک سفر طولانی، مسافران را به سمت خود فراخواندند.
B) The teacher’s smile seemed to beckon the students to come closer and ask questions.
ب) لبخند معلم گویی دانشآموزان را به نزدیک آمدن و پرسیدن سوالات فراخواند.
C) The peaceful beach seemed to beckon the weary visitors looking for relaxation.
ج) ساحل آرام به نظر میرسید که بازدیدکنندگان خسته را برای یافتن آرامش فراخواند.
D) The colorful advertisements beckon shoppers to explore the new discounts in the market.
د) تبلیغات رنگارنگ مشتریان را به کاوش در تخفیفهای جدید در بازار فراخواند.
E) The opportunity to work abroad seemed to beckon many young graduates with hopes of a bright future.
هـ) فرصت کار در خارج از کشور بسیاری از فارغالتحصیلان جوان را با امید به آیندهای روشن فراخواند.
respond [rɪˈspɑnd]
A) The doctor quickly responded to the urgent call and prepared the necessary equipment.
الف) دکتر به تماس فوری سریعاً پاسخ داد و تجهیزات لازم را آماده کرد.
B) When the teacher asked a difficult question, the students responded with thoughtful answers.
ب) وقتی معلم سوال دشواری پرسید، دانشآموزان با پاسخهای فکرشده واکنش نشان دادند.
C) The government responded promptly to the public concerns by introducing new policies.
ج) دولت با معرفی سیاستهای جدید به نگرانیهای عمومی به سرعت پاسخ داد.
D) After receiving the invitation, she responded politely, expressing her gratitude.
د) پس از دریافت دعوتنامه، او با ادب پاسخ داد و قدردانی خود را ابراز کرد.
E) The company responded to the customer’s complaint quickly to maintain its reputation.
هـ) شرکت برای حفظ شهرت خود به شکایت مشتری سریعاً پاسخ داد.
betray [bɪˈtreɪ]
A) The spy decided to betray his loyal friends by sharing secret information with the enemy.
الف) جاسوس تصمیم گرفت با به اشتراک گذاشتن اطلاعات مخفی با دشمن، دوستان وفادار خود را خیانت کند.
B) She felt deeply hurt when her closest ally chose to betray her trust for personal gain.
ب) وقتی نزدیکترین همپیمانش برای منافع شخصی تصمیم به خیانت به اعتمادش گرفت، به شدت ناراحت شد.
C) The politician was accused of trying to betray the public by hiding important facts.
ج) به سیاستمدار اتهام زده شد که با پنهان کردن حقایق مهم قصد داشت به مردم خیانت کند.
D) A good friend never intends to betray your confidence or reveal your secrets.
د) دوست واقعی هرگز قصد ندارد به اعتماد تو خیانت کند یا رازهایت را فاش نماید.
E) History shows how some leaders betrayed their countries, leading to chaos and conflict.
هـ) تاریخ نشان میدهد چگونه برخی رهبران به کشورهای خود خیانت کردند و باعث ایجاد هرجومرج و تضاد شدند.
venture [ˈvɛnʧər]
A) The young entrepreneur decided to venture into a unique business that required both courage and skill.
الف) کارآفرین جوان تصمیم گرفت وارد یک کسبوکار منحصربهفرد شود که به هر دو ویژگی شجاعت و مهارت نیاز داشت.
B) They agreed to venture into unfamiliar territory despite the dangerous challenges ahead.
ب) آنها با وجود چالشهای خطرناک پیش رو، موافقت کردند وارد قلمروی ناشناخته شوند.
C) Starting a new venture often requires an investor willing to take a risk.
ج) شروع یک کسبوکار جدید اغلب نیازمند سرمایهگذاری است که حاضر به پذیرش ریسک باشد.
D) The daring venture proved successful despite the initial difficulties.
د) آن ماجراجویی جسورانه با وجود مشکلات ابتدایی موفقیتآمیز بود.
E) Many adventurers seek to venture beyond the familiar world into the unknown.
هـ) بسیاری از ماجراجویان به دنبال ورود به دنیای ناشناخته و فراتر از جهان آشنا هستند.
awesome [ˈɑsəm]
A) The view from the mountain was truly awesome, leaving the visitor speechless and grateful.
الف) منظره از کوه واقعاً شگفتانگیز بود و بازدیدکننده را بیکلام و سپاسگزار کرد.
B) She received an awesome gift that surprised her in a unique and unexpected way.
ب) او یک هدیه شگفتانگیز دریافت کرد که به روشی منحصربهفرد و غیرمنتظره او را شگفتزده کرد.
C) The team’s awesome performance was praised by the crowd and the official judges.
ج) اجرای شگفتانگیز تیم مورد تحسین جمعیت و داوران رسمی قرار گرفت.
D) The spectacular fireworks display was an awesome sight that lit up the entire sky.
د) نمایش شگفتانگیز آتشبازی صحنهای شگفتانگیز بود که تمام آسمان را روشن کرد.
E) The new technology offers awesome benefits that can improve the daily life of many users.
هـ) فناوری جدید مزایای شگفتانگیزی ارائه میدهد که میتواند زندگی روزمره بسیاری از کاربران را بهبود بخشد.
utter [ˈʌtər]
A) The audience was shocked by his utter silence after the unexpected announcement.
الف) مخاطبان از سکوت کامل او پس از اعلامیه غیرمنتظره شوکه شدند.
B) She expressed utter disappointment at the failure of the project.
ب) او ناامیدی مطلق خود را از شکست پروژه ابراز کرد.
C) The team’s utter dedication led to an amazing victory.
ج) تعهد کامل تیم منجر به یک پیروزی شگفتانگیز شد.
D) His utter honesty made him a reliable friend in difficult times.
د) صداقت کامل او را در زمانهای دشوار به دوستی قابل اعتماد تبدیل کرد.
E) The utter chaos at the event required immediate action by the official organizers.
هـ) هرج و مرج کامل در رویداد نیازمند اقدام فوری توسط مسئولان بود.
