فاز پنجم: تمرین جملهسازی واژگان کتاب 504 واژه
در این بخش از تمرینهای واژگان کتاب 504 Absolutely Essential Words، به تمرین جملهسازی برای سه درس متوالی از کتاب میپردازیم.
برای هر واژه، مثالی دقیق و کاربردی به زبان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی روان ارائه شده است. این جملهها به شیوهای تعاملی و در قالب باکسهای بازشونده طراحی شدهاند تا یادگیری شما لذتبخش، منظم، و هدفمند باشد.
این تمرینها بخشی از آموزش گامبهگام تیم آیندهنگران مغز به سرپرستی داریوش طاهری هستند و با هدف تقویت حافظه معنایی، جملهسازی سریع، و فهم کاربردی واژگان طراحی شدهاند.
یادگیری را با عمق و معنا تجربه کنید، همراه با آیندهنگاران مغز.
مثالهایی برای واژگان درس شانزدهم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ penetrate بهمعنای نفوذ کردن.»
Example: The bullet failed to penetrate the thick wall.
گلوله نتوانست به دیوار ضخیم نفوذ کند.
«مثالی برای واژهٔ confident بهمعنای بااعتمادبهنفس.»
Example: She felt confident about her presentation.
او نسبت به ارائهاش اعتمادبهنفس داشت.
«مثالی برای واژهٔ doubt بهمعنای شک.»
Example: I have no doubt that she will succeed.
هیچ شکی ندارم که او موفق خواهد شد.
«مثالی برای واژهٔ pierce بهمعنای سوراخ کردن یا فرو رفتن در.»
Example: The scream pierced the silent night.
فریاد سکوت شب را شکافت.
«مثالی برای واژهٔ accurate بهمعنای دقیق.»
Example: The data must be accurate to produce valid results.
دادهها باید دقیق باشند تا نتایج معتبر بهدست آید.
«مثالی برای واژهٔ grateful بهمعنای سپاسگزار.»
Example: I’m grateful for your help and kindness.
من بابت کمک و مهربانیات سپاسگزارم.
«مثالی برای واژهٔ capacity بهمعنای ظرفیت.»
Example: The hall has a seating capacity of 500 people.
این سالن ظرفیت ۵۰۰ نفر را دارد.
«مثالی برای واژهٔ surpass بهمعنای فراتر رفتن یا پیشی گرفتن.»
Example: She managed to surpass all expectations in the exam.
او توانست از همهٔ انتظارات در امتحان فراتر رود.
«مثالی برای واژهٔ slender بهمعنای باریک یا لاغر.»
Example: The dancer had a slender figure and moved gracefully.
رقاص اندامی باریک داشت و با ظرافت حرکت میکرد.
«مثالی برای واژهٔ vast بهمعنای وسیع یا پهناور.»
Example: The desert stretched across a vast area.
بیابان در منطقهای وسیع گسترده شده بود.
«مثالی برای واژهٔ microscope بهمعنای میکروسکوپ.»
Example: The scientist examined the bacteria under a microscope.
دانشمند با میکروسکوپ باکتریها را بررسی کرد.
«مثالی برای واژهٔ cautious بهمعنای محتاط.»
Example: He was cautious while crossing the icy road.
او هنگام عبور از جاده یخزده بسیار محتاط بود.
مثالهایی برای واژگان درس هفدهم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ appeal بهمعنای درخواست یا جذابیت.»
Example: The charity made an urgent appeal for donations.
مؤسسهٔ خیریه یک درخواست فوری برای کمکهای مالی ارائه داد.
«مثالی برای واژهٔ addict بهمعنای معتاد.»
Example: He became an addict after years of drug use.
او پس از سالها مصرف مواد مخدر به یک معتاد تبدیل شد.
«مثالی برای واژهٔ wary بهمعنای محتاط.»
Example: She was wary of strangers offering help.
او نسبت به غریبههایی که پیشنهاد کمک میدادند محتاط بود.
«مثالی برای واژهٔ aware بهمعنای آگاه.»
Example: We must be aware of the risks before making a decision.
ما باید پیش از گرفتن تصمیم، از خطرات آگاه باشیم.
«مثالی برای واژهٔ misfortune بهمعنای بدشانسی یا مصیبت.»
Example: Losing his job was a terrible misfortune.
از دست دادن شغلش یک بدشانسی وحشتناک بود.
«مثالی برای واژهٔ avoid بهمعنای اجتناب کردن.»
Example: He tried to avoid making eye contact with the teacher.
او تلاش کرد از برقراری ارتباط چشمی با معلم اجتناب کند.
«مثالی برای واژهٔ wretched بهمعنای رنجور یا بسیار بد.»
Example: They lived in wretched conditions after the war.
آنها پس از جنگ در شرایط اسفبار زندگی میکردند.
«مثالی برای واژهٔ keg بهمعنای بشکه کوچک.»
Example: They tapped the keg and served cold beer.
آنها بشکه را باز کردند و آبجوی سرد سرو کردند.
«مثالی برای واژهٔ nourish بهمعنای تغذیه کردن یا پرورش دادن.»
Example: This soup will nourish your body during recovery.
این سوپ بدن شما را در دوران نقاهت تغذیه خواهد کرد.
«مثالی برای واژهٔ harsh بهمعنای خشن یا سخت.»
Example: The desert climate is extremely harsh.
آبوهوای بیابانی بسیار سخت است.
«مثالی برای واژهٔ quantity بهمعنای مقدار یا کمیت.»
Example: A large quantity of data was lost in the crash.
مقدار زیادی داده در اثر خرابی از بین رفت.
«مثالی برای واژهٔ opt بهمعنای انتخاب کردن.»
Example: Many students opt to study abroad for better opportunities.
بسیاری از دانشجویان برای فرصتهای بهتر تصمیم میگیرند تحصیل در خارج را انتخاب کنند.
مثالهایی برای واژگان درس هجدهم
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ tragedy بهمعنای تراژدی یا فاجعه.»
Example: The death of the young athlete was a national tragedy.
مرگ آن ورزشکار جوان یک تراژدی ملی بود.
«مثالی برای واژهٔ pedestrian بهمعنای عابر پیاده.»
Example: The car almost hit a pedestrian crossing the street.
ماشین نزدیک بود با یک عابر پیاده که از خیابان عبور میکرد برخورد کند.
«مثالی برای واژهٔ glance بهمعنای نگاه سریع.»
Example: She took a quick glance at the clock and rushed out.
او نگاهی سریع به ساعت انداخت و با عجله بیرون رفت.
«مثالی برای واژهٔ budget بهمعنای بودجه.»
Example: We need to plan our budget carefully to avoid overspending.
برای جلوگیری از خرج بیش از حد باید بودجه خود را با دقت برنامهریزی کنیم.
«مثالی برای واژهٔ nimble بهمعنای چابک.»
Example: The nimble dancer amazed everyone with her quick moves.
آن رقاص چابک همه را با حرکات سریعش شگفتزده کرد.
«مثالی برای واژهٔ manipulate بهمعنای دستکاری یا کنترل کردن.»
Example: He knows how to manipulate people to get what he wants.
او میداند چطور دیگران را دستکاری کند تا به خواستهاش برسد.
«مثالی برای واژهٔ reckless بهمعنای بیاحتیاط یا بیملاحظه.»
Example: His reckless driving caused the accident.
رانندگی بیاحتیاط او باعث تصادف شد.
«مثالی برای واژهٔ horrid بهمعنای وحشتناک یا ترسناک.»
Example: The movie was so horrid that I couldn’t sleep all night.
فیلم آنقدر وحشتناک بود که تمام شب نتوانستم بخوابم.
«مثالی برای واژهٔ rave بهمعنای تمجید کردن یا با هیجان حرف زدن.»
Example: Critics raved about the actor’s outstanding performance.
منتقدان دربارهٔ اجرای بینظیر آن بازیگر تمجید کردند.
«مثالی برای واژهٔ economical بهمعنای مقرونبهصرفه.»
Example: This car is economical and uses very little fuel.
این خودرو مقرونبهصرفه است و سوخت کمی مصرف میکند.
«مثالی برای واژهٔ lubricate بهمعنای روغنکاری کردن.»
Example: Don’t forget to lubricate the engine before the trip.
فراموش نکن موتور را قبل از سفر روغنکاری کنی.
«مثالی برای واژهٔ ingenious بهمعنای خلاق و مبتکر.»
Example: Her ingenious solution solved the complex problem quickly.
راهحل خلاقانه او مسئله پیچیده را بهسرعت حل کرد.