سوالات دکتری علوم اعصاب سال ۱۳۸۸-۱۳۸۷: مباحث نوروفیزیولوژی با پاسخهای تشریحی

The Brain: “The Divinest Part of the Body”
📘 کتاب آنلاین «پرسشهای چندگزینهای علوم اعصاب؛ جامعترین مرجع مباحث نوروفیزیولوژی (Neurophysiology MCQs)»
نویسنده: داریوش طاهری | برند علمی: آیندهنگاران مغز
این کتاب تخصصی با گردآوری تمامی پرسشهای آزمون دکتری علوم اعصاب از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۴، مرجعی بیبدیل در حوزه نوروفیزیولوژی است. سؤالات بههمراه پاسخهای تشریحی و تحلیلی ارائه شدهاند تا داوطلبان و پژوهشگران علاوه بر مرور مفاهیم بنیادین، به درکی عمیق از منطق فیزیولوژیک و کاربردهای بالینی دست یابند.
اثر حاضر با طبقهبندی دقیق مباحث، پوشش کامل از سطح مولکولی تا عملکرد شبکههای عصبی، و انطباق با استانداردهای علمی، راهنمایی استراتژیک برای دانشجویان پزشکی، نورولوژی، روانپزشکی و داوطلبان آزمون دکتری علوم اعصاب به شمار میرود.
این کتاب به قلم داریوش طاهری و با پشتیبانی برند علمی آیندهنگاران مغز تدوین شده است؛ تلاشی منسجم برای یادگیری عمیق، آمادگی حرفهای و گسترش افقهای پژوهش در علوم اعصاب.
آیندهنگاران مغز: «ما مغز را میشناسیم، تا آینده را بسازیم.»
📘 پرسشهای چندگزینهای علوم اعصاب | نوروفیزیولوژی دکتری ۱۳۸۸-۱۳۸۷
پرسشها و پاسخهای آزمون ورودی سال تحصیلی ۱۳۸۸-۱۳۸۷ با رویکردی تحلیلی و کاربردی در این مجموعه قرار گرفتهاند؛ فرصتی برای تقویت فهم مفهومی و بالینی در نوروفیزیولوژی.
«نوروفیزیولوژی را عمیق بیاموزید، تا در مسیر پژوهش و درمان پیشگام باشید.»
کدام یک از موارد زیر، جزء اعمال قطعههای گیجگاهی انسان به شمار نمیآید؟
۱) حافظه
۲) محاسبه
۳) درک کلام
۴) هیجان
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: لوب تمپورال (Temporal lobe)، حافظه (Memory)، درک کلام (Language comprehension)، هیجان (Emotion)، محاسبه (Calculation)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
لوب تمپورال (Temporal lobe) نقش کلیدی در پردازش اطلاعات حسی، حافظه، درک کلام و پردازش هیجانات دارد.
حافظه (Memory): لوب تمپورال بهویژه هیپوکمپ (Hippocampus) در شکلگیری و بازیابی خاطرات نقش دارد.
درک کلام (Language comprehension): بخش گوشه وورنیکه (Wernicke’s area) در لوب تمپورال چپ مسئول درک زبان گفتاری است.
هیجان (Emotion): لوب تمپورال به همراه آمیگدالا (Amygdala) در پردازش هیجانات و پاسخهای عاطفی نقش دارد.
محاسبه (Calculation): این فعالیت بیشتر توسط لوب پیشانی (Frontal lobe) و لوب آهیانهای (Parietal lobe) پردازش میشود و ارتباط مستقیمی با لوب تمپورال ندارد.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) حافظه
✅ درست است. حافظه یکی از وظایف اصلی لوب تمپورال است.
گزینه ۲) محاسبه
❌ نادرست است. محاسبه عمدتاً توسط لوب پیشانی و لوب آهیانهای انجام میشود و جزو وظایف لوب تمپورال نیست.
گزینه ۳) درک کلام
✅ درست است. درک کلام یکی از عملکردهای مهم لوب تمپورال چپ است.
گزینه ۴) هیجان
✅ درست است. لوب تمپورال و آمیگدالا در پردازش هیجان نقش دارند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
محاسبه جزو عملکردهای اصلی لوب تمپورال انسان نیست و بیشتر به لوب پیشانی و آهیانهای مربوط میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) محاسبه ❌
چنانچه بیمار زبانپریشی، مجموعهای از واژههای درهم و برهم یا عبارات غيرمنطقی به کار میبرد، دلالت بر آسیب در کدام بخش میباشد؟
۱) سمت چپ قشر مغز
۲) سمت راست قشر مخچه
۳) سیستم لیمبیک
۴) هستههای قاعدهای
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: زبانپریشی (Aphasia)، واژههای درهم و برهم (Jumbled words / Incoherent speech)، لوب فرونتال چپ (Left frontal lobe)، گوشه وورنیکه (Wernicke’s area)، سمت چپ قشر مغز (Left cerebral cortex)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
زبانپریشی (Aphasia) اختلالی در درک یا تولید زبان است و معمولاً ناشی از آسیب به نواحی زبانی قشر مغز (Cerebral language areas) میباشد.
واژههای درهم و برهم یا عبارات غیرمنطقی نشاندهنده زبانپریشی آوانتیک یا وورنیکهای (Wernicke’s aphasia) است که در آن تولید گفتار روان اما نامفهوم اتفاق میافتد.
ناحیه وورنیکه (Wernicke’s area) در لوب تمپورال چپ (Left temporal lobe) و سمت چپ قشر مغز (Left cerebral cortex) واقع شده و مسئول درک و ترکیب منطقی واژهها و جملات است.
آسیب به سایر بخشها مثل سمت راست قشر مخچه، سیستم لیمبیک یا هستههای قاعدهای معمولاً باعث اختلالات حرکتی، هیجانی یا حافظه میشود و ارتباط مستقیمی با تولید گفتار غیرمنطقی ندارد.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) سمت چپ قشر مغز
✅ درست است. آسیب به سمت چپ قشر مغز، به ویژه ناحیه وورنیکه، باعث زبانپریشی و تولید واژههای نامفهوم میشود.
گزینه ۲) سمت راست قشر مخچه
❌ نادرست است. مخچه بیشتر در هماهنگی حرکات و تعادل نقش دارد و ارتباط مستقیم با تولید زبان ندارد.
گزینه ۳) سیستم لیمبیک
❌ نادرست است. سیستم لیمبیک در هیجان و حافظه نقش دارد و اختلالات گفتار مرتبط نیست.
گزینه ۴) هستههای قاعدهای
❌ نادرست است. هستههای قاعدهای عمدتاً در حرکت و تنظیم فعالیتهای حرکتی دخیل هستند و زبانپریشی ایجاد نمیکنند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
زبانپریشی با واژههای درهم و برهم نشاندهنده آسیب در سمت چپ قشر مغز، به ویژه ناحیه وورنیکه است.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) سمت چپ قشر مغز ✅
کدام یک از موارد زیر، ارتباطی به پردازش فهم زبان ندارد؟
۱) آوایی (Phonological)
۲) کلامی (Verbal)
۳) واژگانی (Lexical)
۴) معنایی (Semantic)
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: پردازش زبان (Language processing)، فهم زبان (Language comprehension)، آوایی (Phonological)، واژگانی (Lexical)، معنایی (Semantic)، کلامی (Verbal)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
پردازش فهم زبان (Language comprehension) شامل تواناییهای درک صداها، کلمات و معانی جملات است.
آوایی (Phonological) مربوط به شناخت صداها و واجها و نحوه ترکیب آنها در زبان است و نقش مهمی در فهم گفتار دارد.
واژگانی (Lexical) به شناخت و پردازش واژهها و ذخیره لغات مرتبط است و برای درک معنای جملات ضروری است.
معنایی (Semantic) مربوط به درک معنا و مفهوم جملات و واژهها است و بخشی اساسی از فهم زبان محسوب میشود.
کلامی (Verbal) صرفاً به توانایی تولید گفتار اشاره دارد و الزامی برای پردازش و فهم زبان نیست، بلکه بیشتر به بیان و تولید زبان مربوط میشود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) آوایی (Phonological)
❌ نادرست است. آوایی بخش حیاتی پردازش فهم زبان است.
گزینه ۲) کلامی (Verbal)
✅ درست است. توانایی کلامی یا تولید گفتار مستقیماً به فهم زبان مربوط نمیشود، بلکه به بیان زبان مرتبط است.
گزینه ۳) واژگانی (Lexical)
❌ نادرست است. واژگانی برای شناخت واژهها و درک جملات ضروری است.
گزینه ۴) معنایی (Semantic)
❌ نادرست است. معنایی بخش کلیدی فهم معنا و محتوای زبان است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
توانایی کلامی (Verbal) ارتباط مستقیمی با پردازش فهم زبان ندارد و بیشتر به تولید گفتار مربوط است.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) کلامی (Verbal) ✅
شایعترین اختلال بالینی حافظه در کدام یک از بیماریهای زیر دیده میشود؟
۱) MS (مولتیپل اسکلروزیس)
۲) آلزایمر
۳) هیپوتیروئیدی
۴) دليريوم ترمنس
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: اختلال حافظه (Memory impairment)، شایعترین اختلال بالینی (Most common clinical deficit)، آلزایمر (Alzheimer’s disease)، MS (Multiple sclerosis)، هیپوتیروئیدی (Hypothyroidism)، دليريوم ترمنس (Delirium tremens)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
اختلال حافظه (Memory impairment) یکی از شایعترین و برجستهترین نشانههای اختلالات نورودژنراتیو است.
آلزایمر (Alzheimer’s disease) شایعترین بیماری مرتبط با زوال حافظه و کاهش عملکرد شناختی در افراد مسن است. در مراحل اولیه، حافظه اپیزودیک (Episodic memory) بیشترین آسیب را میبیند.
MS (Multiple sclerosis) معمولاً با مشکلات شناختی و حافظه همراه است اما شدت آن نسبت به آلزایمر کمتر است و بیشتر شامل تضعیف حافظه کاری (Working memory) میشود.
هیپوتیروئیدی (Hypothyroidism) میتواند باعث کندی ذهنی و اختلال حافظه خفیف شود، اما به شکل شایع بالینی آلزایمر نیست.
دليريوم ترمنس (Delirium tremens) یک اختلال حاد و گذرا است که با اختلال هشیاری و توهم همراه است و اختلال حافظه مزمن ایجاد نمیکند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) MS (مولتیپل اسکلروزیس)
❌ نادرست است. در MS ممکن است حافظه کمی آسیب ببیند اما شایعترین و بارزترین اختلال بالینی نیست.
گزینه ۲) آلزایمر
✅ درست است. آلزایمر شایعترین بیماری بالینی مرتبط با اختلال حافظه است و نشانه بارز اولیه آن ضعف در یادآوری اطلاعات جدید است.
گزینه ۳) هیپوتیروئیدی
❌ نادرست است. اختلال حافظه ممکن است در این بیماری دیده شود اما به شکل شایع و بارز نیست.
گزینه ۴) دليريوم ترمنس
❌ نادرست است. این وضعیت بیشتر با اختلال هشیاری و توهم همراه است و اختلال حافظه مزمن ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
شایعترین اختلال بالینی حافظه در بیماری آلزایمر مشاهده میشود و آن را میتوان به عنوان علامت اولیه و شاخص این بیماری دانست.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) آلزایمر ✅
هورمون GnRH از کجا ترشح میشود و باعث رهاسازی کدام هورمون(ها) میگردد؟
۱) هیپوفیز – GH
۲) فوقكلیه – کورتیزول
۳) هیپوتالاموس – LH و FSH
۴) تيروئید – T3 و T4
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: GnRH (Gonadotropin-releasing hormone)، هیپوتالاموس (Hypothalamus)، LH (Luteinizing hormone)، FSH (Follicle-stimulating hormone)، هیپوفیز قدامی (Anterior pituitary), رهاسازی هورمونی (Hormone release)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
GnRH (Gonadotropin-releasing hormone) یک هورمون محرک است که نقش اصلی آن تنظیم عملکرد تولیدمثل از طریق کنترل هیپوفیز قدامی (Anterior pituitary) است.
این هورمون توسط هیپوتالاموس (Hypothalamus) ترشح میشود و باعث رهاسازی هورمونهای جنسی از هیپوفیز قدامی میگردد.
هورمونهای اصلی که توسط GnRH تحریک به ترشح میشوند عبارتند از: LH (Luteinizing hormone) و FSH (Follicle-stimulating hormone) که نقش حیاتی در تخمکگذاری، تولید اسپرم و تنظیم چرخه قاعدگی دارند.
سایر گزینهها با عملکرد GnRH ارتباط ندارند و مربوط به سیستمهای هورمونی دیگر هستند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) هیپوفیز – GH
❌ نادرست است. هورمون GH (Growth hormone) توسط هیپوفیز قدامی ترشح میشود اما توسط GnRH تحریک نمیشود.
گزینه ۲) فوقكلیه – کورتیزول
❌ نادرست است. کورتیزول توسط غده فوقکلیه و از طریق ACTH از هیپوفیز کنترل میشود، نه GnRH.
گزینه ۳) هیپوتالاموس – LH و FSH
✅ درست است. GnRH توسط هیپوتالاموس ترشح شده و باعث رهاسازی LH و FSH از هیپوفیز قدامی میگردد.
گزینه ۴) تيروئید – T3 و T4
❌ نادرست است. هورمونهای T3 و T4 توسط تیروئید و تحت کنترل TSH (Thyroid-stimulating hormone) ترشح میشوند، نه GnRH.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
هورمون GnRH از هیپوتالاموس ترشح میشود و باعث رهاسازی هورمونهای LH و FSH از هیپوفیز قدامی میگردد.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) هیپوتالاموس – LH و FSH ✅
کدامیک از گزینههای زیر، عامل اصلی نظم شبانهروزی اعمال زیستی آدمی به شمار میآید؟
۱) هستههای فوق کیاسمایی هیپوتالاموس
۲) قشر حسی مغز
۳) هیپوفیز قدامی
۴) سیستم مشبک نزولی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: نظم شبانهروزی (Circadian rhythm)، هستههای فوق کیاسمایی (Suprachiasmatic nuclei – SCN)، هیپوتالاموس (Hypothalamus)، ساعت بیولوژیک (Biological clock)، نور و ریتم خواب-بیداری (Light and sleep-wake cycle)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
نظم شبانهروزی (Circadian rhythm) به چرخه ۲۴ ساعته فعالیتهای زیستی بدن اشاره دارد، شامل خواب و بیداری، ترشح هورمونها، دمای بدن و عملکردهای متابولیک.
هستههای فوق کیاسمایی (Suprachiasmatic nuclei – SCN) که در هیپوتالاموس (Hypothalamus) واقع شدهاند، ساعت مرکزی بیولوژیک بدن هستند و ریتم شبانهروزی را کنترل میکنند.
نور محیط از طریق شبکیه چشم به SCN منتقل شده و ریتم خواب و بیداری را تنظیم میکند.
سایر ساختارها مانند قشر حسی، هیپوفیز قدامی و سیستم مشبک نزولی در عملکردهای عصبی و هورمونی نقش دارند اما مسئول تنظیم اصلی ریتم شبانهروزی نیستند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) هستههای فوق کیاسمایی هیپوتالاموس
✅ درست است. SCN در هیپوتالاموس مسئول تنظیم ریتم شبانهروزی و هماهنگی ساعت بیولوژیک بدن است.
گزینه ۲) قشر حسی مغز
❌ نادرست است. قشر حسی در پردازش اطلاعات حسی نقش دارد و مستقیماً در نظم شبانهروزی دخالت ندارد.
گزینه ۳) هیپوفیز قدامی
❌ نادرست است. هیپوفیز قدامی مسئول ترشح هورمونها است اما ساعت مرکزی ریتم شبانهروزی نیست.
گزینه ۴) سیستم مشبک نزولی
❌ نادرست است. Reticular formation در هوشیاری و بیداری نقش دارد اما تنظیم چرخه شبانهروزی بر عهده SCN نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
هستههای فوق کیاسمایی هیپوتالاموس به عنوان ساعت مرکزی بدن، عامل اصلی نظم شبانهروزی اعمال زیستی انسان هستند.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) هستههای فوق کیاسمایی هیپوتالاموس ✅
مخچه در انجام کدام یک از اعمال زیر، نقش اساسی دارد؟
۱) جلوگیری از استفراغ
۲) واکنشهای مردمک به نور
۳) انجام حرکات ظريف و ماهرانه
۴) تنظیم ضربان قلب
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مخچه (Cerebellum)، حرکات ظریف و ماهرانه (Fine and skilled movements)، تعادل و هماهنگی (Balance and coordination)، تنظیم حرکت (Movement control)، عملکرد موتور (Motor function)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مخچه (Cerebellum) بخشی از مغز پسین است که نقش اصلی آن هماهنگی حرکات ارادی، حفظ تعادل، و دقت حرکتی است.
این ساختار به ویژه در اجرای حرکات ظریف و ماهرانه (Fine and skilled movements) مانند نوشتن، نقاشی، یا استفاده از ابزارها اهمیت دارد.
همچنین مخچه در تنظیم تنش عضلانی، تعادل بدن و اصلاح حرکات در زمان واقعی دخالت دارد.
سایر گزینهها مرتبط با عملکرد سیستمهای دیگر هستند و نقش اساسی مخچه در آنها محدود است.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) جلوگیری از استفراغ
❌ نادرست است. کنترل استفراغ بیشتر به مدولا و مراکز تهوع در ساقه مغز مرتبط است و نه مخچه.
گزینه ۲) واکنشهای مردمک به نور
❌ نادرست است. واکنش مردمک به نور توسط هستههای ادمینژ و مسیرهای عصب کرانیال کنترل میشود و مخچه دخالت مستقیم ندارد.
گزینه ۳) انجام حرکات ظريف و ماهرانه
✅ درست است. مخچه مسئول هماهنگی و دقت حرکات ظریف و ماهرانه است و آسیب به آن باعث آتاکسی و نقص در مهارتهای حرکتی میشود.
گزینه ۴) تنظیم ضربان قلب
❌ نادرست است. تنظیم ضربان قلب عمدتاً توسط مدولا و سیستم عصبی خودکار کنترل میشود و ارتباط مستقیم با مخچه ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مخچه نقش اساسی در انجام حرکات ظریف و ماهرانه بدن دارد و هماهنگی و دقت حرکتی را فراهم میکند.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) انجام حرکات ظریف و ماهرانه ✅
چنانچه حرکات هر دو کره چشم یک شخص، ظاهراً طبیعی باشند، اما دچار نابینایی باشد، کدام زوج از اعصاب مغزی وی، آسیب دیدهاند؟
۱) ششم
۲) سوم
۳) دوم
۴) چهارم
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: نابینایی (Blindness)، عصب بینایی (Optic nerve – Cranial nerve II)، حرکت چشم (Eye movements)، اعصاب حرکتی چشم (Oculomotor nerves)، بینایی و بینایی مرکزی (Vision and visual pathway)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
نابینایی (Blindness) معمولاً ناشی از آسیب به عصب بینایی (Optic nerve – CN II) یا مسیرهای بینایی در مغز است.
حرکات چشم توسط اعصاب حرکتی چشم (Cranial nerves III, IV, VI) کنترل میشوند، بنابراین آسیب به این اعصاب باعث اختلال در حرکت چشم میشود.
اگر حرکات چشم طبیعی باشند، یعنی اعصاب III, IV و VI سالم هستند، ولی فرد نابینا است، پس مشکل در عصب دوم (Optic nerve – CN II) یا مسیر بینایی مرکزی قرار دارد.
بنابراین، آسیب به عصب دوم (CN II) باعث نابینایی با حرکات چشم طبیعی میشود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) ششم (Abducens – CN VI)
❌ نادرست است. آسیب به عصب ششم باعث اختلال در حرکت جانبی چشم میشود ولی نابینایی ایجاد نمیکند.
گزینه ۲) سوم (Oculomotor – CN III)
❌ نادرست است. آسیب به عصب سوم باعث اختلال در حرکات اکثر عضلات چشم و افتادگی پلک میشود، نه نابینایی مستقیم.
گزینه ۳) دوم (Optic – CN II)
✅ درست است. آسیب به عصب بینایی (CN II) باعث نابینایی کامل یا جزئی میشود در حالی که حرکات چشم سالم باقی میماند.
گزینه ۴) چهارم (Trochlear – CN IV)
❌ نادرست است. آسیب به عصب چهارم باعث اختلال در حرکت عضله مایل بالایی چشم و دوبینی در نگاه به پایین میشود، ولی نابینایی ایجاد نمیکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در صورت نابینایی با حرکات طبیعی چشم، آسیب مربوط به عصب دوم (Optic nerve – CN II) است.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) دوم ✅
هنگام تحریک دستگاه سمپاتیک، همه موارد زیر اتفاق میافتند، بجز:
۱) مردمکها گشاد میشوند.
۲) اسفنکترهای دفعی منقبض میشوند.
۳) عضلات جدار روده منقبض میشوند.
۴) بزاق غلیظ و چسبندهای ترشح میشود.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: دستگاه سمپاتیک (Sympathetic system)، پاسخهای اتونومیک (Autonomic responses)، گشاد شدن مردمک (Pupil dilation – Mydriasis)، انقباض اسفنکترها (Sphincter contraction)، فعالیت روده (Intestinal motility)، ترشح بزاق (Saliva secretion)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
دستگاه سمپاتیک (Sympathetic system) بخشی از سیستم عصبی خودکار (Autonomic nervous system) است که در شرایط استرس، فرار یا مبارزه (Fight or flight) فعال میشود.
پاسخهای اصلی سمپاتیک شامل گشاد شدن مردمکها، افزایش ضربان قلب، انقباض اسفنکترها، کاهش فعالیت روده و ترشح بزاق غلیظ و چسبنده است.
برخلاف انقباض اسفنکترها، عضلات جدار روده تحت تأثیر سمپاتیک شل میشوند یا فعالیت آنها کاهش مییابد تا حرکت روده کم شود و انرژی بدن برای واکنشهای فوری حفظ شود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) مردمکها گشاد میشوند
❌ نادرست نیست. گشاد شدن مردمک (Mydriasis) یکی از پاسخهای کلاسیک سمپاتیک است.
گزینه ۲) اسفنکترهای دفعی منقبض میشوند
❌ نادرست نیست. انقباض اسفنکترها باعث جلوگیری از دفع غیرارادی میشود و با فعال شدن سمپاتیک رخ میدهد.
گزینه ۳) عضلات جدار روده منقبض میشوند
✅ درست است. فعالیت سمپاتیک باعث کاهش تونوس و انقباض روده نمیشود، بلکه حرکات روده کاهش مییابد. بنابراین این مورد برخلاف پاسخ سمپاتیک است.
گزینه ۴) بزاق غلیظ و چسبندهای ترشح میشود
❌ نادرست نیست. سمپاتیک باعث ترشح بزاق غلیظ و چسبنده میشود، در حالی که پاراسمپاتیک بزاق رقیق و فراوان تولید میکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
هنگام تحریک دستگاه سمپاتیک، عضلات جدار روده منقبض نمیشوند بلکه فعالیت آن کاهش مییابد.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) عضلات جدار روده منقبض میشوند ✅
علائم عمومی ناشی از تحریک سیستم سمپاتیک به وسیله کدامیک از مواد زیر پدید میآیند؟
۱) ACTH
۲) آدرنالین
۳) دوپامین
۴) سروتونین
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سیستم سمپاتیک (Sympathetic system)، آدرنالین (Adrenaline / Epinephrine)، پاسخهای فرار یا مبارزه (Fight or flight responses)، افزایش ضربان قلب (Increased heart rate)، گشاد شدن مردمکها (Pupil dilation), افزایش فشار خون (Blood pressure elevation)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
سیستم سمپاتیک (Sympathetic system) با آمادهسازی بدن برای واکنشهای فوری مانند فرار یا مبارزه (Fight or flight) فعالیت میکند.
آدرنالین (Adrenaline / Epinephrine)، که توسط غدد فوقکلیوی (Adrenal glands) ترشح میشود، عامل اصلی ایجاد علائم عمومی سمپاتیکی است.
پاسخهای ناشی از آدرنالین شامل افزایش ضربان قلب، افزایش فشار خون، گشاد شدن مردمکها، انقباض اسفنکترها، کاهش فعالیت روده و ترشح بزاق غلیظ است.
سایر مواد مانند ACTH، دوپامین و سروتونین نقشهای متفاوتی دارند و پاسخهای عمومی سمپاتیک ایجاد نمیکنند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) ACTH
❌ نادرست است. ACTH هورمونی است که قشر غده فوقکلیه را تحریک به تولید کورتیزول میکند و به صورت مستقیم علائم سمپاتیک ایجاد نمیکند.
گزینه ۲) آدرنالین
✅ درست است. آدرنالین به عنوان هورمون و نوروترنسمیتر سمپاتیک، علائم عمومی تحریک سیستم سمپاتیک را پدید میآورد.
گزینه ۳) دوپامین
❌ نادرست است. دوپامین عمدتاً در مغز و مسیرهای پاداش (Reward pathways) فعالیت دارد و نقش اصلی در علائم عمومی سمپاتیک ندارد.
گزینه ۴) سروتونین
❌ نادرست است. سروتونین نقش مهمی در تنظیم خلق و خو، خواب و گوارش دارد اما علائم عمومی سمپاتیک ایجاد نمیکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
علائم عمومی ناشی از تحریک سیستم سمپاتیک عمدتاً توسط آدرنالین ایجاد میشوند.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) آدرنالین ✅
همه موارد زیر، از اعمال نیمکره مغلوب میباشند، بجز:
۱) موسیقی
۲) تشخیص چهره
۳) فعالیتهای منطقی (Logic)
۴) نوشتن
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: نیمکره مغلوب (Contralateral hemisphere)، عملکردهای مغزی (Brain functions)، موسیقی (Music), تشخیص چهره (Face recognition), فعالیتهای منطقی (Logical reasoning), نوشتن (Writing), تخصص نیمکرهها (Hemispheric specialization)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
نیمکرههای مغز دارای تخصص عملکردی هستند. نیمکره غالب (معمولاً چپ در افراد راستدست) مسئول فعالیتهای منطقی، زبان، نوشتن و محاسبات است، در حالی که نیمکره غیرغالب (معمولاً راست) مسئول پردازش موسیقی، هنر و شناخت چهره است.
اصطلاح “مغلوب” یا Contralateral” اشاره به عملکردهایی دارد که کنترل آنها توسط نیمکره مقابل بدن انجام میشود، اما در متن سوال منظور عملکردهای غیرغالب یا نیمکره غیرغالب است.
بنابراین، فعالیتهای منطقی بیشتر به نیمکره غالب (چپ) وابسته هستند و جزو فعالیتهای نیمکره مغلوب محسوب نمیشوند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) موسیقی
❌ نادرست نیست. موسیقی عمدتاً توسط نیمکره غیرغالب (مغلوب) پردازش میشود.
گزینه ۲) تشخیص چهره
❌ نادرست نیست. تشخیص چهره بیشتر توسط نیمکره غیرغالب انجام میشود.
گزینه ۳) فعالیتهای منطقی
✅ درست است. فعالیتهای منطقی مانند تفکر تحلیلی و استدلال ریاضی عمدتاً توسط نیمکره غالب کنترل میشوند و جزو اعمال نیمکره مغلوب نیستند.
گزینه ۴) نوشتن
❌ نادرست نیست. نوشتن در افراد راستدست تحت کنترل نیمکره غالب (چپ) است، اما در متن منظور فعالیتهای مغلوب، در تضاد با فعالیتهای منطقی نیست و در کنار سایر گزینهها میتواند جزو عملکرد نیمکره غیرغالب قرار گیرد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
همه موارد ذکرشده تحت کنترل نیمکره مغلوب هستند، به جز فعالیتهای منطقی که بیشتر وابسته به نیمکره غالب است.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) فعالیتهای منطقی ✅
فعالیت مغزی با کدام یک از ویژگیهای امواج مغزی ارتباط مستقیم دارد؟
۱) فرکانس موج
۲) دامنه موج
۳) عرض موج
۴) شکل موج
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: امواج مغزی (Brain waves)، فعالیت مغزی (Brain activity)، فرکانس موج (Wave frequency)، دامنه موج (Wave amplitude)، EEG (Electroencephalography)، ریتم مغزی (Brain rhythm)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
فعالیت مغزی (Brain activity) توسط EEG (Electroencephalography) اندازهگیری میشود و شامل امواج مغزی با فرکانسها و دامنههای مختلف است.
فرکانس موج (Wave frequency) نشاندهنده سطح هوشیاری، تمرکز، خواب و آرامش است و به طور مستقیم با نوع فعالیت مغزی مرتبط است:
دلتا (0.5–4 Hz): خواب عمیق
تتا (4–8 Hz): خواب سبک و آرامش
آلفا (8–13 Hz): آرامش و بیداری با چشم بسته
بتا (13–30 Hz): تمرکز و فعالیت ذهنی
دامنه موج بیشتر با قدرت سیگنال و شدت فعالیت نورونی مرتبط است و نشاندهنده نوع فعالیت نیست.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) فرکانس موج
✅ درست است. فرکانس موج تعیینکننده نوع و سطح فعالیت مغزی است و با هوشیاری، خواب و تمرکز ارتباط مستقیم دارد.
گزینه ۲) دامنه موج
❌ نادرست است. دامنه موج نشاندهنده شدت فعالیت نورونی است، نه نوع فعالیت مغزی.
گزینه ۳) عرض موج
❌ نادرست است. عرض موج معمولاً در تحلیل EEG به صورت استاندارد استفاده نمیشود و با فعالیت مغزی ارتباط مستقیم ندارد.
گزینه ۴) شکل موج
❌ نادرست است. شکل موج بیشتر جنبه توصیفی دارد و اطلاعات دقیق در مورد فعالیت مغزی و سطح هوشیاری را ارائه نمیدهد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
فرکانس موج مغزی با نوع و سطح فعالیت مغزی ارتباط مستقیم دارد و تعیینکننده ریتمهای مغزی است.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) فرکانس موج ✅
کدامیک از موارد زیر مربوط به مرحله NREM نمیباشد؟
1) Sleep walking
2) Sleep talking
3) Nightmare
4) Night terror
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مرحله NREM (Non-rapid eye movement sleep)، خواب عمیق (Deep sleep)، خوابگردی (Sleep walking / Somnambulism)، حرف زدن در خواب (Sleep talking / Somniloquy)، وحشت شبانه (Night terror / Pavor nocturnus)، کابوس (Nightmare), REM sleep
توضیح بر اساس کلیدواژهها
خواب NREM (Non-rapid eye movement sleep) شامل مراحل ۱ تا ۴ خواب است و با خواب عمیق و آرامش عضلانی همراه است.
Sleep walking (خوابگردی) و Sleep talking (حرف زدن در خواب) معمولاً در مراحل عمیق NREM (مراحل ۳ و ۴) رخ میدهند.
Night terror (وحشت شبانه) نیز عمدتاً در NREM عمیق اتفاق میافتد و با ترس شدید و پاسخهای فیزیولوژیک فعال همراه است.
Nightmare (کابوس) معمولاً در مرحله REM خواب رخ میدهد و با حرکات چشم سریع و فعالیت مغزی مشابه بیداری همراه است، بنابراین با NREM ارتباط ندارد.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) Sleep walking
❌ نادرست نیست. خوابگردی در NREM رخ میدهد.
گزینه ۲) Sleep talking
❌ نادرست نیست. حرف زدن در خواب نیز در NREM شایع است.
گزینه ۳) Nightmare
✅ درست است. کابوس معمولاً در REM sleep رخ میدهد و جزو فعالیتهای NREM نیست.
گزینه ۴) Night terror
❌ نادرست نیست. وحشت شبانه در NREM عمیق اتفاق میافتد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
کابوس (Nightmare) با مرحله NREM مرتبط نیست و معمولاً در مرحله REM رخ میدهد.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) Nightmare ✅
کوتاهترین مرحله خواب کدام است؟
1) I
2) II
3) III
4) REM
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مراحل خواب (Sleep stages)، مرحله I خواب (Stage I sleep)، مرحله II خواب (Stage II sleep)، مرحله III خواب (Stage III sleep / Deep sleep)، خواب REM (Rapid eye movement sleep)، مدت زمان مرحله خواب (Sleep stage duration)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
خواب شامل چند مرحله NREM و REM است که هر کدام ویژگیهای EEG و فیزیولوژیک متفاوتی دارند.
مرحله I خواب (Stage I sleep) کوتاهترین مرحله خواب است و انتقال بین بیداری و خواب سبک را نشان میدهد.
ویژگیهای Stage I شامل حرکت آهسته چشم، کاهش فعالیت عضلانی و EEG با موجهای آلفا کاهش یافته و موجهای تتا ظاهر شده است.
سایر مراحل:
مرحله II: خواب سبک، با اسپنها و K-complex مشخص میشود و طولانیتر از Stage I است.
مرحله III (Deep sleep): خواب عمیق، طولانیتر و با موج دلتا مشخص میشود.
خواب REM: فعالیت مغزی شبیه بیداری و طولانیترین مرحله در چرخههای بعدی خواب است.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) I
✅ درست است. مرحله I خواب کوتاهترین مرحله و دوره انتقالی بین بیداری و خواب سبک است.
گزینه ۲) II
❌ نادرست است. مرحله II طولانیتر از Stage I است.
گزینه ۳) III
❌ نادرست است. مرحله III خواب عمیق است و طول بیشتری دارد.
گزینه ۴) REM
❌ نادرست است. خواب REM در چرخههای بعدی طولانیتر میشود و کوتاهترین مرحله نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
کوتاهترین مرحله خواب، مرحله I است که به عنوان خواب سبک و انتقالی بین بیداری و خواب عمیق شناخته میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) I ✅
اختلال در عملکرد طبیعی کدام یک از بخشهای زیر، باعث اختلال در تداوم توجه میشود؟
۱) گیجگاهی راست
۲) پیشانی چپ
۳) گیجگاهی چپ
۴) پیشانی راست
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: توجه (Attention)، تداوم توجه (Sustained attention)، قشر پیشپیشانی (Prefrontal cortex)، نیمکره راست (Right hemisphere)، عملکرد اجرایی مغز (Executive functions), نقص توجه (Attention deficit)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
توجه و تداوم توجه (Sustained attention) به توانایی تمرکز و نگهداشتن تمرکز روی یک محرک یا وظیفه برای مدت زمان طولانی اشاره دارد.
مطالعات نوروپسیکولوژیک نشان میدهند که قشر پیشپیشانی (Prefrontal cortex) در نیمکره راست نقش کلیدی در کنترل توجه و توجه پایدار دارد.
آسیب به این ناحیه میتواند باعث اختلال در تمرکز، عدم توجه به جزئیات و دشواری در تکمیل وظایف طولانی شود.
سایر نواحی مغزی مانند قشر گیجگاهی (Temporal cortex) بیشتر در پردازش شنیداری و بینایی و حافظه نقش دارند و مستقیماً در تداوم توجه اثرگذار نیستند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) گیجگاهی راست
❌ نادرست است. قشر گیجگاهی نقش اصلی در پردازش اطلاعات حسی و حافظه دارد و اختلال آن معمولاً باعث مشکلات در شناسایی اشیاء یا صدا میشود.
گزینه ۲) پیشانی چپ
❌ نادرست است. نیمکره چپ بیشتر در زبان و عملکردهای اجرایی زبانی نقش دارد و اختلال آن توجه پایدار را به اندازه نیمکره راست مختل نمیکند.
گزینه ۳) گیجگاهی چپ
❌ نادرست است. مشابه گیجگاهی راست، تمرکز مستقیم بر تداوم توجه ندارد.
گزینه ۴) پیشانی راست
✅ درست است. قشر پیشپیشانی در نیمکره راست مسئول تداوم توجه و کنترل توجه پایدار است و آسیب به آن باعث اختلال در این عملکرد میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
اختلال در عملکرد قشر پیشپیشانی نیمکره راست باعث اختلال در تداوم توجه میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) پیشانی راست ✅
تحریک مناسب چیست؟
۱) همان پتانسیل عمل در سلول گیرنده است.
۲) تغییر پتانسیل غشاء سلول گیرنده است.
۳) انرژی محرک سلول گیرنده است.
۴) انرژی منتقل شده در آکسون گیرنده است.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: تحریک مناسب (Adequate stimulus)، سلول گیرنده (Receptor cell)، انرژی محرک (Stimulus energy)، پتانسیل گیرنده (Receptor potential)، پتانسیل عمل (Action potential)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
تحریک مناسب (Adequate stimulus) به نوع انرژی محرک خاصی اشاره دارد که یک گیرنده حسی برای پاسخدهی به آن تخصص دارد.
هر گیرنده حسی حساس به نوع خاصی از انرژی است:
گیرنده بینایی (Photoreceptor) → نور
گیرنده شنوایی (Hair cell) → ارتعاش صوت
گیرنده مکانیکی (Mechanoreceptor) → فشار یا کشش
این انرژی محرک باعث تغییر پتانسیل غشاء سلول گیرنده (Receptor potential) و در نهایت تولید پتانسیل عمل (Action potential) در نورون حسی میشود.
بنابراین، تحریک مناسب خود انرژی محرک است، نه پتانسیل عمل یا تغییر غشاء.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) همان پتانسیل عمل در سلول گیرنده است
❌ نادرست است. پتانسیل عمل نتیجه تحریک مناسب است، نه خود تحریک.
گزینه ۲) تغییر پتانسیل غشاء سلول گیرنده است
❌ نادرست است. Receptor potential ناشی از تحریک مناسب است، اما خود تحریک، تغییر پتانسیل غشاء نیست.
گزینه ۳) انرژی محرک سلول گیرنده است
✅ درست است. تحریک مناسب همان انرژی خاصی است که گیرنده برای پاسخدهی به آن تخصص دارد.
گزینه ۴) انرژی منتقل شده در آکسون گیرنده است
❌ نادرست است. انرژی منتقل شده در آکسون همان پتانسیل عمل است، نه تحریک اولیه.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
تحریک مناسب، انرژی محرک خاصی است که سلول گیرنده برای پاسخدهی به آن طراحی شده است.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) انرژی محرک سلول گیرنده ✅
اگر میزان تحریک زیادتر از آستانه تحریک باشد، پاسخ گیرنده چگونه است؟
۱) سلول یک بار پاسخ میدهد.
۲) سلول پاسخی نمیدهد.
۳) پاسخ سلول همه یا هیچ است.
۴) تعداد پاسخهای سلول افزایش مییابد.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: آستانه تحریک (Threshold stimulus)، پاسخ گیرنده (Receptor response)، شدت تحریک (Stimulus intensity)، پتانسیل گیرنده (Receptor potential)، فرکانس پتانسیل عمل (Action potential frequency)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
وقتی تحریک بیشتر از آستانه (Threshold) سلول گیرنده باشد، پتانسیل گیرنده (Receptor potential) تولید شده باعث ایجاد پتانسیل عمل (Action potential) در نورون میشود.
شدت بیشتر تحریک باعث افزایش فرکانس پتانسیلهای عمل میشود، نه افزایش اندازه تک تک پتانسیلها، زیرا پتانسیل عمل تابع قانون همه یا هیچ است.
بنابراین، پاسخ گیرنده با تعداد پتانسیلهای عمل افزایش مییابد و اطلاعات شدت تحریک از طریق فرکانس پیام عصبی منتقل میشود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) سلول یک بار پاسخ میدهد
❌ نادرست است. سلول میتواند چندین پتانسیل عمل تولید کند با افزایش شدت تحریک.
گزینه ۲) سلول پاسخی نمیدهد
❌ نادرست است. اگر تحریک بیشتر از آستانه باشد، سلول حتماً پاسخ میدهد.
گزینه ۳) پاسخ سلول همه یا هیچ است
❌ نادرست است. هر پتانسیل عمل قانون همه یا هیچ دارد، اما تعداد پاسخها (فرکانس) با شدت تحریک افزایش مییابد.
گزینه ۴) تعداد پاسخهای سلول افزایش مییابد
✅ درست است. افزایش شدت تحریک بیش از آستانه باعث افزایش تعداد پتانسیلهای عمل و پاسخ بیشتر سلول میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
اگر میزان تحریک بیش از آستانه باشد، تعداد پاسخهای سلول گیرنده افزایش مییابد و شدت محرک از طریق فرکانس پتانسیلهای عمل منتقل میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) تعداد پاسخهای سلول افزایش مییابد ✅
کدام یک از موارد زیر، گیرنده درد میباشد؟
۱) پایانه عصبی آزاد
۲) سلولهای مخروطی
۳) سلولهای استوانهای
۴) گیرنده پاچینی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گیرنده درد (Nociceptor)، پایانه عصبی آزاد (Free nerve ending)، سلولهای مخروطی (Cone cells)، سلولهای استوانهای (Rod cells)، گیرنده پاچینی (Pacinian corpuscle)، درد و حسهای مکانیکی
توضیح بر اساس کلیدواژهها
گیرندههای درد (Nociceptors) نورونهای حسی هستند که به محرکهای آسیبرساننده یا تهدیدکننده بافت حساس هستند و پیام درد را منتقل میکنند.
پایانه عصبی آزاد (Free nerve ending) شایعترین نوع گیرنده درد است و به محرکهای مکانیکی، حرارتی و شیمیایی پاسخ میدهد.
سایر گیرندهها:
سلولهای مخروطی و استوانهای (Cone & Rod cells) در شبکیه چشم، گیرنده نوری هستند و مسئول بینایی میباشند.
گیرنده پاچینی (Pacinian corpuscle) گیرنده فشار و ارتعاش عمیق است و به درد پاسخ نمیدهد.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) پایانه عصبی آزاد
✅ درست است. پایانه عصبی آزاد گیرنده اصلی درد است و انواع مختلف محرکهای آسیبرساننده را شناسایی میکند.
گزینه ۲) سلولهای مخروطی
❌ نادرست است. سلولهای مخروطی فقط نور و رنگ را شناسایی میکنند و به درد پاسخ نمیدهند.
گزینه ۳) سلولهای استوانهای
❌ نادرست است. سلولهای استوانهای بینایی شبانه را کنترل میکنند و گیرنده درد نیستند.
گزینه ۴) گیرنده پاچینی
❌ نادرست است. گیرنده پاچینی ارتعاش و فشار عمیق را شناسایی میکند و به درد حساس نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
گیرنده درد در بدن، پایانه عصبی آزاد است که به محرکهای آسیبرساننده پاسخ میدهد.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) پایانه عصبی آزاد ✅
کدام یک از مراکز زیر، مسئول اعمال ضد نیروی ثقل میباشد؟
۱) مخچه
۲) عقدههای قاعدهای
۳) هسته قرمز
۴) هیپوتالاموس
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: ضد نیروی ثقل (Anti-gravity actions)، عقدههای قاعدهای (Basal ganglia)، کنترل وضعیت بدن (Postural control)، هماهنگی حرکتی (Motor coordination)، عضلات ضد گرانش (Anti-gravity muscles)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
اعمال ضد نیروی ثقل (Anti-gravity actions) شامل فعالیت عضلاتی است که بدن را در برابر گرانش نگه میدارند، مانند عضلات ساق پا و پشت برای ایستادن و حفظ تعادل.
عقدههای قاعدهای (Basal ganglia) نقش کلیدی در کنترل وضعیت بدن، تنظیم تونوس عضلانی و هماهنگی حرکات ارادی و غیرارادی دارند.
این ساختار با تنظیم فعالیت عضلات ضد گرانش، حفظ تعادل و وضعیت بدن در حالت ایستاده و حرکت را ممکن میسازد.
سایر مراکز مغزی:
مخچه (Cerebellum): هماهنگی و دقت حرکات و تعادل دینامیک
هسته قرمز (Red nucleus): کنترل حرکات ارادی اندامها، به ویژه حرکات دست
هیپوتالاموس (Hypothalamus): تنظیم هومئوستاز و رفتارهای خودکار
بررسی گزینهها
گزینه ۱) مخچه
❌ نادرست است. مخچه بیشتر در هماهنگی و دقت حرکات و تعادل دینامیک نقش دارد و مستقیماً مسئول اعمال ضد گرانش نیست.
گزینه ۲) عقدههای قاعدهای
✅ درست است. Basal ganglia با کنترل تونوس عضلانی و فعالیت عضلات ضد گرانش، مسئول اعمال ضد نیروی ثقل هستند.
گزینه ۳) هسته قرمز
❌ نادرست است. هسته قرمز بیشتر در کنترل حرکات اندامها، به ویژه دستها نقش دارد و مسئول ضد گرانش نیست.
گزینه ۴) هیپوتالاموس
❌ نادرست است. هیپوتالاموس وظایف هومئوستاز و تنظیم سیستم عصبی خودکار را بر عهده دارد، نه اعمال ضد نیروی ثقل.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
عقدههای قاعدهای با تنظیم تونوس عضلانی و کنترل عضلات ضد گرانش، مسئول اعمال ضد نیروی ثقل هستند.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) عقدههای قاعدهای ✅
کدام یک از مزههای زیر، مستقیما توسط افزایش غلظت يون +H داخل سلولی درک میشود؟
۱) شیرینی
۲) تلخی
۳) شوری
۴) ترشی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مزهها (Tastes)، یون هیدروژن +H (Hydrogen ion), مزه ترشی (Sour taste), گیرندههای چشایی (Taste receptors), غشاء سلول چشایی (Taste cell membrane)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مزه ترشی (Sour taste) مستقیماً با افزایش غلظت یون +H (Hydrogen ion) داخل سلولهای چشایی مرتبط است.
ورود یون +H به سلول باعث دپلاریزاسیون غشاء سلول چشایی میشود و پتانسیل گیرنده (Receptor potential) تولید میکند، که در نهایت پیام عصبی مزه ترشی به مغز منتقل میشود.
سایر مزهها با مکانیسمهای متفاوتی شناسایی میشوند:
شیرینی (Sweet): توسط گیرندههای متصل به پروتئین G و مسیرهای دوم پیامرسان شناسایی میشود.
تلخی (Bitter): توسط گیرندههای T2R و مسیرهای دوم پیامرسان تشخیص داده میشود.
شوری (Salty): عمدتاً با ورود یون Na+ به سلول چشایی درک میشود، نه H+.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) شیرینی
❌ نادرست است. شیرینی از طریق مسیرهای پروتئین G و ATP درک میشود، نه افزایش +H.
گزینه ۲) تلخی
❌ نادرست است. تلخی توسط گیرندههای T2R و مسیرهای دوم پیامرسان شناسایی میشود.
گزینه ۳) شوری
❌ نادرست است. شوری مستقیماً با یون Na+ ارتباط دارد، نه H+.
گزینه ۴) ترشی
✅ درست است. افزایش غلظت یون +H داخل سلول باعث درک مزه ترشی میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مزه ترشی مستقیماً توسط افزایش غلظت یون +H داخل سلول چشایی درک میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) ترشی ✅
درک درد منتقل شده از طریق مسیر نخاعی-تالاموسی جانبی چگونه دردی است؟
۱) دردهای موضعی و حاد
۲) دردهای منتشر و مزمن
۳) سندرم درد مرکزی
۴) دردهای موضعی و مزمن
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مسیر نخاعی-تالاموسی جانبی (Lateral spinothalamic tract)، درک درد (Pain perception)، درد حاد (Acute pain)، درد موضعی (Localized pain)، درد مزمن (Chronic pain)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مسیر نخاعی-تالاموسی جانبی (Lateral spinothalamic tract) مسئول انتقال سیگنالهای درد و دما از بدن به تالاموس است.
این مسیر عمدتاً اطلاعات دردهای حاد، سریع و موضعی (Sharp, localized pain) را منتقل میکند تا بدن بتواند به سرعت به محرک آسیبرسان واکنش نشان دهد.
در مقابل، دردهای مزمن، منتشر یا درد مرکزی معمولاً از مسیرهای دیگر و پردازشهای پیچیده مغزی عبور میکنند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) دردهای موضعی و حاد
✅ درست است. مسیر نخاعی-تالاموسی جانبی دردهای موضعی و حاد را منتقل میکند و باعث واکنش سریع به آسیب میشود.
گزینه ۲) دردهای منتشر و مزمن
❌ نادرست است. این نوع دردها بیشتر توسط مسیرهای پروژه شده به سیستم لیمبیک و پاراسمپاتیک و پردازشهای طولانی منتقل میشوند.
گزینه ۳) سندرم درد مرکزی
❌ نادرست است. سندرم درد مرکزی ناشی از آسیب به نخاع یا تالاموس است و مربوط به مسیر طبیعی نخاعی-تالاموسی جانبی نیست.
گزینه ۴) دردهای موضعی و مزمن
❌ نادرست است. مسیر جانبی بیشتر با دردهای سریع و حاد مرتبط است، نه مزمن.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مسیر نخاعی-تالاموسی جانبی دردهای موضعی و حاد را منتقل میکند و مسئول درک سریع و مشخص درد است.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) دردهای موضعی و حاد ✅
کدام یک از ویژگیهای زیر مربوط به سندرم بالینیشناسی لمسی Tactile agnosia یا شناسی فضایی Astereo gnosia میباشد؟
۱) ناتوانی در شناسایی اشیاء با لمس به دلیل عدم سلامت حسهای جسمی – حسی اولیه
۲) ناتوانی در شناسایی اشیاء با لمس در عین سلامت حسهای جسمی – حسی اولیه
۳) در حاشیه مناطق جسمی_حسی و ارتباطی لوب آهیانه ضایعه ای مشاهده نمیشود، اما سطوح پایهایتر مسیر جسمی_حسی دچار ضایعه هستند.
۴) ضایعه هم در حاشیه مناطق جسمی_حسی و هم سطوح پایهایتر مسیر جسمی_حسی وجود دارد.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: آگنوزیا لمسی (Tactile agnosia)، آگنوزیا فضایی (Astereognosia)، شناسایی اشیاء با لمس (Object recognition by touch)، حسهای جسمی-حسی اولیه (Primary somatosensory functions)، لوب آهیانه (Parietal lobe)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
آگنوزیا لمسی (Tactile agnosia) یا آستریوگنوزیا (Astereognosia) به ناتوانی در شناسایی اشیاء با لمس اشاره دارد، در حالی که حسهای جسمی-حسی اولیه سالم هستند.
این اختلال معمولاً ناشی از آسیب به لوب آهیانه (Parietal lobe) و مناطق ارتباطی آن است که پردازش اطلاعات لمسی و فضایی را انجام میدهند، بدون آنکه خود حسهای اولیه (لمس، فشار، درد، دما) دچار اختلال شوند.
بنابراین، بیمار میتواند حسهای اولیه را تجربه کند، اما قادر به شناسایی اشیاء با لمس نیست.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) ناتوانی در شناسایی اشیاء با لمس به دلیل عدم سلامت حسهای جسمی – حسی اولیه
❌ نادرست است. در آگنوزیا لمسی، حسهای اولیه سالم هستند و مشکل در پردازش بالاتر لمسی و شناسایی اشیاء است.
گزینه ۲) ناتوانی در شناسایی اشیاء با لمس در عین سلامت حسهای جسمی – حسی اولیه
✅ درست است. این تعریف کلاسیک Tactile agnosia یا Astereognosia میباشد.
گزینه ۳) در حاشیه مناطق جسمی-حسی و ارتباطی لوب آهیانه ضایعه ای مشاهده نمیشود، اما سطوح پایهایتر مسیر جسمی-حسی دچار ضایعه هستند
❌ نادرست است. آسیب در سطح ارتباطی لوب آهیانه است و نه در مسیرهای پایهای حس اولیه.
گزینه ۴) ضایعه هم در حاشیه مناطق جسمی-حسی و هم سطوح پایهایتر مسیر جسمی-حسی وجود دارد
❌ نادرست است. این حالت منجر به از دست رفتن حسهای اولیه نیز میشود و با تعریف آگنوزیا لمسی مطابقت ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
آگنوزیا لمسی یا Astereognosia به ناتوانی در شناسایی اشیاء با لمس اشاره دارد، در حالی که حسهای جسمی-حسی اولیه سالم هستند.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) ناتوانی در شناسایی اشیاء با لمس در عین سلامت حسهای جسمی – حسی اولیه ✅
ضایعههای هسته ساب تالامیک موجب چه چیزی میشود؟
۱) سختی عضلات و لرزش (ترمور)
۲) بال بال زدن Flapping بازوها و پاها است.
۳) حرکت پرتابی Balistic (یا حرکات ناگهانی اندام با سرعت زیاد)
۴) حركات رقصی شکل (کره ای فرم)
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: هسته سابتالامیک (Subthalamic nucleus)، حرکات بال بال زدن (Flapping movements)، حرکات رقصی شکل (Choreiform movements)، حرکت پرتابی (Ballistic movements)، سختی عضلات (Rigidity)، ترمور (Tremor)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
هسته سابتالامیک (Subthalamic nucleus) بخشی از مدارهای قاعدهای مغز (Basal ganglia circuits) است و نقش مهمی در تنظیم شدت و کنترل حرکات ارادی دارد.
آسیب یا ضایعه در هسته سابتالامیک باعث حرکات پرتابی سریع و ناگهانی اندامها (Ballistic movements) میشود که معمولاً یک اندام یا چند اندام را با سرعت زیاد جابهجا میکند.
سایر اختلالات حرکتی ناشی از ضایعات دیگر:
سختی عضلات و لرزش (Rigidity & Tremor): ناشی از آسیب به ماده سیاه (Substantia nigra) و بیماری پارکینسون.
حرکات بال بال زدن (Flapping): معمولاً ناشی از نارسایی کبدی یا متابولیک است.
حرکات رقصی شکل (Choreiform movements): ناشی از ضایعات در striatum یا نئوستریاتوم.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) سختی عضلات و لرزش (ترمور)
❌ نادرست است. این علامت بیشتر با پارکینسون و آسیب ماده سیاه مرتبط است.
گزینه ۲) بال بال زدن Flapping بازوها و پاها
❌ نادرست است. این حالت در اختلالات متابولیک و کبدی مشاهده میشود، نه هسته سابتالامیک.
گزینه ۳) حرکت پرتابی Balistic (یا حرکات ناگهانی اندام با سرعت زیاد)
✅ درست است. آسیب هسته سابتالامیک باعث حرکات Ballistic میشود.
گزینه ۴) حرکات رقصی شکل (Choreiform)
❌ نادرست است. حرکات Choreiform بیشتر با ضایعات استریاتوم مرتبط هستند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
ضایعه هسته سابتالامیک باعث ایجاد حرکات پرتابی (Ballistic) اندامها میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) حرکت پرتابی Balistic ✅
اصلاح خاطرات و نیز دادن بار هیجانی به تجارب حسی توسط کدامیک از بخشهای زیر صورت میگیرد؟
۱) لوب پیشانی
۲) لوب گیجگاهی
۳) هیپوتالاموس
۴) دستگاه لیمبیک
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: اصلاح خاطرات (Memory modification)، بار هیجانی (Emotional valence)، تجارب حسی (Sensory experiences)، دستگاه لیمبیک (Limbic system)، لوب پیشانی (Frontal lobe)، لوب گیجگاهی (Temporal lobe)، هیپوتالاموس (Hypothalamus)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
دستگاه لیمبیک (Limbic system) شامل ساختارهایی مانند آمیگدالا، هیپوکمپ و سینگولیت گایروس است و نقش مهمی در مدیریت هیجانات، حافظه و ارتباط بین هیجان و خاطرات دارد.
این سیستم قادر است خاطرات را اصلاح کرده و به آنها بار هیجانی بدهد، بهطوری که تجربههای حسی معمولی با احساسات مثبت یا منفی مرتبط شوند.
سایر نواحی:
لوب پیشانی (Frontal lobe): برنامهریزی، تصمیمگیری، رفتارهای اجرایی
لوب گیجگاهی (Temporal lobe): پردازش صدا و برخی جنبههای حافظه، اما نقش مستقیم در بار هیجانی ندارد
هیپوتالاموس (Hypothalamus): تنظیم عملکردهای خودکار و هورمونی، نقش مستقیم در اصلاح خاطرات ندارد
بررسی گزینهها
گزینه ۱) لوب پیشانی
❌ نادرست است. لوب پیشانی بیشتر در برنامهریزی و رفتار اجرایی نقش دارد.
گزینه ۲) لوب گیجگاهی
❌ نادرست است. لوب گیجگاهی نقش محدود در حافظه دارد و بار هیجانی مستقیم ایجاد نمیکند.
گزینه ۳) هیپوتالاموس
❌ نادرست است. هیپوتالاموس مسئول تنظیم هومئوستاز و رفتارهای خودکار است، نه اصلاح خاطرات هیجانی.
گزینه ۴) دستگاه لیمبیک
✅ درست است. Limbic system مسئول اصلاح خاطرات و دادن بار هیجانی به تجارب حسی است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
اصلاح خاطرات و اعمال بار هیجانی به تجارب حسی توسط دستگاه لیمبیک انجام میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) دستگاه لیمبیک ✅
کدام جمله در مورد تطابق (سازش) صحیح است؟
۱) افزایش دامنه پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
۲) کاهش دامنه پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
۳) افزایش فرکانس پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
۴) کاهش فرکانس پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: تطابق یا سازش (Adaptation)، پتانسیل گیرنده (Receptor potential)، فرکانس پتانسیل عمل (Action potential frequency)، تحریک ثابت (Constant stimulus)، پاسخ گیرنده حسی (Sensory receptor response)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
تطابق (Adaptation) فرآیندی است که در آن پاسخ گیرنده حسی به یک محرک ثابت در طول زمان کاهش مییابد.
هنگام تحریک ثابت (Constant stimulus)، پتانسیل گیرنده اولیه تولید میشود و سپس فرکانس پتانسیل عمل کاهش مییابد تا حساسیت گیرنده به محرک مداوم کمتر شود.
این سازوکار باعث میشود که سیستم عصبی به محرکهای مداوم حساسیت کمتری نشان دهد و منابع عصبی صرف محرکهای جدید شود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) افزایش دامنه پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
❌ نادرست است. در تطابق، دامنه پتانسیل گیرنده کاهش یا ثابت میماند، افزایش نمییابد.
گزینه ۲) کاهش دامنه پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
❌ نادرست است. تطابق عمدتاً فرکانس پتانسیل عمل را کاهش میدهد، نه لزوماً دامنه پتانسیل گیرنده.
گزینه ۳) افزایش فرکانس پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
❌ نادرست است. تحریک ثابت باعث کاهش فرکانس پتانسیل عمل میشود، نه افزایش آن.
گزینه ۴) کاهش فرکانس پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت
✅ درست است. تطابق یا سازش با کاهش فرکانس پتانسیل عمل در طول تحریک ثابت مشخص میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
تطابق گیرنده حسی باعث کاهش فرکانس پتانسیل عمل در پاسخ به محرک ثابت میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) کاهش فرکانس پتانسیل گیرنده در اثر تحریک ثابت ✅
اولین بخش قوس انعکاس (کمان رفلکس) کدام است؟
۱) اندام حرکتی
۲) گیرنده حسی
۳) رشته عصبی آوران
۴) رشته عصبی وابران
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: کمان رفلکس (Reflex arc)، بخش اول (First component)، گیرنده حسی (Sensory receptor)، رشته عصبی آوران (Afferent nerve fiber)، رشته عصبی وابران (Efferent nerve fiber)، اندام حرکتی (Effector organ)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
کمان رفلکس (Reflex arc) مسیر عصبی است که یک پاسخ غیرارادی و سریع به محرک را ایجاد میکند.
این مسیر معمولاً شامل:
گیرنده حسی (Sensory receptor) که تحریک را شناسایی و به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند
رشته عصبی آوران (Afferent fiber) که پیام را به نخاع یا مغز منتقل میکند
مرکز رابط در نخاع یا مغز
رشته عصبی وابران (Efferent fiber) که پیام را به اندام حرکتی منتقل میکند
اندام حرکتی (Effector organ) که پاسخ را اجرا میکند
بنابراین، اولین بخش قوس رفلکس گیرنده حسی است که تحریک را شناسایی میکند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) اندام حرکتی
❌ نادرست است. اندام حرکتی آخرین بخش رفلکس است و پاسخ را اجرا میکند.
گزینه ۲) گیرنده حسی
✅ درست است. گیرنده حسی اولین بخش قوس رفلکس است که تحریک را شناسایی میکند.
گزینه ۳) رشته عصبی آوران
❌ نادرست است. رشته عصبی آوران بعد از گیرنده عمل میکند و پیام را به سیستم عصبی مرکزی منتقل میکند.
گزینه ۴) رشته عصبی وابران
❌ نادرست است. رشته عصبی وابران پیام را از مرکز به اندام حرکتی میبرد و آخرین مرحله قبل از پاسخ است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
اولین بخش قوس رفلکس، گیرنده حسی است که محرک را شناسایی میکند.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) گیرنده حسی ✅
پایانه اولیه در دوک عضلانی در چه زمانی حداکثر فعالیت را دارد؟
۱) وقتی دوک در حال کشیده شدن است.
۲) وقتی دوک در طول جدید قرار دارد.
۳) وقتی دوک به وضعیت اولیه بر میگردد.
۴) وقتی دوک در حال استراحت است.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: پایانه اولیه (Primary ending)، دوک عضلانی (Muscle spindle)، فعالیت حسی (Sensory activity)، طول عضله (Muscle length)، کشیدگی عضله (Muscle stretch)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
دوک عضلانی (Muscle spindle) گیرندهای است که تغییر طول عضله و سرعت کشیدگی آن را حس میکند.
پایانه اولیه (Primary ending) یا آفیریکس نوع Ia به سرعت تغییر طول و مقدار کشیدگی حساس است و پیامهای حسی را به نخاع منتقل میکند.
حداکثر فعالیت پایانه اولیه زمانی رخ میدهد که دوک عضله در حال کشیده شدن است، زیرا بیشترین تغییر طول و سرعت تغییر طول به این پایانه اعمال میشود.
در وضعیت ثابت یا استراحت، فعالیت پایانه اولیه کاهش مییابد و بیشتر پایانه ثانویه پاسخ میدهد.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) وقتی دوک در حال کشیده شدن است
✅ درست است. پایانه اولیه حداکثر پاسخ را هنگام کشیدگی عضله نشان میدهد.
گزینه ۲) وقتی دوک در طول جدید قرار دارد
❌ نادرست است. در طول ثابت، پاسخ کاهش مییابد.
گزینه ۳) وقتی دوک به وضعیت اولیه بر میگردد
❌ نادرست است. بازگشت به طول اولیه فعالیت پایانه اولیه را کاهش میدهد.
گزینه ۴) وقتی دوک در حال استراحت است
❌ نادرست است. در استراحت، فعالیت پایانه اولیه کمترین مقدار را دارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
پایانه اولیه دوک عضلانی حداکثر فعالیت خود را هنگام کشیده شدن عضله نشان میدهد.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) وقتی دوک در حال کشیده شدن است ✅
کدام جمله در مورد عملکرد گیرندههای اندام وتری گلژی صحیح است؟
۱) به تغییر طول عضله حساس است.
۲) به تغییر نیروی تولید شده توسط عضله حساس است.
۳) به بار موجود بر روی اندام حساس است.
۴) به ثابت ماندن طول عضله حساس است.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: اندام وتری گلژی (Golgi tendon organ)، گیرنده تنش عضلانی (Muscle tension receptor)، نیروی عضله (Muscle force)، طول عضله (Muscle length)، تنظیم حرکات (Motor control)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
اندام وتری گلژی (Golgi tendon organ) گیرندهای است که در تاندونها قرار دارد و به تنش یا نیروی تولید شده توسط عضله حساس است.
این گیرنده هنگام انقباض عضله فعال میشود و پیام حسی را به نخاع میفرستد تا تونوس عضلانی و حفاظت از تاندونها در برابر فشار بیش از حد تنظیم شود.
برخلاف دوک عضلانی (Muscle spindle) که به تغییر طول عضله حساس است، Golgi tendon organ طول عضله را اندازه نمیگیرد بلکه نیروی انقباض را حس میکند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) به تغییر طول عضله حساس است
❌ نادرست است. حساسیت به طول عضله مربوط به دوک عضلانی است، نه Golgi tendon organ.
گزینه ۲) به تغییر نیروی تولید شده توسط عضله حساس است
✅ درست است. Golgi tendon organ با شناسایی تنش یا نیروی عضله از آسیب جلوگیری میکند.
گزینه ۳) به بار موجود بر روی اندام حساس است
❌ نادرست است. گیرنده به نیروی تولیدی عضله حساس است، نه بار خارجی مستقیم.
گزینه ۴) به ثابت ماندن طول عضله حساس است
❌ نادرست است. طول ثابت عضله تحریک ایجاد نمیکند، بلکه تغییر نیرو موجب پاسخ میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
گیرندههای اندام وتری گلژی به تغییر نیروی تولید شده توسط عضله حساس هستند و نقش حفاظتی و تنظیمی دارند.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) به تغییر نیروی تولید شده توسط عضله حساس است ✅
کاهش تون (تونوس) عضله به کدام دلیل زیر میباشد؟
۱) افزایش فعالیت عصب حرکتی مربوط به عضله
۲) کاهش مقاومت عضله در برابر کشش
۳) افزایش فرکانس تخلیه سیستم محیط بر گاما
۴) کاهش حساسیت دوک عضلانی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: تون عضلانی (Muscle tone)، دوک عضلانی (Muscle spindle)، حساسیت دوک عضلانی (Spindle sensitivity)، فعالیت عصب گاما (Gamma motor activity)، مقاومت عضله در برابر کشش (Muscle resistance to stretch)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
تونوس عضلانی (Muscle tone) وضعیت کشش جزئی و مداوم عضله در حالت استراحت است که به حفظ وضعیت بدن و تعادل کمک میکند.
دوک عضلانی (Muscle spindle) نقش کلیدی در تنظیم تونوس عضلانی دارد. این گیرندهها طول عضله را حس میکنند و با ارسال پیام به نخاع، فعالیت عصب آلفا را تنظیم میکنند تا تونوس عضله حفظ شود.
کاهش حساسیت دوک عضلانی (Reduced spindle sensitivity) باعث کاهش پیامهای بازخوردی به نخاع و در نتیجه کاهش تون عضله میشود.
سایر موارد:
افزایش فعالیت عصب حرکتی و گاما، تون عضلانی را افزایش میدهد.
کاهش مقاومت عضله در برابر کشش، نتیجه کاهش تونوس است، نه علت آن.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) افزایش فعالیت عصب حرکتی مربوط به عضله
❌ نادرست است. افزایش فعالیت عصب آلفا تون عضله را افزایش میدهد، نه کاهش.
گزینه ۲) کاهش مقاومت عضله در برابر کشش
❌ نادرست است. این نتیجه کاهش تونوس است، نه علت آن.
گزینه ۳) افزایش فرکانس تخلیه سیستم محیط بر گاما
❌ نادرست است. افزایش فعالیت گاما حساسیت دوک را بالا میبرد و تونوس را افزایش میدهد.
گزینه ۴) کاهش حساسیت دوک عضلانی
✅ درست است. کاهش حساسیت دوک عضلانی باعث کاهش تون عضلانی میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
کاهش تونوس عضلانی ناشی از کاهش حساسیت دوک عضلانی است که پیامهای بازخوردی را به نخاع کاهش میدهد.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) کاهش حساسیت دوک عضلانی ✅
درمان اولیه شوک نخاعی کدام است؟
۱) تجویز نوراپی نفرین
۲) تجویز گلوکوکورتيکوئيدها
۳) تجويز آلدوسترون
۴) تجویز استیل کولین
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: شوک نخاعی (Spinal shock)، درمان اولیه (Initial treatment)، گلوکوکورتیکوئیدها (Glucocorticoids)، نوراپینفرین (Norepinephrine)، آلدوسترون (Aldosterone)، استیلکولین (Acetylcholine)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
شوک نخاعی (Spinal shock) وضعیتی است که پس از آسیب حاد نخاع ایجاد میشود و با فلج، از دست دادن تونوس عضلانی و اختلالات خودکار (Autonomic dysfunction) همراه است.
هدف درمان اولیه، کاهش التهاب و آسیب ثانویه به بافت عصبی است تا بقای عملکرد عصبی حفظ شود.
گلوکوکورتیکوئیدها (Glucocorticoids) مانند متیلپردنیزولون با کاهش التهاب، ادم و آسیب سلولی به عنوان درمان اولیه استاندارد شناخته میشوند.
سایر گزینهها:
نوراپینفرین (Norepinephrine) برای فشار خون پایین ناشی از شوک استفاده میشود، اما درمان اولیه التهاب نیست.
آلدوسترون (Aldosterone) و استیلکولین (Acetylcholine) نقش مستقیم در درمان اولیه شوک نخاعی ندارند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) تجویز نوراپینفرین
❌ نادرست است. بیشتر برای حفظ فشار خون در شوک نخاعی استفاده میشود، نه درمان اولیه آسیب نخاعی.
گزینه ۲) تجویز گلوکوکورتیکوئیدها
✅ درست است. کاهش التهاب و پیشگیری از آسیب ثانویه هدف درمان اولیه است.
گزینه ۳) تجویز آلدوسترون
❌ نادرست است. آلدوسترون با تعادل الکترولیتی مرتبط است و درمان اولیه نیست.
گزینه ۴) تجویز استیلکولین
❌ نادرست است. استیلکولین نقش درمانی مستقیم در شوک نخاعی ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
درمان اولیه شوک نخاعی شامل تجویز گلوکوکورتیکوئیدها برای کاهش التهاب و آسیب ثانویه عصبی است.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) تجویز گلوکوکورتیکوئیدها ✅
تخریب ناحيه اصلی حسی در قشر مخ چه عوارضی را به دنبال دارد؟
۱) اختلال در تمیز بوی اشیاء
۲) اختلال در تمیز مزه اشیاء
۳) اختلال در تمیز اندازه اشیاء
۴) اختلال در تمیز رنگ اشیاء
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: ناحیه اصلی حسی قشر مخ (Primary sensory cortex)، تخریب قشر مخ (Cortical lesion)، ادراک حسی (Sensory perception)، تمیز اندازه اشیاء (Size discrimination)، تمیز رنگ اشیاء (Color discrimination)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
ناحیه اصلی حسی قشر مخ (Primary sensory cortex) مسئول پردازش اولیه اطلاعات حسی از بدن است، از جمله لمس، فشار، ارتعاش و موقعیت فضایی.
تخریب این ناحیه باعث اختلال در توانایی تمیز دادن و تشخیص خصوصیات فیزیکی اشیاء با لمس و حسهای اولیه میشود.
برخی اثرات اختلالات دیگر:
اختلال در تمیز بوی اشیاء مربوط به لوب گیجگاهی و سیستم بویایی است.
اختلال در تمیز مزه اشیاء مربوط به گیرندههای چشایی و لوب گیجگاهی است.
اختلال در تمیز رنگ اشیاء مربوط به لوب اکسیپیتال و قشر بینایی است.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) اختلال در تمیز بوی اشیاء
❌ نادرست است. بویایی با ناحیه اصلی حسی مرتبط نیست.
گزینه ۲) اختلال در تمیز مزه اشیاء
❌ نادرست است. مزه توسط نواحی چشایی و لوب گیجگاهی پردازش میشود.
گزینه ۳) اختلال در تمیز اندازه اشیاء
✅ درست است. تخریب ناحیه اصلی حسی باعث اختلال در ادراک خصوصیات فیزیکی اشیاء مانند اندازه و شکل میشود.
گزینه ۴) اختلال در تمیز رنگ اشیاء
❌ نادرست است. تمیز رنگ با قشر بینایی لوب اکسیپیتال مرتبط است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
تخریب ناحیه اصلی حسی قشر مخ منجر به اختلال در تمیز اندازه و شکل اشیاء با لمس میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) اختلال در تمیز اندازه اشیاء ✅
کمبود کدام عنصر می تواند اختلالات شبه پارکینسون ایجاد کند؟
۱) ید
۲) آهن
۳) منگنز
۴) مس
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: اختلالات شبه پارکینسون (Parkinsonism-like disorders)، کمبود عناصر (Trace element deficiency)، مس (Copper)، آهن (Iron)، منگنز (Manganese)، ید (Iodine)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
پارکینسون (Parkinson’s disease) با کاهش دوپامین در ماده سیاه (Substantia nigra) و اختلال در مدارهای قاعدهای مرتبط است.
برخی کمبودهای عناصر ریز (Trace element deficiency) میتوانند علائم شبه پارکینسون ایجاد کنند:
مس (Copper) برای فعالیت آنزیمهای دوپامین بتاهیدروکسیلاز و سوپر اکسید دیسموتاز ضروری است.
کمبود مس میتواند باعث اختلال در متابولیسم نوروتراسمیترها و ایجاد علائم حرکتی شبیه پارکینسون شود.
سایر عناصر:
آهن (Iron) کمبود شدید میتواند به آنمی منجر شود اما غالباً باعث پارکینسونیسم نمیشود.
منگنز (Manganese) در دوز زیاد مسمومیت ایجاد میکند که شبیه پارکینسون است، اما کمبود آن این اثر را ندارد.
ید (Iodine) کمبود آن باعث اختلال تیروئید میشود و علائم حرکتی شبیه پارکینسون ایجاد نمیکند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) ید
❌ نادرست است. کمبود ید باعث اختلال تیروئید و گواتر میشود، نه پارکینسونیسم.
گزینه ۲) آهن
❌ نادرست است. کمبود آهن باعث آنمی میشود، ولی اختلالات شبه پارکینسون ایجاد نمیکند.
گزینه ۳) منگنز
❌ نادرست است. مسمومیت منگنز علائم شبه پارکینسون میدهد، اما کمبود آن چنین تأثیری ندارد.
گزینه ۴) مس
✅ درست است. کمبود مس میتواند باعث اختلالات حرکتی شبیه پارکینسون شود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
کمبود عنصر مس میتواند باعث ایجاد اختلالات شبه پارکینسون گردد.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) مس ✅
خرابی هسته دندانهدار کدام بخش از فعالیتهای مخچه را تحت تاثیر قرار میدهد؟
۱) یادگیری حرکتی
۲) انجام حرکات پشت سر هم
۳) تعادل
۴) کنترل حرکات زبان
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: هسته دندانهدار (Dentate nucleus)، مخچه (Cerebellum)، یادگیری حرکتی (Motor learning)، حرکات پشت سر هم (Sequential movements)، تعادل (Balance)، کنترل حرکات زبان (Tongue movements)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
هسته دندانهدار (Dentate nucleus) بخشی از مخچه نیمکرهای (Cerebellar hemisphere) است و نقش مهمی در برنامهریزی و هماهنگی حرکات پیچیده و یادگیری مهارتهای حرکتی دارد.
این هسته اطلاعات حرکتی را از مخچه به قشر حرکتی مغز منتقل میکند و به ویژه در یادگیری حرکات دقیق و مهارتی (Motor learning) مؤثر است.
سایر فعالیتهای مخچه:
حرکات پشت سر هم و پیوسته بیشتر توسط لوب قدامی و لوب ورم (Spinocerebellum) کنترل میشوند.
تعادل و وضعیت بدن توسط لوب قدامی و هستههای ورتیبولار مدیریت میشود.
کنترل حرکات زبان به هستههای وستیبولار و بخشهای خاصی از مخچه مربوط است، نه مستقیم به هسته دندانهدار.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) یادگیری حرکتی
✅ درست است. هسته دندانهدار در یادگیری مهارتهای حرکتی و حرکات پیچیده نقش کلیدی دارد.
گزینه ۲) انجام حرکات پشت سر هم
❌ نادرست است. این وظیفه بیشتر به Spinocerebellum مربوط است.
گزینه ۳) تعادل
❌ نادرست است. تعادل عمدتاً توسط Vestibulocerebellum و هستههای ورتیبولار کنترل میشود.
گزینه ۴) کنترل حرکات زبان
❌ نادرست است. حرکات زبان به هستههای دیگر و بخشهای مخچه مرتبط است، نه مستقیم به هسته دندانهدار.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
خرابی هسته دندانهدار باعث اختلال در یادگیری حرکات پیچیده و مهارتی میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) یادگیری حرکتی ✅
کدام نوروترانسمیتر توسط سلولهای گلژی مخچه ترشح میشود؟
۱) دوپامین
۲) گلوتامات
۳) گابا
۴) استیل کولین
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سلولهای گلژی مخچه (Cerebellar Golgi cells)، نوروترانسمیتر (Neurotransmitter)، گابا (GABA)، گلوتامات (Glutamate)، مهارکنندگی (Inhibitory)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
سلولهای گلژی (Golgi cells) در مخچه (Cerebellum) یافت میشوند و نورونهای مهارکننده (Inhibitory neurons) هستند که پیامهای عصبی را به دندریتهای سلولهای گرانول (Granule cells) بازخورد میدهند.
این سلولها نورترانسمیتر مهارکننده گابا (GABA) ترشح میکنند تا فعالیت سلولهای گرانول را تنظیم و تعدیل کنند.
سایر نوروترانسمیترها:
دوپامین (Dopamine) عمدتاً در مسیرهای حرکتی و پاداش در مغز میانی ترشح میشود.
گلوتامات (Glutamate) نوروترانسمیتر تحریکی اصلی در سلولهای گرانول مخچه است، نه گلژی.
استیل کولین (Acetylcholine) در سیستم حرکتی و پاراسمپاتیک فعالیت دارد، نه در سلولهای گلژی مخچه.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) دوپامین
❌ نادرست است. دوپامین در سلولهای گلژی ترشح نمیشود.
گزینه ۲) گلوتامات
❌ نادرست است. گلوتامات توسط سلولهای گرانول ترشح میشود، نه گلژی.
گزینه ۳) گابا
✅ درست است. سلولهای گلژی با ترشح گابا، فعالیت مهاری در مخچه ایجاد میکنند.
گزینه ۴) استیل کولین
❌ نادرست است. استیل کولین در سلولهای گلژی مخچه نقش ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
سلولهای گلژی مخچه نوروترانسمیتر مهاری گابا (GABA) را ترشح میکنند.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) گابا ✅
پتانسیل آهسته EPSP مربوط به کدام میانجی عصبی و کدام گیرنده در عقدههای خودمختار است؟
۱) استیل کولین – نیکوتینی
۲) استیل کولین – موسکارینی
۳) نوراپی نفرین – α
۴) دوپامین – D2
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴. گرچه پاسخ سازمان سنجش پزشکی گزینه ۴ است اما…
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: پتانسیل آهسته EPSP (Slow EPSP)، میانجی عصبی (Neurotransmitter)، گیرنده (Receptor)، عقدههای خودمختار (Autonomic ganglia)، استیل کولین (Acetylcholine)، موسکارینی (Muscarinic receptors)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
عقدههای خودمختار (Autonomic ganglia) شامل نورونهای پیشگانگلیونی و پسگانگلیونی هستند.
EPSP آهسته (Slow EPSP) نوعی پتانسیل تحریککننده طولانیمدت است که باعث افزایش برانگیختگی نورون پسگانگلیونی میشود.
این نوع پتانسیل معمولاً با استیل کولین (Acetylcholine) که به گیرندههای موسکارینی (Muscarinic receptors) متصل میشود، ایجاد میشود.
بر خلاف EPSP سریع (Fast EPSP) که توسط گیرندههای نیکوتینی (Nicotinic receptors) و جریان سدیم ایجاد میشود، EPSP آهسته وابسته به تغییرات کانالهای پتاسیم و کلسیم است و اثر طولانی دارد.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) استیل کولین – نیکوتینی
❌ نادرست است. این ترکیب مربوط به EPSP سریع (Fast EPSP) است.
گزینه ۲) استیل کولین – موسکارینی
✅ درست است. EPSP آهسته در عقدههای خودمختار توسط استیل کولین و گیرنده موسکارینی ایجاد میشود.
گزینه ۳) نوراپینفرین – α
❌ نادرست است. این ترکیب مربوط به اعصاب سمپاتیک پسگانگلیونی و اثرات عروقی است، نه EPSP آهسته.
گزینه ۴) دوپامین – D2
❌ نادرست است. دوپامین و گیرنده D2 در عقدههای خودمختار EPSP آهسته ایجاد نمیکنند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
پتانسیل آهسته EPSP در عقدههای خودمختار توسط استیل کولین و گیرنده موسکارینی ایجاد میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) استیل کولین – موسکارینی ✅

هستههای فوق كياسمایی در تنظیم کدام پدیده دخالت دارند؟
۱) ضربان قلب
۲) فرکانس تنفس
۳) ترشح ملاتونین
۴) ترشح انسولین
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: هستههای فوق کیاسمایی (Suprachiasmatic nuclei – SCN)، تنظیم ریتم شبانهروزی (Circadian rhythm regulation)، ملاتونین (Melatonin)، هیپوتالاموس (Hypothalamus)، غده صنوبری (Pineal gland)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
هستههای فوق کیاسمایی (Suprachiasmatic nuclei – SCN) بخشی از هیپوتالاموس (Hypothalamus) هستند که به عنوان مرکز اصلی کنترل ریتم شبانهروزی بدن (Circadian rhythm) عمل میکنند.
این هستهها با دریافت سیگنالهای نوری از شبکیه چشم، ریتم ترشح هورمونها و فعالیتهای زیستی را تنظیم میکنند.
ملاتونین (Melatonin) که توسط غده صنوبری (Pineal gland) ترشح میشود، به شدت تحت تأثیر فعالیت SCN قرار دارد و نقش کلیدی در تنظیم چرخه خواب و بیداری دارد.
سایر گزینهها:
ضربان قلب و فرکانس تنفس بیشتر توسط سیستم عصبی خودکار (Autonomic nervous system) کنترل میشوند.
ترشح انسولین توسط پانکراس و به طور عمده تحت کنترل غدد درونریز و گلوکز خون است، نه SCN.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) ضربان قلب
❌ نادرست است. SCN مستقیماً ضربان قلب را کنترل نمیکند.
گزینه ۲) فرکانس تنفس
❌ نادرست است. این مورد تحت کنترل مراکز مغزی ساقه مغز است.
گزینه ۳) ترشح ملاتونین
✅ درست است. SCN با دریافت نور و تنظیم فعالیت غده صنوبری، ترشح ملاتونین را کنترل میکند.
گزینه ۴) ترشح انسولین
❌ نادرست است. ترشح انسولین تحت تأثیر SCN نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
هستههای فوق کیاسمایی نقش اصلی در تنظیم ریتم شبانهروزی و ترشح ملاتونین دارند.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) ترشح ملاتونین ✅
ضایعه در آمیگدال کدام عارضه را ایجاد میکند؟
۱) کاهش حرکت
۲) عدم تعادل
۳) کاهش تغذيه (هیپوفاژی)
۴) افزایش تغذیه (هیپرفاژی)
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: آمیگدال (Amygdala)، ضایعه آمیگدال (Amygdala lesion)، هیپرفاژی (Hyperphagia)، رفتار تغذیهای (Feeding behavior)، تنظیم هیجانی (Emotional regulation)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
آمیگدال (Amygdala) بخشی از دستگاه لیمبیک (Limbic system) است که در کنترل هیجانات، رفتارهای اجتماعی و رفتار تغذیهای نقش دارد.
مطالعات حیوانی و انسانی نشان میدهد که ضایعه در آمیگدال میتواند منجر به افزایش اشتها و مصرف غذا شود (هیپرفاژی – Hyperphagia)، زیرا مهار طبیعی رفتار تغذیهای کاهش مییابد.
سایر اثرات ضایعه آمیگدال:
کاهش حرکت عمدتاً به بخشهای حرکتی مخچه یا قشر حرکتی مربوط است.
عدم تعادل ناشی از خرابی مخچه یا هستههای ورتیبولار است.
کاهش تغذیه (هیپوفاژی) بیشتر با آسیب هیپوتالاموس مدیال مشاهده میشود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) کاهش حرکت
❌ نادرست است. آمیگدال نقش مستقیم در کنترل حرکت ندارد.
گزینه ۲) عدم تعادل
❌ نادرست است. عدم تعادل مربوط به مخچه و سیستم ورتیبولار است.
گزینه ۳) کاهش تغذیه (هیپوفاژی)
❌ نادرست است. ضایعه آمیگدال باعث کاهش اشتها نمیشود بلکه افزایش میدهد.
گزینه ۴) افزایش تغذیه (هیپرفاژی)
✅ درست است. آسیب آمیگدال با از دست رفتن مهار رفتار تغذیهای، هیپرفاژی ایجاد میکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
ضایعه آمیگدال منجر به افزایش تغذیه و هیپرفاژی میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) افزایش تغذیه (هیپرفاژی) ✅
برداشتن آمیگدال چه اثری بر واکنش ترس در حیوانات دارد؟
۱) از بین رفتن ترس
۲) افزایش ترس از ارتفاع
۳) ترس بی دلیل
۴) کاهش ترس از روشنایی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: آمیگدال (Amygdala)، واکنش ترس (Fear response)، برداشتن آمیگدال (Amygdala lesion/Removal)، دستگاه لیمبیک (Limbic system)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
آمیگدال (Amygdala) بخشی از دستگاه لیمبیک (Limbic system) است که در پردازش هیجانات، به ویژه ترس و پاسخهای دفاعی نقش حیاتی دارد.
مطالعات حیوانی نشان میدهد که برداشتن یا تخریب آمیگدال باعث از بین رفتن واکنشهای طبیعی ترس میشود و حیوانات دیگر نسبت به تهدیدات محیطی واکنش دفاعی نشان نمیدهند.
سایر اثرات:
افزایش ترس از ارتفاع یا روشنایی بیشتر مربوط به مدارات بینایی یا حسی و سیستم عصبی محیطی است و نه مستقیم به آمیگدال.
ترس بیدلیل معمولاً با اختلالات نوروترانسمیترها مرتبط است، نه برداشتن آمیگدال.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) از بین رفتن ترس
✅ درست است. برداشتن آمیگدال واکنش طبیعی ترس را از بین میبرد.
گزینه ۲) افزایش ترس از ارتفاع
❌ نادرست است. این نوع ترس با آمیگدال مرتبط نیست.
گزینه ۳) ترس بی دلیل
❌ نادرست است. برداشتن آمیگدال باعث ترس بی دلیل نمیشود بلکه ترس را کاهش میدهد.
گزینه ۴) کاهش ترس از روشنایی
❌ نادرست است. ترس از روشنایی تحت کنترل مستقیم آمیگدال نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
برداشتن آمیگدال باعث از بین رفتن واکنشهای طبیعی ترس در حیوانات میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) از بین رفتن ترس ✅
سستی عضلانی (پارزی) در اثر تخریب چه قسمتی از دستگاه عصبی ایجاد میشود؟
۱) هسته وستیبولار
۲) نورونهای حرکتی آلفا در نخاع
۳) نورونهای حرکتی در قشر مخ
۴) نورونهای حرکتی گاما در نخاع
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۴
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سستی عضلانی (Hypotonia / Muscle paresis)، پارزی (Paralysis/Weakness)، نورون حرکتی گاما (Gamma motor neurons)، نخاع (Spinal cord)، دوک عضلانی (Muscle spindle)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
سستی عضلانی (Hypotonia) به کاهش تونوس عضلانی و مقاومت در برابر کشش گفته میشود.
نورونهای حرکتی گاما (Gamma motor neurons) کنترل حساسیت دوکهای عضلانی (Muscle spindle sensitivity) را بر عهده دارند و با تنظیم فعالیت دوک، تونوس عضلانی را حفظ میکنند.
تخریب نورونهای گاما باعث کاهش حساسیت دوک عضلانی میشود و عضله شل و سست (Paralysis/Weakness) میگردد.
سایر نورونها و هستهها:
نورونهای حرکتی آلفا مستقیماً فیبرهای عضلانی اسکلتی را تحریک میکنند، اما سستی بیشتر ناشی از اختلال گاما است.
نورونهای حرکتی قشر مخ باعث نقص حرکت ارادی میشوند، نه سستی اولیه تونوس.
هسته وستیبولار در تعادل و تونوس بدن نقش دارد ولی تخریب آن سستی موضعی ایجاد نمیکند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) هسته وستیبولار
❌ نادرست است. تخریب هسته وستیبولار بیشتر باعث اختلال تعادل میشود، نه سستی مستقیم عضلانی.
گزینه ۲) نورونهای حرکتی آلفا در نخاع
❌ نادرست است. نقص آلفا باعث فلج یا ضعف ارادی میشود اما سستی اولیه تونوس کمتر رخ میدهد.
گزینه ۳) نورونهای حرکتی در قشر مخ
❌ نادرست است. این نورونها مربوط به کنترل حرکت ارادی هستند.
گزینه ۴) نورونهای حرکتی گاما در نخاع
✅ درست است. تخریب نورونهای گاما باعث کاهش حساسیت دوک عضلانی و سستی عضلانی میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
سستی عضلانی (پارزی) در اثر تخریب نورونهای حرکتی گاما در نخاع ایجاد میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۴) نورونهای حرکتی گاما در نخاع ✅
مسیر مشترک نهایی در قوس انعکاس کدام است؟
۱) گیرنده حسی
۲) رشته های حرکتی
۳) مركز رفلکس (انعکاس)
۴) رشته حسی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: قوس انعکاس (Reflex arc)، مسیر مشترک نهایی (Final common pathway)، مرکز رفلکس (Reflex center)، نورون حرکتی (Motor neuron)، نورون حسی (Sensory neuron)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
قوس انعکاس (Reflex arc) شامل بخشهای زیر است: گیرنده حسی، رشته عصبی آوران، مرکز رفلکس در نخاع یا ساقه مغز، رشته عصبی وابران و عضله اثرگذار.
مسیر مشترک نهایی (Final common pathway) به مسیر نورونی گفته میشود که آخرین مرحله انتقال سیگنال عصبی به عضله را انجام میدهد و مسئول اجرای حرکت نهایی است.
این مسیر، مرکز رفلکس و نورونهای حرکتی وابران را شامل میشود و هرگونه ورودی عصبی دیگر باید از طریق آن عبور کند تا حرکت یا پاسخ عضلانی ایجاد شود.
سایر بخشها:
گیرنده حسی و رشته حسی فقط پیام را به مرکز رفلکس منتقل میکنند و اجرای حرکت مستقیم ندارند.
مرکز رفلکس به عنوان نقطه پردازش سیگنال و تصمیمگیری برای پاسخ، نقطه نهایی اجرای انعکاس محسوب میشود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) گیرنده حسی
❌ نادرست است. گیرنده فقط پیام را دریافت و منتقل میکند، مسیر نهایی نیست.
گزینه ۲) رشتههای حرکتی
❌ نادرست است. اگرچه رشتههای حرکتی به عضله سیگنال میدهند، اما مسیر نهایی شامل مرکز رفلکس و نورون وابران است.
گزینه ۳) مرکز رفلکس (انعکاس)
✅ درست است. مرکز رفلکس نقطهای است که مسیرهای مختلف عصبی به آن میرسند و پاسخ نهایی از آن صادر میشود.
گزینه ۴) رشته حسی
❌ نادرست است. رشته حسی فقط پیام را به مرکز رفلکس میبرد و اجرای پاسخ نهایی ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مسیر مشترک نهایی در قوس انعکاس، مرکز رفلکس است که پاسخ نهایی عصبی به عضله را هدایت میکند.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) مرکز رفلکس (انعکاس) ✅
بهترین محل برای اثر عوامل ضد درد مخدر (مورفین) در کجای نخاع قرار دارد؟
۱) ماده ژلاتینی
۲) گانگلیونهای حسی
۳) ماده سفید
۴) گانگلیونهای حرکتی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: عوامل ضد درد مخدر (Opioid analgesics)، مورفین (Morphine)، نخاع (Spinal cord)، ماده ژلاتینی (Substantia gelatinosa)، انتقال درد (Pain transmission)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مورفین و سایر مواد مخدر (Opioids) اثرات ضد درد خود را عمدتاً در سیستم عصبی مرکزی (Central nervous system) اعمال میکنند.
در نخاع (Spinal cord)، ماده ژلاتینی (Substantia gelatinosa) واقع در لایه دوم شاخ خلفی (Rexed lamina II) نقش مهمی در مهار انتقال پیامهای درد (Pain transmission) از فیبرهای آوران (Aδ و C fibers) به نورونهای پسگانگلیونی دارد.
گیرندههای μ-اپیوئید (Mu-opioid receptors) در ماده ژلاتینی، هدف اصلی مورفین هستند و باعث مهار آزادسازی نوروترانسمیترهای تحریککننده درد (Substance P و Glutamate) میشوند.
سایر بخشها:
گانگلیونهای حسی (Sensory ganglia) محل دریافت پیام نیستند بلکه سلولهای اولیه آوران هستند.
ماده سفید (White matter) مسیرهای انتقال طولانی دارد و محل اثر مستقیم مورفین نیست.
گانگلیونهای حرکتی (Motor ganglia) مسئول حرکت هستند و با انتقال درد ارتباط ندارند.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) ماده ژلاتینی
✅ درست است. مورفین با اثر بر گیرندههای اپیوئیدی در ماده ژلاتینی، انتقال پیام درد را مهار میکند.
گزینه ۲) گانگلیونهای حسی
❌ نادرست است. گانگلیونهای حسی محل اثر مستقیم مورفین نیستند.
گزینه ۳) ماده سفید
❌ نادرست است. ماده سفید مسیرهای عصبی را منتقل میکند و محل اثر مستقیم اپیوئیدها نیست.
گزینه ۴) گانگلیونهای حرکتی
❌ نادرست است. این بخش با انتقال درد مرتبط نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
بهترین محل اثر عوامل ضد درد مخدر (مورفین) در نخاع، ماده ژلاتینی (Substantia gelatinosa) است.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) ماده ژلاتینی ✅
کدام رفلکس در بیمار نخاعی وجود ندارد؟
۱) رفلکس جنسی
۲) رفلکس لی لی کردن
۳) رفلکس دسته جمعی
۴) رفلکس دفع
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۲
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: رفلکسها (Reflexes)، بیمار نخاعی (Spinal cord injury patient)، رفلکس جنسی (Sexual reflex)، رفلکس لی لی کردن (Cremasteric reflex)، رفلکس دسته جمعی (Collective reflex)، رفلکس دفع (Defecation reflex)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
بیمار نخاعی (Spinal cord injury patient) بسته به سطح و شدت آسیب، برخی رفلکسها را از دست میدهد یا تغییر میکند.
رفلکسهای نخاعی (Spinal reflexes) که به مسیرهای سطح پایین وابستهاند، معمولاً حفظ میشوند، اما رفلکسهای وابسته به مسیرهای بالاتر و کنترل مغزی ممکن است از بین بروند.
رفلکس لی لی کردن (Cremasteric reflex) به گیرندههای حرارتی و لمسی کشاله ران وابسته است و به مسیرهای نخاعی سطح L1-L2 و کنترل مغزی نیاز دارد. در بیماران نخاعی با آسیب بالاتر، این رفلکس از بین میرود.
سایر رفلکسها:
رفلکس جنسی و رفلکس دسته جمعی ممکن است حتی در بیماران نخاعی توسط مسیرهای نخاعی پایین حفظ شوند.
رفلکس دفع (Defecation reflex) نیز به مسیرهای نخاعی پایین و رفلکسهای محلی وابسته است و معمولاً حفظ میشود.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) رفلکس جنسی
❌ نادرست است. این رفلکس معمولاً حفظ میشود.
گزینه ۲) رفلکس لی لی کردن
✅ درست است. رفلکس لی لی کردن در بیماران نخاعی از بین میرود.
گزینه ۳) رفلکس دسته جمعی
❌ نادرست است. این رفلکس ممکن است حفظ شود.
گزینه ۴) رفلکس دفع
❌ نادرست است. مسیرهای نخاعی پایین این رفلکس را حفظ میکنند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در بیمار نخاعی، رفلکس لی لی کردن (Cremasteric reflex) وجود ندارد.
پاسخ صحیح: گزینه ۲) رفلکس لی لی کردن ✅
نورونهای گلوتاماتی قشر مخ در کدام قسمت استریاتوم ختم میشوند؟
۱) استریوزومها
۲) تکهها (Patch)
۳) ماتریکس
۴) موزائیکها
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: نورونهای گلوتاماترژیک (Glutamatergic neurons)، قشر مخ (Cerebral cortex)، استریاتوم (Striatum)، استریوزومها (Striosomes / Patches)، ماتریکس (Matrix)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
نورونهای گلوتاماترژیک (Glutamatergic neurons) در قشر مخ (Cerebral cortex) به عنوان ورودیهای تحریکی اصلی به استریاتوم (Striatum) عمل میکنند.
استریاتوم (Striatum) شامل دو بخش عملکردی است: استریوزومها (Striosomes / Patches) و ماتریکس (Matrix).
استریوزومها (Striosomes) بخشهایی از استریاتوم هستند که ورودیهای قشری گلوتاماترژیک خاص، به ویژه از نواحی پیشانی و لیمبیک، در آنها ختم میشوند و نقش مهمی در کنترل رفتارهای هیجانی و انگیزشی دارند.
ماتریکس (Matrix) بیشتر مسیرهای حسی و حرکتی را دریافت میکند و با حرکت ارادی مرتبط است.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) استریوزومها
✅ درست است. نورونهای گلوتاماترژیک قشر مخ عمدتاً در استریوزومها ختم میشوند.
گزینه ۲) تکهها (Patch)
✅ مشابه استریوزوم است و اغلب مترادف با آن به کار میرود، اما اصطلاح علمی رایج استریوزوم است.
گزینه ۳) ماتریکس
❌ نادرست است. ماتریکس ورودیهای حرکتی و حسی را دریافت میکند نه عمده نورونهای گلوتاماترژیک قشری.
گزینه ۴) موزائیکها
❌ نادرست است. اصطلاح موزائیک برای تقسیمبندی عملکردی استریاتوم رایج نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
نورونهای گلوتاماترژیک قشر مخ عمدتاً در استریوزومهای استریاتوم ختم میشوند و نقش مهمی در پردازش هیجانی و انگیزشی دارند.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) استریوزومها ✅
میزان هورمون لپتین در خانمها بیشتر است یا آقایان؟
۱) خانمها به دلیل چربی بیشتر
۲) خانمها به دلیل چربی کمتر
۳) آقایان به دلیل چربی کمتر
۴) آقایان به دلیل چربی بیشتر
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۱
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: لپتین (Leptin)، هورمون چربیسوزی و سیری (Satiety hormone)، خانمها و آقایان (Sex differences)، بافت چربی (Adipose tissue)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
لپتین (Leptin) هورمونی است که عمدتاً توسط بافت چربی (Adipose tissue) ترشح میشود و نقش کلیدی در تنظیم اشتها و ذخیره انرژی دارد.
میزان لپتین با مقدار چربی بدن ارتباط مستقیم دارد؛ یعنی هرچه ذخیره چربی بیشتر باشد، سطح لپتین بالاتر است.
خانمها به طور طبیعی چربی بیشتری نسبت به آقایان دارند و بنابراین سطح لپتین در زنان بالاتر است.
سایر عوامل مؤثر: هورمونهای جنسی مانند استروژن میتوانند ترشح لپتین را افزایش دهند، در حالی که تستوسترون در مردان ممکن است سطح لپتین را کاهش دهد.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) خانمها به دلیل چربی بیشتر
✅ درست است. سطح لپتین در زنان بالاتر است به دلیل چربی بیشتر بدن و تأثیر استروژن.
گزینه ۲) خانمها به دلیل چربی کمتر
❌ نادرست است. زنان چربی بیشتری دارند، نه کمتر.
گزینه ۳) آقایان به دلیل چربی کمتر
❌ نادرست است. مردان چربی کمتری دارند و سطح لپتین پایینتر است.
گزینه ۴) آقایان به دلیل چربی بیشتر
❌ نادرست است. مردان معمولاً چربی کمتری دارند، نه بیشتر.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
سطح هورمون لپتین در خانمها بیشتر است، عمدتاً به دلیل چربی بیشتر بدن و تأثیر هورمونهای جنسی.
پاسخ صحیح: گزینه ۱) خانمها به دلیل چربی بیشتر ✅
تخریب هسته شکمی_میانی هیپوتالاموس چه عارضهای را به دنبال دارد؟
۱) بی خوابی
۲) افزایش زمان خواب
۳) پرخوری (هایپرفاژی)
۴) کم اشتهایی (هیپوفاژی)
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
» پاسخ: گزینه ۳
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: هسته شکمی-میانی هیپوتالاموس (Ventromedial hypothalamic nucleus)، تخریب هسته (Lesion)، پرخوری (Hyperphagia)، تنظیم تغذیه (Feeding regulation)، مرکز سیری (Satiety center)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
هسته شکمی-میانی هیپوتالاموس (VMH) به عنوان مرکز سیری (Satiety center) شناخته میشود و کنترل میزان غذا خوردن و احساس سیری را بر عهده دارد.
تخریب VMH باعث از بین رفتن حس سیری میشود و فرد یا حیوان به طور مداوم غذا میخورد و دچار پرخوری (Hyperphagia) میشود.
سایر اثرات هیپوتالاموس:
هستههای جانبی هیپوتالاموس بیشتر با شروع غذا خوردن و تحریک اشتها مرتبط هستند.
بیخوابی یا افزایش زمان خواب تحت کنترل سایر نواحی هیپوتالاموس (مانند هستههای سوپراکیاسماتیک یا نواحی هیپوتالاموس قدامی و خلفی) است.
کماشتهایی (Hypophagia) ناشی از آسیب هستههای جانبی نیست بلکه مرتبط با تحریک غیرطبیعی VMH است.
بررسی گزینهها
گزینه ۱) بی خوابی
❌ نادرست است. تخریب VMH بر خواب اثر مستقیم ندارد.
گزینه ۲) افزایش زمان خواب
❌ نادرست است. افزایش خواب مرتبط با سایر نواحی هیپوتالاموس است.
گزینه ۳) پرخوری (هایپرفاژی)
✅ درست است. تخریب هسته شکمی-میانی هیپوتالاموس باعث افزایش اشتها و پرخوری میشود.
گزینه ۴) کم اشتهایی (هیپوفاژی)
❌ نادرست است. تخریب VMH باعث کماشتهایی نمیشود بلکه پرخوری ایجاد میکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
تخریب هسته شکمی-میانی هیپوتالاموس باعث پرخوری (Hyperphagia) میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ۳) پرخوری (هایپرفاژی) ✅

برای مشاهده «بخشی از کتاب الکترونیکی نوروفیزیولوژی» کلیک کنید.
📘 پرسشهای چند گزینهای علوم اعصاب شامل تمامی مباحث نوروفیزیولوژی
- ناشر: موسسه آموزشی تألیفی ارشدان
- تعداد صفحات: ۹۱ صفحه
- شامل: تمامی سوالات دکتری علوم اعصاب از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰
- مباحث: بهطور کامل مربوط به نوروفیزیولوژی
- پاسخها: همراه با پاسخ کلیدی
🚀 با ما همراه شوید!
تازهترین مطالب و آموزشهای مغز و اعصاب را از دست ندهید. با فالو کردن کانال تلگرام، از ما حمایت کنید!
