نوروفیزیولوژیعلوم اعصابکنکور دکتریمغز و اعصاب

سوالات دکتری علوم اعصاب سال ۱۳۹۴-۱۳۹۳: مباحث نوروفیزیولوژی با پاسخ‌های تشریحی

The Brain: “The Divinest Part of the Body”

📘 کتاب آنلاین «پرسش‌های چندگزینه‌ای علوم اعصاب؛ جامع‌ترین مرجع مباحث نوروفیزیولوژی (Neurophysiology MCQs)»
نویسنده: داریوش طاهری | برند علمی: آینده‌نگاران مغز

این کتاب تخصصی با گردآوری تمامی پرسش‌های آزمون دکتری علوم اعصاب از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۴، مرجعی بی‌بدیل در حوزه نوروفیزیولوژی است. سؤالات به‌همراه پاسخ‌های تشریحی و تحلیلی ارائه شده‌اند تا داوطلبان و پژوهشگران علاوه بر مرور مفاهیم بنیادین، به درکی عمیق از منطق فیزیولوژیک و کاربردهای بالینی دست یابند.

اثر حاضر با طبقه‌بندی دقیق مباحث، پوشش کامل از سطح مولکولی تا عملکرد شبکه‌های عصبی، و انطباق با استانداردهای علمی، راهنمایی استراتژیک برای دانشجویان پزشکی، نورولوژی، روان‌پزشکی و داوطلبان آزمون دکتری علوم اعصاب به شمار می‌رود.

این کتاب به قلم داریوش طاهری و با پشتیبانی برند علمی آینده‌نگاران مغز تدوین شده است؛ تلاشی منسجم برای یادگیری عمیق، آمادگی حرفه‌ای و گسترش افق‌های پژوهش در علوم اعصاب.

آینده‌نگاران مغز: «ما مغز را می‌شناسیم، تا آینده را بسازیم.» 

📘 پرسش‌های چندگزینه‌ای علوم اعصاب | نوروفیزیولوژی دکتری ۱۳۹۴-۱۳۹۳

پرسش‌ها و پاسخ‌های آزمون ورودی سال تحصیلی ۱۳۹۴-۱۳۹۳ با رویکردی تحلیلی و کاربردی در این مجموعه قرار گرفته‌اند؛ فرصتی برای تقویت فهم مفهومی و بالینی در نوروفیزیولوژی.

«نوروفیزیولوژی را عمیق بیاموزید، تا در مسیر پژوهش و درمان پیشگام باشید.»

کدام ویژگی بینایی توسط مسیر M منتقل می‌شود؟

الف) عمق

ب) فرم

ج) جنس

د) رنگ


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مسیر M (Magnocellular pathway)، مسیر P (Parvocellular pathway)، پردازش حرکت (Motion processing)، تشخیص شکل (Form recognition)، پردازش رنگ (Color processing)، بینایی دیداری (Visual perception)، حساسیت به کنتراست و عمق (Contrast and depth sensitivity)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مسیر M (Magnocellular pathway) یکی از دو مسیر اصلی شبکه بینایی در مغز است که از سلول‌های ganglion در شبکیه منشأ می‌گیرد و اطلاعات را به هسته لاترال جنیکولات (Lateral Geniculate Nucleus) و سپس به قشر بصری اولیه منتقل می‌کند. این مسیر عمدتاً در پردازش حرکت (Motion processing)، تشخیص عمق (Depth perception)، و حساسیت به کنتراست بالا نقش دارد، اما نسبت به رنگ (Color) و جزئیات فرم (Form) حساسیت کمتری دارد. مسیر P (Parvocellular pathway) برعکس، در پردازش رنگ (Color)، جزئیات فرم (Form) و بافت‌های دقیق بینایی مؤثر است. بنابراین ویژگی عمق (Depth) توسط مسیر M منتقل می‌شود.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) عمق
✅ درست است. مسیر M برای پردازش حرکت و اطلاعات مربوط به عمق و کنتراست طراحی شده است.

گزینه ب) فرم
❌ نادرست است. تشخیص فرم بیشتر توسط مسیر P انجام می‌شود.

گزینه ج) جنس
❌ نادرست است. پردازش جنس اشیاء و جزئیات بافت مربوط به مسیر P است.

گزینه د) رنگ
❌ نادرست است. پردازش رنگ به طور عمده توسط مسیر P انجام می‌شود و مسیر M نسبت به رنگ حساسیت ندارد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

ویژگی بینایی عمق توسط مسیر M (Magnocellular pathway) منتقل می‌شود و مسیر P بیشتر مسئول تشخیص رنگ و جزئیات فرم است.

پاسخ صحیح: گزینه الف) عمق ✅


تمام موارد زیر در مورد bolb یا حباب در قشر بینایی صحیح است، بجز:

الف) در لایه‌های ۲ و ۳ کورتکس بینایی قرار دارند.

ب) در جهت‌یابی نقش دارند.

ج) نسبت‌ به رنگ حساسند.

د) دارای غلظت بالایی از سیتوکروم اکسیداز هستند.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: بولب (Blob)، قشر بینایی اولیه (Primary visual cortex / V1)، لایه‌های ۲ و ۳ (Layers 2 and 3)، حساسیت به رنگ (Color sensitivity)، جهت‌یابی (Orientation selectivity)، سیتوکروم اکسیداز (Cytochrome oxidase)، پردازش رنگ و فرم (Color and form processing)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

بولب‌ها (Blobs) ساختارهای تخصصی در قشر بینایی اولیه (V1) هستند که عمدتاً در لایه‌های ۲ و ۳ قرار دارند و نقش اصلی آنها پردازش رنگ (Color processing) است. این نواحی دارای غلظت بالایی از سیتوکروم اکسیداز (Cytochrome oxidase) هستند که نشان‌دهنده فعالیت متابولیک بالا و اهمیت آنها در پردازش رنگ می‌باشد. برخلاف نواحی دیگر قشر بینایی، بولب‌ها در تشخیص جهت (Orientation selectivity) نقش مستقیمی ندارند و این وظیفه بیشتر به نواحی بینابینی یا میله‌ای (Interblobs / Pinwheel regions) مربوط است. بنابراین گزینه‌ای که در مورد نقش جهت‌یابی گفته شده، صحیح نیست.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) در لایه‌های ۲ و ۳ کورتکس بینایی قرار دارند
✅ درست است. بولب‌ها به طور مشخص در لایه‌های ۲ و ۳ V1 قرار گرفته‌اند.

گزینه ب) در جهت‌یابی نقش دارند
❌ نادرست است. بولب‌ها بیشتر به پردازش رنگ اختصاص دارند و جهت‌یابی توسط مناطق بینابینی یا سلول‌های میله‌ای انجام می‌شود.

گزینه ج) نسبت به رنگ حساسند
✅ درست است. بولب‌ها حساسیت بالایی به رنگ دارند و نقش اصلی آنها در پردازش رنگ است.

گزینه د) دارای غلظت بالایی از سیتوکروم اکسیداز هستند
✅ درست است. غلظت بالای سیتوکروم اکسیداز نشان‌دهنده فعالیت متابولیک بالای این نواحی برای پردازش رنگ است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

بولب‌ها در لایه‌های ۲ و ۳ قشر بینایی قرار دارند، حساس به رنگ هستند و دارای غلظت بالای سیتوکروم اکسیداز هستند، اما در جهت‌یابی (Orientation selectivity) نقش ندارند.

پاسخ صحیح: گزینه ب) در جهت‌یابی نقش دارند ❌


کدام سلول شبکیه پتانسیل عمل تولید می‌کند؟

الف) دو قطبی

ب) گانگلیونی

ج) افقی

د) مخروطی


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: سلول گانگلیونی (Ganglion cell)، سلول دو قطبی (Bipolar cell)، سلول افقی (Horizontal cell)، سلول مخروطی (Cone cell)، پتانسیل عمل (Action potential)، پتانسیل graded، انتقال سیگنال بینایی (Visual signal transmission)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در شبکیه، انواع مختلف سلول‌ها نقش‌های متفاوتی در انتقال سیگنال بینایی (Visual signal transmission) دارند. سلول‌های مخروطی (Cone) و میله‌ای (Rod) معمولاً پتانسیل graded تولید می‌کنند، یعنی تغییرات ولتاژ کوچک و پیوسته نسبت به شدت نور ایجاد می‌کنند، نه پتانسیل عمل. سلول‌های دو قطبی (Bipolar) و افقی (Horizontal) نیز عمدتاً پتانسیل graded دارند و سیگنال را به صورت تدریجی منتقل می‌کنند.

تنها سلول‌های گانگلیونی (Ganglion cells) قادر به تولید پتانسیل عمل (Action potential) هستند. این سلول‌ها اطلاعات نهایی شبکیه را جمع‌آوری کرده و از طریق عصب بینایی (Optic nerve) به مغز منتقل می‌کنند. تولید پتانسیل عمل توسط این سلول‌ها امکان انتقال سریع و طولانی‌مدت سیگنال‌ها را فراهم می‌کند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) دو قطبی
❌ نادرست است. سلول‌های دو قطبی پتانسیل graded دارند و پتانسیل عمل تولید نمی‌کنند.

گزینه ب) گانگلیونی
✅ درست است. سلول‌های گانگلیونی تنها سلول‌های شبکیه هستند که پتانسیل عمل (Action potential) تولید می‌کنند و سیگنال‌ها را به مغز منتقل می‌کنند.

گزینه ج) افقی
❌ نادرست است. سلول‌های افقی نیز پتانسیل graded دارند و در ترکیب و تعدیل سیگنال‌های بینایی نقش دارند، اما پتانسیل عمل تولید نمی‌کنند.

گزینه د) مخروطی
❌ نادرست است. سلول‌های مخروطی نور را حس می‌کنند و سیگنال graded ایجاد می‌کنند، نه پتانسیل عمل.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

تنها سلول‌های گانگلیونی (Ganglion cells) قادر به تولید پتانسیل عمل (Action potential) هستند و اطلاعات بینایی را از شبکیه به مغز منتقل می‌کنند.

پاسخ صحیح: گزینه ب) گانگلیونی ✅


در ابتدای یک حرکت چرخشی چه تغییری در مجاری نیم‌ دایره‌ای رخ می‌دهد؟

الف) حرکت مژک‌ها به سمت کینوسیلیوم موجب هیپرپلاریزاسیون سلول می‌شود.

ب) فعالیت عصب دهلیزی سمت مقابل افزایش می‌یابد.

ج) حرکت آندولنف در جهت چرخش است.

د) حرکت آندولنف در جهت خلاف چرخش است.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مجاری نیم‌دایره‌ای (Semicircular canals)، حرکت چرخشی (Rotational movement)، مژک‌ها (Hair cells / Stereocilia)، کینوسیلیوم (Kinocilium)، آندولنف (Endolymph)، هیپرپلاریزاسیون (Hyperpolarization)، دپلاریزاسیون (Depolarization)، عصب دهلیزی (Vestibular nerve)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مجاری نیم‌دایره‌ای مسئول تشخیص حرکت چرخشی (Rotational movement) سر هستند. در ابتدای حرکت چرخشی، غشا ژلی (Cupula) که مژک‌ها (Stereocilia) در آن قرار دارند، به دلیل اینرسی آندولنف (Endolymph inertia) دچار تغییر موقعیت می‌شود. آندولنف نسبت به حرکت سر با تأخیر می‌ماند و بنابراین در ابتدای چرخش، حرکت آندولنف در جهت مخالف چرخش (Opposite direction of rotation) رخ می‌دهد. این تغییر باعث دپلاریزاسیون یا هیپرپلاریزاسیون موقتی مژک‌ها و در نهایت تغییر فعالیت عصب دهلیزی می‌شود.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) حرکت مژک‌ها به سمت کینوسیلیوم موجب هیپرپلاریزاسیون سلول می‌شود
❌ نادرست است. حرکت مژک‌ها به سمت کینوسیلیوم باعث دپلاریزاسیون (Depolarization) می‌شود، نه هیپرپلاریزاسیون.

گزینه ب) فعالیت عصب دهلیزی سمت مقابل افزایش می‌یابد
❌ نادرست است. در ابتدای چرخش، افزایش فعالیت مربوط به سمت هم‌جهت با حرکت سر است و سمت مقابل کاهش فعالیت دارد.

گزینه ج) حرکت آندولنف در جهت چرخش است
❌ نادرست است. در ابتدای حرکت، آندولنف به دلیل اینرسی در جهت مخالف چرخش حرکت می‌کند.

گزینه د) حرکت آندولنف در جهت خلاف چرخش است
✅ درست است. این پاسخ بیان‌کننده دقیق فیزیولوژی ابتدای حرکت چرخشی است و ناشی از تأخیر حرکتی آندولنف نسبت به حرکت سر است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در ابتدای یک حرکت چرخشی (Rotational movement)، آندولنف (Endolymph) به دلیل اینرسی نسبت به حرکت سر، در جهت مخالف چرخش حرکت می‌کند و این تغییر باعث تحریک مژک‌ها و پاسخ عصب دهلیزی می‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه د) حرکت آندولنف در جهت خلاف چرخش ✅


کدامیک است ترانسپورترهای زیر در انتقال گلوکز از مویرگ‌های مغزی بیشترین نقش را دارد؟

الف) GLUT3

ب) GLUT – 1- 45K

ج) GLUT – 1- 55K

ب) GLUT5


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: انتقال گلوکز (Glucose transport)، مویرگ‌های مغزی (Brain capillaries / Blood-brain barrier)، ترانسپورتر GLUT1 (GLUT1 transporter)، ایزوفورم 55K (55K isoform)، سلول اندوتلیال مغز (Cerebral endothelial cells)، متابولیسم مغز (Brain metabolism)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مغز برای فعالیت نورون‌ها نیازمند گلوکز (Glucose) است و ورود آن به بافت عصبی از طریق مویرگ‌های مغزی (Blood-brain barrier) صورت می‌گیرد. مهم‌ترین ترانسپورتر گلوکز در سلول‌های اندوتلیال مغز (Cerebral endothelial cells)، GLUT1 است. این ترانسپورتر در دو ایزوفورم وجود دارد: 45K در غشای داخلی سلول‌های اندوتلیال و 55K در آستروسیت‌ها (Astrocytes).

برای انتقال گلوکز از مویرگ‌های مغزی به مغز (Glucose uptake at capillaries)، GLUT1-55K (GLUT1 – ۵۵K isoform) نقش کلیدی دارد، زیرا این ایزوفورم در بخش آستروسیت‌ها و در محل تماس با نورون‌ها فعالیت دارد و جریان گلوکز را به بافت مغز هدایت می‌کند. سایر ترانسپورترها مانند GLUT3 عمدتاً در نورون‌ها و GLUT5 در متابولیسم فروکتوز دخیل هستند و نقش اصلی در عبور گلوکز از مویرگ‌ها ندارند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) GLUT3
❌ نادرست است. GLUT3 ترانسپورتر نورون‌ها است و برای ورود گلوکز به خود نورون‌ها اهمیت دارد، نه عبور از مویرگ‌های مغزی.

گزینه ب) GLUT1-45K
❌ نادرست است. ایزوفورم 45K در غشای داخلی سلول‌های اندوتلیال وجود دارد، اما نقش اصلی در عبور مستقیم گلوکز به بافت مغز مربوط به 55K است.

گزینه ج) GLUT1-55K
✅ درست است. این ایزوفورم مهم‌ترین ترانسپورتر گلوکز در مویرگ‌های مغزی است و نقش اصلی در انتقال گلوکز به مغز را دارد.

گزینه د) GLUT5
❌ نادرست است. GLUT5 عمدتاً برای فروکتوز (Fructose) طراحی شده و در انتقال گلوکز از مویرگ‌ها نقش ندارد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

برای عبور گلوکز از مویرگ‌های مغزی (Blood-brain barrier) به مغز، GLUT1-55K بیشترین نقش را ایفا می‌کند و سایر ترانسپورترها نقش مکمل یا تخصصی در نورون‌ها و فروکتوز دارند.

پاسخ صحیح: گزینه ج) GLUT1-55K ✅


کدامیک در خصوص ترکیب CSF صحیح است؟

الف) میزان کلسترول مایع مغزی _ نخاعی بیشتر از پلاسما است.

ب) غلظت کلسیم مایع مغزی _ نخاعی بیشتر از پلاسما است.

ج) غلظت گلوکز پلاسما کمتر از مایعی مغزی _ نخاعی است.

د) میزان PH پلاسما بیشتر از مایع مغزی _ نخاعی است.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مایع مغزی-نخاعی (Cerebrospinal fluid / CSF)، ترکیب CSF (CSF composition)، گلوکز (Glucose)، کلسیم (Calcium)، کلسترول (Cholesterol)، pH، مقایسه با پلاسما (Comparison with plasma)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مایع مغزی-نخاعی (CSF) یک مایع شفاف است که در مغز و کانال نخاعی جریان دارد و نقش حفاظت و تغذیه بافت عصبی را برعهده دارد. ترکیب CSF نسبت به پلاسما تفاوت‌های مهمی دارد:

  • کلسترول (Cholesterol): CSF بسیار کم‌چرب است و میزان کلسترول آن کمتر از پلاسما است، نه بیشتر.

  • کلسیم (Calcium): غلظت کلسیم در CSF معمولاً کمتر از پلاسما است.

  • گلوکز (Glucose): غلظت گلوکز CSF حدود 60-70٪ گلوکز پلاسما است و کمتر از پلاسما است.

  • pH: pH CSF حدود 7.33 و کمی کمتر از پلاسما (حدود 7.4) است، بنابراین pH پلاسما بیشتر از CSF است.

با توجه به این مقایسه، گزینه‌ای که با واقعیت منطبق است، pH می‌باشد.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) میزان کلسترول مایع مغزی-نخاعی بیشتر از پلاسما است
❌ نادرست است. میزان کلسترول CSF کمتر از پلاسما است.

گزینه ب) غلظت کلسیم مایع مغزی-نخاعی بیشتر از پلاسما است
❌ نادرست است. غلظت کلسیم CSF کمتر از پلاسما است.

گزینه ج) غلظت گلوکز پلاسما کمتر از مایع مغزی-نخاعی است
❌ نادرست است. غلظت گلوکز CSF کمتر از پلاسما است.

گزینه د) میزان pH پلاسما بیشتر از مایع مغزی-نخاعی است
✅ درست است. pH پلاسما حدود 7.4 و CSF حدود 7.33 است، بنابراین pH پلاسما کمی بیشتر است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

از نظر ترکیب، pH CSF کمتر از پلاسما است و این ویژگی صحیح ترکیب مایع مغزی-نخاعی را نشان می‌دهد.

پاسخ صحیح: گزینه د) میزان pH پلاسما بیشتر از مایع مغزی-نخاعی ✅


در مورد خواب می‌توان گفت:

الف) اسپایک‌های PGO از ویژگی خواب NREM هستند.

ب) در خواب REM تونوس عضلات افزایش می‌یابد.

ج) کمپلکس‌های K از ویژگی خواب NREM هستند.

د) با افزایش خستگی مدت خواب NREM کاهش می‌یابد.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: خواب (Sleep)، خواب NREM (Non-rapid eye movement sleep)، خواب REM (Rapid eye movement sleep)، اسپایک‌های PGO (PGO spikes)، کمپلکس‌های K (K-complexes)، تونوس عضلانی (Muscle tone / Muscle tension)، خستگی (Fatigue)، ساختارهای EEG (EEG patterns)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

خواب شامل دو فاز اصلی است: NREM و REM.

  • خواب NREM با فعالیت EEG کند و پایدار همراه است و شامل کمپلکس‌های K (K-complexes) و اسپین‌های خواب (Sleep spindles) می‌باشد. کمپلکس‌های K نقش محافظتی در برابر محرک‌ها و تثبیت خواب دارند.

  • خواب REM با حرکت سریع چشم‌ها (Rapid eye movements)، رویای فعال و کاهش تونوس عضلانی (Muscle atonia) مشخص می‌شود. همچنین در این فاز اسپایک‌های PGO (Ponto-geniculo-occipital spikes) دیده می‌شوند که در پردازش خواب REM و رؤیا نقش دارند.

  • با افزایش خستگی (Fatigue)، تمایل به افزایش مدت زمان NREM وجود دارد تا مغز فرصت بازیابی داشته باشد، بنابراین مدت NREM کاهش نمی‌یابد.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) اسپایک‌های PGO از ویژگی خواب NREM هستند
❌ نادرست است. اسپایک‌های PGO مشخصه خواب REM هستند، نه NREM.

گزینه ب) در خواب REM تونوس عضلات افزایش می‌یابد
❌ نادرست است. تونوس عضلانی در خواب REM کاهش می‌یابد و بیشتر بدن در حالت آتونی عضلانی (Muscle atonia) است.

گزینه ج) کمپلکس‌های K از ویژگی خواب NREM هستند
✅ درست است. کمپلکس‌های K در EEG خواب NREM دیده می‌شوند و نشان‌دهنده پردازش محرک‌ها و تثبیت خواب هستند.

گزینه د) با افزایش خستگی مدت خواب NREM کاهش می‌یابد
❌ نادرست است. خستگی باعث افزایش تمایل به افزایش مدت NREM می‌شود تا بازیابی مغز صورت گیرد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

کمپلکس‌های K ویژگی EEG مشخص خواب NREM هستند و سایر گزینه‌ها با واقعیت فیزیولوژی خواب همخوانی ندارند.

پاسخ صحیح: گزینه ج) کمپلکس‌های K از ویژگی خواب NREM هستند ✅


مورد مشترک بین فیبرهای بالا رونده و خزه‌ای مخچه کدام است؟

الف) پاسخ سلول‌های پورکنژ به اثرات تحریکی آنها

ب) منشأ مشترک دارند.

ج) تعداد سیناپس با سلول‌های پورکنژ

د) تحریک هسته‌های عمقی مخچه


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: فیبرهای بالا رونده (Afferent fibers)، فیبرهای خزه‌ای (Mossy fibers)، سلول پورکنژ (Purkinje cell)، هسته‌های عمقی مخچه (Deep cerebellar nuclei)، سیناپس (Synapse)، مسیرهای تحریکی (Excitatory pathways)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مخچه اطلاعات حسی و حرکتی را از طریق دو مسیر اصلی فیبرهای بالا رونده (Afferent fibers) و فیبرهای خزه‌ای (Mossy fibers) دریافت می‌کند.

  • فیبرهای خزه‌ای از منابع مختلف مانند مخچه، ساقه مغز و نخاع منشأ می‌گیرند و به سلول‌های گرانولار (Granule cells) سیناپس می‌دهند. گرانولارها سپس از طریق آکسون‌های موازی (Parallel fibers) سلول‌های پورکنژ را تحریک می‌کنند.

  • فیبرهای بالا رونده (Climbing fibers) از هسته‌های پایین‌ساقه مغز (Inferior olive) می‌آیند و به طور مستقیم سلول‌های پورکنژ را تحریک می‌کنند.

  • در هر دو مسیر، نتیجه نهایی تحریک سلول‌های پورکنژ است که سپس هسته‌های عمقی مخچه (Deep cerebellar nuclei) را کنترل می‌کنند. این تحریک هسته‌های عمقی مخچه ویژگی مشترک هر دو نوع فیبر است، هرچند منشأ و مسیر سیناپسی متفاوت دارند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) پاسخ سلول‌های پورکنژ به اثرات تحریکی آنها
❌ نادرست است. هر دو مسیر سلول‌های پورکنژ را تحریک می‌کنند، اما این پاسخ اختصاصی نیست و بیشتر ویژگی مسیر صریح نیست.

گزینه ب) منشأ مشترک دارند
❌ نادرست است. فیبرهای خزه‌ای و بالا رونده منشأ متفاوت دارند؛ یکی از نخاع و ساقه، دیگری از هسته زیرین زیت (Inferior olive).

گزینه ج) تعداد سیناپس با سلول‌های پورکنژ
❌ نادرست است. تعداد و نحوه اتصال متفاوت است؛ فیبرهای بالا رونده اتصال مستقیم و قوی دارند، خزه‌ای‌ها غیرمستقیم از طریق گرانولار.

گزینه د) تحریک هسته‌های عمقی مخچه
✅ درست است. نتیجه نهایی هر دو مسیر تحریک سلول‌های پورکنژ است که فعالیت هسته‌های عمقی مخچه را تنظیم می‌کند و این نقطه مشترک آنها است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

ویژگی مشترک بین فیبرهای بالا رونده و خزه‌ای، تحریک هسته‌های عمقی مخچه است، اگرچه مسیر و نحوه سیناپس متفاوت می‌باشد.

پاسخ صحیح: گزینه د) تحریک هسته‌های عمقی مخچه ✅


درصد نورون‌های دینامیک در کدام قسمت بیشتر است؟

الف) قشر حرکتی اولیه

ب) هسته قرمز

ج) ناحیه پیش حرکتی

د) ناحیه ضمیمه حرکتی


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: نورون‌های دینامیک (Dynamic neurons)، هسته قرمز (Red nucleus)، قشر حرکتی اولیه (Primary motor cortex / M1)، ناحیه پیش‌حرکتی (Premotor area)، ناحیه ضمیمه حرکتی (Supplementary motor area / SMA)، برنامه‌ریزی و کنترل حرکت (Movement planning and control)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

نورون‌های دینامیک (Dynamic neurons) سلول‌هایی هستند که فعالیت آنها در طول حرکت تغییر می‌کند و نقش کلیدی در کنترل حرکات سریع و دقیق دارند.

  • قشر حرکتی اولیه (M1) بیشتر شامل نورون‌هایی با پاسخ مستقیم به تحریک عضلات و اعمال نیرو است، اما درصد نورون‌های دینامیک نسبت به هسته قرمز (Red nucleus) کمتر است.

  • هسته قرمز (Red nucleus) در میانه ساقه مغز واقع شده و در انتقال سیگنال‌های حرکتی دینامیک و کنترل حرکات سریع اندام فوقانی نقش دارد. بیشترین درصد نورون‌های دینامیک در این ساختار مشاهده می‌شود.

  • ناحیه پیش‌حرکتی و ضمیمه حرکتی (Premotor and SMA) بیشتر در برنامه‌ریزی و آماده‌سازی حرکت نقش دارند، اما فعالیت دینامیک آنها کمتر از هسته قرمز است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) قشر حرکتی اولیه
❌ نادرست است. گرچه قشر حرکتی اولیه در اجرای حرکت فعال است، درصد نورون‌های دینامیک در آن کمتر از هسته قرمز است.

گزینه ب) هسته قرمز
✅ درست است. هسته قرمز بیشترین درصد نورون‌های دینامیک را دارد و در کنترل دقیق حرکات سریع دست و بازو نقش مهمی دارد.

گزینه ج) ناحیه پیش حرکتی
❌ نادرست است. این ناحیه بیشتر در برنامه‌ریزی حرکت دخیل است و فعالیت دینامیک محدودتری دارد.

گزینه د) ناحیه ضمیمه حرکتی
❌ نادرست است. ضمیمه حرکتی نیز بیشتر در آماده‌سازی و هماهنگی حرکتی نقش دارد تا فعالیت دینامیک مستقیم.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

درصد نورون‌های دینامیک در هسته قرمز (Red nucleus) بیشتر از سایر نواحی حرکتی است و نقش کلیدی در کنترل حرکات سریع و دقیق اندام‌ها دارد.

پاسخ صحیح: گزینه ب) هسته قرمز ✅


کدام گزینه زیر در مورد گاما موتور نورون‌ها درست است؟

الف) تحریک‌شان باعث افزایش حساسیت دوک عضلانی می‌شود.

ب) عدم دریافت نزولی‌های تحریکی از مراکز بالاتر

ج) باعث انقباض عضله خارج دوکی می‌شوند.

د) کاهش فعالیت‌شان باعث ایجاد کلونوس می‌شود.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: گاما موتور نورون‌ها (Gamma motor neurons)، دوک عضلانی (Muscle spindle)، حساسیت دوک عضلانی (Muscle spindle sensitivity)، انقباض عضله (Muscle contraction)، مسیرهای نزولی (Descending pathways)، کلونوس (Clonus)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

گاما موتور نورون‌ها (Gamma motor neurons) بخش مهمی از سیستم اعصاب محیطی و کنترل عضله هستند. این نورون‌ها به فیبرهای عضلانی داخل دوک عضلانی (Intrafusal fibers) متصل می‌شوند و با تنظیم حساسیت دوک عضلانی (Muscle spindle sensitivity) به تغییر طول عضله پاسخ می‌دهند.

  • تحریک گاما نورون‌ها باعث سفت شدن فیبرهای داخل دوک شده و حساسیت دوک عضلانی به کشش افزایش می‌یابد، بنابراین نورون‌های حسی Ia می‌توانند سریع‌تر به تغییر طول پاسخ دهند.

  • گاما نورون‌ها باعث انقباض عضله خارج دوکی (Extrafusal muscle fibers) نمی‌شوند؛ این وظیفه آلفا موتور نورون‌ها (Alpha motor neurons) است.

  • عدم فعالیت گاما نورون‌ها یا کاهش تحریک، می‌تواند حساسیت دوک عضلانی را کاهش دهد، اما کلونوس به دلایل دیگر و اغلب ناشی از آسیب مسیرهای نزولی ایجاد می‌شود.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) تحریک‌شان باعث افزایش حساسیت دوک عضلانی می‌شود
✅ درست است. این ویژگی اصلی گاما نورون‌ها است و به تنظیم دقیق بازخورد طول عضله کمک می‌کند.

گزینه ب) عدم دریافت نزولی‌های تحریکی از مراکز بالاتر
❌ نادرست است. گاما نورون‌ها تحت کنترل نزولی‌های مغزی و ساقه مغز قرار دارند و فعالیت آنها مستقل نیست.

گزینه ج) باعث انقباض عضله خارج دوکی می‌شوند
❌ نادرست است. گاما نورون‌ها تنها فیبرهای داخل دوک عضلانی را تحریک می‌کنند؛ انقباض فیبرهای خارج دوکی بر عهده آلفا نورون‌هاست.

گزینه د) کاهش فعالیت‌شان باعث ایجاد کلونوس می‌شود
❌ نادرست است. کلونوس اغلب ناشی از آسیب مسیرهای نزولی یا اختلال در بازخورد رفلکس است و کاهش گاما نورون‌ها به تنهایی سبب آن نمی‌شود.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

گاما موتور نورون‌ها با افزایش حساسیت دوک عضلانی، نقش حیاتی در تنظیم طول عضله و کنترل حرکات دقیق دارند.

پاسخ صحیح: گزینه الف) تحریک‌شان باعث افزایش حساسیت دوک عضلانی می‌شود ✅


کدام زوج گیرنده زیر با تطابق آهسته هستند؟

الف) دوک عضلانی – رافینی

ب) دوک عضلانی – پاچینی

ج) درد – بویایی

د) پاچینی – مایسنر


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: گیرنده‌های حسی (Sensory receptors)، تطابق آهسته (Slowly adapting / SA receptors)، دوک عضلانی (Muscle spindle), رافینی (Ruffini endings), تطابق سریع (Rapidly adapting / RA receptors)، پاچینی (Pacinian corpuscles), مایسنر (Meissner corpuscles), درد (Pain), بویایی (Olfaction)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

گیرنده‌های حسی به دو دسته اصلی تقسیم می‌شوند:

  • تطابق آهسته (Slowly adapting, SA): این گیرنده‌ها در طول یک محرک ثابت نیز پاسخ می‌دهند و اطلاعات مربوط به موقعیت و فشار مداوم را منتقل می‌کنند. نمونه‌های کلاسیک: دوک‌های عضلانی (Muscle spindles) و رافینی (Ruffini endings).

  • تطابق سریع (Rapidly adapting, RA): این گیرنده‌ها به تغییرات سریع حساس هستند و پس از آغاز محرک پاسخ می‌دهند ولی در طول محرک ثابت پاسخ کاهش می‌یابد. نمونه‌ها: پاچینی (Pacinian corpuscles) و مایسنر (Meissner corpuscles).

بر اساس این تقسیم‌بندی، زوج دوک عضلانی – رافینی هر دو تطابق آهسته دارند و قادر به انتقال اطلاعات مداوم در مورد طول عضله و کشش پوست هستند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) دوک عضلانی – رافینی
✅ درست است. هر دو گیرنده SA هستند و پاسخ طولانی به محرک ثابت دارند.

گزینه ب) دوک عضلانی – پاچینی
❌ نادرست است. پاچینی RA است و به تغییرات سریع حساس است، بنابراین زوج SA نیست.

گزینه ج) درد – بویایی
❌ نادرست است. گیرنده‌های درد (nociceptors) و بویایی (olfactory) تطابق متفاوت دارند و جزو SA کلاسیک نیستند.

گزینه د) پاچینی – مایسنر
❌ نادرست است. هر دو RA هستند و تطابق سریع دارند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

زوج دوک عضلانی – رافینی نمونه‌ای از گیرنده‌های تطابق آهسته (Slowly adapting, SA) هستند که اطلاعات مداوم از طول عضله و کشش پوست را منتقل می‌کنند.

پاسخ صحیح: گزینه الف) دوک عضلانی – رافینی ✅


کدام گیرنده زیر برای درک حس ارتعاش در فرکانس ۲۵۰ تا ۳۰۰ هرتز حساس‌تر است؟

الف) مرکل

ب) پاچینی

ج) مایسنر

د) رافینی


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: گیرنده‌های حسی پوست (Cutaneous receptors)، حس ارتعاش (Vibration sense)، فرکانس ۲۵۰–۳۰۰ هرتز (High-frequency vibration), پاچینی (Pacinian corpuscles), مرکل (Merkel disks), مایسنر (Meissner corpuscles), رافینی (Ruffini endings)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

حس ارتعاش توسط گیرنده‌های مکانورسپتور (Mechanoreceptors) پوست منتقل می‌شود. هر گیرنده حساسیت خاصی به فرکانس‌های متفاوت ارتعاش دارد:

  • پاچینی (Pacinian corpuscles): گیرنده‌های تطابق سریع (Rapidly adapting, RA2) هستند و بیشترین حساسیت را به ارتعاش با فرکانس بالا (حدود 250–300 هرتز) دارند. این گیرنده‌ها در عمق پوست و بافت زیرجلدی قرار دارند و به تغییرات سریع فشار و ارتعاش پاسخ می‌دهند.

  • مایسنر (Meissner corpuscles): RA1 هستند و به ارتعاش با فرکانس پایین (5–50 هرتز) حساس‌اند.

  • مرکل (Merkel disks): SA1 هستند و بیشتر فشار و بافت سطحی را حس می‌کنند، حساس به ارتعاش نیستند.

  • رافینی (Ruffini endings): SA2 هستند و اطلاعات کشیدگی پوست و حرکت طولانی را منتقل می‌کنند، نه ارتعاش سریع.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) مرکل
❌ نادرست است. مرکل بیشتر فشار ثابت و بافت سطحی را حس می‌کند و برای فرکانس بالا حساس نیست.

گزینه ب) پاچینی
✅ درست است. پاچینی بیشترین حساسیت را به ارتعاش‌های فرکانس بالا (250–300 هرتز) دارد.

گزینه ج) مایسنر
❌ نادرست است. مایسنر حساس به ارتعاش با فرکانس پایین است.

گزینه د) رافینی
❌ نادرست است. رافینی حساس به کشیدگی طولی پوست است و ارتعاش سریع را حس نمی‌کند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

برای درک ارتعاش با فرکانس ۲۵۰–۳۰۰ هرتز، پاچینی (Pacinian corpuscles) حساس‌ترین گیرنده است و نقش اصلی را ایفا می‌کند.

پاسخ صحیح: گزینه ب) پاچینی ✅


کدام گزینه زیر در مورد مدارهای موضعی در شاخ خلفی نخاع در مورد درد درست است؟

الف) نورون واسطه انکفالینرژیک که به وسیله نوراپی نفرین مهار و باعث مهار پیش سیناپسی می‌شود.

ب) سروتونین باعث تحریک نورون اسپاینوتالامیک و مهار نورون انکفالینرژیک می‌شود.

ج) سروتونین باعث مهار نورون اسپاینوتالامیک و تحریک نورون انکفالینرژیک می‌شود.

د) نورون واسطه انکفالینرژیک به وسیله نوراپی نفرین مهار و باعث مهار پس سیناپسی می‌شود.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مدارهای موضعی شاخ خلفی نخاع (Local circuits in dorsal horn), درد (Pain), نورون واسطه انکفالینرژیک (Enkephalinergic interneuron), نورون اسپاینوتالامیک (Spinothalamic neuron), نوراپی‌نفرین (Norepinephrine), سروتونین (Serotonin), مهار پیش‌سیناپسی (Presynaptic inhibition), مهار پس‌سیناپسی (Postsynaptic inhibition)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در شاخ خلفی نخاع، مدارهای موضعی (Local circuits) نقش کلیدی در تعدیل درد (Pain modulation) دارند.

  • نورون‌های واسطه انکفالینرژیک (Enkephalinergic interneurons) با آزادسازی انکفالین باعث مهار پیش‌سیناپسی یا پس‌سیناپسی نورون‌های حامل سیگنال درد می‌شوند.

  • سروتونین (Serotonin / 5-HT) و نوراپی‌نفرین (Norepinephrine / NE) از مسیرهای نزولی مغز آزاد می‌شوند و فعالیت نورون‌های واسطه‌ای انکفالینرژیک را افزایش می‌دهند.

  • نتیجه نهایی این مکانیسم، مهار نورون‌های اسپاینوتالامیک (Spinothalamic neurons) و کاهش انتقال سیگنال درد به مغز است.

  • به عبارت دیگر، سروتونین باعث تحریک نورون‌های واسطه انکفالینرژیک و مهار نورون‌های اسپاینوتالامیک می‌شود.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) نورون واسطه انکفالینرژیک که به وسیله نوراپی‌نفرین مهار و باعث مهار پیش‌سیناپسی می‌شود
❌ نادرست است. نوراپی‌نفرین نورون واسطه‌ای را مهار نمی‌کند، بلکه معمولاً فعالیت آن را تقویت می‌کند.

گزینه ب) سروتونین باعث تحریک نورون اسپاینوتالامیک و مهار نورون انکفالینرژیک می‌شود
❌ نادرست است. سروتونین نورون واسطه انکفالینرژیک را تحریک و نورون اسپاینوتالامیک را مهار می‌کند.

گزینه ج) سروتونین باعث مهار نورون اسپاینوتالامیک و تحریک نورون انکفالینرژیک می‌شود
✅ درست است. این توصیف دقیق عملکرد مدارهای موضعی در مهار درد (Pain modulation) است.

گزینه د) نورون واسطه انکفالینرژیک به وسیله نوراپی‌نفرین مهار و باعث مهار پس‌سیناپسی می‌شود
❌ نادرست است. نوراپی‌نفرین فعالیت نورون انکفالینرژیک را مهار نمی‌کند و مهار پس‌سیناپسی فقط بخشی از عملکرد آن است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در مدارهای موضعی شاخ خلفی نخاع، سروتونین باعث تحریک نورون‌های واسطه انکفالینرژیک و در نتیجه مهار نورون‌های اسپاینوتالامیک می‌شود، که پایه فیزیولوژیک تنظیم نزولی درد است.

پاسخ صحیح: گزینه ج) سروتونین باعث مهار نورون اسپاینوتالامیک و تحریک نورون انکفالینرژیک می‌شود ✅


کدام چهار اسید آمینه زیر در ابتدای تمام پپتیدهای اپیوئیدی آندوژن از چپ به راست مشترک است؟

الف) Gly Gly Phe Met

ب) Phe Gly Gly Tyr

ج) Leu Tyr Gly Phe

د) Tyr Gly Gly Phe


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: پپتیدهای اپیوئیدی اندوژن (Endogenous opioid peptides)، پیش‌ساز پروپیوپمولین (Prepropeptides), ترتیب آمینواسیدی (Amino acid sequence), تیروزین (Tyrosine / Tyr), گلیسین (Glycine / Gly), فنیل‌آلانین (Phenylalanine / Phe), فعال‌سازی گیرنده اپیوئیدی (Opioid receptor activation)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

تمام پپتیدهای اپیوئیدی اندوژن (Endogenous opioid peptides) مانند انکفالین‌ها (Enkephalins)، اندورفین‌ها (Endorphins) و داینورفین‌ها (Dynorphins) با یک سکانس آمینواسیدی مشترک در ابتدای زنجیره خود آغاز می‌شوند که برای اتصال و فعال‌سازی گیرنده‌های اپیوئیدی (Opioid receptors) حیاتی است.

این ترتیب اولیه شامل:

  • تیروزین (Tyrosine / Tyr) در موقعیت اول، که برای اتصال به گیرنده ضروری است

  • دو گلیسین (Gly) بعدی،

  • و فنیل‌آلانین (Phenylalanine / Phe) در موقعیت چهارم

بنابراین، تمام پپتیدهای اپیوئیدی با Tyr-Gly-Gly-Phe شروع می‌شوند و تفاوت آنها بعد از این چهار آمینواسید رخ می‌دهد، مثلاً Leu یا Met در ادامه زنجیره.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) Gly Gly Phe Met
❌ نادرست است. ترتیب شروع پپتیدهای اپیوئیدی با Tyr آغاز می‌شود، نه Gly.

گزینه ب) Phe Gly Gly Tyr
❌ نادرست است. ترتیب درست Tyr-Gly-Gly-Phe است، نه با Phe و در انتها Tyr.

گزینه ج) Leu Tyr Gly Phe
❌ نادرست است. Leu در موقعیت اول نیست و ترتیب تغییر یافته است.

گزینه د) Tyr Gly Gly Phe
✅ درست است. این ترتیب چهار آمینواسید ابتدایی مشترک تمام پپتیدهای اپیوئیدی اندوژن است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

تمام پپتیدهای اپیوئیدی اندوژن با چهار آمینواسید اولیه Tyr-Gly-Gly-Phe شروع می‌شوند که برای فعال‌سازی گیرنده‌های اپیوئیدی حیاتی است.

پاسخ صحیح: گزینه د) Tyr Gly Gly Phe ✅


قطع کامل نخاع به‌صورت یک‌طرفه (Hemisection) در سمت راست در ناحیه L2 کمری باعث…….

الف) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف و عدم درک حس تماس دقیق پای راست می‌شود.

ب) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف و عدم درک حس حرارت در پای راست می‌شود.

ج) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف در پای چپ و عدم درک حس حرارت در پای راست می‌شود.

د) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف و عدم درک حس تماس دقیق در دست راست می‌شود.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: قطع یک‌طرفه نخاع (Hemisection / Brown-Séquard syndrome)، سطح L2 کمری (Lumbar segment L2)، اسپاستیسیتی (Spasticity)، ضعف عضلانی (Muscle weakness / Paresis), حس تماس دقیق (Fine touch / Proprioception), حس حرارت و درد (Pain and temperature), مسیرهای نخاعی (Spinothalamic tract, Dorsal column-medial lemniscal pathway)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

قطع یک‌طرفه نخاع به نام سندروم براون-سکارد (Brown-Séquard syndrome) باعث توزیع مشخصی از علائم حرکتی و حسی می‌شود:

  • ضعف و اسپاستیسیتی (Paresis and spasticity) در همان سمت قطع نخاع دیده می‌شود، زیرا مسیرهای قشری-نخاعی (Corticospinal tract) که حرکات ارادی را کنترل می‌کنند، در همان سمت نخاع قرار دارند.

  • حس تماس دقیق، ارتعاش و موقعیت (Fine touch, Vibration, Proprioception) از طریق مسیر ستون خلفی-مدیان لمینسکال (Dorsal column-medial lemniscal pathway) منتقل می‌شود و این مسیر نیز در همان سمت نخاع صعود می‌کند، بنابراین قطع یک‌طرفه باعث از بین رفتن حس تماس دقیق در همان سمت می‌شود.

  • حس درد و حرارت (Pain and temperature) از طریق مسیر آنترو-لترال (Spinothalamic tract) منتقل می‌شود که یک یا دو سطح پایین‌تر از محل ورود فیبرها قطع می‌شود و به طرف مقابل صعود می‌کند. بنابراین اختلال حس درد و حرارت در طرف مقابل ایجاد می‌شود.

با توجه به اینکه سطح آسیب L2 و سمت راست است:

  • ضعف و اسپاستیسیتی در پای راست

  • کاهش حس تماس دقیق و موقعیت در پای راست

  • کاهش حس درد و حرارت در پای چپ

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف و عدم درک حس تماس دقیق پای راست می‌شود
✅ درست است. این توضیح با آسیب یک‌طرفه و مسیرهای ستون خلفی و قشری-نخاعی تطابق دارد.

گزینه ب) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف و عدم درک حس حرارت در پای راست می‌شود
❌ نادرست است. حس حرارت در طرف مقابل کاهش می‌یابد، نه همان سمت.

گزینه ج) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف در پای چپ و عدم درک حس حرارت در پای راست می‌شود
❌ نادرست است. ضعف در همان سمت (راست) ایجاد می‌شود، نه چپ.

گزینه د) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف و عدم درک حس تماس دقیق در دست راست می‌شود
❌ نادرست است. آسیب در L2 کمری است، بنابراین علائم در پا هستند، نه دست.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

قطع یک‌طرفه نخاع در سطح L2 باعث ضعف، اسپاستیسیتی و از دست رفتن حس تماس دقیق در همان سمت (راست) پای آسیب‌دیده می‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه الف) ایجاد اسپاستیسیتی و ضعف و عدم درک حس تماس دقیق پای راست ✅


کدام گزینه زیر درباره جریان خون مغز در حالت نرمال صحیح است؟

الف) به‌ طور متوسط هر دقیقه ۳۰ میلی‌لیتر در دقیقه به‌ ازای هر ۱۰۰ گرم مغز، خون وارد مغز می‌شود.

ب) در یک دقیقه به‌ طور متوسط ۹۰۰-۷۵۰ میلی‌لیتر خون وارد مغز می‌شود.

ج) جریان خون مغز حدود ۲۵ درصد برون‌ده قلبی را به خود اختصاص می‌دهد.

د) میزان خون مورد نیاز ماده سفید دو برابر ماده خاکستری مغز است.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: جریان خون مغز (Cerebral blood flow / CBF)، ماده خاکستری (Gray matter)، ماده سفید (White matter)، برون‌ده قلبی (Cardiac output)، میزان نرمال (Normal values), میلی‌لیتر در دقیقه (mL/min)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

جریان خون مغز (Cerebral blood flow) در حالت نرمال به طور متوسط حدود 750–900 میلی‌لیتر در دقیقه است، که تقریباً ۱۵ درصد از برون‌ده قلبی (Cardiac output) را شامل می‌شود.

  • ماده خاکستری (Gray matter) به دلیل فعالیت متابولیک بالاتر، جریان خون بیشتری نسبت به ماده سفید (White matter) دارد و میزان مصرف اکسیژن و گلوکز آن بیشتر است. به همین دلیل، جریان خون ماده سفید کمتر از ماده خاکستری است، نه دو برابر آن.

  • به‌طور متوسط جریان خون محلی (Regional CBF) در ماده خاکستری حدود 50–60 میلی‌لیتر در دقیقه به ازای هر 100 گرم بافت و در ماده سفید حدود 20 میلی‌لیتر در دقیقه به ازای هر 100 گرم بافت است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) به‌ طور متوسط هر دقیقه ۳۰ میلی‌لیتر در دقیقه به‌ ازای هر ۱۰۰ گرم مغز، خون وارد مغز می‌شود
❌ نادرست است. متوسط جریان خون مغز در ماده خاکستری بالاتر از این مقدار و در ماده سفید کمتر است، بنابراین عدد ۳۰ به‌طور میانگین کل مغز صحیح نیست.

گزینه ب) در یک دقیقه به‌ طور متوسط ۹۰۰–۷۵۰ میلی‌لیتر خون وارد مغز می‌شود
✅ درست است. این مقدار جریان خون کل مغز در حالت نرمال است و با داده‌های فیزیولوژیک تطابق دارد.

گزینه ج) جریان خون مغز حدود ۲۵ درصد برون‌ده قلبی را به خود اختصاص می‌دهد
❌ نادرست است. جریان خون مغز حدود ۱۵ درصد برون‌ده قلبی را به خود اختصاص می‌دهد، نه ۲۵ درصد.

گزینه د) میزان خون مورد نیاز ماده سفید دو برابر ماده خاکستری مغز است
❌ نادرست است. جریان خون ماده سفید کمتر از ماده خاکستری است، بنابراین این گزاره غلط است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در حالت نرمال، جریان خون کل مغز حدود ۷۵۰–۹۰۰ میلی‌لیتر در دقیقه است که نیاز متابولیک بافت خاکستری و سفید را تأمین می‌کند.

پاسخ صحیح: گزینه ب) در یک دقیقه به‌ طور متوسط ۹۰۰–۷۵۰ میلی‌لیتر خون وارد مغز می‌شود ✅


در واکنش حاد و گسترده سیستم سمپاتیک به یک استرس ناگهانی، کدام گزینه زیر نادرست است؟

الف) افزایش انعقادپذیری خون

ب) افزایش قدرت عضلانی

ج) باز شدن مجاری تنفسی

د) کاهش فعالیت ذهنی


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: واکنش حاد سیستم سمپاتیک (Acute sympathetic response / Fight-or-flight), استرس ناگهانی (Sudden stress), انعقاد خون (Blood coagulation), قدرت عضلانی (Muscle strength), مجاری تنفسی (Airway dilation), فعالیت ذهنی (Mental activity / Cognitive function)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

واکنش حاد سیستم سمپاتیک به یک استرس ناگهانی (Acute stress / Fight-or-flight response) باعث فعال شدن پاسخ‌های فیزیولوژیک و متابولیک سریع می‌شود:

  • افزایش انعقادپذیری خون (Blood coagulation): برای پیشگیری از خونریزی احتمالی در شرایط تهدید.

  • افزایش قدرت عضلانی (Muscle strength): آزادسازی نوراپی‌نفرین و اپی‌نفرین باعث بهبود عملکرد عضلانی می‌شود.

  • باز شدن مجاری تنفسی (Airway dilation / Bronchodilation): برای تأمین اکسیژن بیشتر به عضلات و مغز.

  • فعالیت ذهنی و هوشیاری (Mental activity / Alertness) نیز افزایش می‌یابد تا فرد بتواند سریع واکنش نشان دهد، بنابراین کاهش فعالیت ذهنی رخ نمی‌دهد.

بنابراین، گزینه‌ای که با واکنش سمپاتیک حاد مغایرت دارد، گزینه کاهش فعالیت ذهنی است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) افزایش انعقادپذیری خون
❌ نادرست به عنوان پاسخ غلط نیست. این تغییر در واکنش سمپاتیک حاد صحیح است.

گزینه ب) افزایش قدرت عضلانی
❌ درست است. قدرت عضلانی افزایش می‌یابد تا توان جسمی برای مقابله با استرس بالا رود.

گزینه ج) باز شدن مجاری تنفسی
❌ درست است. باز شدن راه‌های هوایی برای تأمین اکسیژن ضروری است.

گزینه د) کاهش فعالیت ذهنی
✅ نادرست است. فعالیت ذهنی در واکنش سمپاتیک افزایش می‌یابد، بنابراین این گزینه مغایر با پاسخ طبیعی سیستم سمپاتیک است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در پاسخ حاد سیستم سمپاتیک به استرس ناگهانی، همه عملکردها به جز کاهش فعالیت ذهنی افزایش می‌یابند.

پاسخ صحیح: گزینه د) کاهش فعالیت ذهنی ✅


Hemineglect ضایعه در کدام لوب مغزی است؟

الف) تمپورال

ب) فرونتال

ج) پاریتال

د) اکسی پیتال


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: Hemineglect (ناتوانی در توجه به یک نیمه فضای محیطی)، لوب پاریتال (Parietal lobe)، لوب فرونتال (Frontal lobe)، لوب تمپورال (Temporal lobe)، لوب اکسی‌پیتال (Occipital lobe)، ناحیه راست مغز (Right hemisphere), توجه فضایی (Spatial attention)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

Hemineglect یا Neglect syndrome یک اختلال توجه فضایی (Spatial attention) است که معمولاً بعد از ضایعه لوب پاریتال راست ایجاد می‌شود. بیماران با Hemineglect نیمه چپ فضای محیطی را نادیده می‌گیرند و در فعالیت‌های روزمره مانند غذا خوردن یا لباس پوشیدن سمت چپ را رعایت نمی‌کنند.

  • لوب پاریتال راست نقش کلیدی در پردازش اطلاعات فضایی و توجه به نیمه مخالف بدن و محیط دارد.

  • ضایعات در لوب فرونتال، تمپورال یا اکسی‌پیتال می‌توانند علائم دیگری ایجاد کنند، اما Hemineglect معمولاً ناشی از لوب پاریتال راست است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) تمپورال
❌ نادرست است. لوب تمپورال بیشتر در پردازش شنوایی و حافظه نقش دارد و Hemineglect کلاسیک ایجاد نمی‌کند.

گزینه ب) فرونتال
❌ نادرست است. لوب فرونتال در برنامه‌ریزی حرکتی و رفتار اجرایی نقش دارد، نه در Hemineglect کلاسیک.

گزینه ج) پاریتال
✅ درست است. ضایعه در لوب پاریتال راست علت شایع Hemineglect است.

گزینه د) اکسی پیتال
❌ نادرست است. لوب اکسی‌پیتال مسئول پردازش بینایی است، اما Hemineglect به طور مستقیم ایجاد نمی‌کند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

Hemineglect معمولاً ناشی از ضایعه لوب پاریتال راست مغز است که باعث کاهش توجه به نیمه چپ فضای محیطی می‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه ج) پاریتال ✅


کدام ناحیه از مخچه در برنامه ریزی اعمال حرکتی نقش دارد؟

الف) لوب فلوکوندولر

ب) کرمینه

ج) نیمکره‌های کناری

د) بخش کناری کرمینه


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مخچه (Cerebellum)، برنامه‌ریزی حرکتی (Motor planning)، نیمکره‌های کناری (Lateral hemispheres)، لوب فلوکوندولر (Flocculonodular lobe), کرمینه (Vermis), بخش کناری کرمینه (Paravermal / Intermediate zone), کنترل حرکتی (Motor control)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مخچه نقش اساسی در هماهنگی و کنترل حرکات دارد و به سه ناحیه عملکردی تقسیم می‌شود:

  • نیمکره‌های کناری (Lateral hemispheres): مرتبط با برنامه‌ریزی حرکات ارادی دوربرد و حرکات پیچیده، برنامه‌ریزی زمانی و فضایی برای اندام‌ها.

  • کرمینه (Vermis): کنترل حرکات تنه و تعادل مرکزی.

  • لوب فلوکوندولر (Flocculonodular lobe): تنظیم تعادل و حرکت چشم، ارتباط با دستگاه دهلیزی.

  • بخش کناری کرمینه (Paravermal / Intermediate zone): کنترل حرکات اندام‌های نزدیک به محور بدن و اصلاح حرکت.

بنابراین، نیمکره‌های کناری مخچه مسئول برنامه‌ریزی حرکات پیچیده و دوربرد هستند و قبل از اجرای حرکت، اطلاعات حرکتی را پردازش می‌کنند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) لوب فلوکوندولر
❌ نادرست است. لوب فلوکوندولر بیشتر در کنترل تعادل و حرکت چشم نقش دارد، نه برنامه‌ریزی حرکتی.

گزینه ب) کرمینه
❌ نادرست است. کرمینه حرکات تنه و تعادل را کنترل می‌کند، نه برنامه‌ریزی حرکتی اندام‌ها.

گزینه ج) نیمکره‌های کناری
✅ درست است. نیمکره‌های کناری مسئول برنامه‌ریزی حرکات ارادی و پیچیده هستند.

گزینه د) بخش کناری کرمینه
❌ نادرست است. این بخش حرکات اندام‌های نزدیک محور بدن را اصلاح می‌کند، اما برنامه‌ریزی حرکتی پیچیده را انجام نمی‌دهد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

نیمکره‌های کناری مخچه مسئول برنامه‌ریزی و طراحی حرکات پیچیده اندام‌ها قبل از اجرا هستند.

پاسخ صحیح: گزینه ج) نیمکره‌های کناری ✅


بیشترین نورون‌های تولید کننده نورآدرنالین در کدامیک از مناطق مغزی زیر است؟

الف) لوکوس سرولئوس

ب) بخش مشبک جسم سیاه

ج) هسته رافه

د) هسته اکومبنس


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: نورون‌های نورآدرنالینرژیک (Noradrenergic neurons), لوکوس سرولئوس (Locus coeruleus), هسته رافه (Raphe nucleus), بخش مشبک جسم سیاه (Substantia nigra reticular part), هسته اکومبنس (Nucleus accumbens), سیستم عصبی سمپاتیک مرکزی (Central sympathetic system)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

بیشترین نورون‌های تولیدکننده نورآدرنالین (Noradrenaline / Norepinephrine neurons) در مغز در لوکوس سرولئوس (Locus coeruleus) واقع شده‌اند. این هسته کوچک در پل مغز (Pons) قرار دارد و تقریباً تمام انتشار نورآدرنالین در مغز از این ناحیه انجام می‌شود.

  • نورآدرنالین نقش مهمی در هوشیاری، توجه، پاسخ به استرس و کنترل هیجانات دارد.

  • سایر نواحی ذکر شده نقش متفاوتی دارند:

    • هسته رافه (Raphe nucleus): عمدتاً سروتونین تولید می‌کند.

    • بخش مشبک جسم سیاه (Substantia nigra reticular part): نورون‌های دوپامینرژیک دارد، نه نورآدرنالینرژیک.

    • هسته اکومبنس (Nucleus accumbens): بخشی از سیستم پاداش است و عمدتاً نورون‌های دوپامینرژیک دارد.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) لوکوس سرولئوس
✅ درست است. این ناحیه بیشترین نورون‌های نورآدرنالینرژیک مغز را دارد.

گزینه ب) بخش مشبک جسم سیاه
❌ نادرست است. عمدتاً نورون‌های دوپامینرژیک دارد.

گزینه ج) هسته رافه
❌ نادرست است. نورون‌های سروتونینرژیک در این ناحیه قرار دارند.

گزینه د) هسته اکومبنس
❌ نادرست است. هسته اکومبنس نورون‌های دوپامینرژیک دارد و نورآدرنالینرژیک نیست.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

لوکوس سرولئوس (Locus coeruleus) منبع اصلی نورون‌های نورآدرنالین در مغز است و نقش کلیدی در هوشیاری، توجه و پاسخ استرسی ایفا می‌کند.

پاسخ صحیح: گزینه الف) لوکوس سرولئوس ✅


کدام گزینه زیر در مورد پتانسیل‌های برانگیخته (Evoked Potential) درست است؟

الف) اندازه‌اش از EEG بزرگ‌تر است.

ب) اندازه‌اش از EEG کوچک‌تر است.

ج) با Signal averaging اندازه آن کاهش می‌یابد.

د) بیشتر در نواحی حرکتی قشر مغز ثبت می‌شود.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: پتانسیل برانگیخته (Evoked Potential / EP)، EEG (Electroencephalography)، Signal averaging، اندازه پتانسیل (Amplitude)، نواحی قشری (Cortical regions)، ثبت فعالیت عصبی (Recording neural activity)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

پتانسیل‌های برانگیخته (EPs) پاسخ‌های الکتریکی نورون‌ها به یک محرک خاص هستند که می‌توانند حسی، بینایی، شنوایی یا حرکتی باشند.

  • اندازه EP معمولاً بسیار کوچک‌تر از EEG پایه است، زیرا در EEG سیگنال‌های بزرگ ناشی از فعالیت همزمان تعداد زیادی نورون ثبت می‌شوند، در حالی که EP تنها پاسخ گروه‌های کوچکی از نورون‌ها به یک محرک مشخص است.

  • برای آشکارسازی EP از Signal averaging استفاده می‌شود تا نویز EEG کاهش یابد و پاسخ واقعی نورون‌ها بهتر دیده شود؛ این فرایند اندازه EP را کاهش نمی‌دهد بلکه نویز را حذف و سیگنال واقعی را واضح‌تر می‌کند.

  • EP می‌تواند در نواحی مختلف قشری ثبت شود، نه فقط نواحی حرکتی؛ به عنوان مثال VEP در قشر پس‌سری، AEP در قشر شنوایی و SEP در قشر حسی.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) اندازه‌اش از EEG بزرگ‌تر است
❌ نادرست است. EP کوچک‌تر از EEG پایه است.

گزینه ب) اندازه‌اش از EEG کوچک‌تر است
✅ درست است. این خصوصیت اصلی EP است.

گزینه ج) با Signal averaging اندازه آن کاهش می‌یابد
❌ نادرست است. Signal averaging اندازه را کاهش نمی‌دهد بلکه نویز را حذف و سیگنال واقعی را تقویت می‌کند.

گزینه د) بیشتر در نواحی حرکتی قشر مغز ثبت می‌شود
❌ نادرست است. EPها بسته به نوع محرک در مناطق مختلف قشری ثبت می‌شوند، نه فقط حرکتی.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

پتانسیل‌های برانگیخته پاسخ‌های کوچک الکتریکی نورون‌ها به محرک مشخص هستند و اندازه آن‌ها کمتر از EEG پایه است.

پاسخ صحیح: گزینه ب) اندازه‌اش از EEG کوچک‌تر است ✅


کدام زوج زیر ناقل شیمیایی مهاری هستند؟

الف) گلیسین – هموسیستئین

ب) گابا – سیستئین

ج) تورین – سیستئین

د) گلیسین – بتا آلانین


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: ناقل شیمیایی مهاری (Inhibitory neurotransmitter)، گابا (GABA)، گلیسین (Glycine)، تورین (Taurine)، بتا آلانین (Beta-alanine)، هموسیستئین (Homocysteine)، سیستئین (Cysteine)، مهار سیناپسی (Synaptic inhibition)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در سیستم عصبی، ناقل‌های شیمیایی مهاری (Inhibitory neurotransmitters) باعث کاهش احتمال ایجاد پتانسیل عمل در نورون پس‌سیناپسی می‌شوند:

  • گلیسین (Glycine): اصلی‌ترین ناقل مهاری در نخاع و ساقه مغز است و با گیرنده‌های کلرایدی موجب هیپرپلاریزاسیون نورون پس‌سیناپسی می‌شود.

  • بتا آلانین (Beta-alanine): می‌تواند فعالیت گیرنده‌های گلیسینی را تحریک کرده و نقش مهاری داشته باشد.

  • سایر گزینه‌ها:

    • گابا (GABA): ناقل مهاری اصلی در مغز است، اما ترکیب با سیستئین در گزینه ب صحیح نیست.

    • تورین (Taurine): اثر مهاری دارد، اما ترکیب آن با سیستئین در گزینه ج مورد اشاره نیست.

    • هموسیستئین (Homocysteine): نقش مهاری ندارد و می‌تواند نوروتوکسیک باشد.

بنابراین، زوج گلیسین – بتا آلانین به عنوان ناقل‌های مهاری شناخته می‌شوند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) گلیسین – هموسیستئین
❌ نادرست است. هموسیستئین ناقل مهاری نیست.

گزینه ب) گابا – سیستئین
❌ نادرست است. سیستئین ناقل مهاری نیست، اگرچه گابا مهاری است.

گزینه ج) تورین – سیستئین
❌ نادرست است. تورین مهاری است، ولی سیستئین مهاری نیست.

گزینه د) گلیسین – بتا آلانین
✅ درست است. هر دو ناقل مهاری هستند و موجب هیپرپلاریزاسیون نورون‌ها می‌شوند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

گلیسین و بتا آلانین زوج ناقل‌های شیمیایی مهاری در سیستم عصبی مرکزی هستند.

پاسخ صحیح: گزینه د) گلیسین – بتا آلانین ✅


امواج spike and wave ژنرالیزه با فرکانس سه هرتز در تراسه الکتروانسفالوگرافی کدام یک از انواع تشنج زیر دیده می‌شود؟

الف) absence seizure

ب) simple partial seizure

ج) complex partial seizure

د) generalized tonic clonic seizure


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: امواج spike-and-wave (Spike-and-wave complexes)، ژنرالیزه (Generalized), ۳ هرتز (3 Hz), EEG (Electroencephalography), absence seizure (تشنج غیابی), tonic-clonic seizure, simple partial seizure, complex partial seizure

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

Absence seizure نوعی تشنج ژنرالیزه است که معمولاً در کودکان و نوجوانان دیده می‌شود و با وقفه کوتاه در هوشیاری همراه است.

  • مشخصه EEG آن امواج spike-and-wave با فرکانس تقریباً ۳ هرتز است.

  • این امواج به شکل ژنرالیزه و همزمان در تمام مناطق قشری ظاهر می‌شوند.

  • سایر انواع تشنج ویژگی‌های EEG متفاوتی دارند:

    • Simple partial seizure: فعالیت محدود به یک ناحیه قشری و بدون از دست رفتن هوشیاری، امواج spike-and-wave ژنرالیزه ندارد.

    • Complex partial seizure: اغلب در لوب تمپورال و با اختلال هوشیاری، امواج محلی و غیر ژنرالیزه دارد.

    • Generalized tonic-clonic seizure: امواج در طول تشنج متغیر و معمولاً دارای فعالیت سریع و غیر ۳ هرتزی هستند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) absence seizure
✅ درست است. مشخصه EEG آن امواج spike-and-wave ژنرالیزه با فرکانس ۳ هرتز است.

گزینه ب) simple partial seizure
❌ نادرست است. تشنج محلی و EEG محدود دارد.

گزینه ج) complex partial seizure
❌ نادرست است. امواج محلی و غیر ژنرالیزه دارد.

گزینه د) generalized tonic-clonic seizure
❌ نادرست است. فرکانس و الگوی EEG متفاوت است و ۳ هرتز spike-and-wave ندارد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

امواج spike-and-wave ژنرالیزه با فرکانس ۳ هرتز مشخصه absence seizure هستند و در سایر انواع تشنج دیده نمی‌شوند.

پاسخ صحیح: گزینه الف) absence seizure ✅


کدام گزینه زیر به دمای طبیعی پوست بهتر پاسخ می‌دهد؟

الف ) TRPA1

ب) TRPV2

ج) TRPV4

د) TRPV1


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: گیرنده‌های TRP (TRP channels)، دمای طبیعی پوست (Normal skin temperature), TRPV1، TRPV2، TRPV4، TRPA1، ترموحسگرها (Thermosensors)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

گیرنده‌های TRP (Transient Receptor Potential channels) نقش مهمی در حس دما و درد حرارتی دارند:

  • TRPV1: فعال در دماهای بالا (>43°C) و درد حرارتی.

  • TRPV2: فعال در دماهای خیلی بالا (>52°C).

  • TRPV4: حساس به دمای طبیعی پوست (24–34°C) و تغییرات ملایم دمای محیط.

  • TRPA1: بیشتر به سرما و محرک‌های شیمیایی حساس است و در دمای طبیعی پوست فعال نیست.

بنابراین، TRPV4 گیرنده‌ای است که بیشترین پاسخ را به دمای طبیعی پوست نشان می‌دهد و نقش مهمی در تنظیم حسی و رفتار حرارتی دارد.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) TRPA1
❌ نادرست است. بیشتر به سرما و محرک‌های شیمیایی حساس است.

گزینه ب) TRPV2
❌ نادرست است. تنها در دماهای خیلی بالا (>52°C) فعال می‌شود.

گزینه ج) TRPV4
✅ درست است. حساس به دمای طبیعی پوست و تغییرات ملایم دما است.

گزینه د) TRPV1
❌ نادرست است. تنها به دماهای بالا (>43°C) پاسخ می‌دهد و دمای طبیعی پوست را حس نمی‌کند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

گیرنده TRPV4 بیشترین پاسخ را به دمای طبیعی پوست دارد و نقش کلیدی در حس دمای ملایم و تنظیم حرارتی ایفا می‌کند.

پاسخ صحیح: گزینه ج) TRPV4 ✅


تحریک پاراسمپاتیک موجب کدام گزینه زیر می‌شود؟

الف) انقباض عروق کرونر

ب) انقباض عضله صاف نای

ج) انقباض اسفنکترهای روده

د) انبساط عضله دترسور مثانه


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: سیستم پاراسمپاتیک (Parasympathetic nervous system)، انقباض عروق کرونر (Coronary vasoconstriction)، عضله صاف (Smooth muscle)، نای (Trachea / Bronchi)، اسفنکترهای روده (Intestinal sphincters)، عضله دترسور مثانه (Detrusor muscle), پاسخ پاراسمپاتیک (Parasympathetic response)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

سیستم پاراسمپاتیک بخشی از دستگاه عصبی خودکار (Autonomic nervous system) است که عمدتاً فعالیت‌های «استراحت و هضم» (Rest-and-digest) را تنظیم می‌کند:

  • عروق کرونر: تحت کنترل سمپاتیک و پاراسمپاتیک هستند؛ تحریک پاراسمپاتیک اثر گشادکنندگی دارد، نه انقباضی.

  • عضله صاف نای و برونش‌ها: تحریک پاراسمپاتیک باعث انقباض برونش‌ها (Bronchoconstriction) می‌شود.

  • اسفنکترهای روده: تحریک پاراسمپاتیک موجب رخداد حرکتی و شل شدن اسفنکترها می‌شود.

  • عضله دترسور مثانه: تحریک پاراسمپاتیک باعث انقباض دترسور و تخلیه ادرار می‌شود، نه انبساط.

بنابراین، پاسخ درست مربوط به انقباض عضله صاف نای (Bronchoconstriction) است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) انقباض عروق کرونر
❌ نادرست است. پاراسمپاتیک موجب گشاد شدن عروق کرونر می‌شود.

گزینه ب) انقباض عضله صاف نای
✅ درست است. این اثر کلاسیک پاراسمپاتیک است (Bronchoconstriction).

گزینه ج) انقباض اسفنکترهای روده
❌ نادرست است. پاراسمپاتیک موجب شل شدن اسفنکترها و افزایش حرکات روده می‌شود.

گزینه د) انبساط عضله دترسور مثانه
❌ نادرست است. پاراسمپاتیک موجب انقباض دترسور و تسهیل ادرار می‌شود.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

تحریک پاراسمپاتیک باعث انقباض عضله صاف نای و برونش‌ها می‌شود و سایر عملکردها مانند انقباض اسفنکترها یا انبساط دترسور مغایر با پاسخ طبیعی پاراسمپاتیک است.

پاسخ صحیح: گزینه ب) انقباض عضله صاف نای ✅


در یک بیمار کوادراپلژیک مزمن، تحریک ملایم دردناک موجب تمام موارد زیر می‌شود، بجز:

الف) Short withdrawal

ب) Urination

ج) Defecation

د) Mass Reflex


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: کوادراپلژی مزمن (Chronic quadriplegia), تحریک دردناک (Noxious stimulation), Short withdrawal reflex, Urination (ادرار), Defecation (مدفوع), Mass reflex, پاسخ‌های اتونومیک (Autonomic responses)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در بیماران با کوادراپلژی مزمن (Chronic quadriplegia)، به دلیل قطع ارتباط قشری با نخاع تحتانی، تحریک‌های دردناک می‌توانند موجب فعال شدن پاسخ‌های نخاعی و اتونومیک غیرکنترل‌شده شوند:

  • Mass reflex: پاسخ اتونومیک گسترده که شامل انقباض همزمان عضلات اسکلتی و فعالیت اتونومیک است.

  • Urination و Defecation: تحریک دردناک می‌تواند موجب فعال شدن رفلکس‌های ادراری و مدفوعی شود.

  • Short withdrawal reflex: این رفلکس نیاز به اتصال قشری و کنترل نخاعی دارد و در بیماران با کوادراپلژی مزمن اغلب تضعیف یا غیرقابل اجرا است.

بنابراین، در این بیماران Short withdrawal reflex کمتر یا اصلاً رخ نمی‌دهد، در حالی که سایر پاسخ‌ها ممکن است بروز کنند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) Short withdrawal
✅ درست است به عنوان پاسخ نادرست، زیرا در کوادراپلژی مزمن معمولاً رخ نمی‌دهد.

گزینه ب) Urination
❌ نادرست به عنوان گزینه نادرست نیست. تحریک دردناک می‌تواند رفلکس ادراری ایجاد کند.

گزینه ج) Defecation
❌ نادرست به عنوان گزینه نادرست نیست. تحریک می‌تواند رفلکس دفع ایجاد کند.

گزینه د) Mass Reflex
❌ نادرست به عنوان گزینه نادرست نیست. این پاسخ گسترده معمولاً رخ می‌دهد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در بیماران کوادراپلژیک مزمن، تحریک دردناک باعث Mass reflex، ادرار و دفع می‌شود، اما Short withdrawal reflex به دلیل قطع مسیرهای قشری فعال نمی‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه الف) Short withdrawal ✅


در مورد سلول‌های مژک‌دار داخلی گوش گزینه صحیح کدام است؟

الف) تعدادشان بسیار زیادتر از سلول‌های مژکدار خارج است.

ب) پرستین در کوتاه شدن آنها نقش دارد.

ج) حساسیت سلول‌های مژکدار خارجی را تنظیم می‌کنند.

د) سلول‌های اصلی انتقال صوت به مرکز هستند.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: سلول‌های مژک‌دار داخلی (Inner hair cells / IHCs)، سلول‌های مژک‌دار خارجی (Outer hair cells / OHCs), پرستین (Prestin), انتقال صوت (Sound transduction)، حس شنوایی (Hearing), کوکلئا (Cochlea)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

سلول‌های مژک‌دار داخلی (IHCs) در اپیتلیوم حسی گوش داخلی (Cochlear sensory epithelium) نقش اصلی را در انتقال سیگنال صوتی به نورون‌های شنوایی دارند:

  • تعداد IHCها کمتر از OHCها است، تقریباً ۳۵۰۰ عدد در انسان.

  • OHCها مسئول تقویت صدا و تنظیم حساسیت هستند و حاوی پروتئین پرستین (Prestin) برای کوتاه و بلند شدن سریع هستند.

  • IHCها سیگنال صوتی را به عصب شنوایی منتقل می‌کنند و مسئول شنوایی واقعی هستند، نه تنظیم حساسیت.

بنابراین، گزینه‌ای که بیان می‌کند سلول‌های اصلی انتقال صوت به مرکز هستند صحیح است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) تعدادشان بسیار زیادتر از سلول‌های مژکدار خارج است
❌ نادرست است. تعداد IHC کمتر از OHC است.

گزینه ب) پرستین در کوتاه شدن آنها نقش دارد
❌ نادرست است. پرستین در OHCها یافت می‌شود، نه IHCها.

گزینه ج) حساسیت سلول‌های مژکدار خارجی را تنظیم می‌کنند
❌ نادرست است. IHCها انتقال صوت را انجام می‌دهند؛ OHCها حساسیت را تنظیم می‌کنند.

گزینه د) سلول‌های اصلی انتقال صوت به مرکز هستند
✅ درست است. IHCها سیگنال صوتی را به عصب شنوایی منتقل می‌کنند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

سلول‌های مژک‌دار داخلی گوش مسئول انتقال سیگنال صوتی به مرکز شنوایی هستند و نقش اصلی در شنوایی دارند.

پاسخ صحیح: گزینه د) سلول‌های اصلی انتقال صوت به مرکز هستند ✅


در کانون چشم نسبت‌ به بخش‌های کناری شبکیه……..

الف) سلول‌های مخروطی باریک ترند.

ب) تعداد بیشتری سلول های استوانه‌ای وجود دارد.

ج) ضخامت شبکیه بیشتر است.

د) سلول‌ها دارای میدان پذیرنده بزرگتری هستند.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: کانون چشم (Fovea), شبکیه مرکزی (Central retina), شبکیه محیطی (Peripheral retina), سلول‌های مخروطی (Cone cells), سلول‌های استوانه‌ای (Rod cells), ضخامت شبکیه (Retinal thickness), میدان پذیرنده (Receptive field)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

کانون چشم (Fovea) ناحیه‌ای از شبکیه است که بیشترین تراکم سلول‌های مخروطی را دارد و مسئول دید مرکزی و تشخیص دقیق رنگ و جزئیات است:

  • سلول‌های مخروطی در فوفئا باریک و بلند هستند تا بیشترین تراکم ممکن و تفکیک دقیق بین نورون‌ها فراهم شود.

  • سلول‌های استوانه‌ای (Rod cells) عمدتاً در بخش‌های کناری شبکیه (Periphery) قرار دارند و مسئول دید در نور کم و دید محیطی هستند.

  • ضخامت شبکیه در فوفئا کمتر از محیط شبکیه است، زیرا لایه‌های داخلی به کنار رانده شده‌اند تا نور مستقیم به سلول‌های مخروطی برسد.

  • میدان پذیرنده (Receptive field) سلول‌ها در فوفئا بسیار کوچک است تا تفکیک فضایی بالا داشته باشند.

بنابراین، ویژگی بارز فوفئا، سلول‌های مخروطی باریک‌تر و متراکم‌تر بودن آن است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) سلول‌های مخروطی باریک‌ترند
✅ درست است. این ویژگی موجب دید دقیق و وضوح بالا در مرکز میدان بینایی می‌شود.

گزینه ب) تعداد بیشتری سلول‌های استوانه‌ای وجود دارد
❌ نادرست است. سلول‌های استوانه‌ای عمدتاً در بخش‌های کناری شبکیه قرار دارند.

گزینه ج) ضخامت شبکیه بیشتر است
❌ نادرست است. ضخامت شبکیه در فوفئا کمتر است تا نور مستقیم به مخروط‌ها برسد.

گزینه د) سلول‌ها دارای میدان پذیرنده بزرگتری هستند
❌ نادرست است. در فوفئا میدان پذیرنده کوچک است تا تفکیک فضایی بالا فراهم شود.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در کانون چشم (Fovea) سلول‌های مخروطی باریک و متراکم هستند که مسئول دید مرکزی دقیق و تشخیص جزئیات می‌باشند.

پاسخ صحیح: گزینه الف) سلول‌های مخروطی باریک‌ترند ✅


در گوش داخلی:

الف) پایه سلول‌های مژکدار گوش در داخل اندولنف غوطه‌ور است.

ب) پتانسیل الکتریکی آندولنف نسبت‌ به پری لنف منفی‌تر است.

ج) غلظت پتاسیم در آندولنف بیشتر از پری‌لنف است.

د) مژک سلول‌های مژکدار داخلی در داخل غشای تکتوریال فرو رفته‌ است.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: گوش داخلی (Inner ear), سلول‌های مژک‌دار (Hair cells), اندولنف (Endolymph), پری‌لنف (Perilymph), پتانسیل الکتریکی (Electrical potential), پتاسیم (Potassium), غشای تکتوریال (Tectorial membrane)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در گوش داخلی (Cochlea)، سلول‌های مژک‌دار نقش اصلی را در انتقال سیگنال صوتی ایفا می‌کنند و محیط‌های مایع متفاوتی آن‌ها را احاطه کرده است:

  • پایه سلول‌های مژک‌دار در پری‌لنف غوطه‌ور است، نه اندولنف.

  • اندولنف دارای پتانسیل مثبت نسبت به پری‌لنف است (+80 mV) و غنی از پتاسیم (K⁺)، در حالی که پری‌لنف دارای پتاسیم کم و سدیم زیاد است.

  • بنابراین، پتانسیل الکتریکی اندولنف نسبت به پری‌لنف مثبت‌تر است، نه منفی.

  • مژک سلول‌های مژک‌دار داخلی به غشای تکتوریال فرو نرفته‌اند؛ این ویژگی مختص سلول‌های مژک‌دار خارجی است که مژک‌های آن‌ها با غشای تکتوریال تماس دارند تا نقش تقویتی و حساسیت حرکتی داشته باشند.

بنابراین، نکته صحیح در میان گزینه‌ها، غلظت بالای پتاسیم در اندولنف نسبت به پری‌لنف است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) پایه سلول‌های مژک‌دار گوش در داخل اندولنف غوطه‌ور است
❌ نادرست است. پایه در پری‌لنف قرار دارد.

گزینه ب) پتانسیل الکتریکی آندولنف نسبت‌ به پری‌لنف منفی‌تر است
❌ نادرست است. اندولنف مثبت‌تر از پری‌لنف است.

گزینه ج) غلظت پتاسیم در آندولنف بیشتر از پری‌لنف است
✅ درست است. اندولنف غنی از پتاسیم و مسئول ایجاد پتانسیل الکتریکی سلول‌های مژک‌دار است.

گزینه د) مژک سلول‌های مژک‌دار داخلی در داخل غشای تکتوریال فرو رفته‌ است
❌ نادرست است. این ویژگی مختص سلول‌های مژک‌دار خارجی است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

اندولنف دارای غلظت بالای پتاسیم است و این ویژگی، عامل اصلی راه‌اندازی پتانسیل‌های الکتریکی سلول‌های مژک‌دار گوش داخلی می‌باشد.

پاسخ صحیح: گزینه ج) غلظت پتاسیم در آندولنف بیشتر از پری‌لنف است ✅


کدام ناحیه از مغز خاصیت نورون‌زایی (Neurogenesis) دارد؟

الف) جسم مخطط

ب) هیپوکامپ

ج) قشر جلوی پیشانی

د) قشر آهیانه‌ خلفی


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: نورون‌زایی (Neurogenesis)، هیپوکامپ (Hippocampus)، جسم مخطط (Striatum)، قشر پیشانی (Prefrontal cortex)، قشر آهیانه خلفی (Posterior parietal cortex)، نواحی عصبی تکثیرپذیر (Neurogenic regions)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

نورون‌زایی (Neurogenesis) به فرآیند تولید نورون‌های جدید در مغز بالغ گفته می‌شود. برخلاف تصور قدیمی که مغز بالغ فاقد نورون‌زایی است، تحقیقات نشان داده‌اند که برخی مناطق مغز قابلیت تولید نورون جدید دارند:

  • هیپوکامپ (Hippocampus): بویژه ناحیه دندانه‌ای (Dentate gyrus)، مهم‌ترین ناحیه نورون‌زای مغز بالغ است و در حافظه و یادگیری نقش دارد.

  • جسم مخطط (Striatum): عمدتاً نورون‌های بالغ ندارد و نورون‌زایی قابل توجهی رخ نمی‌دهد.

  • قشر پیشانی و قشر آهیانه خلفی: نواحی قشری بالغ معمولاً فاقد نورون‌زایی هستند.

بنابراین، تنها گزینه درست که خاصیت نورون‌زایی دارد، هیپوکامپ است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) جسم مخطط
❌ نادرست است. نورون‌زایی قابل توجه در این ناحیه وجود ندارد.

گزینه ب) هیپوکامپ
✅ درست است. بویژه در Dentate gyrus نورون‌زایی بالغ رخ می‌دهد.

گزینه ج) قشر جلوی پیشانی
❌ نادرست است. این ناحیه عمدتاً فاقد نورون‌زایی است.

گزینه د) قشر آهیانه‌ خلفی
❌ نادرست است. نورون‌زایی در نواحی قشری بالغ بسیار محدود یا وجود ندارد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

هیپوکامپ تنها ناحیه مشخص شده در مغز بالغ است که نورون‌زایی فعال دارد و نقش مهمی در حافظه و یادگیری ایفا می‌کند.

پاسخ صحیح: گزینه ب) هیپوکامپ ✅


همه موارد زیر در مورد سلول‌های (SIF) Small lntensity Flourescent درست است، بجز:

الف) دارای اثرات مهاری‌اند.

ب) دارای اثرات تحریکی‌اند.

ج ) در گانگلیون اتونوم هستند.

د) مقدار زیادی کاته کولامین دارند.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: سلول‌های SIF (Small Intensity Fluorescent cells)، اثرات مهاری (Inhibitory effects)، اثرات تحریکی (Excitatory effects)، گانگلیون اتونوم (Autonomic ganglion)، کاته‌کولامین‌ها (Catecholamines)، نورون اتونومیک (Autonomic neuron)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

سلول‌های SIF نوعی نورون کوچک در گانگلیون‌های اتونوم (Autonomic ganglia) هستند که به طور موضعی در تنظیم فعالیت نورون‌های دیگر گانگلیون نقش دارند:

  • این سلول‌ها عمدتاً مهاری (Inhibitory) هستند و می‌توانند فعالیت نورون‌های مجاور را تنظیم یا مهار کنند.

  • آن‌ها دارای مقادیر زیادی کاته‌کولامین (Catecholamines) هستند که نشان‌دهنده نقش آن‌ها در مهار یا مدولاسیون فعالیت نورون‌ها است.

  • بنابراین، برخلاف برخی نورون‌ها، SIF سلول‌های تحریکی (Excitatory) نیستند و پاسخ تحریکی ایجاد نمی‌کنند.

  • موقعیت این سلول‌ها در گانگلیون اتونوم است، جایی که آن‌ها با نورون‌های پس‌سیناپسی در ارتباط هستند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) دارای اثرات مهاری‌اند
✅ درست است. SIF نورون‌های مهاری هستند.

گزینه ب) دارای اثرات تحریکی‌اند
❌ نادرست است. SIF به طور اصلی مهاری عمل می‌کنند و اثر تحریکی ندارند.

گزینه ج) در گانگلیون اتونوم هستند
✅ درست است. محل حضور SIF گانگلیون‌های اتونوم است.

گزینه د) مقدار زیادی کاته‌کولامین دارند
✅ درست است. نشان‌دهنده نقش آن‌ها در تنظیم فعالیت نورون‌ها است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

سلول‌های SIF در گانگلیون‌های اتونوم قرار دارند، مقدار زیادی کاته‌کولامین دارند و اثرات مهاری دارند، اما اثر تحریکی ندارند.

پاسخ صحیح: گزینه ب) دارای اثرات تحریکی‌اند ❌


کدام هسته عقده‌های قاعده‌ای دارای اثرات تحریکی است؟

الف) گلوبوس پالیدوس خارجی

ب) گلوبوس پالیدوس داخلی

ج) زیرتالاموسی

د) هسته دم‌دار


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: عقده‌های قاعده‌ای (Basal ganglia)، هسته زیرتالاموس (Subthalamic nucleus / STN)، اثر تحریکی (Excitatory effect)، گلوبوس پالیدوس داخلی و خارجی (Globus pallidus internal/external), هسته دم‌دار (Caudate nucleus), مسیر مستقیم و غیرمستقیم (Direct and indirect pathways)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در عقده‌های قاعده‌ای (Basal ganglia)، نورون‌ها عمدتاً بازدارنده (Inhibitory) هستند و از GABA برای مهار سایر نورون‌ها استفاده می‌کنند:

  • گلوبوس پالیدوس داخلی و خارجی (GPi/GPe) و هسته دم‌دار (Caudate nucleus) عمدتاً مهاری (Inhibitory) عمل می‌کنند.

  • تنها هسته زیرتالاموس (Subthalamic nucleus / STN) نورون‌های تحریکی (Excitatory) دارد و با ترشح گلوتامات (Glutamate) سایر هسته‌ها را تحریک می‌کند، به ویژه GPi و SNr.

  • این ویژگی باعث می‌شود STN نقش مهمی در مسیر غیرمستقیم (Indirect pathway) و افزایش مهار حرکات غیرمطلوب داشته باشد.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) گلوبوس پالیدوس خارجی
❌ نادرست است. نورون‌های GPe مهاری هستند.

گزینه ب) گلوبوس پالیدوس داخلی
❌ نادرست است. نورون‌های GPi مهاری هستند و مسیر مستقیم را کنترل می‌کنند.

گزینه ج) زیرتالاموسی
✅ درست است. نورون‌های STN تحریکی (Excitatory) هستند و سایر هسته‌های قاعده‌ای را تحریک می‌کنند.

گزینه د) هسته دم‌دار
❌ نادرست است. نورون‌های Caudate عمدتاً مهاری هستند و با GABA اثر می‌دهند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

تنها هسته زیرتالاموس (STN) در عقده‌های قاعده‌ای دارای اثر تحریکی است و نقش کلیدی در مسیر غیرمستقیم کنترل حرکات دارد.

پاسخ صحیح: گزینه ج) زیرتالاموسی ✅


فعال شدن مسیر مستقیم در عقده‌های قاعده‌ای مغز موجب کدامیک از اثرات زیر می‌شود؟

الف) مهار هسته زیر تالاموسی

ب) تحریک گلوبوس پالیدوس داخلی

ج) مهار جسم مخطط

د) تحریک هسته VL تالاموس


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مسیر مستقیم (Direct pathway)، عقده‌های قاعده‌ای (Basal ganglia)، گلوبوس پالیدوس داخلی (GPi)، هسته تالاموس VL (Ventral lateral thalamus), مهار و تحریک نورونی (Inhibition / Excitation), کنترل حرکتی (Motor control)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مسیر مستقیم (Direct pathway) در عقده‌های قاعده‌ای نقش تسهیل حرکت (Facilitation of movement) را دارد:

  • نورون‌های استراتوم (Striatum) در مسیر مستقیم، GPi/SNr را مهار می‌کنند.

  • مهار GPi موجب کاهش مهار تالاموس VL می‌شود (Disinhibition).

  • نتیجه نهایی این است که تالاموس VL فعال می‌شود و سیگنال تحریک‌کننده به قشر حرکتی (Motor cortex) ارسال می‌کند.

  • بنابراین، فعال شدن مسیر مستقیم باعث تسهیل حرکت و تحریک هسته تالاموس VL می‌شود.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) مهار هسته زیر تالاموسی
❌ نادرست است. مسیر مستقیم بر هسته زیرتالاموس اثر مستقیم ندارد، این هسته در مسیر غیرمستقیم دخیل است.

گزینه ب) تحریک گلوبوس پالیدوس داخلی
❌ نادرست است. مسیر مستقیم GPi را مهار می‌کند، نه تحریک.

گزینه ج) مهار جسم مخطط
❌ نادرست است. مسیر مستقیم از استراتوم شروع می‌شود، نه از جسم مخطط (Caudate/Putamen مهار کننده نیستند).

گزینه د) تحریک هسته VL تالاموس
✅ درست است. فعال شدن مسیر مستقیم باعث غیرمهاری تالاموس VL و در نتیجه تحریک آن می‌شود.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

فعال شدن مسیر مستقیم در عقده‌های قاعده‌ای منجر به غیرمهاری و تحریک تالاموس VL و در نهایت تسهیل حرکت می‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه د) تحریک هسته VL تالاموس ✅


حافظه کاری (Working)……

الف) یک نوع حافظه کوتاه‌ مدت است.

ب) با تثبیت حافظه در ارتباط است.

ج) با ساخته شدن پروتئین‌ها در ارتباط است.

د) مرکز آن در بخش تحتانی لوب گیجگاهی است.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: حافظه کاری (Working memory)، حافظه کوتاه‌مدت (Short-term memory)، تثبیت حافظه (Memory consolidation), سنتز پروتئین (Protein synthesis), لوب گیجگاهی تحتانی (Inferior temporal lobe)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

حافظه کاری (Working memory) نوعی حافظه کوتاه‌مدت فعال است که برای نگهداری و پردازش موقت اطلاعات به کار می‌رود. این حافظه به شما امکان می‌دهد اطلاعات را برای انجام وظایف فوری مانند محاسبه ذهنی یا نگه داشتن شماره تلفن به صورت موقت حفظ کنید:

  • برخلاف حافظه بلندمدت، نیازی به تثبیت طولانی‌مدت یا سنتز پروتئین ندارد.

  • لوب پیشانی (Prefrontal cortex) مرکز اصلی حافظه کاری است و نه بخش تحتانی لوب گیجگاهی.

بنابراین، حافظه کاری یک نوع حافظه کوتاه‌مدت فعال است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) یک نوع حافظه کوتاه‌مدت است
✅ درست است. حافظه کاری زیرمجموعه حافظه کوتاه‌مدت می‌باشد.

گزینه ب) با تثبیت حافظه در ارتباط است
❌ نادرست است. تثبیت حافظه مربوط به حافظه بلندمدت است، نه حافظه کاری.

گزینه ج) با ساخته شدن پروتئین‌ها در ارتباط است
❌ نادرست است. سنتز پروتئین برای حافظه بلندمدت و تثبیت آن مهم است.

گزینه د) مرکز آن در بخش تحتانی لوب گیجگاهی است
❌ نادرست است. مرکز حافظه کاری در لوب پیشانی قرار دارد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

حافظه کاری (Working memory) یک حافظه کوتاه‌مدت فعال است که برای پردازش و نگهداری موقت اطلاعات استفاده می‌شود و با تثبیت یا سنتز پروتئین مرتبط نیست.

پاسخ صحیح: گزینه الف) یک نوع حافظه کوتاه‌مدت است ✅


در مورد سیستم بویایی کدام عبارت صحیح است؟

الف) نورون‌های بویایی قدرت تولید و تکثیر ندارند.

ب) گلومرول‌های بویایی از آکسون سلول‌های میترال و کلافه‌ای تشکیل شده‌اند.

ج) آکسون سلول‌های میترال و کلافه‌ای مسیر بویایی را تشکیل می‌دهند.

د) قشر اصلی بویایی در ناحیه تحتانی لوب گیجگاهی قرار دارد.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: سیستم بویایی (Olfactory system), نورون‌های بویایی (Olfactory neurons), گلومرول‌های بویایی (Olfactory glomeruli), سلول‌های میترال (Mitral cells), سلول‌های کلافه‌ای (Tufted cells), مسیر بویایی (Olfactory tract), قشر بویایی اولیه (Primary olfactory cortex), لوب گیجگاهی تحتانی (Inferior temporal lobe)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

سیستم بویایی (Olfactory system) مسئول تشخیص و پردازش بوها است و ساختار آن شامل چند لایه و نوع سلول متفاوت می‌باشد:

  • نورون‌های بویایی (Olfactory receptor neurons) در اپیتلیوم بویایی قرار دارند و برخلاف اکثر نورون‌های سیستم عصبی، قدرت بازسازی و تکثیر محدود دارند.

  • گلومرول‌ها (Olfactory glomeruli) در لوب بویایی بویژه بویال بولب (Olfactory bulb) تشکیل می‌شوند و محل ورود آکسون نورون‌های بویایی و سیناپس با سلول‌های میترال و کلافه‌ای هستند، نه اینکه از آکسون‌های سلول‌های میترال و کلافه‌ای تشکیل شده باشند.

  • آکسون‌های سلول‌های میترال و کلافه‌ای مسیر بویایی (Olfactory tract) را تشکیل می‌دهند و اطلاعات بویایی را به قشر بویایی اولیه (Primary olfactory cortex) منتقل می‌کنند.

  • قشر اصلی بویایی در ناحیه لوب تیپورال میانی و بخش‌های زیرین لوب گیجگاهی قرار دارد، اما عبارت دقیق‌تر این است که مسیر مستقیم آکسون‌های میترال و کلافه‌ای مسیر بویایی را تشکیل می‌دهند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) نورون‌های بویایی قدرت تولید و تکثیر ندارند
❌ نادرست است. نورون‌های بویایی قابلیت بازسازی محدود دارند.

گزینه ب) گلومرول‌های بویایی از آکسون سلول‌های میترال و کلافه‌ای تشکیل شده‌اند
❌ نادرست است. گلومرول‌ها محل سیناپس آکسون نورون‌های بویایی با سلول‌های میترال و کلافه‌ای هستند، نه از آکسون آن‌ها تشکیل شده‌اند.

گزینه ج) آکسون سلول‌های میترال و کلافه‌ای مسیر بویایی را تشکیل می‌دهند
✅ درست است. این آکسون‌ها اطلاعات بو را از گلومرول‌ها به قشر بویایی اولیه منتقل می‌کنند.

گزینه د) قشر اصلی بویایی در ناحیه تحتانی لوب گیجگاهی قرار دارد
❌ نادرست است. قشر بویایی اولیه شامل پیریفرونتال، پیریمیدال و آمیگدال است، و محل دقیق آن محدود به بخش تحتانی لوب گیجگاهی نیست.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

اطلاعات بویایی پس از پردازش در گلومرول‌ها توسط آکسون‌های سلول‌های میترال و کلافه‌ای منتقل می‌شوند و این آکسون‌ها مسیر بویایی (Olfactory tract) را تشکیل می‌دهند.

پاسخ صحیح: گزینه ج) آکسون سلول‌های میترال و کلافه‌ای مسیر بویایی را تشکیل می‌دهند ✅


فقدان مزه در دوسوم قدامی زبان به‌احتمال زیاد در اثر ضایعه به کدام عصب مغزی ایجاد می‌گردد؟

الف) نه

ب) پنج

ج) هفت

د) یازده


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مزه (Taste), دوسوم قدامی زبان (Anterior two-thirds of the tongue), عصب مغزی هفتم (Cranial nerve VII / Facial nerve), شاخه لنگفال (Chorda tympani), انتقال حس چشایی (Taste transmission)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

حس چشایی در زبان توسط سه عصب مغزی اصلی منتقل می‌شود:

  • دوسوم قدامی زبان: توسط عصب هفتم (Facial nerve) و شاخه Chorda tympani حس مزه منتقل می‌شود.

  • یک‌سوم خلفی زبان: توسط عصب نهم (Glossopharyngeal nerve) انتقال می‌یابد.

  • ناحیه اپیگلوت و حلق فوقانی: توسط عصب دهم (Vagus nerve) حس مزه دارد.

بنابراین، فقدان حس مزه در دوسوم قدامی زبان نشانه آسیب به عصب هفتم (Facial nerve) است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) نه (IX)
❌ نادرست است. عصب نهم مسئول حس چشایی یک‌سوم خلفی زبان است.

گزینه ب) پنج (V)
❌ نادرست است. عصب پنج حسی و حرکتی صورت و دندان‌ها را منتقل می‌کند، نه مزه.

گزینه ج) هفت (VII)
✅ درست است. عصب هفتم و شاخه Chorda tympani حس مزه دوسوم قدامی زبان را منتقل می‌کند.

گزینه د) یازده (XI)
❌ نادرست است. عصب یازدهم حرکات عضلات گردن و شانه را کنترل می‌کند و نقشی در حس مزه ندارد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

فقدان حس مزه در دوسوم قدامی زبان معمولاً ناشی از آسیب به عصب هفتم (Facial nerve) است.

پاسخ صحیح: گزینه ج) هفت ✅


در سلول نورونی ایسکمیک، کدام گزینه نادرست است؟

الف) آپوپتوزیس ظاهر می‌شود.

ب) میزان گلوتامات در محل افزایش می‌یابد.

ج) ورود کلسیم به سلول افزایش می‌یابد.

د) میزان سدیم داخل سلولی کم می‌شود.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: نورون ایسکمیک (Ischemic neuron), آپوپتوز (Apoptosis), گلوتامات (Glutamate), کلسیم سلولی (Intracellular calcium), سدیم سلولی (Intracellular sodium), نکروز و نکات آسیب سلولی (Cell injury)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در ایسکمی مغزی (Cerebral ischemia)، خون‌رسانی به نورون‌ها کاهش می‌یابد و کمبود اکسیژن و گلوکز باعث اختلال عملکرد سلولی می‌شود:

  • گلوتامات به‌عنوان نوروترانسمیتر تحریکی در محیط خارج سلولی افزایش می‌یابد و باعث هیپراکسیتاسیون گیرنده‌های NMDA و AMPA می‌شود.

  • ورود کلسیم (Ca²⁺) به سلول افزایش می‌یابد و مسیرهای تخریبی مانند فعال شدن پروتئازها و فسفولیپازها را تحریک می‌کند.

  • آپوپتوزیس (Apoptosis) و نکروز می‌تواند رخ دهد، به ویژه در ایسکمی‌های متوسط تا شدید.

  • سدیم داخل سلولی کاهش نمی‌یابد؛ برعکس، با اختلال در پمپ‌های Na⁺/K⁺ ATPase، سدیم سلولی افزایش می‌یابد و این باعث تورم سلولی (Edema) می‌شود.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) آپوپتوزیس ظاهر می‌شود
✅ درست است. ایسکمی می‌تواند مسیرهای آپوپتوتیک را فعال کند.

گزینه ب) میزان گلوتامات در محل افزایش می‌یابد
✅ درست است. گلوتامات اضافی موجب تحریک بیش از حد نورون‌ها می‌شود.

گزینه ج) ورود کلسیم به سلول افزایش می‌یابد
✅ درست است. افزایش Ca²⁺ باعث فعال شدن مسیرهای تخریبی می‌شود.

گزینه د) میزان سدیم داخل سلولی کم می‌شود
❌ نادرست است. سدیم سلولی افزایش می‌یابد نه کاهش، زیرا پمپ‌های سدیم-پتاسیم ATPase دچار اختلال می‌شوند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در نورون‌های ایسکمیک، سدیم سلولی کاهش نمی‌یابد؛ افزایش آن باعث تورم و آسیب سلولی می‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه د) میزان سدیم داخل سلولی کم می‌شود ❌


در بیماری پارکینسون ایدیوپاتیک تمام گزینه‌ها صحیح است، بجز:

الف) تعادلی بین دوپامین و استیل کولین به‌ هم می‌خورد.

ب) میزان دوپامین در ماده سیاه کم می‌شود.

ج) میزان گلوتامات در مغز زیاد می‌شود.

د) میزان نوراپی نفرین در مغز کم می‌شود.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: بیماری پارکینسون ایدیوپاتیک (Idiopathic Parkinson’s disease), دوپامین (Dopamine), استیل‌کولین (Acetylcholine), ماده سیاه (Substantia nigra), گلوتامات (Glutamate), نوراپی‌نفرین (Norepinephrine), مسیرهای قاعده‌ای مغز (Basal ganglia pathways)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

در بیماری پارکینسون ایدیوپاتیک، مرگ نورون‌های دوپامینرژیک در ماده سیاه (Substantia nigra pars compacta) باعث کاهش دوپامین (Dopamine) می‌شود. این کاهش موجب عدم تعادل بین دوپامین و استیل‌کولین (Acetylcholine) در گلوبوس پالیدوس و استراتوم می‌شود و علائم حرکتی کلاسیک مانند ریتمیک ترمور، برادی‌کینزی و اسپاستیسیتی ظاهر می‌شوند.

  • همچنین، کاهش دوپامین موجب اختلال در مسیرهای مستقیم و غیرمستقیم قاعده‌ای و در نتیجه افزایش فعالیت گلوتامات (Glutamate) به‌صورت موضعی در برخی نواحی نیست، بلکه گلوتامات بیشتر در مسیرهای تالاموس و قشر تحریک‌کننده نیست.

  • میزان نوراپی‌نفرین (Norepinephrine) در مغز نیز کاهش می‌یابد که می‌تواند علائم غیرحرکتی مانند خستگی و افسردگی ایجاد کند.

بنابراین، ادعای افزایش عمومی گلوتامات در مغز دقیق نیست و به‌طور کلی گزینه نادرست محسوب می‌شود.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) تعادلی بین دوپامین و استیل کولین به‌هم می‌خورد
✅ درست است. کاهش دوپامین موجب عدم تعادل با استیل‌کولین می‌شود.

گزینه ب) میزان دوپامین در ماده سیاه کم می‌شود
✅ درست است. مشخصه بیماری پارکینسون است.

گزینه ج) میزان گلوتامات در مغز زیاد می‌شود
❌ نادرست است. افزایش گلوتامات به‌صورت عمومی در مغز مشاهده نمی‌شود و این گزینه صحیح نیست.

گزینه د) میزان نوراپی‌نفرین در مغز کم می‌شود
✅ درست است. کاهش نوراپی‌نفرین در برخی نواحی مغز گزارش شده است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در پارکینسون ایدیوپاتیک، دوپامین کاهش می‌یابد، تعادل با استیل‌کولین به‌هم می‌خورد و نوراپی‌نفرین کاهش می‌یابد، اما افزایش عمومی گلوتامات صحیح نیست.

پاسخ صحیح: گزینه ج) میزان گلوتامات در مغز زیاد می‌شود ❌


در مورد سیستم حرکتی کدام مورد صحیح است؟

الف) رفلکس بابینسکی مثبت، نشان‌ دهنده آسیب به مسیر کورتیکو اسپاینال است.

ب) مسیر کورتیکو اسپاینال فقط از قشر حرکتی منشأ می‌گیرد.

ج) ۸۰ درصد مسیر کورتیکو اسپاینال در نخاع تقاطع می‌یابند.

د) وقتی نورون حرکتی تحتانی قطع شود، rigidity به وجود می‌آید.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: سیستم حرکتی (Motor system), مسیر کورتیکواسپاینال (Corticospinal tract), نورون حرکتی فوقانی (Upper motor neuron), نورون حرکتی تحتانی (Lower motor neuron), رفلکس بابینسکی (Babinski reflex), Rigidity, تقاطع نخاعی (Decussation)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مسیر کورتیکواسپاینال (Corticospinal tract) مسئول کنترل حرکات ارادی ظریف اندام‌ها است:

  • آسیب به نورون‌های حرکتی فوقانی (Upper motor neurons) موجب علائم بالینی مشخص می‌شود: افزایش تونوس عضلانی، اسپاستیسیتی، و رفلکس بابینسکی مثبت.

  • نورون‌های حرکتی تحتانی (Lower motor neurons) آسیب ببینند، ضعف عضلانی، آتروفی و فلج شل رخ می‌دهد، ولی rigidity معمولاً دیده نمی‌شود.

  • مسیر کورتیکواسپاینال عمدتاً از قشر حرکتی اولیه، پره‌موتور و پیش‌پیشانی منشأ می‌گیرد، نه فقط قشر حرکتی.

  • حدود ۸۰-۹۰ درصد آکسون‌ها در سطح مدولا، در منطقه پیرا آمیدال، تقاطع می‌کنند (Decussation of pyramids) و سپس به طرف مقابل نخاع می‌روند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) رفلکس بابینسکی مثبت، نشان‌دهنده آسیب به مسیر کورتیکواسپاینال است
✅ درست است. این رفلکس نشانه آسیب نورون حرکتی فوقانی است.

گزینه ب) مسیر کورتیکو اسپاینال فقط از قشر حرکتی منشأ می‌گیرد
❌ نادرست است. مسیر از قشر حرکتی اولیه، پره‌موتور و بخش‌های پیش‌پیشانی منشأ می‌گیرد.

گزینه ج) ۸۰ درصد مسیر کورتیکو اسپاینال در نخاع تقاطع می‌یابند
❌ نادرست است. تقاطع در مدولا (Decussation of pyramids) رخ می‌دهد، نه در نخاع.

گزینه د) وقتی نورون حرکتی تحتانی قطع شود، rigidity به وجود می‌آید
❌ نادرست است. قطع نورون حرکتی تحتانی باعث فلج شل و آتروفی می‌شود، rigidity مربوط به نورون فوقانی است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

رفلکس بابینسکی مثبت نشانه کلاسیک آسیب به مسیر کورتیکواسپاینال / نورون حرکتی فوقانی است.

پاسخ صحیح: گزینه الف) رفلکس بابینسکی مثبت، نشان‌دهنده آسیب به مسیر کورتیکو اسپاینال است ✅


در دوک عضلانی……..

الف) فیبرهایی با زنجیره هسته‌ای مسئول پاسخ دینامیک هستند.

ب) فیبرهای حسی مربوط به پایانه ثانویه از نوع 1b است.

ج) فیبرهای حسی نوع ll در نخاع با نورون‌های حرکتی آلفا سیناپس مستقیم دارند.

د) فیبرهای داخل دوکی با کیسه هسته‌ای هم پایانه اولیه و هم پایانه ثانویه دارند. 


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: دوک عضلانی (Muscle spindle), فیبرهای زنجیره هسته‌ای (Nuclear chain fibers), کیسه هسته‌ای (Nuclear bag fibers), فیبرهای حسی Ia و II, پاسخ دینامیک و استاتیک (Dynamic and static response), سیناپس با نورون آلفا (Alpha motor neuron synapse)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

دوک عضلانی (Muscle spindle) یک گیرنده حسی عضله است که تغییر طول و سرعت کشش عضله را تشخیص می‌دهد:

  • فیبرهای کیسه هسته‌ای (Nuclear bag fibers) مسئول پاسخ دینامیک به تغییر سریع طول عضله هستند.

  • فیبرهای زنجیره‌ای هسته‌ای (Nuclear chain fibers) بیشتر مسئول پاسخ استاتیک به طول عضله هستند.

  • فیبرهای حسی نوع Ia (Primary endings) به هر دو نوع فیبر کیسه هسته‌ای و زنجیره‌ای سیناپس می‌شوند و پاسخ دینامیک و استاتیک را منتقل می‌کنند.

  • فیبرهای نوع II (Secondary endings) عمدتاً به زنجیره‌های هسته‌ای و کیسه هسته‌ای استاتیک متصل هستند و پاسخ استاتیک طول عضله را منتقل می‌کنند.

  • تمام فیبرهای داخل دوکی شامل کیسه هسته‌ای و زنجیره هسته‌ای هستند و هر دو پایانه اولیه (Ia) و ثانویه (II) دارند، به جز جزئیات عملکرد دینامیک و استاتیک.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) فیبرهایی با زنجیره هسته‌ای مسئول پاسخ دینامیک هستند
❌ نادرست است. پاسخ دینامیک بیشتر توسط فیبرهای کیسه هسته‌ای ایجاد می‌شود.

گزینه ب) فیبرهای حسی مربوط به پایانه ثانویه از نوع 1b است
❌ نادرست است. فیبرهای 1b مربوط به تاندون گولژی (Golgi tendon organ) هستند، نه دوک عضلانی.

گزینه ج) فیبرهای حسی نوع II در نخاع با نورون‌های حرکتی آلفا سیناپس مستقیم دارند
❌ نادرست است. سیناپس مستقیم عمدتاً توسط فیبرهای Ia انجام می‌شود؛ II بیشتر از مسیرهای اینترنورون غیرمستقیم عمل می‌کنند.

گزینه د) فیبرهای داخل دوکی با کیسه هسته‌ای هم پایانه اولیه و هم پایانه ثانویه دارند
✅ درست است. هر دو نوع فیبر در دوک عضلانی دارای پایانه‌های حسی اولیه (Ia) و ثانویه (II) هستند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در دوک عضلانی، فیبرهای کیسه هسته‌ای و زنجیره‌ای هسته‌ای هر دو پایانه اولیه و ثانویه دارند و اطلاعات طول و سرعت کشش عضله را منتقل می‌کنند.

پاسخ صحیح: گزینه د) فیبرهای داخل دوکی با کیسه هسته‌ای هم پایانه اولیه و هم پایانه ثانویه دارند ✅


در مورد حافظه اپی‌زودیک (episodic) کدام گزینه صحیح می‌باشد؟

الف) آمیگدال در آن نقش دارد.

ب) یک نوع حافظه کوتاه‌ مدت است.

ج) یک نوع حافظه ارتباطی است.

د) جزء حافظه اخباری (آگاهانه) محسوب می‌شود.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: حافظه اپی‌زودیک (Episodic memory), حافظه اخباری (Declarative memory), حافظه کوتاه‌مدت (Short-term memory), حافظه ارتباطی (Semantic memory), آمیگدال (Amygdala), هیپوکامپ (Hippocampus)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

حافظه اپی‌زودیک (Episodic memory) بخشی از حافظه اخباری (Declarative memory) است که شامل یادآوری رویدادها و تجربه‌های شخصی در زمان و مکان مشخص می‌شود.

  • آمیگدال (Amygdala) نقش اصلی در پردازش هیجانات دارد و به طور غیرمستقیم می‌تواند بر قدرت یادآوری اثر بگذارد، اما عضو اصلی ذخیره حافظه اپی‌زودیک نیست.

  • حافظه کوتاه‌مدت (Short-term memory) و حافظه اپی‌زودیک متفاوت هستند؛ اپی‌زودیک نیازمند ثبات بلندمدت و بازسازی حافظه است.

  • حافظه اپی‌زودیک با حافظه ارتباطی (Semantic memory) متفاوت است؛ حافظه ارتباطی شامل دانش عمومی و مفاهیم است، نه رویدادهای شخصی.

  • حافظه اپی‌زودیک جزء حافظه اخباری (Declarative / Explicit memory) محسوب می‌شود و قابل آگاهانه یادآوری است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) آمیگدال در آن نقش دارد
❌ نادرست است. آمیگدال نقش غیرمستقیم دارد، اما مرکز اصلی حافظه اپی‌زودیک هیپوکامپ است.

گزینه ب) یک نوع حافظه کوتاه‌مدت است
❌ نادرست است. حافظه اپی‌زودیک بلندمدت و آگاهانه است، نه کوتاه‌مدت.

گزینه ج) یک نوع حافظه ارتباطی است
❌ نادرست است. حافظه اپی‌زودیک با حافظه ارتباطی (Semantic) تفاوت دارد.

گزینه د) جزء حافظه اخباری (آگاهانه) محسوب می‌شود
✅ درست است. حافظه اپی‌زودیک آگاهانه و قابل بازخوانی است و در دسته حافظه اخباری قرار دارد.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

حافظه اپی‌زودیک شامل یادآوری رویدادها و تجربه‌های شخصی است و جزء حافظه اخباری (Declarative memory) محسوب می‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه د) جزء حافظه اخباری (آگاهانه) محسوب می‌شود ✅


در مورد عقده‌های قاعده‌ای مغز می‌توان گفت:

الف) قشر مغز مستقیماً ارتباطی با عقده‌های قاعده‌ای ندارد.

ب) میانجی عصبی مترشحه از انتهای مسیر جسم سیاه _ جسم مخطط، گابا است.

ج) تنها خروجی عقده‌های قاعده‌ای جسم مخطط می‌باشد.

د) در کنترل طرح‌های پیچیده فعالیت حرکتی نقش دارد.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه د

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: عقده‌های قاعده‌ای (Basal ganglia), قشر مغز (Cerebral cortex), جسم مخطط (Striatum), مسیرهای خروجی (Output pathways), گابا (GABA), کنترل فعالیت حرکتی (Motor control), طرح‌های حرکتی پیچیده (Complex motor programs)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

عقده‌های قاعده‌ای (Basal ganglia) شبکه‌ای از هسته‌های زیرقشری هستند که در کنترل حرکات ارادی و برنامه‌ریزی فعالیت‌های پیچیده حرکتی نقش دارند:

  • قشر مغز با عقده‌های قاعده‌ای ارتباط مستقیم دارد و سیگنال‌های حرکتی از قشر به جسم مخطط (Striatum) منتقل می‌شوند.

  • خروجی اصلی عقده‌های قاعده‌ای از طریق گلوبوس پالیدوس داخلی و هسته‌های زیرتالاموس صورت می‌گیرد و مهارکننده (GABAergic) است.

  • جسم مخطط (Striatum) تنها ورودی اصلی عقده‌های قاعده‌ای است، نه خروجی.

  • عقده‌های قاعده‌ای در کنترل طرح‌های حرکتی پیچیده، هماهنگی و یادگیری حرکتی نقش کلیدی دارند.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) قشر مغز مستقیماً ارتباطی با عقده‌های قاعده‌ای ندارد
❌ نادرست است. قشر مغز با جسم مخطط و سایر هسته‌های قاعده‌ای ارتباط مستقیم دارد.

گزینه ب) میانجی عصبی مترشحه از انتهای مسیر جسم سیاه _ جسم مخطط، گابا است
❌ نادرست است. مسیر جسم سیاه به جسم مخطط دوپامینی (Dopaminergic) است، نه گابا.

گزینه ج) تنها خروجی عقده‌های قاعده‌ای جسم مخطط می‌باشد
❌ نادرست است. خروجی اصلی از گلوبوس پالیدوس داخلی و هسته‌های زیرتالاموس است، نه جسم مخطط.

گزینه د) در کنترل طرح‌های پیچیده فعالیت حرکتی نقش دارد
✅ درست است. عقده‌های قاعده‌ای در برنامه‌ریزی، هماهنگی و کنترل حرکات پیچیده نقش اساسی دارند.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

عقده‌های قاعده‌ای شبکه‌ای هستند که در کنترل طرح‌های حرکتی پیچیده و هماهنگی فعالیت‌های حرکتی نقش دارند.

پاسخ صحیح: گزینه د) در کنترل طرح‌های پیچیده فعالیت حرکتی نقش دارد ✅


در مورد علت یادگیری حرکتی در مخچه کدام مورد صحیح است؟

الف) علت آن ایجاد پدیده LTD است.

ب) فعال شدن فیبرهای خزه‌ای علت آن است.

ج) در اثر اسپایک‌های ساده در سلول‌های پورکنژ ایجاد می‌شود.

د) در اثر ورود یون‌های سدیم به داخل سلول‌های پورکنژ ایجاد می‌شود. 


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه الف

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: یادگیری حرکتی (Motor learning), مخچه (Cerebellum), سلول پورکنژ (Purkinje cell), LTD یا طولانی شدن کاهش سیناپسی (Long-term depression), فیبر خزه‌ای (Climbing fiber), اسپایک ساده (Simple spike), یون سدیم (Sodium ion)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

یادگیری حرکتی (Motor learning) در مخچه به تغییرات سیناپسی بلندمدت در سلول‌های پورکنژ (Purkinje cells) وابسته است:

  • LTD (Long-term depression) در سیناپس‌های فیبر موازی (Parallel fiber synapses) با سلول پورکنژ، مکانیسم اصلی یادگیری حرکتی است.

  • فیبرهای خزه‌ای (Climbing fibers) باعث فعال شدن شدید سلول‌های پورکنژ و اسپایک‌های پیچیده (Complex spikes) می‌شوند اما خود به تنهایی علت یادگیری حرکتی نیستند.

  • اسپایک‌های ساده (Simple spikes) ناشی از فعالیت فیبر موازی هستند و در تثبیت یادگیری نقش دارند، اما عامل اصلی LTD است.

  • ورود یون‌های سدیم در فرآیندهای فیزیولوژیک سلولی نقش دارد، اما علت اصلی یادگیری حرکتی نیست.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) علت آن ایجاد پدیده LTD است
✅ درست است. LTD در سیناپس‌های فیبر موازی و سلول پورکنژ، پایه مولکولی یادگیری حرکتی در مخچه است.

گزینه ب) فعال شدن فیبرهای خزه‌ای علت آن است
❌ نادرست است. فیبرهای خزه‌ای عامل تحریک اسپایک‌های پیچیده هستند، اما علت اصلی LTD و یادگیری حرکتی نیستند.

گزینه ج) در اثر اسپایک‌های ساده در سلول‌های پورکنژ ایجاد می‌شود
❌ نادرست است. اسپایک‌های ساده نتیجه فعالیت فیبر موازی‌اند و عامل مستقیم یادگیری حرکتی نیستند.

گزینه د) در اثر ورود یون‌های سدیم به داخل سلول‌های پورکنژ ایجاد می‌شود
❌ نادرست است. ورود سدیم جزئی از فعالیت الکتریکی سلول است اما عامل اصلی یادگیری حرکتی محسوب نمی‌شود.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

یادگیری حرکتی در مخچه به طولانی شدن کاهش سیناپسی (LTD) در سیناپس‌های فیبر موازی با سلول پورکنژ وابسته است.

پاسخ صحیح: گزینه الف) علت آن ایجاد پدیده LTD است ✅


مزه شیرینی توسط کدام گیرنده در زبان حس می‌شود؟

الف) mGluR4

ب) T1R3

ج) T2R

د) ENac


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ب

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: مزه شیرینی (Sweet taste), گیرنده‌های چشایی (Taste receptors), T1R3, mGluR4, T2R, ENaC, سلول‌های چشایی (Taste cells)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

مزه شیرینی (Sweet taste) توسط گیرنده‌های حسگر شیمیایی در زبان شناسایی می‌شود:

  • گیرنده‌های T1R2 و T1R3 تشکیل گیرنده‌های هترو دایمر می‌دهند که به ماده شیرین حساس هستند.

  • گیرنده mGluR4 در برخی پاسخ‌های مزه‌ای مخصوص اسید آمینه‌ها و گلوتامات دخالت دارد، نه شیرینی.

  • گیرنده‌های T2R مسئول مزه تلخی (Bitter taste) هستند.

  • کانال‌های ENaC مسئول مزه نمکی (Salty taste) هستند.

بنابراین، گیرنده T1R3 نقش اصلی در حس شیرینی دارد.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) mGluR4
❌ نادرست است. مربوط به مزه گوشت و گلوتامات (Umami) است، نه شیرینی.

گزینه ب) T1R3
✅ درست است. T1R3 همراه T1R2 گیرنده مزه شیرینی را تشکیل می‌دهد.

گزینه ج) T2R
❌ نادرست است. T2R مسئول تلخی است.

گزینه د) ENaC
❌ نادرست است. ENaC مسئول مزه نمکی است.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

مزه شیرینی توسط گیرنده T1R3 (به همراه T1R2) در زبان حس می‌شود.

پاسخ صحیح: گزینه ب) T1R3 ✅


در گرفتاری فاسیکول میانی طولی کدام گزینه‌ زیر صحیح است؟

الف) حرکت هر دو چشم به سمت ضایعه مختل می‌شود.

ب) چشم طرف مقابل ضایعه، به داخل حرکت نمی‌کند.

ج) حرکت چشم طرف گرفتار، به داخل مختل می‌شود.

د) حرکت هر دو چشم به سمت مقابل ضایعه مختل می‌گردد.


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

پاسخ پرسش ⇦ گزینه ج

پاسخ تشریحی:

کلیدواژه‌ها: فاسیکول میانی طولی (Medial longitudinal fasciculus – MLF), حرکات دوچشمی (Eye movements), پارالیز داخلی چشم (Internuclear ophthalmoplegia), نورون‌های حرکتی چشم (Oculomotor neurons), سمت ضایعه (Lesion side), طرف مقابل چشم (Contralateral eye)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها

فاسیکول میانی طولی (MLF) مسیر عصبی مهمی است که نورون‌های حرکتی چشم (Oculomotor neurons) را به یکدیگر متصل می‌کند تا حرکات هماهنگ دوچشمی انجام شود:

  • آسیب به MLF یک طرفه باعث Internuclear ophthalmoplegia (INO) می‌شود.

  • در INO، چشم طرف ضایعه در حرکت به داخل (Adduction) دچار نقص می‌شود.

  • چشم طرف مقابل هنگام نگاه به سمت چشم ضایعه حرکت سریع (Abduction) ناهماهنگ ندارد اما ممکن است نیاز به نستاگموس (Nystagmus) داشته باشد.

  • حرکت دوچشمی به سمت مقابل ضایعه معمولا حفظ می‌شود، اما حرکت به داخل چشم طرف ضایعه مختل است.

بررسی گزینه‌ها

گزینه الف) حرکت هر دو چشم به سمت ضایعه مختل می‌شود
❌ نادرست است. فقط حرکت چشم طرف ضایعه به داخل مختل می‌شود.

گزینه ب) چشم طرف مقابل ضایعه، به داخل حرکت نمی‌کند
❌ نادرست است. چشم طرف مقابل در adduction به سمت ضایعه مشکلی ندارد.

گزینه ج) حرکت چشم طرف گرفتار، به داخل مختل می‌شود
✅ درست است. این ویژگی کلاسیک INO ناشی از آسیب MLF است.

گزینه د) حرکت هر دو چشم به سمت مقابل ضایعه مختل می‌گردد
❌ نادرست است. حرکت به سمت مقابل عموماً حفظ می‌شود.

نتیجه‌گیری و پاسخ نهایی

در گرفتاری یک طرفه فاسیکول میانی طولی (MLF)، حرکت چشم طرف ضایعه به داخل مختل می‌شود (Internuclear ophthalmoplegia).

پاسخ صحیح: گزینه ج) حرکت چشم طرف گرفتار، به داخل مختل می‌شود ✅



انتشار یا بازنشر هر بخش از این محتوای «آینده‌نگاران مغز» تنها با کسب مجوز کتبی از صاحب اثر مجاز است.

کتاب پرسش‌های چند گزینه‌ای علوم اعصاب مباحث نوروفیزیولوژی


برای مشاهده «بخشی از کتاب الکترونیکی نوروفیزیولوژی» کلیک کنید. 


📘 پرسش‌های چند گزینه‌ای علوم اعصاب شامل تمامی مباحث نوروفیزیولوژی

  • ناشر: موسسه آموزشی تألیفی ارشدان
  • تعداد صفحات: ۹۱ صفحه
  • شامل: تمامی سوالات دکتری علوم اعصاب از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰
  • مباحث: به‌طور کامل مربوط به نوروفیزیولوژی 
  • پاسخ‌ها: همراه با پاسخ کلیدی



🚀 با ما همراه شوید!

تازه‌ترین مطالب و آموزش‌های مغز و اعصاب را از دست ندهید. با فالو کردن کانال تلگرام، از ما حمایت کنید!

🔗 دنبال کردن کانال تلگرام

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آراء: 109

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ---- ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا