زیست‌شناسی دوازدهم

جیمز دی. واتسون، هم‌کاشف ساختار دی‌اِن‌اِی، در ۹۷ سالگی درگذشت

جیمز دی. واتسون (James D. Watson)، هم‌کاشف ساختار دی‌اِن‌اِی (DNA)، در ۹۷ سالگی درگذشت.

رمزگشایی او از نقشه ژنتیکی حیات (genetic blueprint of life) همراه با فرانسیس اچ. سی. کریک (Francis H. C. Crick)، او را به یکی از برجسته‌ترین دانشمندان قرن بیستم بدل کرد.

او بعدها با نگارش خاطراتی پرآوازه (memoir) شهرت یافت و در سال‌های بعد با بیان دیدگاه‌هایی نژادپرستانه (racist views)، جنجال گسترده‌ای برانگیخت.

جیمز دی. واتسون (James D. Watson)، هم‌کاشف ساختار دی‌اِن‌اِی (DNA)، در ۹۷ سالگی درگذشت.دکتر جیمز دی. واتسون (James D. Watson) در سال ۱۹۸۶. او به همراه فرانسیس اچ. سی. کریک (Francis H. C. Crick) در سال ۱۹۶۲ به دلیل پژوهش‌هایشان درباره‌ی دی‌اِن‌اِی (DNA) برنده‌ی جایزه نوبل (Nobel Prize) شدند. (منبع تصویر: NYPL/Science Source)

جیمز دی. واتسون (James D. Watson)، که در سن ۲۵ سالگی با مشارکت در کشف ساختار دی‌اِن‌اِی (DNA structure) – یکی از شگفت‌انگیزترین پیشرفت‌های تاریخ علم – جایگاه خود را در تالار افتخار علم (pantheon of science) تثبیت کرد، روز پنج‌شنبه در منطقه ایست نورث‌پورت (East Northport) در لانگ آیلند، نیویورک درگذشت. او ۹۷ سال داشت.

پسرش، دانکن واتسون (Duncan Watson)، روز جمعه مرگ او را تأیید کرد و گفت دکتر واتسون پس از بستری شدن در بیمارستان به دلیل عفونت (infection)، این هفته به بیمارستان مراقبت تسکینی (hospice) منتقل شده بود.

نقش دکتر واتسون در رمزگشایی دی‌اِن‌اِی (decoding DNA) — همان نقشه ژنتیکی حیات (genetic blueprint for life) — به‌تنهایی کافی بود تا او را در زمره‌ی بزرگ‌ترین دانشمندان قرن بیستم قرار دهد. اما او با رهبری پروژه ژنوم انسان (Human Genome Project) و نگارش یکی از مشهورترین خاطرات علمی جهان (scientific memoirs)، شهرت خود را بیش از پیش تثبیت کرد.

دکتر واتسون برای دهه‌ها چهره‌ای نامدار و گاه بحث‌برانگیز در جامعه علمی آمریکا (American scientific community) بود. او در محوطه‌ی آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory) زندگی می‌کرد — مرکزی که در سال ۱۹۶۸ مدیریت آن را بر عهده گرفت و آن را از مؤسسه‌ای کوچک و با گذشته‌ای پرچالش در لانگ آیلند، به یکی از مراکز پیشرو میکروبیولوژی (microbiology) در جهان تبدیل کرد. او در سال ۱۹۹۳ از سمت خود کناره‌گیری کرد و سمت صدر اعظمی افتخاری (honorary chancellor) را بر عهده گرفت.

اما دوران رسمی فعالیت دکتر واتسون (Dr. Watson) در آن مؤسسه در سال ۲۰۰۷ با پایانی ننگ‌آور (ignominious end) خاتمه یافت؛ زمانی که او در گفت‌وگویی با روزنامه ساندی تایمز لندن (The Sunday Times)، با اظهاراتی تحریک‌آمیز موجب جنجال شد. او در آن مصاحبه گفته بود که به‌طور کلی، افراد سیاه‌پوست (Black people) از نظر هوش (intelligence) در سطح پایین‌تری از سفیدپوستان (white people) قرار دارند. واتسون این دیدگاه را بار دیگر در مصاحبه‌هایی تصویری برای مستند شبکه PBS در مجموعه‌ی «استادان آمریکایی» (American Masters) تکرار کرد. پس از پخش برنامه در سال ۲۰۱۸، آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory) در واکنشی رسمی، تمامی عناوین افتخاری (honorary titles) او را لغو کرد.

این نخستین باری نبود که او اظهاراتی چنین ملتهب و نسنجیده (incendiary, off-the-cuff comments) بر زبان می‌آورد؛ مردی که پیش‌تر او را «کالیگولای زیست‌شناسی (Caligula of biology)» لقب داده بودند. هرچند واتسون بلافاصله از گفته‌های خود اعلام برائت (repudiation) کرد، اما پس از آن، با وجود ادامه‌ی نظریه‌پردازی‌های زیستی (biological theorizing)اش در زمینه‌هایی مانند نقش اکسیدان‌ها (oxidants) و آنتی‌اکسیدان‌ها (antioxidants) در سرطان (cancer) و دیابت (diabetes)، دیگر جایگاه پیشین خود در کانون توجه جامعه‌ی علمی را از دست داد.

او بعدها گفت که احساس می‌کند همکاران علمی‌اش او را رها کرده‌اند (his fellow scientists had abandoned him).

خاطرات جنجالی او با عنوان «مارپیچ دوگانه» (The Double Helix) نیز هنگام انتشار در سال ۱۹۶۸ واکنش‌های تندی برانگیخت. بسیاری از همکارانش خشمگین شدند، زیرا در نظر آنان، واتسون خود را در این کتاب بیش از حد بزرگ جلوه داده و نقش دیگر اعضای تیم را کم‌رنگ کرده بود. با این حال، کتاب به سرعت به عنوان اثری کلاسیک در ادبیات علمی (classic of the literature of science) مورد ستایش قرار گرفت. کتابخانه کنگره آمریکا (Library of Congress) آن را در کنار آثاری چون «مقالات فدرالیست» (The Federalist Papers) و «خوشه‌های خشم» (The Grapes of Wrath)، در فهرست ۸۸ اثر برتر ادبیات آمریکا قرار داد (که بعدها به ۱۰۰ عنوان گسترش یافت).

با این همه، نقطه‌ی اوج زندگی علمی واتسون در کشف ساختار مارپیچ دوگانه (double-helix structure) مولکول دئوکسی‌ریبونوکلئیک اسید (deoxyribonucleic acid) بود؛ همان مولکول سازنده‌ی کروموزوم‌ها (chromosome-building molecule) و بستر انتقال ژنتیکی (medium of genetic inheritance). این دستاورد، برای واتسون و هم‌کاشفش فرانسیس اچ. سی. کریک (Francis H.C. Crick)، شهرتی جاودان و جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی (Nobel Prize in Physiology or Medicine) در سال ۱۹۶۲ را به همراه داشت.

دکتر جیمز دی. واتسون (James D. Watson)، در سمت راست، و فرانسیس اچ. سی. کریک (Francis H.C. Crick) در دهه‌ی ۱۹۵۰ در دانشگاه کمبریج (University of Cambridge)دکتر جیمز دی. واتسون (James D. Watson)، در سمت راست، و فرانسیس اچ. سی. کریک (Francis H.C. Crick) در دهه‌ی ۱۹۵۰ در دانشگاه کمبریج (University of Cambridge). (منبع تصویر: مجموعه جیمز دی. واتسون / آرشیو آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory Archives) از طریق خبرگزاری آسوشیتدپرس (Associated Press)) 

در سال ۱۹۵۳، زمانی که دکتر جیمز دی. واتسون (James D. Watson) و آقای فرانسیس اچ. سی. کریک (Francis H.C. Crick) — که در آن زمان هنوز مدرک دکترای خود (Ph.D.) را دریافت نکرده بود — دست به این کشف زدند، آگاهی بشر از ساختار (structure) و عملکرد (function) دی‌اِن‌اِی (DNA) هنوز بسیار اندک بود. پژوهش آنان دری را گشود که به کشف جهش‌های ژنتیکی بیماری‌زا (disease-causing genetic mutations)، طراحی محصولات کشاورزی اصلاح‌شده ژنتیکی (genetically modified crops)، و ظهور فناوری هیجان‌انگیز و در عین حال هراس‌آور ویرایش ژن‌ها با سیستم کریسپر-کَس۹ (CRISPR Cas-9 gene-splicing technology) انجامید — و فراتر از آن.

دکتر بروس استیلمن (Bruce Stillman)، که در سال ۱۹۹۴ جانشین واتسون به عنوان مدیر آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory) شد، در مصاحبه‌ای برای همین شرح‌حال در سال ۲۰۱۸ گفت:
«این کشف، زیست‌شناسی را برای همیشه دگرگون کرد.»

به باور دکتر استیلمن، کشف ساختار دی‌اِن‌اِی (discovery of DNA’s structure) هم‌تراز با نظریه‌ی تکامل داروین (Darwin’s theory of evolution) و قوانین وراثت مندل (Mendel’s laws of genetic inheritance) قرار می‌گیرد. او افزود:
«ساختار دی‌اِن‌اِی به ما نشان داد چگونه وراثت (inheritance) رخ می‌دهد، و در عین حال، مفهوم جهش (mutation) و به‌تبع آن تکامل (evolution) را نیز توضیح داد.»

واتسون در همان سال ۱۹۵۳ به شهرت جهانی رسید، زمانی که زیست‌شناسان تازه به این نتیجه رسیده بودند که دی‌اِن‌اِی مرکز وراثت ژنتیکی (genetic inheritance) است، اما هنوز نمی‌دانستند این مولکول دقیقاً چه شکلی دارد، اطلاعاتش چگونه ذخیره (stored) می‌شود، چگونه از نسلی به نسل دیگر منتقل (transmitted) می‌گردد، و یا چگونه می‌تواند فعالیت ژن‌ها در سلول‌ها (gene activity in cells) را کنترل کند.

در سال ۱۸۶۹، یک زیست‌شناس سوئیسی، فریدریش میشر (Friedrich Miescher)، ماده‌ای حاوی مولکول دی‌اِن‌اِی (DNA molecule — deoxyribonucleic acid) را هنگام مطالعه هسته سلول‌های سفید خون (nucleus of white blood cells) جداسازی کرد. او این ماده را «نوکلئین (nuclein)» نامید و فرض کرد که ممکن است با وراثت (heredity) مرتبط باشد.

نام دکتر میشر، همان‌طور که پژوهشگران در مقاله‌ای در سال ۲۰۰۸ در مجله Nature Education بیان کردند، «به فراموشی سپرده شد (fell into obscurity)»، اما تا آغاز قرن بیستم، زیست‌شناسان دیگری بر پایه یافته‌های او و دیگر پژوهش‌ها، به روشنگری اجزای شیمیایی مولکول (chemical components of the molecule) پرداختند — کاری که زمینه را برای ایده‌های واتسون و کریک فراهم کرد.

در سال ۱۹۵۱، دکتر واتسون (Dr. Watson) کار خود در زمینه بیوشیمی (biochemistry) در کپنهاگ را رها کرد و به آزمایشگاه کاوندیش (Cavendish Laboratory)، بخشی از دانشگاه کمبریج (University of Cambridge) در انگلستان، منتقل شد. او گفته بود که مصمم است با پژوهشگرانی کار کند که همانند او مجذوب دی‌اِن‌اِی (DNA) هستند، موضوعی که واتسون آن را مهم‌ترین مسأله در زیست‌شناسی می‌دانست.

در آنجا با کریک (Mr. Crick) آشنا شد؛ مردی در دهه سی زندگی، تقریباً ۱۲ سال از واتسون بزرگ‌تر، که تحصیلات دکترای خود را که به دلیل جنگ نیمه‌کاره مانده بود، از سر گرفته بود. موضوع او ظاهراً ساختارهای پروتئینی هموگلوبین (protein structures of hemoglobin) بود، اما در واقع او نیز به همان اندازه دی‌اِن‌اِی (DNA) را وسواس‌گونه دنبال می‌کرد.

نقض پروتکل (Breach of Protocol)

با استفاده از تصاویر پرتو ایکس (X-ray images) که توسط رزالیند اف. فرانکلین (Rosalind E. Franklin) و موریس اچ. اف. ویلکینز (Maurice H.F. Wilkins)، پژوهشگران کینگز کالج لندن (King’s College London)، تهیه شده بود و پس از دست‌کم یک شروع نادرست و تحقیرآمیز، دکتر واتسون (Dr. Watson) و آقای کریک (Mr. Crick) سرانجام یک مدل فیزیکی (physical model) از مولکول ساختند.

نقطه‌ی عطف زمانی رخ داد که دکتر ویلکینز دسترسی آنها را به برخی از تصاویر دکتر فرانکلین فراهم کرد، که یکی از آنها، عکس ۵۱ (Photo 51)، سرنخ ساختار مولکول (molecule’s structure) را آشکار ساخت. این اقدام، که به طور گسترده — اگرچه نه به طور مطلق — به عنوان نقض پروتکل تحقیقاتی (breach of research protocol) شناخته می‌شود، شامل ارائه تصویر پرتو ایکس (X-ray image) به دکتر واتسون و آقای کریک بدون اطلاع دکتر فرانکلین بود.

با کمک آن داده‌ها، این دو دانشمند پیشنهاد کردند (proposed) که دی‌اِن‌اِی (DNA) شبیه نوعی نردبان پیچ‌خورده (twisted ladder) است که «ریل‌های» بیرونی (outside rails) آن از مولکول‌های قند و فسفات (sugar and phosphate molecules) ساخته شده‌اند. هر یک از پله‌های نردبان (ladder’s steps) از دو پایه شیمیایی از چهار پایه دی‌اِن‌اِی (DNA’s four chemical bases)آدنین (adenine)، تیمین (thymine)، سیتوزین (cytosine) و گوانین (guanine) — تشکیل می‌شد. آدنین همیشه با تیمین و گوانین همیشه با سیتوزین جفت می‌شد.

آنزیم‌ها (enzymes) در داخل سلول می‌توانستند این نردبان پیچ‌خورده را از وسط برش دهند و با استفاده از پایه‌های داخل سلول (bases from within the cell)، از یک مولکول دی‌اِن‌اِی، دو مولکول جدید بسازند.

برای پیشی گرفتن از رقیب اصلی خود، شیمیدان آمریکایی لینوس سی. پاولینگ (Linus C. Pauling) از مؤسسه فناوری کالیفرنیا (California Institute of Technology)، دکتر واتسون و آقای کریک کشف خود را منتشر کردند (wrote up their discovery) و مقاله را به مجله Nature فرستادند. اگرچه مقاله‌ی آنان با لحن معمولاً خشک و رسمی علم نوشته شده و تقریباً یک صفحه طول داشت، اما واضح بود که نویسندگان متوجه اهمیت عظیم کشف خود شده‌اند.

آنها نوشتند: «ساختار پیشنهادی ما دارای ویژگی‌های جدیدی است که از اهمیت زیستی قابل توجهی برخوردارند (considerable biological interest)» و افزودند: «این نکته از دید ما پنهان نمانده است که جفت‌سازی خاصی که فرض کرده‌ایم، فوراً مکانیسم احتمالی تکثیر ماده ژنتیکی (possible copying mechanism for the genetic material) را نشان می‌دهد.»

به بیان دیگر، آنان توانستند توضیح دهند که چگونه دستورالعمل‌های ژنتیکی (genetic instructions) می‌توانند از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند.

دکتر جیمز دی. واتسون (Dr. James D. Watson) در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل (Nobel Prize) خود را از پادشاه گوستاف ششم آدولف سوئد (King Gustaf VI Adolf of Sweden) دریافت کرددکتر جیمز دی. واتسون (Dr. James D. Watson) در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل (Nobel Prize) خود را از پادشاه گوستاف ششم آدولف سوئد (King Gustaf VI Adolf of Sweden) دریافت کرد. (منبع تصویر: Scanpix Sweden، از طریق خبرگزاری آسوشیتدپرس (Associated Press))

در سال ۱۹۶۲، دکتر واتسون (Dr. Watson)، دکتر ویلکینز (Dr. Wilkins) و اکنون دکتر کریک (Dr. Crick) جایزه نوبل (Nobel Prize) را برای این دستاورد دریافت کردند. (دکتر پاولینگ (Dr. Pauling) که در رقابت کشف DNA شکست خورده بود، جایزه صلح نوبل ۱۹۶۲ را برای مخالفت با سلاح‌های کشتار جمعی (weapons of mass destruction) دریافت کرد؛ او پیش‌تر در سال ۱۹۵۴ به دلیل کار بر پیوندهای شیمیایی (chemical bonds) در شیمی برنده نوبل شده بود.)

نانسی هاپکینز (Nancy Hopkins)، زیست‌شناس مولکولی در مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT)، که در دهه ۱۹۶۰ به عنوان دانشجوی کارشناسی در هاروارد (Harvard) با دکتر واتسون همکاری می‌کرد، گفت: «اگر مقاله واتسون-کریک امروز منتشر می‌شد، دکتر فرانکلین (Dr. Franklin) تقریباً مطمئناً به عنوان هم‌نویسنده (co-author) ذکر می‌شد، به دلیل اهمیت کار او در توسعه ساختار مارپیچ دوگانه (double-helix structure)

اما دکتر فرانکلین نمی‌توانست جایزه نوبل را در سال ۱۹۶۲ دریافت کند. او در سال ۱۹۵۸، در سن ۳۷ سالگی، بر اثر سرطان تخمدان (ovarian cancer) درگذشت و جایزه نوبل به افراد پس از مرگ اهدا نمی‌شود. (همچنین، جایزه هرگز بین بیش از سه نفر تقسیم نمی‌شود.)

امروز، دکتر فرانکلین به‌عنوان قهرمانی برای فمنیست‌های علمی (heroine for feminists in science) شناخته می‌شود، که یادآور می‌شوند همانند بسیاری از زنان آن زمان، او کم‌دستمزد (underpaid)، مورد بی‌احترامی (disrespected) و اغلب توسط همکاران مرد خود تحقیر (denigrated) می‌شد. در طول سال‌ها، دکتر واتسون نقش او را کم‌رنگ جلوه داد و از جمله گفت که تصاویر پرتو ایکس او خوب بودند، اما او خود متوجه اهمیتشان نشده بود.

واتسون که نگرش‌هایی پس‌مانده حتی برای استانداردهای دهه ۱۹۶۰ (retrograde even by the standards of the 1960s) داشت، فرانکلین را به‌عنوان زنی سرکوب‌شده جنسی (sexually repressed spinster) و پژوهشگری بی‌تخیل (unimaginative researcher) توصیف کرد. او و دکتر ویلکینز او را «روزی (Rosy)» می‌نامیدند، لقبی که فرانکلین هرگز استفاده نمی‌کرد و هرگز مستقیماً به او نمی‌گفتند.

به طرز طنزآمیز، ویکتور ک. مک‌النی (Victor K. McElheny)، نویسنده علمی و نویسنده کتاب بیوگرافی «واتسون و دی‌اِن‌اِی: خلق یک انقلاب علمی (Watson and DNA: Making a Scientific Revolution)» در سال ۲۰۰۳، گفت: «خاطرات جیم واتسون (Jim Watson’s memoir) باعث مشهور شدن رزالیند فرانکلین (Rosalind Franklin) شد.» او در مصاحبه‌ای برای این شرح‌حال در سال ۲۰۱۸ گفت که فرانکلین و ویلکینز مقالات خود را در همان شماره مجله Nature (Nature) که مقاله بمب‌وار واتسون-کریک منتشر شد، داشتند. (آقای مک‌النی در ژوئیه همان سال درگذشت.)

دکتر ویلکینز (Dr. Wilkins)، که به پژوهش در زمینه دی‌اِن‌اِی (DNA) در کینگز کالج (King’s College) ادامه داده بود، در سال ۲۰۰۴ درگذشت. دکتر کریک (Dr. Crick) در نهایت به مؤسسه سالک (Salk Institute) در لا هویلا، کالیفرنیا (La Jolla, Calif.) منتقل شد و در آنجا به پژوهش در عصب‌شناسی نظری (theoretical neurobiology) و هوشیاری (consciousness) پرداخت. او نیز در سال ۲۰۰۴ و در سن ۸۸ سالگی درگذشت.

دکتر واتسون (Dr. Watson) در نهایت از کمبریج انگلستان (Cambridge, England) به کمبریج ماساچوست (Cambridge, Mass.) رفت و در سال ۱۹۵۵ به عنوان استاد یار زیست‌شناسی (assistant professor of biology) در هاروارد (Harvard) منصوب شد.

دکتر هاپکینز (Dr. Hopkins) یادآوری کرد که او استادی الهام‌بخش (inspiring teacher) بود، اگرچه معمولاً پشت به دانشجویانش می‌کرد و با صدای نامفهوم روی تخته می‌گفت. او گفت: «با او بودن بسیار لذت‌بخش بود، اما خیلی زود خسته می‌شد، و اگر حوصله‌اش سر می‌رفت، در وسط جمله برمی‌گشت و از کلاس خارج می‌شد.»

دکتر واتسون استعدادیاب دقیق (astute talent-spotter) در میان دانشجویان کارشناسی و تحصیلات تکمیلی خود بود و به آغاز مسیرهای پژوهشی برجسته (notable research careers) برای چندین نفر از آنها کمک کرد، از جمله زنانی مانند دکتر هاپکینز. او که شیفته یک سخنرانی او شده بود، پرسید آیا می‌تواند در آزمایشگاهش کار کند. واتسون موافقت کرد و این همکاری به دوستی پایدار (enduring friendship) تبدیل شد.

هاپکینز گفت او به او گفته بود: «تو باید دانشمند شوی. ذهن تو شبیه ذهن من است و به همان اندازه باهوش هستی.»

در طول سال‌ها، او دکتر هاپکینز را در تحصیلات تکمیلی (graduate studies) راهنمایی می‌کرد. او گفت: «هر بار که ناامید می‌شدم، پیش او می‌رفتم و او می‌گفت: «نه، باید ادامه بدهی.»»

دکتر استیلمن (Dr. Stillman) گفت: «واتسون استعداد را می‌شناخت و از آن حمایت می‌کرد (recognized talent and supported it).» و افزود، برخلاف بسیاری از دانشمندان ارشد (senior scientists)، واتسون اصرار نداشت نامش روی مقالات دانشجویان تحصیلات تکمیلی یا پژوهشگران پسادکتری گذاشته شود.

با این حال، دکتر استیلمن گفت که اظهارات نژادپرستانه واتسون (racist remarks) «حمایت او از زنان در علم را تحت‌الشعاع قرار داد (overshadowed his support of women in science)».

نامحبوب در هاروارد (Unpopular at Harvard)

روابط دکتر واتسون (Dr. Watson) با سایر اعضای هیئت علمی زیست‌شناسی هاروارد (Harvard biology faculty) پرتنش بود. او با توهین به همکاران دپارتمان (offending his departmental colleagues)، تکامل (evolution)، تاکسونومی (taxonomy)، اکولوژی (ecology) و دیگر شاخه‌های تحقیقاتی زیست‌شناسی را «جمع‌آوری تمبر (stamp collecting)» خواند و گفت این حوزه‌ها باید جای خود را به مطالعه مولکول‌ها و سلول‌ها (study of molecules and cells) بدهند.

یکی از همکاران جوانش، زیست‌شناس تکاملی ای. اُ. ویلسون (E.O. Wilson)، در خاطراتش با عنوان «Naturalist» در سال ۱۹۹۴ نوشت: «او ناخوشایندترین انسانی بود که تا به حال ملاقات کرده بودم.»

ویلسون معتقد بود که دکتر واتسون، با دستیابی به شهرت در سنین کم از طریق کار درخشان، به «کالیگولا زیست‌شناسی (the Caligula of biology)» تبدیل شده بود.

او نوشت: «به او اجازه داده شده بود هر چه به ذهنش می‌رسد بگوید و انتظار داشته باشد جدی گرفته شود. و متأسفانه او همین کار را با بی‌پروایی و خشونت کلامی انجام می‌داد.»

واتسون بعدها با افتخار اعلام کرد که او فقط نظر خود را بیان می‌کند (speaking his mind). او در ابتدا عنوان «جیم صادق (Honest Jim)» را برای خاطرات خود انتخاب کرده بود که بعداً به کتاب «مارپیچ دوگانه (The Double Helix)» تبدیل شد.

این کتاب، با سبکی روان و سرزنده، روایت «زیبا و جسورانه (beautifully brash)» و «شدیداً شخصی (intensely personal)» از وقایعی بود که به یکی از بزرگ‌ترین کشفیات زیست‌شناسی منجر شد، همان‌طور که جامعه‌شناس علم، رابرت ک. مِرتون (Robert K. Merton) بر روی جلد New York Times Book Review نوشت.

او افزود: «در تمام ادبیات مربوط به دانشمندانی که مشغول کارند، چیزی مشابه آن نمی‌شناسم.»

واکنش اولیه دکتر کریک (Dr. Crick) به کتاب خشم بود. او گفت واتسون تمرکز زیادی روی خود داشت و به دیگران دخیل در پروژه کم‌لطفی کرده است. (دکتر هاپکینز گفت نسخه‌های اولیه «مارپیچ دوگانه» که واتسون به او داده بود «بسیار شگفت‌آورتر از آنچه منتشر شد» بودند.)

دکتر ویلکینز (Dr. Wilkins) نیز کتاب را چندان دوست نداشت. او و دکتر کریک به‌قدری اعتراض کردند که ناشر دانشگاه هاروارد (Harvard University Press) تصمیم خود برای انتشار کتاب را لغو کرد؛ در نهایت کتاب در دو بخش در مجله Atlantic Monthly منتشر شد و بعداً توسط Atheneum چاپ گردید.

این کتاب تبدیل به پرفروش (best seller) شد. نسخه‌ای حاشیه‌دار (annotated version) در سال ۲۰۱۲ منتشر شد که تصویری غنی‌تر از پیروزی دی‌اِن‌اِی (DNA triumph) ارائه می‌داد. و در نهایت، دکتر کریک نیز خشم خود را کنار گذاشت.

در هاروارد، دکتر واتسون همچنین کتاب «زیست‌شناسی مولکولی ژن (Molecular Biology of the Gene)» را نوشت که اولین اثر او در مجموعه‌ای از کتاب‌های درسی برجسته بود. این کتاب، که در ویرایش‌های بعدی با هم‌نویسندگان ارائه شد، همچنان یکی از تأثیرگذارترین، پرکاربردترین و تحسین‌شده‌ترین متون (most influential, widely used and admired texts) در تاریخ زیست‌شناسی به شمار می‌آید.

دکتر واتسون (Dr. Watson) در دفتر خود در آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory) در لانگ آیلند (Long Island) در سال ۱۹۹۹.دکتر واتسون (Dr. Watson) در دفتر خود در آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory) در لانگ آیلند (Long Island) در سال ۱۹۹۹. (منبع تصویر: Suzanne DeChillo/The New York Times)

دکتر واتسون (Dr. Watson) اولین بازدید خود را از آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory)، مؤسسه‌ای که در نهایت آن را به اوج علمی بازگرداند، در سال ۱۹۴۸ انجام داد. او در آنجا در جلسات پژوهشی (meetings) با همکارانش در زمینه ژنتیک ویروس‌هایی که باکتری‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند (genetics of viruses that affect bacteria — bacteriophages, or phages) شرکت کرد و در سال‌های بعد این جلسات تابستانی (summer meetings) تکرار شدند و تعداد بیشتری پژوهشگر را جذب کردند. دکتر واتسون در سال ۱۹۵۳، تنها چند هفته پس از انتشار یافته مارپیچ دوگانه (double helix) توسط او و دکتر کریک، مقاله‌ای در این جلسات ارائه داد.

اما تا سال ۱۹۶۸، زمانی که برای هدایت آزمایشگاه (recruited to lead it) انتخاب شد، این آزمایشگاه که در یک بندر شکار نهنگ سابق در ساحل شمالی لانگ آیلند (onetime whaling port on the North Shore of Long Island) قرار داشت، از اهمیت علمی افتاده بود. دکتر واتسون عملاً تحقیقات عملی (hands-on research) را کنار گذاشت تا وضعیت را تغییر دهد. با استعداد در مدیریت و جمع‌آوری سرمایه (knack for administration and fund-raising)، او تمرکز آزمایشگاه را روی میکروبیولوژی (microbiology) گذاشت که هدف آن درک، تشخیص و درمان ژنتیک سرطان (understanding, diagnosing and treating the genetics of cancer) بود. این انتخاب پیش‌بینانه (prescient choice) بود: در سال ۱۹۷۱، رئیس‌جمهور ریچارد نیکسون (Richard M. Nixon) «جنگ» با سرطان (war on cancer) را اعلام کرد. دکتر استیلمن گفت: «و به همین دلیل بود که بودجه قابل توجهی فراهم شد.»

دکتر واتسون همچنین برنامه‌های آموزشی (educational offerings) آزمایشگاه را توسعه داد، برنامه تحصیلات تکمیلی (graduate program) ایجاد کرد، دامنه کنفرانس‌ها (array of conferences) را گسترش داد و برنامه‌ای برای دانش‌آموزان دبیرستانی که DNA می‌آموختند (high school students studying DNA) ایجاد کرد. به گفته دکتر استیلمن، این برنامه اکنون «بزرگ‌ترین برنامه آزمایشگاهی دبیرستانی در ژنتیک و زیست‌شناسی در جهان است (the largest high school laboratory program in genetics and biology in the world)».

وقتی پژوهشگران شروع به درک امکان رمزگشایی کل توالی ژن‌ها در ژنوم انسانی (decipher the entire sequence of genes in the human genome) کردند، دکتر واتسون آنها را به جلسه‌ای در کولد اسپرینگ هاربر فراخواند تا در این باره بحث کنند. وقتی دولت فدرال پروژه ژنوم انسانی (Human Genome Project) را تأسیس کرد، از دکتر واتسون خواست تا اولین رهبر آن (first leader) باشد.

او دانشمندان برجسته (leading scientists) را جذب کرد و دستور کار پروژه (project’s agenda) را تنظیم نمود. به عنوان مثال، پیشنهاد داد که ابتدا روی ارگانیسم‌های مدل (model organisms) مانند کرم گرد Caenorhabditis elegans کار شود، با این نظریه که این تحقیقات در آینده سودمند خواهد بود. و واقعاً همین اتفاق افتاد.

او همچنین گفته بود که پروژه باید یک پروژه بین‌المللی (international project) باشد و پژوهشگرانی از سایر کشورها در آن شرکت کنند و تلاش دولت آمریکا باید توسط مؤسسات ملی سلامت (National Institutes of Health) اداره شود. او همچنین اصرار داشت که ۳ درصد از بودجه پروژه به مطالعه پیامدهای اجتماعی، اخلاقی و اخلاقیات آن (social, moral and ethical implications) اختصاص یابد. (این درصد بعدها به ۵ درصد افزایش یافت.)

یک پیش‌نویس کاری (working draft) در سال ۲۰۰۰ با فهرستی از سه میلیارد حرف در کد ژنتیکی انسانی (three billion letters in the human genetic code) به پایان رسید. این دستاورد در ۲۶ ژوئن همان سال با اعلامیه‌های تلویزیونی توسط رئیس‌جمهور بیل کلینتون (President Bill Clinton) از کاخ سفید (White House) و نخست‌وزیر تونی بلر (Prime Minister Tony Blair) از ۱۰ داونینگ استریت (10 Downing Street) جشن گرفته شد. سه سال بعد، دانشمندان به طور رسمی پایان پروژه را اعلام کردند.

دکتر واتسون در سال ۱۹۹۲ به دلیل اختلاف‌نظر در مورد حق ثبت اختراع ژن‌ها (patenting of genes) از پروژه جدا شد؛ ایده‌ای که توسط دولت بوش (Bush administration) حمایت می‌شد اما او آن را نفرت‌آور (despised) می‌دانست. او به نوعی در سال ۲۰۱۳ تأیید شد، وقتی که دادگاه عالی ایالات متحده (United States Supreme Court) حکم داد که کشف یک محصول طبیعی، مانند یک ژن (discovery of a natural product, like a gene) مستلزم ثبت اختراع نیست — هرچند ایجاد محصولات جدید از مواد طبیعی (creation of new products from natural substances) ممکن است قابل ثبت باشد.

دکتر استیلمن گفت: «او اساساً مخالف ثبت اختراع نقشه زندگی (blueprint of life being patented) بود. دیدگاه او پایدار مانده است.»

فرزند یک وصول‌کار بدهی (Son of a Debt Collector)

جیمز دووی واتسون (James Dewey Watson) در شیکاگو در ۶ آوریل ۱۹۲۸ متولد شد، یکی از دو فرزند جیمز دووی واتسون پدر (James Dewey Watson, پدر)، وصول‌کار بدهی برای دانشگاه La Salle Extension (La Salle Extension University)، یک مدرسه مکاتبه‌ای مستقر در شیکاگو، و ژان میچل (Jean Mitchell)، که در دفتر پذیرش دانشگاه شیکاگو (University of Chicago) کار می‌کرد و در سیاست حزب دموکرات (Democratic Party politics) فعال بود.

جیمز در جنوب شیکاگو (South Side of Chicago) بزرگ شد و در دبیرستان ساوث شور (South Shore High School) تحصیل کرد. دانش‌آموزی نابغه و کنجکاو بود و در دهه ۱۹۴۰ در برنامه رادیویی «Quiz Kids» که از شیکاگو پخش می‌شد، شرکت کرد. در سن ۱۵ سالگی، وارد دانشگاه شیکاگو (University of Chicago) شد و در همانجا با کتابی در زمینه زیست‌شناسی (biology) آشنا شد که برای مخاطبان غیرتخصصی نوشته شده بود و اثر ارویین شرودینگر (Erwin Schrödinger)، فیزیکدان کوانتومی، بود. کتاب «زندگی چیست؟ جنبه فیزیکی سلول زنده (What Is Life? The Physical Aspect of the Living Cell)» جوان واتسون را متقاعد کرد که ژن‌ها (genes) جزء کلیدی سلول‌های زنده (living cells) هستند.

پس از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۹۴۷، او به دانشگاه ایندیانا (Indiana University) برای تحصیلات تکمیلی رفت، جایی که با دو غول این رشته، هرمان جی. مولر (Hermann J. Muller) و سالوادور ای. لوریا (Salvador E. Luria)، آشنا شد. (دکتر مولر در سال ۱۹۴۶ جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی (Nobel Prize in Physiology or Medicine) را دریافت کرد و دکتر لوریا به همان ترتیب در سال ۱۹۶۹ مورد تقدیر قرار گرفت.)

تحت راهنمایی دکتر لوریا، دکتر واتسون در سال ۱۹۵۰ مدرک دکترا (doctorate) خود را دریافت کرد و سپس به کمبریج (Cambridge) و شهرت گام نهاد.

دکتر واتسون (Dr. Watson)، سمت چپ، و دکتر کریک (Mr. Crick) در آزمایشگاه کاوندیش (Cavendish Laboratory) در کمبریج (Cambridge) در سال ۱۹۵۳.دکتر واتسون (Dr. Watson)، سمت چپ، و دکتر کریک (Mr. Crick) در آزمایشگاه کاوندیش (Cavendish Laboratory) در کمبریج (Cambridge) در سال ۱۹۵۳. (منبع تصویر: Camera Press Pictures)

با قدی حدود شش فوت و دو اینچ (Six-foot-two)، لاغراندام و همیشه نامرتب (perennially rumpled)، دکتر واتسون (Dr. Watson) کاملاً با اتاق‌هایی که با دکتر کریک (Mr. Crick) در آزمایشگاه کاوندیش (Cavendish Laboratory) به اشتراک می‌گذاشت، هماهنگ بود؛ این مکان ساده که «The Hut» نامیده می‌شد، فاقد هر گونه امکانات رفاهی بود. دهه‌ها بعد، وقتی موهای ژولیده و خاکستری و کم‌پشتش ظاهر شد، هنوز با راه رفتنی تکان‌دهنده (lurching gait) حرکت می‌کرد و اغلب هنگام جذب شدن توسط شخص یا چیزی، به‌طور دست‌وپا شکسته از مسیر خود منحرف می‌شد (veering awkwardly off his path).

در جوانی از تک بودن خود (single status) شکایت می‌کرد و آشکارا اعلام می‌کرد که در جستجوی همسر است. این جستجو در سال ۱۹۶۸ به پایان رسید، زمانی که نزدیک ۴۰ سالگی بود و با الیزابت لوئیس (Elizabeth Lewis)، دانشجوی سال دوم کالج رادکلیف هاروارد (Radcliffe College at Harvard) که ۱۹ سال داشت، ازدواج کرد. آنها دو پسر به نام‌های روفوس (Rufus) و دانکن (Duncan) داشتند. در مصاحبه‌ای با The Guardian در سال ۲۰۰۳، دکتر واتسون بیماری شدید روانی روفوس را توصیف کرد و آن را «بی‌عدالتی ژنتیکی (genetic injustice)» نامید.

او اغلب می‌گفت که بیماری پسرش «انگیزه‌ای بزرگ (a big incentive)» برای پیوستن به پروژه ژنوم (genome project) بوده است.

همسرش که متخصص حفظ آثار معماری (architectural preservationist) است، پسرانش و یک نوه او، از او بازمانده‌اند.

در طول سال‌ها، دکتر واتسون به دلیل به چالش کشیدن اصول علمی رایج (challenging scientific orthodoxy) و بیان جسورانه، ناخوشایند و حتی متعصبانه (brash, unpleasant and even bigoted outspokenness) شهرت یافت. در زمان‌های مختلف، او به عنوان کسی که مردان و زنان همجنسگرا، دخترانی که «زیبا» نیستند، هوش و ابتکار زنان و همچنین افراد دارای پوست تیره (people with dark skin) را دست‌کم می‌گرفت، نقل شده است. در یک سخنرانی در برکلی (Berkeley) در سال ۲۰۰۰، او ارتباطی بین قرار گرفتن در معرض نور خورشید (exposure to sunlight) و میل جنسی (sex drive) پیشنهاد کرد و گفت که این توضیح می‌دهد چرا عشاق لاتین وجود دارند اما عشاق انگلیسی نه (Latin lovers but not English lovers). و یک بار گفت که هرگاه مصاحبه با متقاضی شاغل با اضافه‌وزن (overweight job applicant) انجام می‌داد، احساس بدی داشت چون می‌دانست کسی که چاق است را استخدام نخواهد کرد.

دکتر واتسون (Dr. Watson) تا سال ۲۰۰۷ از پیامدهای جدی (serious consequences) گفته‌هایش در امان بود، زمانی که در حال سفر برای معرفی خاطراتش با عنوان «اجتناب از آدم‌های کسل‌کننده: درس‌هایی از یک زندگی در علم» (Avoid Boring People: Lessons From a Life in Science) بود که همان سال منتشر شده بود. او در روزنامه The Sunday Times نقل شد که گفته است: در حالی که «افراد رنگین‌پوست زیادی بسیار بااستعداد هستند (many people of color who are very talented)»، او نسبت به آینده آفریقا (prospects of Africa) «به طور ذاتی تاریک‌اندیش (inherently gloomy)» است.

او ادامه داد که سیاست‌های اجتماعی (social policies) فرض می‌کنند سطح هوش مشابهی (comparable intelligence levels) وجود دارد، «در حالی که آزمایش‌ها چنین چیزی را نشان نمی‌دهند (whereas the testing says not really)».

این گفته‌ها واکنش گسترده‌ای از سوی جامعه علمی و عمومی برانگیخت، اما به ویژه برای آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory) حساسیت‌برانگیز بود؛ این آزمایشگاه از ابتدا به عنوان پیشگام در نژادپروری (eugenics) شناخته شده بود، نظریه‌ای که به‌ظاهر برای بهبود کیفیت ژنتیکی بشر از طریق انتخاب جفت‌ها (improving the genetic quality of the human race through selective breeding) طراحی شده بود. امروزه، نژادپروری (eugenics) به عنوان یک کسب‌وکار نژادپرستانه (racist enterprise) شناخته می‌شود که باعث تلقیح اجباری (forced sterilization)، محدودیت‌های مهاجرت و در نهایت، در آلمان نازی، هولوکاست (Holocaust) شد.

دکتر استیلمن گفت: «جیم در زندگی خود برخی گفته‌های بسیار احمقانه داشته است. شاید این‌ها بدترین آنها باشد.»

اگرچه دکتر واتسون فوراً «بی‌قید و شرط (unreservedly)» عذرخواهی کرد و گفت «هیچ پایه علمی برای چنین باورهایی وجود ندارد (there is no scientific basis for such a belief)»، گفته‌های او موجی از انتقادها و لغو دعوت‌های سخنرانی (denunciations and canceled speaking engagements) را به دنبال داشت. ظرف یک هفته، او از سمت ریاست تشریفاتی آزمایشگاه (chancellor of the laboratory) استعفا داد.

برای فروش: مدال نوبل (For Sale: a Nobel Medal)

در سال ۲۰۱۴، دکتر واتسون (Dr. Watson) مدال نوبل خود را در مزایده کریستی (Christie’s auction) عرضه کرد و گفت که قصد دارد درآمد حاصل از فروش (proceeds of the sale) را برای تأمین خانواده (provide for his family) و حمایت از پژوهش‌های علمی (scientific research) استفاده کند. با این حال، گمانه‌زنی‌هایی وجود داشت که این فروش می‌تواند اعتراضی نمادین (gesture of defiance) به جامعه علمی باشد که او احساس می‌کرد او را ترک کرده است.

یک میلیاردر روسی، آلیشر عثمانوف (Alisher Usmanov)، مدال را به قیمت ۴.۱ میلیون دلار خرید و آن را به او بازگرداند.

در سال ۲۰۰۷، دکتر واتسون دومین فردی شد که ژنوم کاملش (full genome) تعیین توالی شد. اولین نفر جی. کریگ ونتر (J. Craig Venter) بود، که به عنوان رئیس شرکت سلرا (Celera Corporation) پروژه‌ای برای تعیین توالی ژنوم انسانی را آغاز کرد که در ابتدا با تلاش دولت رقابت داشت. هر دو مرد ژنوم خود را در دسترس پژوهشگران (available to researchers) قرار دادند.

امروزه، شرکت‌های تجاری خدمات توالی‌یابی ژنوم (sequencing efforts) را به عموم ارائه می‌کنند. و دو رشته‌ای بودن DNA (double helix) وارد فرهنگ عامه (popular culture) شده است. تصویر آن روی محصولات تجاری (commercial products) از جواهرات تا عطر و روی تمبرهای پستی (postage stamps) کشورهای مختلف از جمله گابن و موناکو (Gabon and Monaco) دیده می‌شود. سالوادور دالی (Salvador Dalí) تصویر را در یک نقاشی به کار برد و هنرمندان اجرایی گروه Blue Man (Blue Man Group) نیز از آن در نمایش‌های خود استفاده کردند.

این تصویر همچنین در نشریات بی‌شمار (countless publications) بازتولید شده است، اغلب به صورت نادرست چرخیده (twisting the wrong way) — اشتباهی آن‌قدر رایج که پژوهشگران برای آن صفحات وبی ساخته‌اند (built web pages about it).

دکتر واتسون (Dr. Watson)، سمت چپ، و مارک والپورت (Mark Walport)، مدیر بنیاد پژوهشی ولکام (Wellcome Trust) در بریتانیا، در موزه کالکشن ولکام (Wellcome Collection museum) در سال ۲۰۰۷.دکتر واتسون (Dr. Watson)، سمت چپ، و مارک والپورت (Mark Walport)، مدیر بنیاد پژوهشی ولکام (Wellcome Trust) در بریتانیا، در موزه کالکشن ولکام (Wellcome Collection museum) در سال ۲۰۰۷.

(منبع تصویر: Jonathan Player برای The New York Times)

دکتر واتسون (Dr. Watson) یک بار گفته بود که در فیلم‌ها باید توسط جان مک‌انرو (John McEnroe)، ستاره‌ی جنجالی بین‌المللی تنیس، بازی شود، اما زمانی که بی‌بی‌سی (BBC) فیلمی درباره‌ی دکتر واتسون، دکتر کریک و ساختار دو رشته‌ای دی‌ان‌ای (double helix) ساخت، جف گلدبلوم (Jeff Goldblum) نقش او را به عنوان شخصیتی بلند قد، خمیده و جویدن آدامس (tall, stooping and gum-chewing) ایفا کرد. (دکتر کریک و دکتر فرانکلین توسط بازیگران بریتانیایی تیم پیگات-اسمیت (Tim Pigott-Smith) و جولیت استیونسون (Juliet Stevenson) بازی شدند.) فیلم «داستان زندگی» (Life Story) که در آمریکا با عناوینی همچون «رقابت برای دو رشته‌ای دی‌ان‌ای (The Race for the Double Helix)» یا «Double Helix» شناخته می‌شود، نخستین بار در سال ۱۹۸۷ پخش شد.

دکتر واتسون میراث علمی عظیمی (enormous scientific legacy) برجای گذاشت — کار او روی ساختار دی‌ان‌ای (structure of DNA)؛ رهبری نخستین او در توالی‌یابی ژنوم انسانی (sequencing of the human genome)، یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تلاش‌های علمی بین‌المللی که تاکنون تکمیل شده است؛ پژوهشگرانی که او تشویق کرد؛ و فعالیت‌هایش در آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر (Cold Spring Harbor Laboratory)، که اکنون به یک نهاد علمی جهانی (major global institution) تبدیل شده و در میان اعضای هیئت علمی و همکاران آن، چندین برنده نوبل حضور دارند. کتاب‌های او، به‌ویژه «دو رشته‌ای دی‌ان‌ای (The Double Helix)» بدون شک تا زمانی که مردم زیست‌شناسی (biology) مطالعه می‌کنند، خوانده خواهند شد.

وقتی توالی‌یابی ژنوم (sequencing of the genome) در سال ۲۰۰۰ اعلام شد، رئیس‌جمهور کلینتون (President Clinton) این کار را به عنوان افشای «کتاب زندگی» (book of life) خدا توصیف کرد. اما دکتر واتسون موفقیت خود را به عنوان یک پژوهشگر، تا حدی مدیون نبود اعتقاد مذهبی (lack of religious belief) خود می‌دانست. او یک بار خود را «فراری از مذهب کاتولیک رومی (escapee from the Roman Catholic faith)» توصیف کرد.

او به مجله Discover گفت: «سربلندترین اتفاقی که برایم افتاد این بود که پدرم به خدا اعتقاد نداشت (the luckiest thing that ever happened to me was that my father didn’t believe in God)» — مصاحبه‌ای که به ۵۰مین سالگرد انتشار مقاله‌ی دو رشته‌ای دی‌ان‌ای (50th anniversary of the publication of the double helix paper) اختصاص داشت.

این بدان معنا نبود که او ایمان نداشت. در بیانیه استعفای خود در ۲۰۰۷ (resignation statement in 2007)، به «ایمان به عقل و عدالت اجتماعی (faith in reason and social justice)» اشاره کرد که با پیشینیان اسکاتلندی و ایرلندی (Scottish and Irish forebears) خود مشترک بود، و به ویژه به «ضرورت کمک افراد قدرتمند به مراقبت از کم‌توان‌ترها (the need for those on top to help care for the less fortunate)» اشاره نمود.

گزارش این مطلب توسط کیت زرنیک (Kate Zernike) انجام شده است.

نوشته‌ی کورنلیا دین (Cornelia Dean) — نویسنده و روزنامه‌نگار علمی که از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳ سردبیر بخش علمی (Science Section) روزنامه نیویورک تایمز (The New York Times) بود.

کرنلیا دین (Cornelia Dean) نویسنده‌ی کتاب «درک علم: جداسازی محتوای واقعی از بزرگ‌نمایی‌ها (Making Sense of Science: Separating Substance From Spin)» در سال ۲۰۱۷ است.

نسخه‌ای از این مقاله در چاپ ۸ نوامبر ۲۰۲۵ (Nov. 8, 2025)، بخش A، صفحه ۱ نسخه نیویورک (New York edition) با تیتر «جیمز واتسون، ۹۷ ساله، که کشف DNA را به اشتراک گذاشت، درگذشت (James Watson, 97, Who Shared DNA Breakthrough, Dies)» منتشر شده است.

www.nytimes.com

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آراء: 1

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ---- ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا