سوالات دکتری علوم اعصاب سال ۱۳۹۷-۱۳۹۶: مباحث نوروفیزیولوژی با پاسخهای تشریحی

The Brain: “The Divinest Part of the Body”
📘 کتاب آنلاین «پرسشهای چندگزینهای علوم اعصاب؛ جامعترین مرجع مباحث نوروفیزیولوژی (Neurophysiology MCQs)»
نویسنده: داریوش طاهری | برند علمی: آیندهنگاران مغز
این کتاب تخصصی با گردآوری تمامی پرسشهای آزمون دکتری علوم اعصاب از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۴، مرجعی بیبدیل در حوزه نوروفیزیولوژی است. سؤالات بههمراه پاسخهای تشریحی و تحلیلی ارائه شدهاند تا داوطلبان و پژوهشگران علاوه بر مرور مفاهیم بنیادین، به درکی عمیق از منطق فیزیولوژیک و کاربردهای بالینی دست یابند.
اثر حاضر با طبقهبندی دقیق مباحث، پوشش کامل از سطح مولکولی تا عملکرد شبکههای عصبی، و انطباق با استانداردهای علمی، راهنمایی استراتژیک برای دانشجویان پزشکی، نورولوژی، روانپزشکی و داوطلبان آزمون دکتری علوم اعصاب به شمار میرود.
این کتاب به قلم داریوش طاهری و با پشتیبانی برند علمی آیندهنگاران مغز تدوین شده است؛ تلاشی منسجم برای یادگیری عمیق، آمادگی حرفهای و گسترش افقهای پژوهش در علوم اعصاب.
آیندهنگاران مغز: «ما مغز را میشناسیم، تا آینده را بسازیم.»
📘 پرسشهای چندگزینهای علوم اعصاب | نوروفیزیولوژی دکتری ۱۳۹۷-۱۳۹۶
پرسشها و پاسخهای آزمون ورودی سال تحصیلی ۱۳۹۷-۱۳۹۶ با رویکردی تحلیلی و کاربردی در این مجموعه قرار گرفتهاند؛ فرصتی برای تقویت فهم مفهومی و بالینی در نوروفیزیولوژی.
«نوروفیزیولوژی را عمیق بیاموزید، تا در مسیر پژوهش و درمان پیشگام باشید.»
منشاء پایانه اولیه در دوک عضلانی از کجاست و چه عملکردی دارد؟
الف) کیسه هستهای و زنجیره هستهای – فعالیت دینامیک و استاتیک
ب) کیسه هستهای – فعالیت دینامیک
ج) کیسه هستهای و زنجیره هستهای – فعالیت استاتیک
د) زنجیره هستهای – فعالیت استاتیک
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: دوک عضلانی (Muscle spindle)، پایانه عصبی اولیه (Primary ending)، کیسه هستهای (Nuclear bag)، زنجیره هستهای (Nuclear chain)، فعالیت دینامیک (Dynamic activity)، فعالیت استاتیک (Static activity)، کشش عضله (Muscle stretch)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
دوک عضلانی (Muscle spindle) یک گیرنده حس عمقی (Proprioceptor) است که در طول عضله قرار دارد و تغییر طول عضله و سرعت کشش عضله (Muscle stretch) را حس میکند. پایانه عصبی اولیه (Primary ending / Ia afferent) به شکل حلزونی دور کیسه هستهای و زنجیره هستهای قرار میگیرد و حساسیت بالایی به تغییر سریع طول عضله دارد.
کیسه هستهای (Nuclear bag fiber) عمدتاً در فعالیت دینامیک (Dynamic activity) نقش دارد و به تغییرات سریع طول عضله حساس است.
زنجیره هستهای (Nuclear chain fiber) عمدتاً در فعالیت استاتیک (Static activity) نقش دارد و طول ثابت عضله را حس میکند.
پایانه عصبی اولیه (Primary ending / Ia) هر دو نوع فیبر یعنی کیسه هستهای و زنجیره هستهای را پوشش میدهد و بنابراین هم به تغییرات سریع و هم به طول ثابت عضله پاسخ میدهد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) کیسه هستهای و زنجیره هستهای – فعالیت دینامیک و استاتیک
✅ درست است. پایانه اولیه از هر دو نوع فیبر منشأ میگیرد و هم به فعالیت دینامیک و هم استاتیک پاسخ میدهد.
گزینه ب) کیسه هستهای – فعالیت دینامیک
❌ نادرست است. این فقط بخشی از عملکرد پایانه اولیه را توضیح میدهد و فعالیت استاتیک زنجیره هستهای را پوشش نمیدهد.
گزینه ج) کیسه هستهای و زنجیره هستهای – فعالیت استاتیک
❌ نادرست است. پایانه اولیه هم فعالیت دینامیک و هم استاتیک را حس میکند، نه فقط استاتیک.
گزینه د) زنجیره هستهای – فعالیت استاتیک
❌ نادرست است. پایانه اولیه فقط از زنجیره هستهای منشأ نمیگیرد و فعالیت دینامیک کیسه هستهای را نادیده میگیرد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
پایانه اولیه دوک عضلانی (Muscle spindle primary ending) از کیسه هستهای و زنجیره هستهای منشأ میگیرد و به فعالیت دینامیک و استاتیک عضله پاسخ میدهد.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
فعال شدن همزمان گاما و آلفا موتور نورون سبب کدام اثر زیر میشود؟
الف) شل شدن فیبرهای داخل دوکی
ب) کاهش حساسیت پاسخدهی دوک
ج) افزایش دیسشارژ پایانههای Ib
د) پایداری فعالیت دوک عضلانی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گاما موتورنورون (Gamma motor neuron)، آلفا موتورنورون (Alpha motor neuron)، دوک عضلانی (Muscle spindle)، پایانه اولیه (Primary ending)، کشش عضله (Muscle stretch)، پایداری پاسخدهی (Response stability)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
دوک عضلانی (Muscle spindle) یک گیرنده حس عمقی (Proprioceptor) است که تغییر طول عضله و کشش را حس میکند. آلفا موتورنورون (Alpha motor neuron) سبب انقباض فیبرهای اسکلتی خارج دوکی (Extrafusal fibers) میشود، در حالی که گاما موتورنورون (Gamma motor neuron) سبب انقباض فیبرهای داخل دوکی (Intrafusal fibers) میشود.
وقتی آلفا و گاما همزمان فعال شوند (Alpha-gamma coactivation)، فیبرهای داخل دوکی منقبض میشوند تا تنش دوک عضلانی حفظ شود، حتی زمانی که عضله در حال کوتاه شدن است. این مکانیسم باعث پایداری فعالیت دوک عضلانی (Muscle spindle response stability) و حفظ حساسیت آن به تغییر طول عضله میشود. بدون فعال شدن گاما، انقباض فیبرهای خارج دوکی ممکن است دوک را شل کند و حساسیت آن کاهش یابد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) شل شدن فیبرهای داخل دوکی
❌ نادرست است. فعال شدن گاما سبب انقباض فیبرهای داخل دوکی میشود و شل شدن اتفاق نمیافتد.
گزینه ب) کاهش حساسیت پاسخدهی دوک
❌ نادرست است. همزمانی آلفا و گاما باعث حفظ و افزایش حساسیت دوک میشود.
گزینه ج) افزایش دیسشارژ پایانههای Ib
❌ نادرست است. پایانههای Ib مربوط به اندام تاندونی گلژی (Golgi tendon organ) هستند و تحت تاثیر همزمانی آلفا و گاما قرار نمیگیرند.
گزینه د) پایداری فعالیت دوک عضلانی
✅ درست است. همزمانی فعال شدن آلفا و گاما سبب حفظ تنش داخل دوک و پایداری پاسخدهی آن میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
فعال شدن همزمان گاما و آلفا موتورنورون باعث پایداری فعالیت دوک عضلانی (Muscle spindle activity stability) میشود و حساسیت دوک به تغییر طول عضله حفظ میگردد.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدام یک از گزینهها در مورد رفلکس وتری گلژی صحیح میباشد؟
الف) با افزایش تانسیون عضله غیرفعال میشود.
ب) نیروی انقباضی را در میان فیبرهای عضلانی یکسان میکند.
ج) توسط فیبرهای عصبی نوع Ia منتقل میشود.
د) در صورت جداشدن وتر از محل الصاقش به استخوان فعال میشود.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: رفلکس وتری گلژی (Golgi tendon reflex)، تاندون عضله (Muscle tendon)، فیبر عصبی Ib (Ib afferent fibers)، کشش عضله (Muscle tension)، کنترل نیرو (Force regulation)، حفاظت عضله (Muscle protection)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
رفلکس وتری گلژی (Golgi tendon reflex) یک رفلکس کششی حسی (Tension reflex) است که توسط اندام تاندونی گلژی (Golgi tendon organ) در تاندون عضله ایجاد میشود. این رفلکس نقش حیاتی در کنترل نیروی انقباضی (Force regulation) و همگن کردن توزیع نیرو بین فیبرهای عضلانی دارد.
فیبرهای عصبی نوع Ib (Ib afferent fibers) اطلاعات مربوط به تنش عضله (Muscle tension) را به نخاع منتقل میکنند.
رفلکس وتری گلژی باعث تنظیم خودکار نیرو در فیبرهای مختلف عضله میشود و از آسیب احتمالی عضله و تاندون جلوگیری میکند.
برخلاف رفلکس کششی دوک عضلانی، رفلکس وتری گلژی به تغییر طول عضله حساس نیست بلکه به نیروی تولیدی و کشش تاندون پاسخ میدهد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) با افزایش تانسیون عضله غیرفعال میشود
❌ نادرست است. رفلکس وتری گلژی با افزایش تنش عضله فعال میشود تا از آسیب جلوگیری کند.
گزینه ب) نیروی انقباضی را در میان فیبرهای عضلانی یکسان میکند
✅ درست است. عملکرد اصلی رفلکس وتری گلژی تنظیم نیرو و یکنواخت کردن توزیع آن در فیبرهای عضله است.
گزینه ج) توسط فیبرهای عصبی نوع Ia منتقل میشود
❌ نادرست است. فیبرهای نوع Ia مربوط به دوک عضلانی هستند، نه رفلکس وتری گلژی. رفلکس وتری گلژی توسط فیبرهای Ib منتقل میشود.
گزینه د) در صورت جداشدن وتر از محل الصاقش به استخوان فعال میشود
❌ نادرست است. رفلکس تنها وقتی تاندون کشیده میشود فعال میشود و جداشدن تاندون آن را تحریک نمیکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
رفلکس وتری گلژی (Golgi tendon reflex) باعث یکسانسازی نیروی انقباضی فیبرهای عضلانی و حفاظت از عضله در برابر تنش بیش از حد میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
مرکز حافظه فعال (Working) در کجاست؟
الف) بخش عقبی لوب آهیانه
ب) بخش تحتانی لوب گیجگاهی
ج) لوب جلوی پیشانی
د) قسمت جلویی لوب پسسری
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: حافظه فعال (Working memory)، لوب پیشانی (Prefrontal cortex)، پردازش اجرایی (Executive processing)، نگهداری موقت اطلاعات (Temporary information storage)، تصمیمگیری (Decision making)، توجه (Attention)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
حافظه فعال (Working memory) بخشی از سیستم حافظه است که امکان نگهداری موقت اطلاعات و پردازش آنها برای انجام وظایف شناختی مانند حل مسئله، تصمیمگیری و برنامهریزی را فراهم میکند. لوب جلوی پیشانی (Prefrontal cortex) نقش مرکزی در مدیریت توجه (Attention management) و پردازش اجرایی (Executive processing) دارد و اطلاعات دریافتی از سایر بخشهای مغز را به صورت موقت ذخیره و سازماندهی میکند.
بخشهای دیگر مغز، مانند لوب آهیانه (Parietal lobe) و لوب گیجگاهی (Temporal lobe)، در پردازش اطلاعات حسی و ذخیره بلندمدت حافظه نقش دارند، اما مرکز اصلی حافظه فعال در لوب پیشانی قرار دارد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) بخش عقبی لوب آهیانه
❌ نادرست است. لوب آهیانه بیشتر در پردازش حسی و فضایی نقش دارد، نه نگهداری فعال اطلاعات.
گزینه ب) بخش تحتانی لوب گیجگاهی
❌ نادرست است. لوب گیجگاهی در حافظه بلندمدت و شناسایی اشیا و چهرهها مشارکت دارد.
گزینه ج) لوب جلوی پیشانی
✅ درست است. Prefrontal cortex مرکز اصلی حافظه فعال (Working memory) و پردازش اجرایی است.
گزینه د) قسمت جلویی لوب پسسری
❌ نادرست است. لوب پسسری (Occipital lobe) عمدتاً پردازش بینایی را انجام میدهد و در حافظه فعال نقشی ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مرکز اصلی حافظه فعال (Working memory) در لوب جلوی پیشانی (Prefrontal cortex) قرار دارد و مسئول نگهداری موقت اطلاعات و پردازش اجرایی آنها است.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام یک از نواحی برودمن قشری زیر در هماهنگی بین دست و چشم دخیل است؟
الف) یک
ب) دو
ج) پنج
د) هفت
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: نواحی برودمن (Brodmann areas)، هماهنگی چشم و دست (Eye-hand coordination)، لوب آهیانه (Parietal lobe)، پردازش فضایی (Spatial processing)، برنامهریزی حرکتی (Motor planning)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
هماهنگی بین چشم و دست (Eye-hand coordination) نیازمند پردازش اطلاعات فضایی (Spatial processing) و برنامهریزی حرکتی (Motor planning) است تا حرکات دست با موقعیت اشیاء در محیط همگام شوند. لوب آهیانه (Parietal lobe) نقش حیاتی در ادغام بینایی و حرکتی (Visuomotor integration) دارد.
ناحیه برودمن 7 (Brodmann area 7) در لوب آهیانه خلفی (Posterior parietal cortex) قرار دارد و اطلاعات حسی-فضایی را پردازش میکند تا حرکات دست دقیق و هماهنگ با دید انجام شود.
نواحی دیگر برودمن، مانند 1 و 2، عمدتاً پردازش حسی اولیه را انجام میدهند و ناحیه 5 در حس عمقی و موقعیت بدن نقش دارد اما ارتباط مستقیم با هماهنگی دقیق چشم و دست کمتر است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) یک
❌ نادرست است. Brodmann area 1 عمدتاً حس پوست (Primary somatosensory cortex) را پردازش میکند.
گزینه ب) دو
❌ نادرست است. Brodmann area 2 در ادغام حس عمقی و لمسی نقش دارد اما مرکز هماهنگی چشم و دست نیست.
گزینه ج) پنج
❌ نادرست است. Brodmann area 5 در پردازش موقعیت بدن و حس عمقی مشارکت دارد ولی تمرکز اصلی بر هماهنگی چشم و دست ندارد.
گزینه د) هفت
✅ درست است. Brodmann area 7 در لوب آهیانه خلفی مسئول ادغام بینایی و حرکتی برای هماهنگی چشم و دست است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مرکز قشری دخیل در هماهنگی بین دست و چشم (Eye-hand coordination) در ناحیه برودمن 7 (Brodmann area 7) قرار دارد.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدام ناحیه زیر در تشخیص جهت صوت بر مبنای اختلاف شدت صدا نقش دارد؟
الف) هسته میانی زیتون فوقانی
ب) هسته کناری زیتون فوقانی
ج) جسم ذوزنقهای به صورت دو طرفه
د) هستههای لمنیسکوس کناری
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: جهتیابی صوت (Sound localization)، اختلاف شدت صدا (Interaural intensity difference, IID)، هسته زیتون فوقانی (Superior olive nucleus)، هسته میانی (Medial nucleus), هسته جانبی (Lateral nucleus), مسیر شنوایی مرکزی (Central auditory pathway)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
جهتیابی صوت (Sound localization) یکی از قابلیتهای مهم سیستم شنوایی است که به مغز امکان میدهد منبع صوت را در فضا تشخیص دهد. دو مکانیزم اصلی برای جهتیابی وجود دارد:
اختلاف زمانی بین گوشها (Interaural time difference, ITD) که توسط هسته میانی زیتون فوقانی (Medial superior olive) پردازش میشود و برای صوتهای با فرکانس پایین مناسب است.
اختلاف شدت صدا بین گوشها (Interaural intensity difference, IID) که توسط هسته جانبی زیتون فوقانی (Lateral superior olive) پردازش میشود و برای صوتهای با فرکانس بالا به کار میرود.
هسته جانبی زیتون فوقانی با دریافت ورودیهای مهارکننده و تحریکی از هر دو گوش، تفاوت شدت صوت بین گوشها را تشخیص میدهد و اطلاعات مربوط به جهت صدا را به جسم ذوزنقهای (Trapezoid body) و هستههای منهلیسکوس جانبی (Lateral lemniscus nuclei) منتقل میکند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) هسته میانی زیتون فوقانی
❌ نادرست است. این هسته اختلاف زمانی (ITD) را تشخیص میدهد و به صوتهای با فرکانس پایین حساس است، نه اختلاف شدت.
گزینه ب) هسته جانبی زیتون فوقانی
✅ درست است. این هسته اختلاف شدت صوت بین گوشها (IID) را پردازش کرده و برای تعیین جهت صوتهای با فرکانس بالا اهمیت دارد.
گزینه ج) جسم ذوزنقهای به صورت دو طرفه
❌ نادرست است. جسم ذوزنقهای مسیر عبور سیگنالها است اما مرکز تشخیص اختلاف شدت صدا نیست.
گزینه د) هستههای لمنیسکوس کناری
❌ نادرست است. این هستهها اطلاعات صوتی را انتقال میدهند اما مسئول تشخیص IID نیستند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
تشخیص جهت صوت بر اساس اختلاف شدت صدا (IID) توسط هسته جانبی زیتون فوقانی (Lateral superior olive) انجام میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
سندرم بیتوجهی Neglect syndrome به علت ضایعه در کدام ناحیه از قشر مغز است؟
الف) آهیانه خلفی
ب) جلوی پیشانی
ج) پیشانی میانی
د) تحتانی گیجگاهی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سندرم بیتوجهی (Neglect syndrome)، لوب آهیانه خلفی (Posterior parietal cortex)، توجه فضایی (Spatial attention)، ادغام حسی (Sensory integration)، نیمهفلج توجهی (Hemispatial neglect)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
سندرم بیتوجهی (Neglect syndrome) یک اختلال توجه فضایی (Spatial attention) است که باعث میشود فرد نیمهای از فضای پیرامون خود را نادیده بگیرد، معمولاً سمت مقابل ضایعه مغزی. این سندرم معمولاً پس از ضایعه در لوب آهیانه خلفی (Posterior parietal cortex) ایجاد میشود، زیرا این ناحیه مسئول ادغام اطلاعات حسی چندگانه (Multisensory integration) و مدیریت توجه فضایی است.
ضایعه در لوب آهیانه توانایی پردازش اطلاعات از سمت مقابل بدن و فضا را کاهش میدهد و منجر به بیتوجهی به سمت مقابل ضایعه میشود.
سایر نواحی مانند لوب پیشانی یا لوب گیجگاهی نقش ثانویه دارند، اما مرکز اصلی توجه فضایی و ادغام حسی در آهیانه خلفی قرار دارد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) آهیانه خلفی
✅ درست است. ضایعه در Posterior parietal cortex باعث سندرم بیتوجهی (Neglect syndrome) میشود.
گزینه ب) جلوی پیشانی
❌ نادرست است. لوب پیشانی در تصمیمگیری و برنامهریزی حرکتی نقش دارد، نه تمرکز اصلی در توجه فضایی.
گزینه ج) پیشانی میانی
❌ نادرست است. ناحیه میانی پیشانی بیشتر در کنترل اجرایی و رفتار اجتماعی دخیل است، نه بیتوجهی فضایی.
گزینه د) تحتانی گیجگاهی
❌ نادرست است. لوب گیجگاهی تحتانی در پردازش شنیداری و زبان نقش دارد و مرکز اصلی بیتوجهی نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
سندرم بیتوجهی (Neglect syndrome) ناشی از ضایعه در لوب آهیانه خلفی (Posterior parietal cortex) است و باعث ناتوانی در پردازش و توجه به نیمه مقابل فضای محیط میشود.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
در آفازی هدایتی صدمه به کدام ناحیه وارد شده است و نحوه سخن گفتن فرد چگونه است؟
الف) ناحیه بروکا – غیرسلیس
ب) نواحی ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ برودمن – سلیس
ج) ناحیه ورنیکه – سلیس
د) نواحی ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ برودمن – غیرسلیس
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: آفازی هدایتی (Conduction aphasia)، نواحی برودمن 40 و 41 و 42 (Brodmann areas 40, 41, 42)، ارتباط بین بروکا و ورنیکه (Arcuate fasciculus), سلیس بودن گفتار (Fluent speech), تکرار کلمات (Repetition), درک زبان (Language comprehension)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
آفازی هدایتی (Conduction aphasia) نوعی اختلال زبانی است که ناشی از آسیب در مسیر ارتباطی بین ناحیه ورنیکه و بروکا (Arcuate fasciculus) است، اما خود نواحی اصلی ورنیکه و بروکا تا حد زیادی سالم باقی میمانند.
نواحی برودمن 40 و 41 و 42 (Brodmann areas 40, 41, 42) شامل لوب آهیانهای سوپریور و قشر شنوایی اولیه میشوند که در انتقال و پردازش اطلاعات زبانی بین ورنیکه و بروکا نقش دارند.
افراد مبتلا به آفازی هدایتی معمولاً گفتار سلیس (Fluent speech) دارند و درک زبان (Comprehension) نسبتا سالم است، اما تکرار کلمات (Repetition) مختل است و اغلب دچار اشتباهات صوتی و واژگانی میشوند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) ناحیه بروکا – غیرسلیس
❌ نادرست است. آسیب به بروکا باعث آفازی غیرسلیس (Non-fluent aphasia) میشود، نه آفازی هدایتی.
گزینه ب) نواحی ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ برودمن – سلیس
✅ درست است. آسیب به این نواحی مسیر ارتباطی بین ورنیکه و بروکا را مختل میکند و گفتار سلیس با مشکل تکرار و تصحیح خطا ایجاد میشود.
گزینه ج) ناحیه ورنیکه – سلیس
❌ نادرست است. آسیب مستقیم به ورنیکه باعث آفازی سلیس با درک ضعیف زبان (Wernicke’s aphasia) میشود، نه آفازی هدایتی.
گزینه د) نواحی ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ برودمن – غیرسلیس
❌ نادرست است. گفتار فرد سلیس باقی میماند، بنابراین غیرسلیس نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در آفازی هدایتی (Conduction aphasia)، آسیب به نواحی برودمن 40, 41 و 42 باعث گفتار سلیس با مشکل در تکرار کلمات میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
acalculia در اثر ضایعه کدام لوب مغزی زیر ایجاد میشود؟
الف) تمپورال
ب) اکسی پیتال
ج) فرونتال
د) پاریتال
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: از نظر سنجش پزشکی گزینه «ج» است اما…
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: آکولکولیا (Acalculia)، لوب پاریتال (Parietal lobe)، پردازش عددی و ریاضی (Numerical and mathematical processing), آسیب مغزی (Brain lesion), حافظه کاری عددی (Working numerical memory)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
آکولکولیا (Acalculia) یک اختلال شناختی است که باعث ناتوانی در انجام محاسبات ریاضی ساده میشود، حتی در صورتی که هوش و حافظه زبانی فرد سالم باشد. این اختلال اغلب ناشی از آسیب در لوب پاریتال (Parietal lobe) است، به ویژه ناحیهای که پردازش عددی و نمایهسازی فضایی-عددی (Spatial-numerical processing) را انجام میدهد.
لوب پاریتال (Parietal lobe) در ادغام اطلاعات حسی و فضایی و همچنین پردازش مفاهیم عددی و ریاضی نقش حیاتی دارد.
آسیب به این ناحیه باعث میشود فرد اعداد را درک کند اما توانایی انجام محاسبات منطقی و ترتیبی را از دست بدهد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) تمپورال (Temporal)
❌ نادرست است. لوب تمپورال عمدتاً در شنوایی، زبان و حافظه بلندمدت نقش دارد و مسئول پردازش عددی نیست.
گزینه ب) اکسی پیتال (Occipital)
❌ نادرست است. لوب پسسری بیشتر در پردازش بینایی نقش دارد و آکولکولیا ناشی از ضایعه آن نیست.
گزینه ج) فرونتال (Frontal)
❌ نادرست است. لوب جلوی پیشانی (Frontal) در برنامهریزی حرکتی، رفتار اجرایی و تصمیمگیری نقش دارد اما مرکز اصلی پردازش عددی و محاسبات نیست.
گزینه د) پاریتال (Parietal)
✅ درست است. آکولکولیا (Acalculia) معمولاً ناشی از آسیب در لوب پاریتال است که پردازش عددی و ریاضی را کنترل میکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
آکولکولیا (Acalculia) ناشی از ضایعه لوب پاریتال (Parietal lobe) است و باعث ناتوانی در انجام محاسبات ریاضی میشود.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
تمام موارد از مشخصات فیبرهای موازی مخچه هستند، بجز:
الف) آکسون سلولهای گرانولار هستند.
ب) گلوتامات آزاد میکنند.
ج) پتانسیلهای عمل ساده تولید میکنند.
د) سلولهای سبدی را مهار میکنند.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: فیبرهای موازی (Parallel fibers)، سلولهای گرانولار (Granule cells), گلوتامات (Glutamate), پتانسیل عمل ساده (Simple action potentials), مهار سلولهای سبدی (Inhibition of basket cells), مخچه (Cerebellum)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
فیبرهای موازی (Parallel fibers) آکسونهای سلولهای گرانولار (Granule cells) در مخچه (Cerebellum) هستند و نقش اصلی آنها در انتقال اطلاعات تحریکی به سلولهای پورکنژ (Purkinje cells) و سایر اینترنورونها میباشد.
این فیبرها گلوتامات (Glutamate) به عنوان ناقل عصبی تحریکی (Excitatory neurotransmitter) آزاد میکنند.
فیبرهای موازی پتانسیلهای عمل ساده (Simple action potentials) تولید میکنند، نه پتانسیلهای پیچیده مانند سلولهای پورکنژ.
این فیبرها سلولهای پورکنژ و سایر اینترنورونهای مهاری را تحریکی میکنند و به صورت مستقیم سلولهای سبدی (Basket cells) را مهار نمیکنند؛ سلولهای سبدی به طور مستقل سلولهای پورکنژ را مهار میکنند و فیبرهای موازی آنها را تحریک میکنند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) آکسون سلولهای گرانولار هستند
✅ درست است. فیبرهای موازی در واقع آکسونهای گرانولار سلولها هستند.
گزینه ب) گلوتامات آزاد میکنند
✅ درست است. فیبرهای موازی ناقل عصبی تحریکی گلوتامات آزاد میکنند.
گزینه ج) پتانسیلهای عمل ساده تولید میکنند
✅ درست است. این فیبرها پتانسیل عمل ساده دارند و سیگنال تحریکی را منتقل میکنند.
گزینه د) سلولهای سبدی را مهار میکنند
❌ نادرست است. فیبرهای موازی سلولهای سبدی را تحریک میکنند نه مهار؛ سلولهای سبدی خودشان مهارکننده سلولهای پورکنژ هستند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
تمام موارد ذکر شده از ویژگیهای فیبرهای موازی (Parallel fibers) صحیح است، به جز اینکه آنها سلولهای سبدی را مهار نمیکنند.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدام لایههای جسم زانویی کناری چپ اطلاعات را از چشم سمت راست دریافت میکند؟
الف) ۲، ۳ و ۵
ب) ۲، ۴ و ۶
ج) ۱، ۴ و ۶
د) ۱، ۵ و ۶
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: جسم زانویی کناری (Lateral geniculate body, LGB)، لایهها (Layers), مسیر بینایی (Visual pathway), چشم سمت راست (Right eye), نیمه بینایی مقابل (Contralateral visual field)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
جسم زانویی کناری (Lateral geniculate body, LGB) یک مرکز ادغام و پردازش اولیه اطلاعات بینایی در مسیر بینایی است که سیگنالها را از شبکیه چشمها به قشر پسسری (Occipital cortex) منتقل میکند.
LGB شامل شش لایه است که اطلاعات چشم راست و چپ به صورت متناوب و کنترالترال و ایپسیلترال دریافت میشود:
لایههای 1، 4 و 6: سیگنالها را از چشم مقابل (Contralateral eye) دریافت میکنند.
لایههای 2، 3 و 5: سیگنالها را از چشم همان سمت (Ipsilateral eye) دریافت میکنند.
بنابراین، جسم زانویی کناری چپ (Left LGB) اطلاعات مربوط به چشم راست (Right eye / Contralateral) را از لایههای 1، 4 و 6 دریافت میکند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) ۲، ۳ و ۵
❌ نادرست است. این لایهها سیگنالها را از چشم ایپسیلترال (چپ) دریافت میکنند.
گزینه ب) ۲، ۴ و ۶
❌ نادرست است. لایه 2 ایپسیلترال است و بنابراین ترکیب صحیح نیست.
گزینه ج) ۱، ۴ و ۶
✅ درست است. این لایهها سیگنالها را از چشم مقابل (Right eye) دریافت میکنند.
گزینه د) ۱، ۵ و ۶
❌ نادرست است. لایه 5 ایپسیلترال است و شامل چشم مقابل نمیشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
لایههای ۱، ۴ و ۶ جسم زانویی کناری چپ (Left LGB) مسئول دریافت اطلاعات از چشم راست (Right eye) هستند.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام ناحیه زیر در دید رنگی دخالت دارد؟
الف) V3A
ب) V5
ج) V6
د) V8
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: دید رنگی (Color vision)، ناحیه V8، قشر پسسری (Occipital cortex)، پردازش رنگ (Color processing)، مسیر بینایی (Visual pathway)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
دید رنگی (Color vision) در مغز توسط نواحی خاصی از قشر پسسری (Occipital cortex) پردازش میشود.
ناحیه V8 یکی از مراکز اصلی پردازش رنگ است و اطلاعات مربوط به طیف رنگها و تشخیص رنگها را دریافت و تحلیل میکند.
سایر نواحی بینایی مانند:
V3A در پردازش اشکال و عمق نقش دارد.
V5 (MT) مسئول حرکت و سرعت اجسام است.
V6 در ادغام بینایی و حرکتی و پردازش حرکت گسترده در میدان بینایی دخیل است، اما پردازش رنگ ندارد.
بنابراین، V8 مرکز اختصاصی پردازش رنگ در مغز است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) V3A
❌ نادرست است. این ناحیه مرتبط با پردازش اشکال و حرکت فضایی است، نه رنگ.
گزینه ب) V5
❌ نادرست است. V5 مسئول پردازش حرکت میباشد.
گزینه ج) V6
❌ نادرست است. V6 در ادغام حرکتی و بینایی محیطی نقش دارد، نه پردازش رنگ.
گزینه د) V8
✅ درست است. ناحیه V8 مرکز اصلی دید رنگی (Color vision) است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
دید رنگی توسط ناحیه V8 در قشر پسسری (Occipital cortex) پردازش میشود و سایر نواحی بینایی در رنگ دخالت ندارند.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدام گزینه در مورد گیرندههای دوپامینی و اثر دوپامین در عقدههای قاعدهای درست است؟
الف) D1 تحریکی _ D2 مهاری
ب) D1 مهاری _ D2 تحریکی
ج) فقط دارای گیرنده D1 است که اثر مهاری دارد.
د) فقط دارای گیرنده D2 است که اثر تحریکی دارد.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گیرندههای دوپامینی (Dopamine receptors)، D1، D2، عقدههای قاعدهای (Basal ganglia)، مسیر مستقیم (Direct pathway)، مسیر غیرمستقیم (Indirect pathway)، اثر تحریکی و مهاری (Excitatory and inhibitory effects)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در عقدههای قاعدهای (Basal ganglia)، دو مسیر اصلی حرکتی وجود دارد:
مسیر مستقیم (Direct pathway): با گیرندههای D1 در نورونهای GABAergic فعال میشود. دوپامین از طریق D1 باعث تحریک این مسیر (Excitatory effect) میشود و حرکت را تسهیل میکند.
مسیر غیرمستقیم (Indirect pathway): با گیرندههای D2 در نورونهای GABAergic مرتبط است. دوپامین از طریق D2 باعث مهار این مسیر (Inhibitory effect) میشود، که باعث کاهش سرکوب حرکتی و تسهیل حرکت میگردد.
بنابراین، D1 تحریکی و D2 مهاری است و اثر دوپامین در عقدههای قاعدهای با تقویت مسیر مستقیم و مهار مسیر غیرمستقیم حرکت را تسهیل میکند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) D1 تحریکی _ D2 مهاری
✅ درست است. D1 مسیر مستقیم را تحریک و D2 مسیر غیرمستقیم را مهار میکند.
گزینه ب) D1 مهاری _ D2 تحریکی
❌ نادرست است. ترتیب اثرات دقیق برعکس است.
گزینه ج) فقط دارای گیرنده D1 است که اثر مهاری دارد
❌ نادرست است. هر دو گیرنده D1 و D2 در عقدههای قاعدهای وجود دارند و اثر D1 تحریکی است.
گزینه د) فقط دارای گیرنده D2 است که اثر تحریکی دارد
❌ نادرست است. هر دو گیرنده حضور دارند و اثر D2 مهاری است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در عقدههای قاعدهای، D1 تحریکی و D2 مهاری عمل میکنند و اثر دوپامین با تسهیل حرکت از طریق مسیر مستقیم و غیرمستقیم همراه است.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
مرکز تشنگی و گرسنگی در هیپوتالاموس به ترتیب در کجا قرار دارد؟
الف) هسته قوسی – شکمی میانی
ب) فوقانی جانبی – هسته قوسی
ج) پاراونتریکولار – فوقانی جانبی
د) شکمی میانی – کناری
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: هیپوتالاموس (Hypothalamus)، مرکز تشنگی (Thirst center)، مرکز گرسنگی (Hunger center)، هستههای جانبی (Lateral nuclei)، هسته قوسی (Arcuate nucleus)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
هیپوتالاموس (Hypothalamus) نقش حیاتی در تنظیم نیازهای حیاتی بدن مانند گرسنگی و تشنگی دارد.
مرکز تشنگی (Thirst center) در هسته جانبی فوقانی (Lateral hypothalamic area / Superior lateral nucleus) واقع شده است و کنترل مصرف آب و احساس تشنگی را بر عهده دارد.
مرکز گرسنگی (Hunger center) در هسته قوسی (Arcuate nucleus) قرار دارد و با ترشح نوروپپتیدها و تنظیم اشتها باعث تحریک مصرف غذا میشود.
این مراکز با هم کار میکنند تا تعادل انرژی و آب بدن حفظ شود.
بررسی گزینهها
گزینه الف) هسته قوسی – شکمی میانی
❌ نادرست است. ترتیب و محل دقیق با این گزینه مطابقت ندارد.
گزینه ب) فوقانی جانبی – هسته قوسی
✅ درست است. مرکز تشنگی در هسته جانبی فوقانی و مرکز گرسنگی در هسته قوسی قرار دارد.
گزینه ج) پاراونتریکولار – فوقانی جانبی
❌ نادرست است. هسته پاراونتریکولار بیشتر در تنظیم هورمونی و انتشار وازوپرسین دخیل است و مرکز تشنگی نیست.
گزینه د) شکمی میانی – کناری
❌ نادرست است. محل دقیق مراکز تشنگی و گرسنگی با این گزینه مطابقت ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مرکز تشنگی (Thirst) در هسته جانبی فوقانی و مرکز گرسنگی (Hunger) در هسته قوسی (Arcuate nucleus) هیپوتالاموس قرار دارد.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
در سیستم عصبی سمپاتیک نورآدرنالین همراه با کدام نوروپپتیدها آزاد میشود؟
الف) VIP و NPY
ب) NPY و ATP
ج) CGRP و NO
د) CGRP و ATP
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سیستم عصبی سمپاتیک (Sympathetic nervous system)، نورآدرنالین (Norepinephrine), نوروپپتید Y (Neuropeptide Y, NPY), ATP، آزادسازی همزمان (Co-transmission), نورونهای پسسیناپسی (Postganglionic neurons)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در سیستم عصبی سمپاتیک (Sympathetic nervous system)، نورونهای پسسیناپسی نورآدرنالین (Norepinephrine) را به عنوان ناقل عصبی اصلی تحریکی (Primary excitatory neurotransmitter) آزاد میکنند.
این نورونها همچنین میتوانند چند نوروپپتید یا نوروترانسمیتر دیگر را همزمان آزاد کنند (Co-transmission) تا اثرات متنوع و دقیق بر اندامهای هدف ایجاد شود.
از جمله این نوروپپتیدها، ATP و Neuropeptide Y (NPY) هستند که:
ATP: اثر تحریکی سریع روی گیرندههای P2 ایجاد میکند.
NPY: اثرات طولانیمدت و مهاری بر فعالیت اندام هدف دارد و پاسخ سمپاتیک را تنظیم میکند.
بنابراین، در سیستم سمپاتیک، نورآدرنالین همزمان با NPY و ATP آزاد میشود.
بررسی گزینهها
گزینه الف) VIP و NPY
❌ نادرست است. VIP در سیستم پاراسمپاتیک بیشتر نقش دارد، نه سمپاتیک.
گزینه ب) NPY و ATP
✅ درست است. نورآدرنالین همراه با NPY و ATP در سیستم سمپاتیک آزاد میشود.
گزینه ج) CGRP و NO
❌ نادرست است. CGRP و NO بیشتر در انتقال درد و واسطههای عروقی دخیل هستند، نه در نورونهای پسسیناپسی سمپاتیک.
گزینه د) CGRP و ATP
❌ نادرست است. CGRP در سیستم سمپاتیک نقش اصلی ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در سیستم عصبی سمپاتیک، نورآدرنالین همراه با NPY و ATP آزاد میشود و باعث ایجاد پاسخهای سریع و طولانی بر اندام هدف میگردد.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
خانواده T2R موجب درک کدام مزه زیر میشود؟
الف) ترشی
ب) شیرینی
ج) اومامی
د) تلخی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گیرندههای چشایی T2R (T2R taste receptors)، مزه تلخی (Bitter taste)، مزه شیرینی (Sweet taste)، مزه ترشی (Sour taste)، مزه اومامی (Umami taste)، سلولهای چشایی (Taste cells)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
خانواده گیرندههای T2R (T2R taste receptors) در سلولهای چشایی (Taste cells) مسئول شناسایی مزه تلخی (Bitter taste) هستند.
این گیرندهها به ترکیبات شیمیایی تلخ موجود در غذاها و سموم حساس هستند و با فعال شدنشان، سیگنال عصبی به مغز منتقل میشود تا فرد طعم تلخ را احساس کند.
سایر مزهها توسط خانوادههای دیگر گیرندهها شناسایی میشوند:
ترشی (Sour): کانالهای یون پروتون
شیرینی (Sweet): T1R2/T1R3
اومامی (Umami): T1R1/T1R3
بنابراین، T2R به طور اختصاصی تلخی (Bitter) را شناسایی میکند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) ترشی (Sour)
❌ نادرست است. مزه ترشی توسط کانالهای پروتون شناسایی میشود.
گزینه ب) شیرینی (Sweet)
❌ نادرست است. شیرینی توسط گیرندههای T1R2/T1R3 تشخیص داده میشود.
گزینه ج) اومامی (Umami)
❌ نادرست است. اومامی توسط T1R1/T1R3 شناسایی میشود.
گزینه د) تلخی (Bitter)
✅ درست است. خانواده T2R مسئول تشخیص مزه تلخ است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
گیرندههای T2R در سلولهای چشایی موجب درک مزه تلخی (Bitter taste) میشوند.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
مکانیسم اثر مواد بودار بر گیرندههای بویایی کدام مورد زیر است؟
الف) افزایش میزان cGMP
ب) افزایش میزان cAMP
ج) باز شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به ولتاژ
د) بسته شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به cGMP
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گیرندههای بویایی (Olfactory receptors)، مواد بودار (Odorants)، مسیر cAMP، کانالهای یونی (Ion channels), دپلاریزاسیون (Depolarization), نورونهای بویایی (Olfactory neurons)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
گیرندههای بویایی (Olfactory receptors) روی ناحیه مخاطی بینی (Olfactory epithelium) قرار دارند و به مولکولهای بودار (Odorants) حساس هستند.
اتصال ماده بودار به گیرنده، فعالسازی پروتئین G و مسیر آدنیلیل سیکلاز (Adenylyl cyclase) را ایجاد میکند.
آدنیلیل سیکلاز باعث افزایش سطح cAMP در نورونهای بویایی (Olfactory neurons) میشود.
افزایش cAMP باعث باز شدن کانالهای کلسیمی و سدیمی وابسته به cAMP میشود که دپلاریزاسیون و تولید پتانسیل عمل (Action potential) را ایجاد میکند و سیگنال بویایی به لوب پیشانی و سایر مراکز مغزی منتقل میشود.
بنابراین، مکانیسم اصلی اثر مواد بودار افزایش cAMP و باز شدن کانالهای یونی وابسته به آن است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) افزایش میزان cGMP
❌ نادرست است. مسیر بویایی cAMP محور است، نه cGMP.
گزینه ب) افزایش میزان cAMP
✅ درست است. فعالسازی گیرندههای بویایی باعث افزایش cAMP میشود.
گزینه ج) باز شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به ولتاژ
❌ نادرست است. کانالهای اصلی بازشونده کانالهای Na⁺ و Ca²⁺ وابسته به cAMP هستند، نه پتاسیم وابسته به ولتاژ.
گزینه د) بسته شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به cGMP
❌ نادرست است. مسیر cGMP در بویایی نقش ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مکانیسم اثر مواد بودار بر گیرندههای بویایی (Olfactory receptors) با افزایش cAMP و فعال شدن کانالهای یونی وابسته به آن انجام میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
کدام بخش از عقدههای قاعدهای، میانجی عصبی تحریکی ترشح میکند؟
الف) بخش خارجی گلوبوس پالیدوس
ب) بخش داخلی گلوبوس پالیدوس
ج) پوتامن
د) هسته زیر تالاموسی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: عقدههای قاعدهای (Basal ganglia)، هسته زیرتالاموسی (Subthalamic nucleus, STN)، نوروترانسمیتر تحریکی (Excitatory neurotransmitter)، گلوتامات (Glutamate)، مسیر غیرمستقیم و مستقیم (Indirect and Direct pathways)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در عقدههای قاعدهای (Basal ganglia)، بیشتر ساختارها نورونهای مهاری (GABAergic, Inhibitory) دارند و انتقال عصبی آنها باعث مهار فعالیت مسیرهای حرکتی میشود.
هسته زیرتالاموسی (Subthalamic nucleus, STN) استثنا است و نورونهای آن تحریکی (Excitatory) هستند.
هسته زیرتالاموسی با ترشح گلوتامات (Glutamate) مسیر غیرمستقیم و هسته داخلی گلوبوس پالیدوس را تحریک میکند و نقش کلیدی در تنظیم و تعادل حرکت دارد.
سایر بخشها مانند پوتامن، گلوبوس پالیدوس داخلی و خارجی عمدتاً مهاری (GABAergic) عمل میکنند و انتقال تحریکی ندارند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) بخش خارجی گلوبوس پالیدوس
❌ نادرست است. این بخش مهاری است و نورونهای آن GABAergic هستند.
گزینه ب) بخش داخلی گلوبوس پالیدوس
❌ نادرست است. این بخش نیز مهاری عمل میکند.
گزینه ج) پوتامن
❌ نادرست است. نورونهای پوتامن مهاری (GABAergic) هستند و اثر تحریکی ندارند.
گزینه د) هسته زیرتالاموسی
✅ درست است. هسته زیرتالاموسی نورونهای تحریکی (Excitatory) و گلوتاماترژیک دارد و فعالیت مسیر غیرمستقیم را تحریک میکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در عقدههای قاعدهای (Basal ganglia)، تنها هسته زیرتالاموسی (Subthalamic nucleus) نورونهای تحریکی (Excitatory neurons) دارد و گلوتامات آزاد میکند.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدام ناحیه زیر در ارتباط با برنامهریزی و سازمانبندی اعمال حرکتی متوالی دخیل است؟
الف) موتور کورتکس اولیه
ب) قشر آهیانه خلفی
ج) ناحیه حرکتی مکمل
د) کورتکس حسی پیکری اولیه
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: برنامهریزی حرکتی (Motor planning)، سازمانبندی اعمال متوالی (Sequential movement organization)، ناحیه حرکتی مکمل (Supplementary motor area, SMA)، قشر حرکتی اولیه (Primary motor cortex), قشر آهیانهای (Parietal cortex), قشر حسی پیکری (Primary somatosensory cortex)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
برنامهریزی و سازمانبندی حرکات متوالی (Sequential motor planning) نیازمند همکاری بین چند ناحیه مغزی است، اما ناحیه حرکتی مکمل (Supplementary motor area, SMA) نقش کلیدی دارد:
SMA مسئول تعیین ترتیب و زمانبندی حرکات متوالی است و اطلاعات را به موتور کورتکس اولیه (Primary motor cortex) منتقل میکند تا حرکت اجرا شود.
موتور کورتکس اولیه بیشتر در اجرای مستقیم و نیرو دادن به عضلات نقش دارد، نه برنامهریزی.
قشر آهیانه خلفی در ادغام حسی-حرکتی و درک فضا دخیل است، نه برنامهریزی متوالی حرکتی.
کورتکس حسی پیکری اولیه مسئول دریافت و پردازش اطلاعات حسی از بدن است و ارتباط مستقیم با برنامهریزی حرکتی ندارد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) موتور کورتکس اولیه
❌ نادرست است. اجرای حرکت را انجام میدهد، نه برنامهریزی متوالی.
گزینه ب) قشر آهیانه خلفی
❌ نادرست است. در درک فضایی و ادغام حسی-حرکتی دخیل است، برنامهریزی حرکتی متوالی ندارد.
گزینه ج) ناحیه حرکتی مکمل (SMA)
✅ درست است. مسئول برنامهریزی و سازمانبندی حرکات متوالی است.
گزینه د) کورتکس حسی پیکری اولیه
❌ نادرست است. فقط اطلاعات حسی را پردازش میکند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
ناحیه حرکتی مکمل (Supplementary motor area, SMA) مسئول برنامهریزی و سازماندهی حرکات متوالی است و حرکت را به موتور کورتکس اولیه منتقل میکند.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام پدیده مربوط به یادگیری و حافظه صرفاً به صورت پیشسیناپسی انجام میگیرد؟
الف) حساس شدن کوتاه مدت
ب) تقویت طولانی مدت اولیه (Early- LTP)
ج) تقویت طولانی مدت تاخیری (Late -LTP)
د) تضعیف طولانی مدت (LTD)
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: یادگیری و حافظه (Learning and memory)، پیشسیناپسی (Presynaptic), حساس شدن کوتاه مدت (Short-term sensitization), تقویت طولانی مدت اولیه (Early-LTP), تقویت طولانی مدت تاخیری (Late-LTP), تضعیف طولانی مدت (Long-term depression, LTD), پلاستیسیته سیناپسی (Synaptic plasticity)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در فرآیندهای یادگیری و حافظه (Learning and memory)، تغییرات سیناپسی میتوانند پیشسیناپسی (Presynaptic) یا پسسیناپسی (Postsynaptic) باشند:
حساس شدن کوتاه مدت (Short-term sensitization) یک تغییر پیشسیناپسی است که با افزایش آزادسازی نوروترانسمیتر همراه است و نیازی به تغییرات ژنی یا پروتئینی ندارد.
Early-LTP (تقویت طولانی مدت اولیه) عمدتاً پسسیناپسی است و شامل افزایش حساسیت گیرندهها و فسفوریلاسیون پروتئینها میشود.
Late-LTP (تقویت طولانی مدت تاخیری) علاوه بر پسسیناپسی، نیازمند بیوسنتز پروتئین و تغییرات ساختاری است.
LTD (تضعیف طولانی مدت) معمولاً تغییرات پسسیناپسی و کاهش حساسیت گیرندهها را شامل میشود.
بنابراین، تنها پدیدهای که صرفاً پیشسیناپسی (Presynaptic) است، حساس شدن کوتاه مدت (Short-term sensitization) میباشد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) حساس شدن کوتاه مدت
✅ درست است. این پدیده پیشسیناپسی بوده و با افزایش آزادسازی نوروترانسمیتر همراه است.
گزینه ب) تقویت طولانی مدت اولیه (Early-LTP)
❌ نادرست است. عمدتاً پسسیناپسی است و تغییرات پیشسیناپسی محدود دارد.
گزینه ج) تقویت طولانی مدت تاخیری (Late-LTP)
❌ نادرست است. شامل تغییرات پسسیناپسی و ساختاری است و پیشسیناپسی صرف نیست.
گزینه د) تضعیف طولانی مدت (LTD)
❌ نادرست است. تغییرات پسسیناپسی بوده و صرفاً پیشسیناپسی نیست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
پدیدهای که فقط به صورت پیشسیناپسی در یادگیری و حافظه رخ میدهد، حساس شدن کوتاه مدت (Short-term sensitization) است.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
حافظه مهارتها و عادات جزو کدام مورد زیر است؟
الف) غیر مفهومی (explicit)
ب) روندی (Procedural)
ج) شرطی کلاسیک
د) اخباری (declarative)
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: حافظه مهارتها و عادات (Skill and habit memory)، حافظه روندی (Procedural memory)، حافظه غیرمفهومی (Implicit memory)، حافظه اخباری (Declarative memory)، شرطی کلاسیک (Classical conditioning)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
حافظه مهارتها و عادات (Skill and habit memory) بخشی از حافظه غیرمفهومی (Implicit memory) است و بدون نیاز به آگاهی یا یادآوری آگاهانه عمل میکند.
حافظه روندی (Procedural memory) زیرمجموعه حافظه غیرمفهومی است که شامل مهارتهای حرکتی، عادات و انجام کارهای خودکار میشود، مانند دوچرخهسواری یا تایپ کردن.
در مقابل:
حافظه اخباری (Declarative memory) شامل حقایق و رویدادها است که به یادآوری آگاهانه نیاز دارد.
شرطی کلاسیک (Classical conditioning) نوعی یادگیری است که پاسخ شرطی ایجاد میکند ولی جزو حافظه روندی نیست.
بنابراین، حافظه مهارتها و عادات (Skills and habits) جزو حافظه روندی (Procedural memory) میباشد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) غیرمفهومی (Explicit)
❌ نادرست است. غیرمفهومی همان Implicit است، اما نیاز به مشخص کردن نوع دارد؛ حافظه مهارتها روندی است.
گزینه ب) روندی (Procedural)
✅ درست است. مهارتها و عادات در Procedural memory ذخیره میشوند.
گزینه ج) شرطی کلاسیک (Classical conditioning)
❌ نادرست است. شرطی کلاسیک نوعی یادگیری است ولی حافظه روندی محسوب نمیشود.
گزینه د) اخباری (Declarative)
❌ نادرست است. حافظه اخباری مربوط به حقایق و رویدادها است، نه مهارتها و عادات.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
حافظه مهارتها و عادات (Skill and habit memory) جزء حافظه روندی (Procedural memory) است و بدون نیاز به آگاهی آگاهانه انجام میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
کدام بخش از مخچه در یادگیری حرکتی نقش اصلی را دارد؟
الف) سلول گرانولار
ب) فیبر خزهای
ج) فیبر بالارونده
د) فیبر موازی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مخچه (Cerebellum), یادگیری حرکتی (Motor learning), فیبر بالارونده (Climbing fibers), سلول پورکینژه (Purkinje cells), پلاستیسیته سیناپسی (Synaptic plasticity), تقویت طولانی مدت (LTP), تضعیف طولانی مدت (LTD)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
یادگیری حرکتی (Motor learning) در مخچه به تعدیل و هماهنگی حرکات دقیق مربوط است و بیشتر از طریق تغییرات سیناپسی در سلولهای پورکینژه (Purkinje cells) صورت میگیرد.
فیبرهای بالارونده (Climbing fibers) که از هستههای زیز تالاموسی (Inferior olive) منشاء میگیرند، نقش کلیدی در ایجاد پتانسیلهای عمل قوی و پلاستیسیته سیناپسی در سلولهای پورکینژه دارند.
این فیبرها باعث تضعیف طولانی مدت (LTD) در سیناپسهای موازی-پورکینژه میشوند که پایه یادگیری حرکتی و تطبیق حرکات است.
سایر بخشها:
فیبر موازی (Parallel fibers): انتقال اطلاعات حسی و حرکتی گسترده به پورکینژه
سلول گرانولار: انتقال اطلاعات از فیبرهای موازی
پورکینژه: سلول خروجی اصلی مخچه، محل دریافت سیگنالها و اجرای پلاستیسیته
بنابراین، فیبر بالارونده (Climbing fibers) نقش اصلی در یادگیری حرکتی دارند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) سلول گرانولار
❌ نادرست است. سلولهای گرانولار انتقالدهنده اطلاعات هستند ولی نقش اصلی در یادگیری حرکتی ندارند.
گزینه ب) فیبر خزهای
❌ نادرست است. این گزینه مشابه فیبر بالارونده نیست و کمتر به یادگیری حرکتی اختصاص دارد.
گزینه ج) فیبر بالارونده (Climbing fibers)
✅ درست است. این فیبرها پایه یادگیری حرکتی و پلاستیسیته سیناپسی در پورکینژه هستند.
گزینه د) فیبر موازی (Parallel fibers)
❌ نادرست است. فیبر موازی اطلاعات گسترده منتقل میکند ولی نقش اصلی یادگیری حرکتی ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در مخچه (Cerebellum)، فیبر بالارونده (Climbing fibers) مسئول یادگیری حرکتی (Motor learning) و ایجاد پلاستیسیته سیناپسی در سلولهای پورکینژه هستند.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
مخچه مخی (Cerebellocerebellum) کدام مورد زیر را کنترل میکند؟
الف) برنامه ریزی حرکتی
ب) تعادل
ج) انجام اعمال حرکتی
د) حرکات چشم
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مخچه مخی (Cerebellocerebellum)، برنامهریزی حرکتی (Motor planning)، لوب نیمکرهای مخچه (Cerebellar hemispheres), سلولهای پورکینژه (Purkinje cells), مسیرهای حرکتی (Motor pathways)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مخچه مخی (Cerebellocerebellum) بخش عمدهای از لوب نیمکرهای مخچه (Cerebellar hemispheres) است که با موتور کورتکس (Motor cortex) ارتباط دارد و نقش اصلی آن برنامهریزی حرکتی (Motor planning) و هماهنگی حرکات پیچیده است.
این بخش در طراحی توالی حرکات، زمانبندی و دقت حرکات ظریف دخیل است.
اطلاعات از کورتکس حرکتی به مخچه مخی ارسال میشود و پس از پردازش، به نواحی حرکتی مغز بازمیگردد تا حرکت با دقت اجرا شود.
سایر بخشهای مخچه عملکرد متفاوت دارند:
مخچه قدامی و تحتانی (Spinocerebellum): تعادل و انجام اعمال حرکتی
مخچه دهلیزی (Vestibulocerebellum): کنترل تعادل و حرکات چشم
بنابراین، مخچه مخی (Cerebellocerebellum) مسئول برنامهریزی حرکتی (Motor planning) است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) برنامهریزی حرکتی (Motor planning)
✅ درست است. مخچه مخی حرکات پیچیده و برنامهریزی توالی حرکات را کنترل میکند.
گزینه ب) تعادل (Balance)
❌ نادرست است. تعادل عمدتاً توسط مخچه دهلیزی و مخچه قدامی کنترل میشود.
گزینه ج) انجام اعمال حرکتی (Execution of movement)
❌ نادرست است. انجام حرکات توسط مخچه قدامی (Spinocerebellum) تسهیل میشود.
گزینه د) حرکات چشم (Eye movements)
❌ نادرست است. حرکات چشم توسط Vestibulocerebellum کنترل میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
مخچه مخی (Cerebellocerebellum) مسئول برنامهریزی حرکتی (Motor planning) و هماهنگی حرکات پیچیده بدن است.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
انتقال سیگنالهای حرکت اشیاء به ترتیب توسط کدام نوع سلول هسته زانویی کناری و به کدام لایه کورتکس بینایی اولیه (V1) میرسد؟
الف) سلولهای بزرگ – لایه III
ب) سلولهای کوچک – لایه IVc بتا
ج) سلولهای بزرگ – لایه IVB
د) سلولهای کوچک- لایه III
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: هسته زانویی کناری (Lateral geniculate nucleus, LGN)، انتقال سیگنال حرکت (Motion signal transmission), سلولهای بزرگ (Magnocellular cells), کورتکس بینایی اولیه V1 (Primary visual cortex), لایه IVB، مسیر magnocellular
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در مسیر بینایی، سیگنالهای مربوط به حرکت اشیاء (Motion signals) عمدتاً از سلولهای بزرگ (Magnocellular cells) در هسته زانویی کناری (LGN) شروع میشوند.
این سلولها حساس به تغییرات سریع در نور و حرکت (High temporal resolution) هستند و اطلاعات حرکتی و مکانیابی سریع اشیاء را منتقل میکنند.
سیگنالهای Magnocellular به لایه IVB کورتکس بینایی اولیه (V1) میرسند، جایی که پردازش جهت و سرعت حرکت انجام میشود.
سایر سلولها و مسیرها:
سلولهای کوچک (Parvocellular cells) عمدتاً اطلاعات رنگ و جزئیات فضایی را منتقل میکنند و به لایه IVc β میروند.
لایه III دریافتکننده بیشتر سیگنالهای Parvocellular است و نقش اصلی در پردازش حرکت ندارد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) سلولهای بزرگ – لایه III
❌ نادرست است. سلولهای بزرگ به لایه IVB منتقل میشوند، نه لایه III.
گزینه ب) سلولهای کوچک – لایه IVc بتا
❌ نادرست است. سلولهای کوچک مربوط به رنگ و جزئیات فضایی هستند، نه حرکت.
گزینه ج) سلولهای بزرگ – لایه IVB
✅ درست است. Magnocellular cells اطلاعات حرکت را به لایه IVB منتقل میکنند.
گزینه د) سلولهای کوچک – لایه III
❌ نادرست است. این مسیر مرتبط با حرکت نیست، بلکه پردازش رنگ و شکل است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
سیگنالهای حرکت اشیاء (Motion signals) توسط سلولهای بزرگ (Magnocellular cells) هسته زانویی کناری و به لایه IVB کورتکس بینایی اولیه (V1) منتقل میشوند.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام مورد در رابطه با عملکرد مدارهای عقدههای قاعدهای صحیح است؟
الف) همیبالیسم ناشی از ضایعات گلوبوس پالیدوس است.
ب) آتتوز به دنبال ضایعات ساب تالاموس نمایان میگردد.
ج) پوتامن مستقیماً به هسته VPM تالاموس در ارتباط است.
د) ضایعات ماده سیاه منجر به لرزش عضلات و آکینزی اندامها میگردد.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: عقدههای قاعدهای (Basal ganglia), مدارهای حرکتی (Motor circuits), ماده سیاه (Substantia nigra), لرزش عضلات (Tremor), آکینزی (Akinesia), پوتامن (Putamen), گلوبوس پالیدوس (Globus pallidus), هسته سابتالاموس (Subthalamic nucleus), تالاموس (Thalamus)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
عقدههای قاعدهای (Basal ganglia) مسئول کنترل و تنظیم حرکات ارادی و الگوهای حرکتی هستند. عملکرد این مدارها به همکاری بین بخشهای مختلف بستگی دارد:
ماده سیاه (Substantia nigra pars compacta) ترشح دوپامین دارد که مسیرهای مستقیم و غیرمستقیم را تنظیم میکند و کنترل حرکت را تسهیل میکند. ضایعه این ناحیه منجر به آکینزی (کاهش حرکت) و لرزش (Tremor) میشود، همانند بیماری پارکینسون.
گلوبوس پالیدوس ضایعات آن باعث همیبالیسم نمیشود بلکه تنظیم مسیرهای حرکتی را مختل میکند.
هسته سابتالاموس ضایعه آن باعث همیبالیسم میشود، نه آتتوز.
پوتامن به هستههای تالاموس VA/VL متصل است، نه VPM که مربوط به حس پیکری است.
بنابراین، عملکرد صحیح مرتبط با ضایعات ماده سیاه و لرزش عضلات و آکینزی اندامها است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) همیبالیسم ناشی از ضایعات گلوبوس پالیدوس است
❌ نادرست است. همیبالیسم بیشتر ناشی از ضایعات سابتالاموس است.
گزینه ب) آتتوز به دنبال ضایعات سابتالاموس نمایان میگردد
❌ نادرست است. آتتوز معمولاً با ضایعات پوتامن و گلوبوس پالیدوس مرتبط است، نه سابتالاموس.
گزینه ج) پوتامن مستقیماً به هسته VPM تالاموس در ارتباط است
❌ نادرست است. پوتامن بیشتر با هستههای VA/VL تالاموس در ارتباط است، نه VPM.
گزینه د) ضایعات ماده سیاه منجر به لرزش عضلات و آکینزی اندامها میگردد
✅ درست است. ضایعات Substantia nigra باعث علائم پارکینسونی میشوند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
ضایعات ماده سیاه (Substantia nigra) باعث لرزش عضلات (Tremor) و آکینزی (Akinesia) اندامها میشوند.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدام مورد در رابطه با خواب REM صحیح است؟
الف) راه رفتن در خواب و کابوسهای شبانه
ب) در نوزادان نارس عمده خواب از نوع REM است.
ج) با ترشح سروتونین از هستههای پل مغزی ایجاد میشود.
د) اسپایکهای پلی- زانویی – پس سری (PGO) از نشانههای خواب REM نیست.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: خواب REM (REM sleep)، نوزادان نارس (Preterm infants)، هستههای پل (Pontine nuclei)، سروتونین (Serotonin)، اسپایکهای پلیزانویی پسسری (PGO waves), فعالیت مغزی، کابوس شبانه (Nightmares), راه رفتن در خواب (Sleepwalking)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
خواب REM (Rapid Eye Movement) مرحلهای از خواب است که با حرکات سریع چشم، رؤیاها و کاهش تونوس عضلانی مشخص میشود. ویژگیهای آن شامل:
در نوزادان نارس، اکثر خوابها از نوع REM هستند که نقش حیاتی در رشد مغزی و شکلگیری مدارهای عصبی دارد.
در افراد بزرگسال، REM کمتر است و شامل رویای زنده و حرکات سریع چشم میشود.
PGO waves (Spikes in pontine-geniculate-occipital regions) از ویژگیهای مشخصه خواب REM هستند.
خواب REM با فعال شدن مسیرهای کولینرژیک پل و مهار تونوس عضلانی توسط سیستم عصبی مرکزی ایجاد میشود، نه ترشح سروتونین مستقیم.
پدیدههایی مانند راه رفتن در خواب و کابوسهای شبانه معمولاً در خواب غیرREM (NREM) اتفاق میافتند، نه REM.
بنابراین، ویژگی صحیح مرتبط با REM در نوزادان نارس است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) راه رفتن در خواب و کابوسهای شبانه
❌ نادرست است. این پدیدهها عمدتاً در خواب NREM رخ میدهند.
گزینه ب) در نوزادان نارس عمده خواب از نوع REM است
✅ درست است. نوزادان نارس تا حدود ۵۰–۸۰٪ خوابشان REM است.
گزینه ج) با ترشح سروتونین از هستههای پل مغزی ایجاد میشود
❌ نادرست است. REM عمدتاً توسط مسیرهای کولینرژیک پل کنترل میشود، نه سروتونین مستقیم.
گزینه د) اسپایکهای پلی- زانویی – پس سری (PGO) از نشانههای خواب REM نیست
❌ نادرست است. PGO waves از ویژگیهای خواب REM هستند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در نوزادان نارس (Preterm infants)، اکثر خوابها از نوع REM (Rapid Eye Movement sleep) است و این مرحله نقش مهمی در رشد مغز دارد.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
کدام یک به هنگام شوک نخاعی پس از قطع نخاع در ناحیه سینه رخ نمیدهد؟
الف) افت فوری فشار خون شریانی در بدو شوک نخاعی
ب) ناتوانی همیشگی در تخلیه مثانه
ج) توقف موقت رفلکسهای اسکلتی مرتبط با نخاع
د) بازگشت رفلکسهای ساکرال چند هفته بعد از شوک نخاعی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: شوک نخاعی (Spinal shock)، قطع نخاع (Spinal cord transection), فشار خون شریانی (Arterial blood pressure), رفلکسهای اسکلتی (Somatic reflexes), مثانه (Bladder), بازگشت رفلکسها (Reflex recovery), ناحیه سینه (Thoracic region)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
شوک نخاعی (Spinal shock) حالتی است که بلافاصله پس از قطع نخاع (Spinal cord injury) رخ میدهد و با از دست دادن موقت فعالیت رفلکسی و تونوس عضلانی در پایینتر از سطح آسیب مشخص میشود. ویژگیهای آن شامل:
افت فوری فشار خون شریانی (Hypotension) به دلیل از دست دادن تونوس سمپاتیک در ناحیه آسیب دیده
توقف موقت رفلکسهای اسکلتی (Loss of somatic reflexes) که معمولاً چند ساعت تا چند هفته طول میکشد
بازگشت رفلکسهای ساکرال (Sacral reflexes) چند هفته بعد از آسیب، نشاندهنده پایان شوک نخاعی و بازگشت فعالیت رفلکسی
در مقابل:
ناتوانی همیشگی در تخلیه مثانه (Permanent bladder dysfunction) به صورت فوری اتفاق نمیافتد و اغلب عملکرد مثانه بعد از شوک نخاعی با بازگشت رفلکسها و توانایی عصبی نسبی تا حدی بهبود مییابد. بنابراین این مورد جزو ویژگیهای شوک نخاعی اولیه نیست.
بررسی گزینهها
گزینه الف) افت فوری فشار خون شریانی در بدو شوک نخاعی
✅ درست است. ناشی از از دست رفتن تونوس سمپاتیک در ناحیه آسیب دیده.
گزینه ب) ناتوانی همیشگی در تخلیه مثانه
❌ نادرست است. ناتوانی دائمی به طور فوری رخ نمیدهد و اغلب با بازگشت رفلکسها تا حدی بهبود مییابد.
گزینه ج) توقف موقت رفلکسهای اسکلتی مرتبط با نخاع
✅ درست است. توقف موقت رفلکسها از ویژگیهای کلاسیک شوک نخاعی است.
گزینه د) بازگشت رفلکسهای ساکرال چند هفته بعد از شوک نخاعی
✅ درست است. این اتفاق پایان مرحله شوک نخاعی و بازگشت فعالیت رفلکسی را نشان میدهد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در شوک نخاعی (Spinal shock)، تنها موردی که به صورت فوری و حتمی رخ نمیدهد، ناتوانی همیشگی در تخلیه مثانه است.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
در تابش نور به گیرنده استوانهای شبکیه کدام مورد زیر رخ میدهد؟
الف) بسته شدن کانالهای سدیمی وابسته به cGMP
ب) باز شدن کانالهای سدیمی وابسته به ولتاژ
ج) بسته شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به cAMP
د) باز شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به ولتاژ
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گیرنده استوانهای (Rod photoreceptor)، شبکیه (Retina)، نور (Light), کانالهای سدیمی (Sodium channels), cGMP، فوتوترانسداکتین (Phototransduction), هیپرپلاریزاسیون (Hyperpolarization)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در گیرندههای استوانهای (Rod photoreceptors)، تابش نور باعث فعال شدن فوتوپیگمنت رودپسین (Rhodopsin) میشود که مسیر فوتوترانسداکتین (Phototransduction cascade) را آغاز میکند.
این مسیر منجر به فعال شدن ترانسدوکسی (Transducin) و فسفودیاستراز (PDE) میشود.
نتیجه نهایی این است که سطح cGMP کاهش مییابد و کانالهای سدیمی وابسته به cGMP بسته میشوند.
بسته شدن این کانالها باعث هیپرپلاریزاسیون غشای سلول استوانهای و کاهش رهاسازی گلوتامات میشود.
این مکانیسم پایه انتقال سیگنال نور به نورونهای بعدی شبکیه است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) بسته شدن کانالهای سدیمی وابسته به cGMP
✅ درست است. تابش نور کاهش cGMP و بسته شدن کانالهای سدیمی را موجب میشود.
گزینه ب) باز شدن کانالهای سدیمی وابسته به ولتاژ
❌ نادرست است. کانالهای سدیمی بسته میشوند نه باز.
گزینه ج) بسته شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به cAMP
❌ نادرست است. مسیر اصلی فوتوترانسداکتین به cGMP مربوط است، نه cAMP.
گزینه د) باز شدن کانالهای پتاسیمی وابسته به ولتاژ
❌ نادرست است. کانالهای سدیمی نقش کلیدی دارند و نه کانالهای پتاسیمی ولتاژ وابسته.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در گیرندههای استوانهای شبکیه (Rod photoreceptors)، تابش نور باعث کاهش cGMP و بسته شدن کانالهای سدیمی وابسته به cGMP میشود و این پایه هیپرپلاریزاسیون و انتقال سیگنال نوری است.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
در یک عقده سمپاتیکی کدام نوع پتانسیل پسسیناپسی ایجاد میشود؟
الف) EPSP آهسته در اثر تحریک گیرنده نیکوتینی
ب) IPSP آهسته در اثر تحریک گیرنده موسکارینی M2
ج) IPSP سریع در اثر تحریک گیرنده موسکارینی M1
د) EPSP سریع در اثر تحریک نوروپپتیدها
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: عقده سمپاتیکی (Sympathetic ganglion), پتانسیل پسسیناپسی (Postsynaptic potential), EPSP (Excitatory postsynaptic potential), IPSP (Inhibitory postsynaptic potential), گیرنده نیکوتینی (Nicotinic receptor), گیرنده موسکارینی M2 (Muscarinic M2 receptor), نوروپپتیدها (Neuropeptides)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در عقدههای سمپاتیکی (Sympathetic ganglia)، نوروترنسمیتر اصلی استیلکولین (Acetylcholine, ACh) است که روی گیرندههای نیکوتینی (Nicotinic receptors) در سلول پسسیناپسی عمل میکند و منجر به EPSP سریع میشود.
علاوه بر EPSP سریع، تحریک گیرندههای موسکارینی M2 در این عقدهها باعث ایجاد IPSP آهسته (Slow inhibitory postsynaptic potential) میشود.
این IPSP آهسته نقش تنظیم و مهار پاسخ پسسیناپسی را دارد و سرعت و قدرت پاسخ نورآدرنالین بعدی را کنترل میکند.
IPSP سریع و EPSP ناشی از نوروپپتیدها در عقدههای سمپاتیکی معمول نیستند.
بنابراین، پتانسیل آهسته مهاری (Slow IPSP) در اثر تحریک گیرنده موسکارینی M2 ایجاد میشود.
بررسی گزینهها
گزینه الف) EPSP آهسته در اثر تحریک گیرنده نیکوتینی
❌ نادرست است. نیکوتینی باعث EPSP سریع میشود، نه آهسته.
گزینه ب) IPSP آهسته در اثر تحریک گیرنده موسکارینی M2
✅ درست است. این پاسخ مهاری آهسته و تنظیمکننده است.
گزینه ج) IPSP سریع در اثر تحریک گیرنده موسکارینی M1
❌ نادرست است. موسکارینی M1 عمدتاً در گیرندههای مرکزی و غدد کاربرد دارد و IPSP سریع ایجاد نمیکند.
گزینه د) EPSP سریع در اثر تحریک نوروپپتیدها
❌ نادرست است. EPSP سریع عمدتاً ناشی از استیلکولین و نیکوتینی است، نه نوروپپتیدها.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در عقده سمپاتیکی (Sympathetic ganglion)، تحریک گیرنده موسکارینی M2 باعث ایجاد IPSP آهسته (Slow inhibitory postsynaptic potential) میشود و پاسخ پسسیناپسی را تنظیم میکند.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
کدام گزینه زیر در مورد گیرندههای درد درست است؟
الف) به وسیله فیبرهای آوران گروه A الفا عصبگیری میشوند.
ب) به وسیله فیبرهای آوران گروه A بتا عصبگیری میشوند.
ج) میتوانند به وسیله سرما و گرمای شدید فعال شوند.
د) در اندامهای احشایی وجود ندارند.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گیرندههای درد (Nociceptors), فیبرهای آوران (Afferent fibers), فیبرهای Aα, Aβ, C, تحریک گرما و سرما (Thermal and nociceptive stimuli), اندامهای احشایی (Visceral organs), درد (Pain)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
گیرندههای درد (Nociceptors) نوعی گیرنده حسی (Sensory receptor) هستند که به آسیب بافتی یا محرکهای شدید پاسخ میدهند. ویژگیهای اصلی آنها شامل:
تحریک توسط محرکهای مکانیکی شدید، حرارت زیاد یا کم، و مواد شیمیایی آسیبرسان
فیبرهای آوران نازک Aδ و C اطلاعات درد را منتقل میکنند؛ فیبرهای Aα و Aβ عمدتاً برای حس حرکت و لمس سبک هستند
گیرندههای درد در اندامهای احشایی (Visceral organs) نیز وجود دارند و مسئول درد احشایی هستند
بنابراین، این گیرندهها میتوانند به سرما و گرمای شدید (Extreme cold and heat) فعال شوند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) به وسیله فیبرهای آوران گروه Aα عصبگیری میشوند
❌ نادرست است. Aα برای حس حرکت و تنش عضلانی است، نه درد.
گزینه ب) به وسیله فیبرهای آوران گروه Aβ عصبگیری میشوند
❌ نادرست است. Aβ عمدتاً لمس سبک و فشار غیرآسیبرسان را منتقل میکند.
گزینه ج) میتوانند به وسیله سرما و گرمای شدید فعال شوند
✅ درست است. محرکهای شدید حرارتی (Hot or cold extremes) گیرندههای درد را فعال میکنند.
گزینه د) در اندامهای احشایی وجود ندارند
❌ نادرست است. گیرندههای درد در اندامهای احشایی نیز حضور دارند و درد احشایی را منتقل میکنند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
گیرندههای درد (Nociceptors) میتوانند به سرما و گرمای شدید (Extreme cold and heat) پاسخ دهند و اطلاعات درد را به سیستم عصبی مرکزی منتقل کنند.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
اطلاعات حسی کدام گیرنده زیر از طریق مسیر ستون پشتی چپ – نوار میانی راست به تالاموس میرسد؟
الف) دوک عضلانی عضلات جویدن
ب) دوک عضلات دست چپ
ج) گیرنده سرما دست راست
د) گیرندههای درد معده
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مسیر ستون پشتی-نوار میانی (Dorsal column–medial lemniscus pathway), اطلاعات حسی (Sensory information), دوک عضلانی (Muscle spindle), لمس و فشار (Touch and proprioception), فیبرهای Aα و Aβ, تالاموس (Thalamus), دست چپ (Left hand)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مسیر ستون پشتی-نوار میانی (Dorsal column–medial lemniscus pathway, DCML) مسئول انتقال اطلاعات حسی دقیق و حس عمقی (Fine touch, vibration, proprioception) از بدن به مغز است.
اطلاعات از دوکهای عضلانی (Muscle spindles) و گیرندههای لمسی (Merkel, Meissner) به نخاع منتقل میشود.
در این مسیر، فیبرهای آوران Aα و Aβ در ستون پشتی نخاع (Dorsal column) صعود میکنند.
سپس در هستههای قوس-دار و گردن نخاع (Gracile and cuneate nuclei) سیناپس میکنند و از طریق نوار میانی (Medial lemniscus) به تالاموس مخالف (Contralateral thalamus) میروند.
بنابراین، اطلاعات دوک عضلانی دست چپ از طریق ستون پشتی چپ و نوار میانی راست به تالاموس منتقل میشود.
اطلاعات مربوط به درد و دما مسیر متفاوتی دارد: آنها از طریق مسیر اسپینوتالامیک (Spinothalamic tract) به تالاموس میروند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) دوک عضلانی عضلات جویدن
❌ نادرست است. دوک عضلات فک مسیر ستون پشتی ندارد و مسیر سیگنال آن متفاوت است.
گزینه ب) دوک عضلات دست چپ
✅ درست است. اطلاعات proprioception و لمس دقیق از دست چپ از ستون پشتی چپ → نوار میانی راست → تالاموس منتقل میشود.
گزینه ج) گیرنده سرما دست راست
❌ نادرست است. اطلاعات دما از طریق مسیر اسپینوتالامیک منتقل میشوند، نه ستون پشتی.
گزینه د) گیرندههای درد معده
❌ نادرست است. درد احشایی از طریق مسیرهای صلب نخاعی و اسپینوتالامیک احشایی به تالاموس میرود، نه ستون پشتی.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
اطلاعات دوک عضلات دست چپ (Left hand muscle spindle) از طریق ستون پشتی چپ و نوار میانی راست (DCML) به تالاموس مخالف منتقل میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
کدام گیرنده زیر درجه حرارت معمولی بدن را کد میکند؟
الف) TRPA1
ب) TRPV2
ج) TRPV4
د) TRPV1
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: گیرندههای حرارتی (Thermoreceptors), TRP channels, TRPV4, دمای معمولی بدن (Normal body temperature), حساسیت به حرارت (Temperature sensitivity), درد حرارتی (Thermal nociception), TRPV1, TRPV2, TRPA1
توضیح بر اساس کلیدواژهها
گیرندههای خانواده TRP (Transient Receptor Potential channels) نقش مهمی در حس دما دارند:
TRPV1 به دمای بالا (حدود 43°C) و محرکهای شیمیایی فعال میشود و مرتبط با درد حرارتی است.
TRPV2 به دماهای بسیار بالا (>52°C) حساس است و در شرایط افراطی فعال میشود.
TRPA1 عمدتاً به سرما و محرکهای شیمیایی پاسخ میدهد.
TRPV4 گیرندهای است که به دمای نزدیک به دمای طبیعی بدن (30–37°C) پاسخ میدهد و در حس دمای معمولی بدن نقش دارد. این گیرندهها در پوست و اندامهای داخلی حضور دارند و به تنظیم هموستاز حرارتی کمک میکنند.
بنابراین، TRPV4 مسئول کدگذاری دمای نرمال بدن است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) TRPA1
❌ نادرست است. حساس به سرما و محرکهای شیمیایی است.
گزینه ب) TRPV2
❌ نادرست است. حساس به دماهای بسیار بالا است.
گزینه ج) TRPV4
✅ درست است. دمای معمولی بدن را کدگذاری میکند.
گزینه د) TRPV1
❌ نادرست است. فعال در دماهای بالای 43°C و مرتبط با درد حرارتی است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
گیرنده TRPV4 مسئول حس دمای معمولی بدن (Normal body temperature) است و اطلاعات آن به سیستم عصبی مرکزی منتقل میشود.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام گیرندههای زیر در انتقال حس وضعیت (Proprioception) دخیلند؟
الف) مایسنر – پاچینی
ب) دوک عضلانی – مایسنر
ج) اندام وتری گلژی – دوک عضلانی
د) اندام وتری گلژی – پاچینی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: حس وضعیت (Proprioception), دوک عضلانی (Muscle spindle), اندام وتری گلژی (Golgi tendon organ), فیبرهای Aα و Aβ, کشش عضله (Muscle stretch), تنش تاندون (Tendon tension), مکانیسم حس عمقی (Deep sensory receptors)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
حس وضعیت یا پروپریوسپشن (Proprioception) اطلاعاتی درباره وضعیت و حرکت مفاصل و عضلات به مغز میدهد. گیرندههای اصلی شامل:
دوک عضلانی (Muscle spindle) که تغییر طول و کشش عضله را حس میکند و از طریق فیبرهای آوران Aα و Aβ پیام را به نخاع میفرستد.
اندام وتری گلژی (Golgi tendon organ) که تنش و قدرت انقباض عضله را حس میکند و بازخورد مهاری برای کنترل حرکت فراهم میآورد.
هر دو گیرنده اطلاعات حسی عمیق (Deep sensory input) برای تنظیم حرکات هماهنگ و حفظ تعادل به سیستم عصبی مرکزی منتقل میکنند.
گیرندههایی مانند مایسنر و پاچینی بیشتر در حس لمس و ارتعاش سطحی نقش دارند و به حس وضعیت عمقی کمک مستقیم نمیکنند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) مایسنر – پاچینی
❌ نادرست است. این گیرندهها برای لمس و ارتعاش سطحی هستند، نه پروپریوسپشن.
گزینه ب) دوک عضلانی – مایسنر
❌ نادرست است. مایسنر لمس سبک را حس میکند، حس وضعیت را منتقل نمیکند.
گزینه ج) اندام وتری گلژی – دوک عضلانی
✅ درست است. هر دو گیرنده مسئول Proprioception هستند و اطلاعات عمقی عضله و تاندون را منتقل میکنند.
گزینه د) اندام وتری گلژی – پاچینی
❌ نادرست است. پاچینی ارتعاش و فشار سریع را حس میکند، نه وضعیت عضله.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
گیرندههای دوک عضلانی (Muscle spindle) و اندام وتری گلژی (Golgi tendon organ) مسئول انتقال حس وضعیت (Proprioception) هستند و اطلاعات مربوط به طول و تنش عضله را به سیستم عصبی مرکزی منتقل میکنند.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام گزینه در مورد رفلکس کششی معکوس درست است؟
الف) یک رفلکس دو سیناپسی است
ب) دارای یک اینترنورون تحریکی است.
ج) دوک عضلانی گیرنده آن است.
د) آوران Ia در آن دخیل است.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: رفلکس کششی معکوس (Inverse stretch reflex), دوک عضلانی (Muscle spindle), گیرنده تاندون (Golgi tendon organ), آوران Ia (Ia afferent fibers), اینترنورون (Interneuron), مهار عضله (Muscle inhibition), عقده نخاعی (Spinal circuit)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
رفلکس کششی معکوس (Inverse stretch reflex یا Golgi tendon reflex) مکانیسمی است که تنش بیش از حد عضله را شناسایی و از آسیب جلوگیری میکند. ویژگیهای آن شامل:
گیرنده آن اندام وتری گلژی (Golgi tendon organ) است که تنش عضله را حس میکند، نه دوک عضلانی.
آوران Ib از گیرنده به نخاع میرود و روی اینترنورون مهاری سیناپس میکند.
اینترنورون مهاری باعث شل شدن عضله (Autogenic inhibition) میشود و عضله را از کشیدگی یا آسیب بیش از حد محافظت میکند.
این مسیر معمولاً دو سیناپسی (Disynaptic) است: آوران Ib → اینترنورون مهاری → نورون آلفا عضله.
بنابراین، مشخصه اصلی رفلکس کششی معکوس، دو سیناپسی بودن آن است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) یک رفلکس دو سیناپسی است
✅ درست است. مسیر شامل آوران Ib و اینترنورون مهاری است.
گزینه ب) دارای یک اینترنورون تحریکی است
❌ نادرست است. اینترنورون موجود مهاری است، نه تحریکی.
گزینه ج) دوک عضلانی گیرنده آن است
❌ نادرست است. گیرنده اصلی اندام وتری گلژی (Golgi tendon organ) است.
گزینه د) آوران Ia در آن دخیل است
❌ نادرست است. آوران اصلی Ib است، Ia مربوط به رفلکس کششی ساده (Stretch reflex) میباشد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
رفلکس کششی معکوس (Inverse stretch reflex) یک رفلکس دو سیناپسی است که با آوران Ib و اینترنورون مهاری باعث کاهش تنش عضله میشود و از آسیب جلوگیری میکند.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
کدام ناقل عصبی زیر در کنترل دروازهای درد نقش اصلی را دارد؟
الف) گلوتامات
ب) انکفالین
ج) گابا
د) استیل کولین
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: کنترل دروازهای درد (Gate control of pain), ناقل عصبی (Neurotransmitter), انکفالین (Enkephalin), گلوتامات (Glutamate), گابا (GABA), استیلکولین (Acetylcholine), مهار سیناپسی (Synaptic inhibition), نورونهای آوران درد (Pain afferents), شاخ خلفی نخاع (Dorsal horn of spinal cord)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مدل کنترل دروازهای درد (Gate control theory of pain) توضیح میدهد که درد میتواند توسط نورونهای مهاری در شاخ خلفی نخاع کاهش یابد. ویژگیهای کلیدی شامل:
نورونهای آوران Aβ محرکهای لمسی را منتقل میکنند و با فعال کردن اینترنورونهای مهاری باعث کاهش سیگنال درد میشوند.
انکفالینها (Enkephalins) نقش ناقل عصبی مهاری را دارند که به گیرندههای μ-opioid نورونهای آوران درد متصل میشوند و رهایش گلوتامات و انتقال سیگنال درد را مهار میکنند.
گلوتامات در انتقال پیام درد تحریکی است، اما مهار دروازهای توسط انکفالینها انجام میشود.
گابا نیز مهارکننده است اما در مدل اصلی کنترل دروازهای نقش مرکزی ندارد، و استیلکولین نقش مستقیم ندارد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) گلوتامات
❌ نادرست است. گلوتامات پیام درد را منتقل میکند، نه مهار آن.
گزینه ب) انکفالین
✅ درست است. انکفالین مهار نورونهای آوران درد و فعال شدن شاخ خلفی را ایجاد میکند و نقش اصلی در کنترل دروازهای درد دارد.
گزینه ج) گابا
❌ نادرست است. مهارکننده عمومی است، اما نقش اصلی در کنترل دروازهای درد ندارد.
گزینه د) استیل کولین
❌ نادرست است. نقشی مستقیم در این مکانیزم ندارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در کنترل دروازهای درد (Gate control of pain)، انکفالینها (Enkephalins) نقش اصلی را دارند و با مهار نورونهای آوران درد، شدت درد را کاهش میدهند.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
کدام گزینه در مورد سلولهای مژکدار داخلی سیستم شنوایی درست است؟
الف) بیشترین فیبرهای عصبی آوران از آنها خارج میشود.
ب) حساسیت سلولهای مژکدار خارجی را کنترل میکنند.
ج) توسط فیبرهای آدرنرژیک زیتون فوقانی تحریک میشوند.
د) متحرک هستند و هنگام دپولاریزه شدن کوتاه میشوند.
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سلولهای مژکدار داخلی (Inner hair cells), سیستم شنوایی (Auditory system), فیبرهای آوران (Afferent fibers), سلولهای مژکدار خارجی (Outer hair cells), زیتون فوقانی (Superior olivary complex), دپولاریزاسیون (Depolarization), کوتاه شدن سلول (Cell shortening)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
سلولهای مژکدار داخلی (Inner hair cells, IHCs) نقش اصلی در انتقال سیگنال شنوایی به مغز را دارند:
بیشتر فیبرهای عصبی آوران (Afferent fibers) مسیر شنوایی از سلولهای مژکدار داخلی خارج میشوند و به عصب کوکلئار (Cochlear nerve) متصل میشوند.
سلولهای مژکدار خارجی (Outer hair cells, OHCs) وظیفه تقویت مکانیکی و حساسیت فرکانسی را دارند و توسط IHCs کنترل نمیشوند.
تحریک از زیتون فوقانی (Medial olivocochlear fibers) عمدتاً روی سلولهای مژکدار خارجی اثر دارد و باعث میکروکوتاهشدگی آنها میشود.
سلولهای مژکدار داخلی متعلق به مسیر انتقال صوت هستند و متحرک نیستند؛ کوتاه شدن هنگام دپولاریزاسیون مخصوص سلولهای مژکدار خارجی است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) بیشترین فیبرهای عصبی آوران از آنها خارج میشود
✅ درست است. IHCها مسئول انتقال سیگنال شنوایی به مغز هستند و حدود 90–95٪ فیبرهای آوران عصب کوکلئار از آنها منشأ میگیرند.
گزینه ب) حساسیت سلولهای مژکدار خارجی را کنترل میکنند
❌ نادرست است. OHCها خود توسط مسیر زیتون فوقانی کنترل میشوند، نه IHCها.
گزینه ج) توسط فیبرهای آدرنرژیک زیتون فوقانی تحریک میشوند
❌ نادرست است. این اثر برای سلولهای مژکدار خارجی است، نه داخلی.
گزینه د) متحرک هستند و هنگام دپولاریزه شدن کوتاه میشوند
❌ نادرست است. این ویژگی مختص سلولهای مژکدار خارجی است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
سلولهای مژکدار داخلی (Inner hair cells) مسئول انتقال اصلی سیگنال صوتی به عصب شنوایی هستند و بیشترین فیبرهای آوران از آنها خارج میشوند.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
دپولاریزه شدن سلولهای مژکدار دهلیزی توسط کدام یونها و تحریک عصب مربوطه توسط کدام میانجی شیمیایی انجام میشود؟
الف) سدیم و کلسیم – استیل کولین
ب) پتاسیم و کلسیم – استیل کولین
ج) سدیم و کلسیم – گلوتامات
د) پتاسیم و کلسیم – گلوتامات
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سلولهای مژکدار دهلیزی (Vestibular hair cells), دپولاریزاسیون (Depolarization), یونها (Ions), پتاسیم (+K), کلسیم (+Ca²), میانجی شیمیایی (Neurotransmitter), گلوتامات (Glutamate), عصب دهلیزی (Vestibular nerve), مسیر حسی تعادلی (Vestibular sensory pathway)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
سلولهای مژکدار دهلیزی (Vestibular hair cells) در حلزون دهلیزی و سیستم تعادلی نقش دارند و تغییر موقعیت سر و بدن را حس میکنند. مکانیسم عملکرد آنها شامل:
دپولاریزاسیون (Depolarization) هنگامی رخ میدهد که مژکها به سمت کینهسین حرکت میکنند و کانالهای یونی باز میشوند.
این کانالها عمدتاً به پتاسیم (+K) و کلسیم (+Ca²) حساس هستند. ورود +K و +Ca² باعث دپولاریزاسیون سلول میشود.
پس از دپولاریزاسیون، میانجی شیمیایی اصلی (Neurotransmitter) که در انتهای سیناپسی سلول آزاد میشود، گلوتامات (Glutamate) است.
گلوتامات گیرندههای NMDA و AMPA روی فیبرهای آوران عصب دهلیزی را فعال کرده و پیام حس تعادل به مغز منتقل میشود.
بررسی گزینهها
گزینه الف) سدیم و کلسیم – استیل کولین
❌ نادرست است. ورود سدیم نقش اصلی در دپولاریزاسیون ندارد و استیل کولین میانجی اصلی نیست.
گزینه ب) پتاسیم و کلسیم – استیل کولین
❌ نادرست است. پتاسیم و کلسیم درست است ولی میانجی شیمیایی صحیح گلوتامات است، نه استیل کولین.
گزینه ج) سدیم و کلسیم – گلوتامات
❌ نادرست است. سدیم کانال اصلی در دپولاریزاسیون این سلولها نیست، پتاسیم نقش اصلی دارد.
گزینه د) پتاسیم و کلسیم – گلوتامات
✅ درست است. دپولاریزاسیون توسط +K و +Ca² انجام میشود و تحریک عصب مربوطه توسط گلوتامات منتقل میشود.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در سلولهای مژکدار دهلیزی (Vestibular hair cells)، دپولاریزاسیون توسط پتاسیم و کلسیم و انتقال پیام به عصب دهلیزی توسط گلوتامات انجام میشود.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
صوتی با فرکانس ۱۱۰۰۰ هرتز کدام ناحیه از غشاء قاعدهای حلزون را به میزان حداکثر مرتعش میکند و دلیل آن چیست؟
الف) قاعده – نازک و طویل بودن فیبرهای ارتجاعی
ب) قاعده – ضخیم و کوتاه بودن فیبرهای ارتجاعی
ج) نوک – نازک و طویل بودن فیبرهای ارتجاعی
د) نوک – ضخیم و کوتاه بودن فیبرهای ارتجاعی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ب»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: غشاء پایهای (Basilar membrane), حلزون گوش (Cochlea), فرکانس صوتی (Sound frequency), قاعده و نوک حلزون (Base and apex), ضخامت و طول فیبرهای ارتجاعی (Stiffness and length of fibers), تشدید مکانیکی (Mechanical resonance), تونوتوپی (Tonotopy)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
غشاء پایهای (Basilar membrane) در حلزون گوش دارای ویژگیهای تونوتوپی (Tonotopy) است که باعث میشود هر بخش آن به فرکانس خاصی از صدا حساس باشد:
قاعده حلزون (Base): فیبرهای کوتاه و ضخیم (Short and stiff fibers) دارد و به فرکانسهای بالا پاسخ میدهد.
نوک حلزون (Apex): فیبرهای بلند و نازک (Long and flexible fibers) دارد و به فرکانسهای پایین حساس است.
بنابراین، یک صوت با فرکانس ۱۱۰۰۰ هرتز (High frequency) بیشترین ارتعاش را در قاعده حلزون ایجاد میکند، زیرا فیبرهای ضخیم و کوتاه قاعده برای تشدید فرکانسهای بالا طراحی شدهاند.
این ویژگی پایهای برای تفکیک فرکانسی (Frequency discrimination) و شنیدن طیف گسترده صداها در انسان است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) قاعده – نازک و طویل بودن فیبرهای ارتجاعی
❌ نادرست است. فیبرهای قاعده کوتاه و ضخیم هستند، نه نازک و طویل.
گزینه ب) قاعده – ضخیم و کوتاه بودن فیبرهای ارتجاعی
✅ درست است. قاعده حلزون برای فرکانسهای بالا (High frequencies) مناسب است.
گزینه ج) نوک – نازک و طویل بودن فیبرهای ارتجاعی
❌ نادرست است. نوک به فرکانسهای پایین حساس است، نه ۱۱۰۰۰ هرتز.
گزینه د) نوک – ضخیم و کوتاه بودن فیبرهای ارتجاعی
❌ نادرست است. این مشخصات مختص قاعده است، نه نوک.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
یک صوت با فرکانس ۱۱۰۰۰ هرتز بیشترین ارتعاش را در قاعده حلزون ایجاد میکند، زیرا فیبرهای ارتجاعی قاعده کوتاه و ضخیم هستند و برای فرکانسهای بالا طراحی شدهاند.
پاسخ صحیح: گزینه ب ✅
کدام سلول شبکیه قدرت تولید پتانسیل عمل را دارد؟
الف) مخروطی
ب) دو قطبی
ج) افقی
د) عقدهای
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سلولهای شبکیه (Retinal cells), پتانسیل عمل (Action potential), مخروطی (Cone), میلهای (Rod), دو قطبی (Bipolar), افقی (Horizontal), عقدهای (Ganglion), انتقال سیگنال بینایی (Visual signal transmission)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در شبکیه، انواع مختلف سلولها وظایف متفاوتی دارند:
سلولهای مخروطی و میلهای (Cone and Rod cells): گیرندههای نوری هستند و پتانسیل graded تولید میکنند، نه پتانسیل عمل.
سلولهای دو قطبی (Bipolar cells): اطلاعات از گیرندهها دریافت میکنند و پتانسیل graded تولید میکنند.
سلولهای افقی (Horizontal cells): در مهار افقی و مدولاسیون سیگنال شرکت دارند و پتانسیل عمل تولید نمیکنند.
سلولهای عقدهای (Ganglion cells): آخرین لایه خروجی شبکیه هستند و پتانسیل عمل (Action potential) تولید میکنند تا پیامهای بینایی را از طریق عصب بینایی (Optic nerve) به مغز منتقل کنند.
بنابراین، تنها سلولهای عقدهای (Ganglion cells) قادر به تولید پتانسیل عمل در شبکیه هستند.
بررسی گزینهها
گزینه الف) مخروطی
❌ نادرست است. پتانسیل graded تولید میکنند.
گزینه ب) دو قطبی
❌ نادرست است. پتانسیل graded تولید میکنند.
گزینه ج) افقی
❌ نادرست است. پتانسیل graded و مهاری هستند، پتانسیل عمل ندارند.
گزینه د) عقدهای
✅ درست است. تولید پتانسیل عمل میکنند و اطلاعات بینایی را به مغز منتقل میکنند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در شبکیه، سلولهای عقدهای (Ganglion cells) توانایی تولید پتانسیل عمل (Action potential) را دارند و مسیر اصلی انتقال سیگنال به مغز هستند.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدام ناحیه جزو سیستم لیمبیک نمیباشد؟
الف) هستههای قدامی تالاموس
ب) سپتوم
ج) آمیگدال
د) اندام زیر فورنیکسی
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: سیستم لیمبیک (Limbic system), هستههای قدامی تالاموس (Anterior thalamic nuclei), سپتوم (Septum), آمیگدال (Amygdala), اندام زیر فورنیکسی (Subfornical organ), حافظه، هیجان و انگیزه (Memory, Emotion, Motivation)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
سیستم لیمبیک (Limbic system) مجموعهای از ساختارهای مغزی است که هیجان، حافظه و انگیزه را کنترل میکند. اجزای اصلی آن شامل:
هستههای قدامی تالاموس (Anterior thalamic nuclei): نقش کلیدی در حافظه و مدار حلقوی لیمبیک دارند.
سپتوم (Septum): با کنترل انگیزه و رفتار اجتماعی مرتبط است.
آمیگدال (Amygdala): مرکز اصلی پردازش هیجانات، ترس و پاسخهای احساسی است.
اندام زیر فورنیکسی (Subfornical organ): بخشی از سیستم عصبی است که بیشتر در کنترل هورمونی و تشنگی نقش دارد و ارتباط مستقیم با مدار لیمبیک ندارد.
بنابراین، اندام زیر فورنیکسی (Subfornical organ) جزو سیستم لیمبیک محسوب نمیشود.
بررسی گزینهها
گزینه الف) هستههای قدامی تالاموس
✅ جزو سیستم لیمبیک است.
گزینه ب) سپتوم
✅ جزو سیستم لیمبیک است.
گزینه ج) آمیگدال
✅ جزو سیستم لیمبیک است.
گزینه د) اندام زیر فورنیکسی
❌ درست است. جزو سیستم لیمبیک نمیباشد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
ناحیهای که جزو سیستم لیمبیک نیست، اندام زیر فورنیکسی (Subfornical organ) است.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
کدامیک از ترانسپورترهای زیر به تعداد زیاد در مویرگهای مغزی وجود دارد؟
الف) Glut1-55K
ب) Glut1-45K
ج) Glut-3
د) Glut-5
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: ترانسپورتر گلوکز (Glucose transporter, GLUT), مویرگهای مغزی (Brain capillaries), سد خونی-مغزی (Blood-brain barrier, BBB), Glut1-55K, Glut1-45K, Glut3, Glut5, انتقال گلوکز (Glucose transport)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
در مویرگهای مغزی (Brain capillaries)، انتقال گلوکز از خون به مغز توسط ترانسپورترهای GLUT انجام میشود:
Glut1 دو ایزوفورم اصلی دارد:
Glut1-55K: به طور فراوان در سلولهای اندوتلیال مویرگهای مغزی و سد خونی-مغزی (BBB) بیان میشود و مسئول انتقال گلوکز از خون به مغز است.
Glut1-45K: بیشتر در سلولهای نورون و آستروسیت وجود دارد.
Glut3: عمدتاً در نورونها و برای مصرف سریع گلوکز توسط نورونها کاربرد دارد.
Glut5: در مغز نقش محدود دارد و بیشتر مسئول انتقال فروکتوز است.
بنابراین، Glut1-55K در مویرگهای مغزی بیشترین فراوانی را دارد و عملکرد اصلی آن انتقال گلوکز از خون به مغز است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) Glut1-55K
✅ درست است. فراوان در مویرگهای مغزی و سد خونی-مغزی.
گزینه ب) Glut1-45K
❌ نادرست است. بیشتر در سلولهای نورونی و آستروسیت.
گزینه ج) Glut3
❌ نادرست است. عمدتاً در نورونها حضور دارد، نه مویرگها.
گزینه د) Glut5
❌ نادرست است. نقش محدود و مربوط به فروکتوز است.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در مویرگهای مغزی، Glut1-55K به تعداد زیاد وجود دارد و مسئول انتقال گلوکز به مغز است.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅
غلظت کدام یون در مایع مغزی نخاعی بیشتر از پلاسما است؟
الف) +Na
ب) +K
ج) –Cl
د) +Ca۲
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: مایع مغزی نخاعی (Cerebrospinal fluid, CSF), غلظت یونها (Ion concentration), سد خونی-مغزی (Blood-brain barrier, BBB), سدیم (+Na), پتاسیم (+K), کلر (-Cl), کلسیم (+Ca²), تعادل یونی (Electrolyte balance)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
مایع مغزی نخاعی (CSF) محیطی است که نورونها و گلیالها را احاطه میکند و ترکیب یونی آن با پلاسما متفاوت است:
+Na و +Ca²: تقریباً مشابه یا کمی کمتر از پلاسما.
+K: پایینتر از پلاسما، زیرا برای حفظ فعالیت عصبی لازم است که +K مایع بینابینی و CSF کم باشد.
–Cl: در CSF بیشتر از پلاسما است، که باعث تعادل الکترولیتی و تنظیم فشار اسمزی میشود.
بنابراین، تنها یون که غلظت آن در CSF بیشتر از پلاسما است، کلر (–Cl) میباشد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) +Na
❌ نادرست است. تقریباً مشابه پلاسما یا کمی کمتر.
گزینه ب) +K
❌ نادرست است. کمتر از پلاسماست.
گزینه ج) –Cl
✅ درست است. غلظت کلر در CSF بیشتر از پلاسما است.
گزینه د) +Ca²
❌ نادرست است. کمتر یا مشابه پلاسماست.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
در مایع مغزی نخاعی (CSF)، غلظت کلر (–Cl) بیشتر از پلاسما است.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام هستهها خروجی عقدههای قاعدهای را تشکیل میدهند؟
الف) Globus pallidus internal – Putamen
ب) Subthalamic nucleus – Striatum
ج) Subthalamic nucleus – Putamen
د) Substantia nigra parse reticulata – Globus Pallidus internal
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «د»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: عقدههای قاعدهای (Basal ganglia), هسته خروجی (Output nuclei), Globus pallidus internal (GPi), Substantia nigra pars reticulata (SNr), Putamen, Striatum, کنترل حرکت (Motor control), مسیر مستقیم و غیرمستقیم (Direct and indirect pathway)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
عقدههای قاعدهای (Basal ganglia) نقش مهمی در کنترل حرکات ارادی و هماهنگی بین حرکات دارند. در این سیستم:
هستههای خروجی اصلی شامل:
Globus pallidus internal (GPi)
Substantia nigra pars reticulata (SNr)
این هستهها پیامهای مهاری (GABAergic) را به تالاموس و ساقه مغز منتقل میکنند و در تنظیم شدت و الگوی حرکتی نقش دارند.
Putamen و Striatum بیشتر به عنوان ورودیهای سیستم (Input nuclei) عمل میکنند و پیامها را از قشر مغزی دریافت میکنند.
Subthalamic nucleus (STN) بخشی از مسیر غیرمستقیم است که بر GPi و SNr اثر میگذارد ولی خود خروجی مستقیم ندارد.
بررسی گزینهها
گزینه الف) Globus pallidus internal – Putamen
❌ نادرست است. Putamen ورودی است، نه خروجی.
گزینه ب) Subthalamic nucleus – Striatum
❌ نادرست است. هر دو ورودی یا میانجی هستند، خروجی نیستند.
گزینه ج) Subthalamic nucleus – Putamen
❌ نادرست است. هر دو خروجی نیستند.
گزینه د) Substantia nigra pars reticulata – Globus pallidus internal
✅ درست است. این دو هسته، خروجی اصلی عقدههای قاعدهای را تشکیل میدهند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
خروجیهای عقدههای قاعدهای (Basal ganglia output nuclei) شامل GPi و SNr هستند که پیامهای مهاری را به تالاموس و ساقه مغز منتقل میکنند.
پاسخ صحیح: گزینه د ✅
ویتامین A پیشساز سنتز کدام است؟
الف) اپسین
ب) ترانسدیوسین استوانهها
ج) رتینال
د) مخروطها و استوانهها
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «ج»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: ویتامین A (Vitamin A), رتینال (Retinal), پیشساز (Precursor), اپسین (Opsin), ترانسدیوسین (Transducin), مخروطها و استوانهها (Cones and rods), بینایی (Vision), چرخه نوری (Phototransduction cycle)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
ویتامین A (Vitamin A) نقش اساسی در بینایی (Vision) دارد و پیشساز مهم برای رتینال (Retinal) است:
رتینال (Retinal) یک آلدئید ویتامین A است که با اپسین (Opsin) ترکیب شده و رودوپسین (Rhodopsin) یا پیکوپسینها را در مخروطها و استوانهها تشکیل میدهد.
در چرخه نوری، رتینال هنگام جذب نور ایزومریزاسیون 11-cis به all-trans انجام میدهد و این تغییر باعث فعال شدن ترانسدیوسین (Transducin) و آغاز سگنالینگ بینایی میشود.
بنابراین، ویتامین A پیشساز رتینال است و به طور مستقیم با اپسین یا ترانسدیوسین متفاوت است، هرچند عملکرد آنها به هم مرتبط است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) اپسین
❌ نادرست است. اپسین پروتئین گیرنده نوری است، نه پیشساز ویتامین A.
گزینه ب) ترانسدیوسین استوانهها
❌ نادرست است. ترانسدیوسین پروتئین واسط در مسیر نوری است، پیشساز ویتامین A نیست.
گزینه ج) رتینال
✅ درست است. ویتامین A پیشساز رتینال است.
گزینه د) مخروطها و استوانهها
❌ نادرست است. این سلولها محل عملکرد هستند، پیشساز نیستند.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
ویتامین A (Vitamin A) پیشساز رتینال (Retinal) است که برای تشکیل رودوپسین و پیکوپسینها در مخروطها و استوانهها ضروری میباشد.
پاسخ صحیح: گزینه ج ✅
کدام مورد در دید رنگی دخالت دارد؟
الف) مسیر P
ب) لایههای II و I جسم زانویی
ج) ناحیه V3A قشر بینایی
د) ناحیه Lo
کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود
»» پاسخ: گزینه «الف»
پاسخ تشریحی:
کلیدواژهها: دید رنگی (Color vision), مسیر P (Parvocellular pathway), لایههای جسم زانویی جانبی (LGN layers), ناحیه V1 و V2, ناحیه V3A, ناحیه Lo, مخروطها (Cones), پردازش رنگ (Color processing)
توضیح بر اساس کلیدواژهها
دید رنگی (Color vision) عمدتاً توسط مخروطها (Cones) در شبکیه و مسیرهای پارووسلولار (Parvocellular pathway, P pathway) پردازش میشود:
مسیر P: اطلاعات رنگی و جزئیات فضایی را از مخروطها دریافت و به لایههای ۳ تا ۶ جسم زانویی جانبی (LGN) منتقل میکند.
لایههای II و I جسم زانویی جانبی مربوط به مسیر M (Magnocellular) و عمدتاً حس حرکت و کنتراست هستند، نه رنگ.
ناحیه V3A در قشر بینایی بیشتر به حرکت و عمق مرتبط است.
ناحیه Lo (Lateral occipital) در پردازش اشیاء و شکلها دخیل است و نقشی مستقیم در دید رنگی ندارد.
بنابراین، مسیر P اصلیترین مسیر مرتبط با دید رنگی است.
بررسی گزینهها
گزینه الف) مسیر P
✅ درست است. اطلاعات رنگی توسط مسیر P منتقل میشود.
گزینه ب) لایههای II و I جسم زانویی
❌ نادرست است. این لایهها عمدتاً برای مسیر M و حرکت هستند.
گزینه ج) ناحیه V3A قشر بینایی
❌ نادرست است. بیشتر با حرکت و عمق مرتبط است.
گزینه د) ناحیه Lo
❌ نادرست است. بیشتر در پردازش شکل و اشیاء نقش دارد.
نتیجهگیری و پاسخ نهایی
دید رنگی عمدتاً توسط مسیر P (Parvocellular pathway) منتقل و پردازش میشود.
پاسخ صحیح: گزینه الف ✅

برای مشاهده «بخشی از کتاب الکترونیکی نوروفیزیولوژی» کلیک کنید.
📘 پرسشهای چند گزینهای علوم اعصاب شامل تمامی مباحث نوروفیزیولوژی
- ناشر: موسسه آموزشی تألیفی ارشدان
- تعداد صفحات: ۹۱ صفحه
- شامل: تمامی سوالات دکتری علوم اعصاب از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰
- مباحث: بهطور کامل مربوط به نوروفیزیولوژی
- پاسخها: همراه با پاسخ کلیدی
🚀 با ما همراه شوید!
تازهترین مطالب و آموزشهای مغز و اعصاب را از دست ندهید. با فالو کردن کانال تلگرام، از ما حمایت کنید!
