زبان انگلیسی دکتری

قسمت سوم: ۵۰۴ واژه با داستان | درس‌های ۷ تا ۹ با حکایت‌های خلاقانه

فاز سوم: یادگیری خلاقانه ۵۰۴ واژه با حکایت‌های داستانی

کتاب 504 Absolutely Essential Words یکی از منابع معتبر و محبوب زبان‌آموزان است که یادگیری واژگان انگلیسی را تسهیل می‌کند. در این فاز، رویکردی نوین اتخاذ شده است تا هر ۱۲ واژه از هر درس، در قالب حکایت‌های داستانی جذاب و آموزنده روایت شوند.

این حکایت‌ها توسط داریوش طاهری نگارش یافته‌اند و با بهره‌گیری از اصول روان‌شناسی یادگیری و داستان‌سرایی، هدفشان ایجاد ماندگاری عمیق واژگان در ذهن زبان‌آموزان است.

در هر نوشته، سه درس (یعنی ۳۶ واژه) در قالب سه داستان مستقل اما مرتبط منتشر می‌شوند. دعوت می‌کنیم تا همراه ما باشید و با این روش خلاقانه، یادگیری زبان انگلیسی را به تجربه‌ای شیرین و اثربخش تبدیل کنید.


حکایت شماره 7: سفر به دنیای واژگان درس هفت


The Last Capsule

The sky darkened with a sudden torrent of rain. It was one of those unforeseen storms that appeared out of nowhere, leaving the small town soaked and confused.

آسمان با سیل ناگهانی (torrent) باران تیره شد. این یکی از آن طوفان‌های غیرمنتظره (unforeseen) بود که ناگهان پدیدار شد و شهر کوچک را خیس و سردرگم کرد.

In the museum basement, an archaeologist named Dr. Lina had just discovered a mysterious capsule buried beneath the stone floor. The object looked ancient, yet somehow intact.

در زیرزمین موزه، باستان‌شناسی به نام دکتر لینا به‌تازگی یک کپسول (capsule) اسرارآمیز را کشف کرده بود که زیر کف سنگی دفن شده بود. این شی باستانی به‌نظر می‌رسید، اما به‌طرز شگفت‌انگیزی سالم بود.

Her colleagues urged her to postpone the opening until the storm had passed. But curiosity is not something you can always suppress.

همکارانش از او خواستند که باز کردن را به تعویق بیندازد (postpone) تا طوفان بگذرد. اما کنجکاوی چیزی نیست که بتوان همیشه آن را سرکوب کرد.

Ignoring their advice, she carefully cracked open the capsule. Inside was a scroll that seemed to preserve secrets from a forgotten civilization. Her heart pounded with a mix of excitement and fear.

با نادیده گرفتن توصیهٔ آن‌ها، به‌آرامی کپسول را باز کرد. درون آن طوماری بود که گویی رازهایی از تمدنی فراموش‌شده را حفظ کرده بود (preserve). قلبش با ترکیبی از هیجان و ترس می‌تپید.

Suddenly, the museum lights flickered. A massive thunderclap shook the walls. Then, a strange sound—like whispers—echoed from the capsule.

ناگهان چراغ‌های موزه چشمک زدند. صدای رعدی عظیم (massive) دیوارها را لرزاند. سپس صدایی عجیب، شبیه زمزمه، از درون کپسول طنین انداخت.

Dr. Lina wanted to share her findings immediately, but she knew if she spoke too soon, skeptics would denounce her as a fraud.

دکتر لینا می‌خواست یافته‌هایش را فوراً منتشر کند، اما می‌دانست اگر خیلی زود صحبت کند، شکاکان او را به‌عنوان متقلب محکوم می‌کنند (denounce).

What troubled her more was the gloomy sensation she felt whenever she touched the scroll. It was as though it didn’t want to be found—like it had been disturbed and would now resent the living.

چیزی که بیشتر او را نگران می‌کرد، حس تیره و افسرده‌کننده‌ای (gloomy) بود که هر بار طومار را لمس می‌کرد، تجربه می‌نمود. انگار که نمی‌خواست پیدا شود—انگار که آشفته شده و اکنون از زندگان رنجیده است (resent).

Some believed the capsule was unique, containing knowledge not meant for today’s world. Others feared it would molest the minds of those who dared to read it.

برخی معتقد بودند که این کپسول منحصر‌به‌فرد (unique) بود و دانشی را در خود داشت که برای دنیای امروز مناسب نیست. دیگران می‌ترسیدند که این کپسول ذهن کسانی را که جرأت خواندن آن را داشتند آزار دهد (molest).

Dr. Lina stood before the council, asking for their consent to investigate further. After a long silence, the leader nodded. “But be careful,” he said. “Some doors should remain closed.”

دکتر لینا مقابل شورا ایستاد و درخواست رضایت (consent) آن‌ها را برای ادامه تحقیق مطرح کرد. پس از سکوتی طولانی، رئیس شورا سر تکان داد و گفت: «اما مراقب باش. بعضی درها باید بسته بمانند.»


حکایت شماره 8: سفر به دنیای واژگان درس هشت


“The Remarkably Ridiculous Rise of Jason”

خیزش شگفت‌انگیز و مسخره‌آمیز جیسون

Jason was known to exaggerate every story he told. Even if he saw a simple cat on the street, he would claim it was a tiger!

جیسون به اغراق کردن (exaggerate) در تمام داستان‌هایی که تعریف می‌کرد مشهور بود. حتی اگر یک گربه ساده در خیابان می‌دید، ادعا می‌کرد که یک ببر بوده!

Though he was just an amateur actor, he behaved like a Hollywood star. But his performance was mediocre at best.

با اینکه او فقط یک بازیگر آماتور (amateur) بود، مانند یک ستاره هالیوود رفتار می‌کرد. اما اجراهایش در بهترین حالت متوسط (mediocre) بودند.

The director wanted a variety of characters in the play, but Jason kept playing the same role with no changes.

کارگردان خواهان تنوع (variety) در شخصیت‌های نمایشنامه بود، اما جیسون همیشه همان نقش را بدون هیچ تغییری بازی می‌کرد.

His excuse was that his acting style was still valid and people enjoyed it. Somehow, he managed to survive every audition.

بهانه‌اش این بود که سبک بازیگری‌اش هنوز معتبر (valid) است و مردم از آن لذت می‌برند. به‌نوعی او از هر آزمون بازیگری جان سالم به در می‌برد (survive).

One day, he wore a weird costume that made everyone laugh. His outfit looked like a mix between a dinosaur and a wedding cake!

روزی، او لباس عجیبی (weird) پوشید که باعث خنده همه شد. لباسش ترکیبی از دایناسور و کیک عروسی به نظر می‌رسید!

Despite his odd ways, he became a prominent name in the local theater. They even hired a guard to provide security during his shows.

با وجود روش‌های عجیبش، او به نامی برجسته (prominent) در تئاتر محلی تبدیل شد. حتی یک نگهبان برای تأمین امنیت (security) در طول اجراهایش استخدام کردند.

His fans brought him gifts, some of which were bulky and hard to carry. Yet he never looked reluctant to accept them.

هوادارانش برایش هدیه می‌آوردند، برخی از آن‌ها حجیم (bulky) و سنگین بودند. با این حال، او هرگز بی‌میل (reluctant) به دریافت آن‌ها به نظر نمی‌رسید.

It was obvious that Jason loved attention, even if it came from the most bizarre circumstances.

واضح (obvious) بود که جیسون عاشق توجه بود، حتی اگر این توجه از عجیب‌ترین موقعیت‌ها حاصل می‌شد.



حکایت شماره 9: سفر به دنیای واژگان درس نه


“The Secret Source in the Vicinity”

منبع اسرارآمیز در حوالی

In the quiet vicinity of an old European town, a hidden library was discovered — a treasure untouched for over a century. 

در ناحیه‌ی (vicinity) آرامی از یک شهر قدیمی اروپایی، یک کتابخانه‌ی پنهان کشف شد — گنجینه‌ای که بیش از یک قرن (century) دست‌نخورده باقی مانده بود.

The discovery sparked a rage (خشم/شور و هیجان) among historians and treasure seekers alike. Everyone wanted access to the forgotten manuscripts and documents (اسناد) preserved inside.

این کشف، شور و هیجانی در میان تاریخ‌نگاران و جویندگان گنج به راه انداخت. همه خواستار دسترسی به نسخه‌های خطی فراموش‌شده و اسناد حفظ‌شده درون آن بودند.

After days of investigation, the experts concluded (نتیجه‌گیری کردند) that the library had been built during a war and hidden intentionally.

پس از چند روز تحقیق، کارشناسان نتیجه‌گیری کردند که این کتابخانه در زمان جنگ ساخته شده و عمداً پنهان شده است.

Its historical value was undeniable (غیرقابل انکار), and yet some politicians tried to resist (مقاومت کردن) opening it to the public, fearing unrest.

ارزش تاریخی آن غیرقابل انکار بود، با این حال برخی سیاستمداران تلاش کردند در برابر باز کردن آن به روی عموم مقاومت کنند، چون از ناآرامی‌ها می‌ترسیدند.

But many criticized their attitude, pointing to the clear lack (کمبود) of transparency and accusing them of trying to ignore (نادیده گرفتن) history.

اما بسیاری از مردم این نگرش را مورد انتقاد قرار دادند و به کمبود شفافیت اشاره کرده و آن‌ها را به نادیده گرفتن تاریخ متهم کردند.

Protesters held signs and posed a moral challenge (چالش) to the government, demanding the preservation of the site.

معترضان با پلاکاردهایی در دست، چالشی اخلاقی پیش روی دولت قرار دادند و خواستار حفظ این مکان شدند.

Among the items found inside was a miniature (مینیاتوری/کوچک) model of the city carved in oak wood — so detailed it became a focal point of fascination.

در میان اقلام یافت‌شده، یک مدل مینیاتوری از شهر که روی چوب بلوط حکاکی شده بود، پیدا شد — آن‌قدر دقیق بود که به نقطه‌ی تمرکز شگفتی‌ها تبدیل شد.

Even now, scholars believe the true source (منبع) of the library’s contents is still unknown, and more secrets await discovery.

حتی اکنون، پژوهشگران معتقدند منبع واقعی محتویات این کتابخانه هنوز ناشناخته است و اسرار بیشتری در انتظار کشف شدن هستند.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آراء: 5

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ---- ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا