قلاببافی و آلزایمر؛ اثرات دلخراش آلزایمر روی مهارت قلابدوزی
دختر، اثرات دلخراش بیماری آلزایمر را بر روی مهارت قلابدوزی مادرش نشان میدهد.
سارا ویلرمین (Sara Wuillermin) عکسی از کار قلاب بافی مادرش را به اشتراک گذاشت تا تاثیرات این بیماری کشنده را برجسته کند.
هنگامی که بیماری آلزایمر رنه ویلرمن (Rene Wuillermin) در سال ۲۰۰۵ تشخیص داده شد پزشکان او را تشویق کردند تا شروع به انجام دادن سرگرمیهایی کند که میتوانست ذهنش را فعال نگه دارد مثل قلابدوزی.
سارا دختر ویلرمن به PEOPLE درباره کار مادرش گفت: «او با مربع شروع کرد اما با پیشرفت بیماری اشکال بافته شده تبدیل به دایره شد». در پایان وضعیت او به گونهای شد که فقط شبیه یک سری حرکات، نخ و قلابها را جابجا میکرد اما در واقع دیگر هیچ چیزی درست نکرد.
سارا که اهل ویلمینگتون دلاور (Wilmington, Delaware) است عکسی از ۱۴ تکه از قلابدوزیهای مادرش را بارگذاری کرد. در تصویر قلاببافیها به تدریج از حالت یک مربع سالم به تودههای ساده نخ تبدیل میشوند.
سارا ۳۴ ساله میگوید این موضوع درست مانند تماشای شخصی است که به آرامی دارد از هم گسسته میشود. به این شبیه میماند که مادرم را تماشا میکنم که تمامی مهارتها و قابلیتهای حرکتی خود را از دست داده است. تصور میکنم که من به همه جوانب مختلفی که این بیماری بر یک شخص اثر میگذارد آگاه نبودم.
او میگوید که مادرش از زمان تشخیص بیماری تا سال ۲۰۰۷ چندین دوجین از این قلاب بافیها را انجام داده بود. اما از زمانی که دیگر ویلرمن قادر به قلابدوزی نبود خانواده، وسایلش را جمع کردند. با این حال سارا میگوید اخیراً او وسوسه شده بود تا قلاببافیها را از درون صندوق بیرون بیاورد.
سارا میگوید: سرانجام وقتی تکههای قلاببافی (موتیفها) را یافتم آنها را بیرون آوردم و روی زمین پخش کردم. در آن لحظه، مادرم احساسی بود. من هم مدت زیادی بود که آنها را ندیده بودم. از این رو تصمیم گرفتم آنها را در Reddit و فیس بوک به اشتراک بگذارم. در حقیقت من به خاطر خودش از دیگران میخواستم تا آنچه را که اتفاق افتاده درک کنند و حتی به خاطر خانواده ام که بتوانند درک بهتری از این روند داشته باشند.
سارا می گوید: داستان ویلرمن در هفتههای اخیر سرخط خبرها شده است. آن تصویر هم در فیسبوک بیش از هزار بار به اشتراک گذاشته شد با این حال مادرش که اکنون ۶۶ ساله است قدرت فهم بالایی ندارد.
سارا به دیگران میگوید الان بیماری مادرم سطح ۴ است و خیلی پیشرفت کرده است. برخی وقتها کاملاً ساکت میماند او اکنون دقیقاً در موقعیتی است که هیچ شناخت و درک کافی از آنچه در اطرافش رخ میدهد ندارد.
همسر و سرپرست ویلرمن از او در خانهاش در هامونتون نیوجرسی (Hammonton, New Jersey) مراقبت میکنند. سارا میگوید هر زمانی که بتواند برای کمک به آنجا می رود.
سارا با گریه میگوید: من برای پدرم به خاطر راهی که در آن قدم گذاشت و اینکه هرچه را پیش میآید را کاملاً پذیرفت، احترام بسیار قائل هستم. او برای انجام هر کاری که میتوانست برای مادرم انجام دهد تزلزل ناپذیر بود. ای پدر! تو واقعاً، روزنه نوری هستی که به وسیله آن میتوان فهمید که دوست داشتن یک نفر یعنی چه؟!
سارا که در زمان تشخیص بیماری مادرش فقط ۲۲ سال سن داشت، میگوید: «بیماری زمان گرانبهای با مادر بودن را از او دزدید.»
سارا در ادامه میگوید: «یکی از سختترین چیزها در این باره، این بود که به من تازه به جایی رسیده بودم که میتوانستم او را به عنوان یک شخص درک کنم. من فقط او را به عنوان مادرم میشناختم اما در طول ۱۰ سال گذشته تلاش کردم که بفهمم او چه کسی است و چه کسی بود.
او اضافه میکند میدانم که خیلی از خصایل او را در خودم دارم اما این تقریباً شبیه این است که در میان سرنخهای اطراف خودتان به دنبال پیدا کردن شخص دیگری باشید: داستانهای دیگران، عکسها و خاطرات افراد دیگر. این کار شبیه به این است که بخواهیم همهی آنها را به همدیگر بچسبانیم.
از آنجا که سارا اثرات بیماری را به صورت مستقیم دیده است دیگران را ترغیب میکند که به انجمن آلزایمر کمک کنند.
یادداشتی از “دکتر مریم نوروزیان” در خصوص تصویر منتشر شده:
خانمی این عکس رو گذاشته و نوشته
“تاثیر پیشرفت آلزایمر بر قلاببافی مادرم” …
خیلی تلاش می کنم به درون بیماران مبتلا به دمانس راه پیدا کنم و بتوانم آن را کمی احساس کنم.
این تصاویر انعکاس همان دنیاست و تنها راه ما برای زدن پلی به دنیای آنها که معصومانه در آن تنها رها شده اند.
محو شدن تدریجی همه آنچه در زندگی یاد گرفته ایم و دوست داشته ایم. آنچه به واسطه آشنا بودن به ما آرامش می دهد.
تصاویری که هم در خور تعمق است و هم دردناک:
کاهش مهارت و از هم گسیختگی تفکر.
رنگها، شکلها و دنیایی تیره که از آن چیزی جز ابهام و ترس ادراک نمیشود.