فاز پنجم: تمرین جملهسازی واژگان کتاب 504 واژه
در این بخش از تمرینهای واژگان کتاب 504 Absolutely Essential Words، به تمرین جملهسازی برای سه درس متوالی از کتاب میپردازیم.
برای هر واژه، مثالی دقیق و کاربردی به زبان انگلیسی همراه با ترجمه فارسی روان ارائه شده است. این جملهها به شیوهای تعاملی و در قالب باکسهای بازشونده طراحی شدهاند تا یادگیری شما لذتبخش، منظم، و هدفمند باشد.
این تمرینها بخشی از آموزش گامبهگام تیم آیندهنگران مغز به سرپرستی داریوش طاهری هستند و با هدف تقویت حافظه معنایی، جملهسازی سریع، و فهم کاربردی واژگان طراحی شدهاند.
یادگیری را با عمق و معنا تجربه کنید، همراه با آیندهنگاران مغز.
مثالهایی برای واژگان درس بیست و هشت
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ outlaw بهمعنای قانونشکن.»
Example: The notorious outlaw was finally captured by the sheriff.
این قانونشکن بدنام سرانجام توسط کلانتر دستگیر شد.
«مثالی برای واژهٔ promote بهمعنای ترفیع دادن یا ترویج کردن.»
Example: The manager decided to promote her due to her hard work and dedication.
مدیر به دلیل تلاش و تعهد او تصمیم گرفت او را ترفیع دهد.
«مثالی برای واژهٔ undernourished بهمعنای دچار سوءتغذیه.»
Example: The undernourished children needed immediate medical attention.
کودکان دچار سوءتغذیه نیاز فوری به مراقبتهای پزشکی داشتند.
«مثالی برای واژهٔ illustrate بهمعنای نشان دادن یا توضیح دادن با مثال.»
Example: The teacher used a diagram to illustrate the process of photosynthesis.
معلم از یک نمودار استفاده کرد تا فرآیند فتوسنتز را توضیح دهد.
«مثالی برای واژهٔ disclose بهمعنای فاش کردن.»
Example: The company refused to disclose details about the new product.
شرکت از فاش کردن جزئیات محصول جدید خودداری کرد.
«مثالی برای واژهٔ excessive بهمعنای بیش از حد.»
Example: Excessive noise can damage your hearing.
سر و صدای بیش از حد میتواند به شنوایی شما آسیب برساند.
«مثالی برای واژهٔ disaster بهمعنای فاجعه.»
Example: The earthquake was a major disaster for the region.
زلزله یک فاجعه بزرگ برای منطقه بود.
«مثالی برای واژهٔ censor بهمعنای سانسور کردن.»
Example: The government decided to censor parts of the documentary.
دولت تصمیم گرفت بخشهایی از مستند را سانسور کند.
«مثالی برای واژهٔ culprit بهمعنای مجرم یا مقصر.»
Example: The police quickly identified the culprit behind the robbery.
پلیس بهسرعت مقصر سرقت را شناسایی کرد.
«مثالی برای واژهٔ juvenile بهمعنای نوجوان یا نابالغ.»
Example: The juvenile was sent to a rehabilitation center.
آن نوجوان به یک مرکز بازپروری فرستاده شد.
«مثالی برای واژهٔ bait بهمعنای طعمه.»
Example: He used worms as bait to catch fish.
او برای گرفتن ماهی از کرم به عنوان طعمه استفاده کرد.
«مثالی برای واژهٔ insist بهمعنای اصرار کردن.»
Example: She insisted on paying for her share of the dinner.
او اصرار داشت سهم خود از شام را بپردازد.
مثالهایی برای واژگان درس بیست و نه
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ toil بهمعنای سخت کار کردن.»
Example: She had to toil day and night to support her family.
او مجبور بود شبانهروز سخت کار کند تا خانوادهاش را تأمین کند.
«مثالی برای واژهٔ blunder بهمعنای اشتباه فاحش.»
Example: Forgetting her name was a huge blunder on his part.
فراموش کردن نام او یک اشتباه فاحش از جانب او بود.
«مثالی برای واژهٔ daze بهمعنای گیجی.»
Example: He walked away from the accident in a daze.
او در حال گیجی از صحنهٔ تصادف دور شد.
«مثالی برای واژهٔ mourn بهمعنای سوگواری کردن.»
Example: They gathered to mourn the loss of their leader.
آنها برای سوگواری برای از دست دادن رهبرشان گرد هم آمدند.
«مثالی برای واژهٔ subside بهمعنای فروکش کردن.»
Example: The storm finally began to subside after hours of heavy rain.
طوفان پس از چند ساعت بارش شدید، سرانجام شروع به فروکش کردن کرد.
«مثالی برای واژهٔ maim بهمعنای معلول کردن.»
Example: The explosion maimed several soldiers.
انفجار باعث معلول شدن چندین سرباز شد.
«مثالی برای واژهٔ comprehend بهمعنای درک کردن.»
Example: Some students find it difficult to comprehend abstract concepts.
برخی دانشآموزان در درک مفاهیم انتزاعی دچار مشکل میشوند.
«مثالی برای واژهٔ commend بهمعنای تحسین کردن.»
Example: The officer was commended for his bravery.
آن افسر به خاطر شجاعتش مورد تحسین قرار گرفت.
«مثالی برای واژهٔ final بهمعنای نهایی.»
Example: The decision was final and could not be changed.
تصمیم نهایی بود و قابل تغییر نبود.
«مثالی برای واژهٔ exempt بهمعنای معاف.»
Example: Students with medical conditions are exempt from physical education.
دانشآموزانی که شرایط پزشکی دارند از ورزش معاف هستند.
«مثالی برای واژهٔ vain بهمعنای بیهوده.»
Example: All their efforts to save the building were in vain.
تمام تلاشهایشان برای نجات ساختمان بیهوده بود.
«مثالی برای واژهٔ repetition بهمعنای تکرار.»
Example: Repetition is the key to mastering a new skill.
تکرار کلید یادگیری یک مهارت جدید است.
مثالهایی برای واژگان درس سی
Exercise
Now make up your own sentences, one for each of the new words you have just been taught.
«مثالی برای واژهٔ outlaw بهمعنای قانونشکن.»
Example: The notorious outlaw was finally captured by the sheriff.
این قانونشکن بدنام سرانجام توسط کلانتر دستگیر شد.
«مثالی برای واژهٔ promote بهمعنای ترفیع دادن یا ترویج کردن.»
Example: The manager decided to promote her due to her hard work and dedication.
مدیر به دلیل تلاش و تعهد او تصمیم گرفت او را ترفیع دهد.
«مثالی برای واژهٔ undernourished بهمعنای دچار سوءتغذیه.»
Example: The undernourished children needed immediate medical attention.
کودکان دچار سوءتغذیه نیاز فوری به مراقبتهای پزشکی داشتند.
«مثالی برای واژهٔ illustrate بهمعنای نشان دادن یا توضیح دادن با مثال.»
Example: The teacher used a diagram to illustrate the process of photosynthesis.
معلم از یک نمودار استفاده کرد تا فرآیند فتوسنتز را توضیح دهد.
«مثالی برای واژهٔ disclose بهمعنای فاش کردن.»
Example: The company refused to disclose details about the new product.
شرکت از فاش کردن جزئیات محصول جدید خودداری کرد.
«مثالی برای واژهٔ excessive بهمعنای بیش از حد.»
Example: Excessive noise can damage your hearing.
سر و صدای بیش از حد میتواند به شنوایی شما آسیب برساند.
«مثالی برای واژهٔ disaster بهمعنای فاجعه.»
Example: The earthquake was a major disaster for the region.
زلزله یک فاجعه بزرگ برای منطقه بود.
«مثالی برای واژهٔ censor بهمعنای سانسور کردن.»
Example: The government decided to censor parts of the documentary.
دولت تصمیم گرفت بخشهایی از مستند را سانسور کند.
«مثالی برای واژهٔ culprit بهمعنای مجرم یا مقصر.»
Example: The police quickly identified the culprit behind the robbery.
پلیس بهسرعت مقصر سرقت را شناسایی کرد.
«مثالی برای واژهٔ juvenile بهمعنای نوجوان یا نابالغ.»
Example: The juvenile was sent to a rehabilitation center.
آن نوجوان به یک مرکز بازپروری فرستاده شد.
«مثالی برای واژهٔ bait بهمعنای طعمه.»
Example: He used worms as bait to catch fish.
او برای گرفتن ماهی از کرم به عنوان طعمه استفاده کرد.
«مثالی برای واژهٔ insist بهمعنای اصرار کردن.»
Example: She insisted on paying for her share of the dinner.
او اصرار داشت سهم خود از شام را بپردازد.