فاز پنجم: تمرین جملهسازی واژگان کتاب 504 واژه
در این بخش از تمرینهای واژگان کتاب 504 Absolutely Essential Words، به تمرین جملهسازی برای سه درس متوالی از کتاب میپردازیم.
برای هر واژه، مثالی دقیق و کاربردی به زبان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی روان ارائه شده است. این جملهها به شیوهای تعاملی و در قالب باکسهای بازشونده طراحی شدهاند تا یادگیری شما لذتبخش، منظم، و هدفمند باشد.
این تمرینها بخشی از آموزش گامبهگام تیم آیندهنگران مغز به سرپرستی داریوش طاهری هستند و با هدف تقویت حافظه معنایی، جملهسازی سریع، و فهم کاربردی واژگان طراحی شدهاند.
یادگیری را با عمق و معنا تجربه کنید، همراه با آیندهنگاران مغز.
مثالهایی برای واژگان درس بیست و دو
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ warden بهمعنای رئیس زندان.»
Example: The warden inspected each cell carefully.
رئیس زندان هر سلول را با دقت بازرسی کرد.
«مثالی برای واژهٔ acknowledge بهمعنای اذعان کردن.»
Example: She refused to acknowledge her mistake.
او از اذعان کردن به اشتباهش خودداری کرد.
«مثالی برای واژهٔ justice بهمعنای عدالت.»
Example: The victims demanded justice for the crime.
قربانیان خواستار اجرای عدالت برای این جنایت شدند.
«مثالی برای واژهٔ delinquent بهمعنای متخلف یا بزهکار.»
Example: The delinquent was sent to a juvenile detention center.
آن بزهکار به مرکز بازداشت نوجوانان فرستاده شد.
«مثالی برای واژهٔ reject بهمعنای رد کردن.»
Example: He decided to reject the offer.
او تصمیم گرفت پیشنهاد را رد کند.
«مثالی برای واژهٔ deprive بهمعنای محروم کردن.»
Example: The harsh climate can deprive people of basic needs.
آبوهوای سخت میتواند مردم را از نیازهای اولیه محروم کند.
«مثالی برای واژهٔ spouse بهمعنای همسر.»
Example: Each spouse must respect the other’s opinion.
هر همسر باید به نظر دیگری احترام بگذارد.
«مثالی برای واژهٔ vocation بهمعنای حرفه یا شغل.»
Example: Teaching is more than a job; it’s a vocation.
تدریس بیش از یک شغل است؛ یک رسالت حرفهای است.
«مثالی برای واژهٔ unstable بهمعنای ناپایدار یا بیثبات.»
Example: The chair was too unstable to sit on.
صندلی برای نشستن بیش از حد ناپایدار بود.
«مثالی برای واژهٔ homicide بهمعنای قتل.»
Example: The detective was investigating a case of homicide.
کارآگاه در حال تحقیق دربارهٔ یک پرونده قتل بود.
«مثالی برای واژهٔ penalize بهمعنای مجازات کردن.»
Example: The player was penalized for breaking the rules.
بازیکن به دلیل نقض قوانین مجازات شد.
«مثالی برای واژهٔ beneficiary بهمعنای ذینفع.»
Example: She was the sole beneficiary of her uncle’s will.
او تنها ذینفع وصیتنامهٔ عمویش بود.
مثالهایی برای واژگان درس بیست و سه
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ reptile بهمعنای خزنده.»
Example: A snake is a type of reptile.
مار نوعی خزنده است.
«مثالی برای واژهٔ rarely بهمعنای بهندرت.»
Example: He rarely eats sweets.
او بهندرت شیرینی میخورد.
«مثالی برای واژهٔ forbid بهمعنای ممنوع کردن.»
Example: The school forbids using phones in class.
مدرسه استفاده از تلفن همراه در کلاس را ممنوع کرده است.
«مثالی برای واژهٔ logical بهمعنای منطقی.»
Example: Your argument is not logical.
استدلال تو منطقی نیست.
«مثالی برای واژهٔ exhibit بهمعنای به نمایش گذاشتن.»
Example: The museum exhibits ancient artifacts.
موزه آثار باستانی را به نمایش میگذارد.
«مثالی برای واژهٔ proceed بهمعنای ادامه دادن.»
Example: Please proceed with your presentation.
لطفاً ارائهات را ادامه بده.
«مثالی برای واژهٔ precaution بهمعنای احتیاط یا اقدام پیشگیرانه.»
Example: Always take precautions when using chemicals.
همیشه هنگام استفاده از مواد شیمیایی احتیاط کنید.
«مثالی برای واژهٔ extract بهمعنای بیرون کشیدن یا استخراج کردن.»
Example: The dentist had to extract the damaged tooth.
دندانپزشک مجبور شد دندان آسیبدیده را بکشد.
«مثالی برای واژهٔ prior بهمعنای قبلی یا پیشین.»
Example: She had no prior experience in teaching.
او تجربهٔ قبلی در تدریس نداشت.
«مثالی برای واژهٔ embrace بهمعنای در آغوش گرفتن یا پذیرفتن.»
Example: They embraced the new technology quickly.
آنها بهسرعت فناوری جدید را پذیرفتند.
«مثالی برای واژهٔ valiant بهمعنای شجاع یا دلیر.»
Example: The soldier made a valiant effort to save his comrades.
سرباز تلاشی شجاعانه برای نجات همرزمانش انجام داد.
«مثالی برای واژهٔ partial بهمعنای جزئی یا ناعادلانه (دارای جانبداری).»
Example: His report was partial and lacked objectivity.
گزارش او جانبدارانه بود و فاقد بیطرفی.
مثالهایی برای واژگان درس بیست و چهار
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ fierce بهمعنای خشن یا شدید.»
Example: The lion gave a fierce roar.
شیر غرشی خشن سر داد.
«مثالی برای واژهٔ detest بهمعنای تنفر داشتن.»
Example: I detest any form of cruelty.
از هر نوع بیرحمی متنفرم.
«مثالی برای واژهٔ sneer بهمعنای پوزخند زدن یا تمسخر کردن.»
Example: He sneered at my idea.
او به ایدهام پوزخند زد.
«مثالی برای واژهٔ scowl بهمعنای اخم کردن.»
Example: She scowled when she heard the news.
وقتی خبر را شنید، اخم کرد.
«مثالی برای واژهٔ encourage بهمعنای تشویق کردن.»
Example: Parents should encourage their children to read more.
والدین باید فرزندان خود را به مطالعه بیشتر تشویق کنند.
«مثالی برای واژهٔ consider بهمعنای در نظر گرفتن.»
Example: We must consider all the options before deciding.
باید پیش از تصمیمگیری همه گزینهها را در نظر بگیریم.
«مثالی برای واژهٔ vermin بهمعنای جانوران موذی.»
Example: The old house was full of vermin.
خانه قدیمی پر از جانوران موذی بود.
«مثالی برای واژهٔ wail بهمعنای شیون کردن یا ناله کردن.»
Example: The baby wailed all night.
نوزاد تمام شب ناله کرد.
«مثالی برای واژهٔ symbol بهمعنای نماد.»
Example: The dove is a symbol of peace.
کبوتر نماد صلح است.
«مثالی برای واژهٔ authority بهمعنای اختیار یا مقام مسئول.»
Example: The teacher has the authority to discipline students.
معلم اختیار تنبیه دانشآموزان را دارد.
«مثالی برای واژهٔ neutral بهمعنای بیطرف.»
Example: He remained neutral during the argument.
او در جریان بحث بیطرف ماند.
«مثالی برای واژهٔ trifle بهمعنای چیز بیاهمیت یا کمارزش.»
Example: Don’t waste time on such a trifle.
وقتت را برای چنین چیز بیاهمیتی تلف نکن.