فاز پنجم: تمرین جملهسازی واژگان کتاب 504 واژه
در این بخش از تمرینهای واژگان کتاب 504 Absolutely Essential Words، به تمرین جملهسازی برای سه درس متوالی از کتاب میپردازیم.
برای هر واژه، مثالی دقیق و کاربردی به زبان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی روان ارائه شده است. این جملهها به شیوهای تعاملی و در قالب باکسهای بازشونده طراحی شدهاند تا یادگیری شما لذتبخش، منظم، و هدفمند باشد.
این تمرینها بخشی از آموزش گامبهگام تیم آیندهنگران مغز به سرپرستی داریوش طاهری هستند و با هدف تقویت حافظه معنایی، جملهسازی سریع، و فهم کاربردی واژگان طراحی شدهاند.
یادگیری را با عمق و معنا تجربه کنید، همراه با آیندهنگاران مغز.
مثالهایی برای واژگان درس نوزده
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ calculate بهمعنای محاسبه کردن.»
Example: We need to calculate the total cost before making a decision.
ما باید قبل از تصمیمگیری، هزینهٔ کل را محاسبه کنیم.
«مثالی برای واژهٔ absorb بهمعنای جذب کردن.»
Example: Plants absorb sunlight to produce energy.
گیاهان برای تولید انرژی، نور خورشید را جذب میکنند.
«مثالی برای واژهٔ appropriate بهمعنای مناسب.»
Example: It is important to wear appropriate clothes for the weather.
پوشیدن لباسهای مناسب برای هوا اهمیت دارد.
«مثالی برای واژهٔ quota بهمعنای سهمیه.»
Example: The company set a monthly sales quota for each employee.
شرکت برای هر کارمند، سهمیه فروش ماهانه تعیین کرد.
«مثالی برای واژهٔ abundant بهمعنای فراوان.»
Example: The region has abundant natural resources.
این منطقه منابع طبیعی فراوانی دارد.
«مثالی برای واژهٔ ban بهمعنای ممنوع کردن.»
Example: The city decided to ban smoking in public places.
شهر تصمیم گرفت کشیدن سیگار در اماکن عمومی را ممنوع کند.
«مثالی برای واژهٔ panic بهمعنای وحشت یا ترس شدید.»
Example: There was a sudden panic when the fire alarm went off.
وقتی آژیر آتشنشانی به صدا درآمد، ناگهان وحشت ایجاد شد.
«مثالی برای واژهٔ estimate بهمعنای تخمین زدن.»
Example: We estimate the project will take three months to complete.
ما تخمین میزنیم که پروژه سه ماه طول خواهد کشید.
«مثالی برای واژهٔ harvest بهمعنای برداشت محصول.»
Example: Farmers usually harvest crops in the autumn.
کشاورزان معمولاً در پاییز محصولات را برداشت میکنند.
«مثالی برای واژهٔ threat بهمعنای تهدید.»
Example: Pollution poses a serious threat to marine life.
آلودگی یک تهدید جدی برای حیات دریایی ایجاد میکند.
«مثالی برای واژهٔ uneasy بهمعنای نگران یا مضطرب.»
Example: She felt uneasy about the upcoming exam.
او درباره امتحان پیش رو احساس نگرانی میکرد.
«مثالی برای واژهٔ morsel بهمعنای لقمه یا قطعه کوچک غذا.»
Example: He offered a small morsel of bread to the hungry dog.
او لقمه کوچکی نان به سگ گرسنه داد.
مثالهایی برای واژگان درس بیست
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ emerge بهمعنای پدیدار شدن.»
Example: After the storm, the sun began to emerge from behind the clouds.
پس از طوفان، خورشید شروع به پدیدار شدن از پشت ابرها کرد.
«مثالی برای واژهٔ jagged بهمعنای ناهموار یا دندانهدار.»
Example: The mountain range had jagged peaks covered with snow.
رشتهکوه دارای قلههای ناهموار و پوشیده از برف بود.
«مثالی برای واژهٔ linger بهمعنای ماندن یا طول کشیدن.»
Example: The sweet smell of flowers lingered in the air long after the rain stopped.
بوهای شیرین گلها مدتها پس از باران در هوا ماند.
«مثالی برای واژهٔ ambush بهمعنای کمین کردن یا غافلگیر کردن.»
Example: The soldiers planned to ambush the enemy at night.
سربازان قصد داشتند شبانه به دشمن کمین کنند.
«مثالی برای واژهٔ crafty بهمعنای زیرک یا حیلهگر.»
Example: The crafty fox escaped from the hunters.
روباه زیرک از دست شکارچیان فرار کرد.
«مثالی برای واژهٔ defiant بهمعنای سرکش یا نافرمان.»
Example: The defiant child refused to obey the rules.
آن کودک سرکش از اطاعت قوانین امتناع کرد.
«مثالی برای واژهٔ vigor بهمعنای نیرو و توان.»
Example: He worked with great vigor to finish the project on time.
او با نیروی زیاد برای به موقع تمام کردن پروژه کار کرد.
«مثالی برای واژهٔ perish بهمعنای از بین رفتن یا مردن.»
Example: Many plants perished during the harsh winter.
بسیاری از گیاهان در طول زمستان سخت از بین رفتند.
«مثالی برای واژهٔ fragile بهمعنای شکننده.»
Example: The vase is very fragile so be careful when handling it.
این گلدان بسیار شکننده است، پس هنگام جابهجایی مراقب باشید.
«مثالی برای واژهٔ captive بهمعنای اسیر یا زندانی.»
Example: The soldiers took the enemy captive during the battle.
سربازان در جریان جنگ دشمن را اسیر کردند.
«مثالی برای واژهٔ prosper بهمعنای رونق گرفتن یا موفق شدن.»
Example: Small businesses often prosper in a thriving economy.
کسبوکارهای کوچک اغلب در اقتصاد رونقیافته موفق میشوند.
«مثالی برای واژهٔ devour بهمعنای بلعیدن یا خوردن با ولع.»
Example: The hungry lion devoured its prey quickly.
شیر گرسنه طعمهاش را به سرعت بلعید.
مثالهایی برای واژگان درس بیست و یک
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ plea بهمعنای درخواست یا التماس.»
Example: The prisoner made a plea for mercy.
زندانی برای بخشش درخواست کرد.
«مثالی برای واژهٔ weary بهمعنای خسته.»
Example: After a long day, she felt weary and needed rest.
پس از یک روز طولانی، او احساس خستگی کرد و به استراحت نیاز داشت.
«مثالی برای واژهٔ collide بهمعنای برخورد کردن.»
Example: Two cars collided at the intersection.
دو خودرو در تقاطع با هم برخورد کردند.
«مثالی برای واژهٔ confirm بهمعنای تأیید کردن.»
Example: The doctor will confirm your appointment tomorrow.
دکتر فردا وقت ملاقات شما را تأیید خواهد کرد.
«مثالی برای واژهٔ verify بهمعنای بررسی یا صحتسنجی کردن.»
Example: Please verify your email address before continuing.
لطفاً قبل از ادامه، آدرس ایمیل خود را بررسی کنید.
«مثالی برای واژهٔ anticipate بهمعنای پیشبینی کردن یا انتظار داشتن.»
Example: We anticipate heavy traffic during the holiday season.
ما پیشبینی میکنیم در فصل تعطیلات ترافیک سنگین باشد.
«مثالی برای واژهٔ dilemma بهمعنای دو راهی یا مشکل تصمیمگیری.»
Example: She faced a difficult dilemma about which job to accept.
او با یک دو راهی سخت درباره اینکه کدام شغل را قبول کند، روبرو بود.
«مثالی برای واژهٔ detour بهمعنای مسیر انحرافی.»
Example: Due to road construction, we had to take a detour.
به دلیل ساخت و ساز جاده، مجبور شدیم مسیر انحرافی را بگیریم.
«مثالی برای واژهٔ merit بهمعنای شایستگی یا ارزش.»
Example: His work merits recognition.
کار او شایسته تقدیر است.
«مثالی برای واژهٔ transmit بهمعنای انتقال دادن.»
Example: Viruses can transmit diseases from person to person.
ویروسها میتوانند بیماریها را از فردی به فرد دیگر انتقال دهند.
«مثالی برای واژهٔ relieve بهمعنای تسکین دادن.»
Example: The medicine helped to relieve her headache.
دارو به تسکین سردرد او کمک کرد.
«مثالی برای واژهٔ baffle بهمعنای سردرگم کردن یا گیج کردن.»
Example: The complicated puzzle baffled everyone.
معمای پیچیده همه را سردرگم کرد.