واژگان درس بیست و نه کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس بیست و نه کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله
شامل لغات درس بیست و نه
همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل
یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز اینقدر زنده، کاربردی و لذتبخش نبوده است!
در مجموعهی آموزشی منحصربهفرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وبسایت آیندهنگاران مغز تهیه شده، کوشیدهایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمهی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار میدهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظهی بلندمدت منتقل میسازند.
هر درس از این مجموعهی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جملهی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نهتنها واژهی اصلی را برجسته میکنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز بهصورت هدفمند در خود جای دادهاند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیقتر آنها در ذهن زبانآموز میشود.
با استفاده از رنگهای متمایز برای نمایش واژههای کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت میشود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا میکند. افزون بر این، ترجمهی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، بهروشی عمیق و قابلفهم منتقل شود.
این پروژهی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربهای شیرین، بهیادماندنی و هدفمند باشد.
واژگان درس بیست و نه
mourn [mɔrn]
A) The entire village gathered to mourn the loss of their beloved teacher, whose modest life had touched so many.
الف) تمام روستا گرد هم آمدند تا برای از دست دادن معلم محبوب خود که زندگی فروتنانهاش بسیاری را تحت تأثیر قرار داده بود، سوگواری کنند.
B) She continued to mourn her brother’s death in solitude, refusing to accept the harsh reality.
ب) او همچنان در تنهایی برای مرگ برادرش سوگواری میکرد و نمیتوانست واقعیت سخت را بپذیرد.
C) Despite the tragedy, the leader asked the nation not only to mourn but to show courage and unity.
ج) با وجود این تراژدی، رهبر از ملت خواست نه تنها سوگواری کنند، بلکه شجاعت و وحدت نیز نشان دهند.
D) People from all backgrounds came to mourn the tragic loss of the innocent children in the accident.
د) مردم از همه اقشار برای سوگواری برای از دست دادن تراژیک کودکان بیگناه در آن حادثه گرد آمدند.
E) He wore black clothes to mourn his grandmother and observed a silent vigil in her memory.
هـ) او لباس سیاه پوشید تا برای مادربزرگش سوگواری کند و در سکوتی خاموش به یاد او شبزندهداری کرد.
final [ˈfaɪnəl]
A) The ambitious student studied day and night to achieve a perfect score on the final exam, ignoring all distractions.
الف) دانشجوی جاهطلب شبانهروز درس خواند تا نمره کامل در آزمون نهایی بگیرد و همه حواسپرتیها را نادیده گرفت.
B) Before the final performance, the talented actor felt a wave of anxiety wash over him.
ب) پیش از اجرای نهایی، آن بازیگر بااستعداد موجی از اضطراب را احساس کرد.
C) The brutal storm caused the final collapse of the old bridge, which had already been fragile.
ج) طوفان خشن باعث فروپاشی نهایی پل قدیمی شد که پیشتر نیز شکننده بود.
D) His logical arguments convinced the jury that his final decision was based on clear evidence.
د) استدلالهای منطقی او هیئت منصفه را قانع کرد که تصمیم نهاییاش بر پایه شواهد روشن بوده است.
E) In the final moments of the mission, the brave team maintained discipline under pressure and completed their task.
هـ) در لحظات نهایی مأموریت، تیم شجاع تحت فشار انضباط خود را حفظ کرد و مأموریت را به پایان رساند.
repetition [ˌrɛpəˈtɪʃən]
A) Through constant repetition, the diligent student was able to retain even the most complicated formulas.
الف) با تکرار مداوم، دانشآموز کوشا توانست حتی پیچیدهترین فرمولها را حفظ کند.
B) The coach emphasized that repetition of accurate movements builds stamina and precision.
ب) مربی تأکید کرد که تکرار حرکات دقیق باعث ایجاد استقامت و دقت میشود.
C) Despite the repetition of warnings, the reckless driver continued to violate the regulations.
ج) با وجود تکرار هشدارها، راننده بیاحتیاط همچنان به نقض مقررات ادامه داد.
D) The teacher used repetition and visual aids to make the abstract concepts more comprehensible.
د) معلم از تکرار و ابزارهای دیداری استفاده کرد تا مفاهیم انتزاعی را قابلفهمتر کند.
E) The repetition of that tedious task became a burden, causing even the most patient worker to lose focus.
هـ) تکرار آن وظیفه خستهکننده به یک بار سنگین تبدیل شد و باعث شد حتی صبورترین کارگر تمرکز خود را از دست بدهد.
commend [kəˈmɛnd]
A) The teacher commended the generous student for his diligent efforts in the unique project.
الف) معلم تلاشهای سخاوتمندانه دانشآموز را در پروژه منحصربهفرد و کوشا او ستود.
B) The commander commended the veteran soldier for his brave actions during the critical mission.
ب) فرمانده برای اقدامات شجاعانه سرباز کارکشته در مأموریت حیاتی او را تمجید کرد.
C) The manager commended her team’s effective strategy despite the critical challenges they faced.
ج) مدیر، استراتژی موثر تیمش را با وجود چالشهای حیاتی پیشرو، تحسین کرد.
D) The principal publicly commended the unique achievements of the diligent students.
د) مدیر مدرسه دستاوردهای منحصربهفرد دانشآموزان کوشا را به صورت علنی ستود.
E) She was commended for her brilliant performance in the critical situation.
هـ) او به خاطر عملکرد درخشان خود در موقعیت حیاتی تحسین شد.
blunder [ˈblʌndər]
A) The officer made a serious blunder by ignoring the obvious warning signs and relying on a superficial report.
الف) افسر با نادیده گرفتن نشانههای واضح هشدار و تکیه بر گزارشی سطحی، مرتکب یک اشتباه فاحش شد.
B) His financial blunder came from a lack of thorough research and an absurd level of confidence.
ب) اشتباه مالی او ناشی از نبود تحقیق دقیق و میزان نامعقولی از اعتماد به نفس بود.
C) She realized her blunder too late, when her timid approach had already caused irreparable damage to the delicate process.
ج) او خیلی دیر متوجه اشتباه خود شد، زمانی که رویکرد محتاطانهاش آسیب جبرانناپذیری به روند حساس وارد کرده بود.
D) The technician’s blunder was not only costly but also inevitable due to the complex nature of the system.
د) اشتباه تکنسین نهتنها پرهزینه بود بلکه بهدلیل ماهیت پیچیده سیستم، تا حدی اجتنابناپذیر هم بود.
E) In a moment of haste, he made a blunder that ruined his reputation and jeopardized the whole project.
هـ) در لحظهای از عجله، او اشتباهی کرد که اعتبارش را نابود کرد و کل پروژه را در خطر انداخت.
comprehend [ˌkɑmpriˈhɛnd]
A) It’s difficult to comprehend the massive consequences of a seemingly trivial decision without full awareness.
الف) درک پیامدهای عظیم یک تصمیم ظاهراً جزئی بدون آگاهی کامل دشوار است.
B) He could barely comprehend the gruesome truth behind the brutal attack described in the vivid report.
ب) او بهسختی میتوانست حقیقت وحشتناک پشت حمله بیرحمانه را که در گزارش بهصورت زنده و شفاف توصیف شده بود، درک کند.
C) In order to comprehend the complex theory, the student needed both patience and a rational mindset.
ج) برای درک آن نظریه پیچیده، دانشجو هم به صبوری و هم به ذهنیتی منطقی نیاز داشت.
D) Some people fail to comprehend the significance of consistent effort in achieving long-term goals.
د) برخی افراد نمیتوانند اهمیت تلاش پیوسته را در رسیدن به اهداف بلندمدت درک کنند.
E) It took the jury hours to fully comprehend the deliberate nature of the act and the malicious intent behind it.
هـ) هیئت منصفه ساعتها زمان صرف کرد تا ماهیت عامدانه این عمل و نیت بدخواهانه پشت آن را بهطور کامل درک کند.
subside [səbˈsaɪd]
A) After hours of intense debate, the anger in the room began to subside, replaced by a sense of mutual respect.
الف) پس از ساعتها بحث شدید، خشم موجود در اتاق شروع به فروکش کرد و جای خود را به نوعی احترام متقابل داد.
B) The floodwaters will eventually subside, allowing rescue teams to reach the stranded villagers and provide vital supplies.
ب) آبهای سیلابی در نهایت فروکش میکنند و به تیمهای نجات اجازه میدهند تا به روستاییان گیرافتاده برسند و ملزومات حیاتی را فراهم کنند.
C) The doctor assured her that the pain would subside soon and prescribed a mild sedative to ease the discomfort.
ج) دکتر به او اطمینان داد که درد به زودی فروکش خواهد کرد و یک آرامبخش ملایم برای کاهش ناراحتی تجویز کرد.
D) As the crowd’s excitement began to subside, the speaker addressed them with a calm and deliberate tone, delivering a persuasive message.
د) هنگامی که هیجان جمعیت شروع به فروکش کرد، سخنران با لحنی آرام و سنجیده به آنان پرداخت و پیامی قانعکننده ارائه داد.
E) The panic did not subside until the official confirmed that the hazard had been completely eliminated.
هـ) وحشت فروکش نکرد تا زمانی که مقام رسمی تأیید کرد که خطر بهطور کامل از بین رفته و فروکش کرده است.
maim [meɪm]
A) The explosion didn’t kill him, but it did maim his leg and left him with a permanent handicap.
الف) انفجار او را نکشت، اما پایش را معلول کرد و برایش یک نقص دائمی به جا گذاشت.
B) The brutal war continued to maim thousands of innocent civilians despite urgent calls for a ceasefire.
ب) جنگ بیرحمانه همچنان هزاران غیرنظامی بیگناه را معلول میکرد، با وجود درخواستهای فوری برای آتشبس.
C) The lion’s attack did not kill the helpless traveler, but it did maim him and left him in agony until help arrived.
ج) حمله شیر، آن مسافر ناتوان را نکشت، اما او را معلول کرد و تا رسیدن کمک، در رنج شدیدی باقی گذاشت.
D) Some dangerous toys have the potential to maim children, which is why strict regulations are necessary.
د) برخی اسباببازیهای خطرناک ممکن است کودکان را معلول کنند و به همین دلیل مقررات سختگیرانه ضروری هستند.
E) The villain’s goal was not just to defeat the hero but to maim him emotionally and mentally, leaving a lasting wound.
هـ) هدف شرور فقط شکست دادن قهرمان نبود، بلکه این بود که او را از نظر روانی و ذهنی نیز معلول کند و زخمی ماندگار بهجا بگذارد.
toil [tɔɪl]
A) After years of toil in the harsh desert climate, the loyal workers finally saw their efforts pay off.
الف) پس از سالها رنج در آبوهوای سخت کویر، کارگران وفادار سرانجام شاهد نتیجه دادن تلاشهایشان بودند.
B) He had to toil through the night to meet the rigid deadline set by his harsh supervisor.
ب) او مجبور شد تمام شب را سخت کار کند تا به مهلت سختگیرانه تعیینشده توسط سرپرست سختگیر خود برسد.
C) Despite the obstacles, she continued to toil with courage and determination.
ج) با وجود موانع، او با شجاعت و اراده به زحمتکشیدن ادامه داد.
D) The refugees had to toil for miles, carrying their belongings through the dense forest under dangerous conditions.
د) پناهجویان مجبور بودند کیلومترها رنج بکشند و در شرایط خطرناک، وسایل متعلق به خود را از میان جنگل انبوه حمل کنند.
E) Many immigrants toil in silence, hoping their humble beginnings will one day lead to success and recognition.
هـ) بسیاری از مهاجران در سکوت زحمت میکشند به امید آنکه شروع فروتنانه آنها روزی به موفقیت و شناختهشدن منتهی شود.
vain [veɪn]
A) His ambition to become a famous actor turned out to be vain, as he lacked the talent and determination.
الف) آرزوی جاهطلبانهاش برای بازیگر مشهوری شدن بیهوده از آب درآمد، چرا که او فاقد استعداد و اراده لازم بود.
B) She made a vain attempt to convince the hostile audience with rational arguments.
ب) او تلاش بیثمری برای قانعکردن مخاطبان خصمانه با دلایل منطقی انجام داد.
C) Despite his persistent efforts, all his work was in vain due to a sudden catastrophe.
ج) با وجود تلاشهای مداوم او، تمام زحماتش به هدر رفت، چرا که یک فاجعه ناگهانی رخ داد.
D) His vain pride kept him from accepting the generous offer of assistance.
د) غرور پوچ او مانع از آن شد که پیشنهاد سخاوتمندانهی کمک را بپذیرد.
E) In a vain effort to fix the mechanical issue, the novice ignored the warning signs and made it worse.
هـ) در تلاشی بیفایده برای رفع مشکل مکانیکی، آن تازهکار هشدارها را نادیده گرفت و اوضاع را بدتر کرد.
exempt [ɪgˈzɛmpt]
A) Students with excellent grades are often exempt from the final exam because of their persistent hard work.
الف) دانشآموزانی که نمرات عالی دارند، بهخاطر تلاش پایدار خود معمولاً از امتحان نهایی معاف میشوند.
B) Employees over the age of sixty are exempt from mandatory overtime hours due to company policy.
ب) کارمندان بالای شصت سال بهدلیل سیاست شرکت از ساعتهای اضافهکاری اجباری معاف هستند.
C) The law exempts certain low-income families from paying the new tax to ease their burden.
ج) قانون برخی خانوادههای کمدرآمد را از پرداخت مالیات جدید برای کاهش بار مالی معاف میکند.
D) Volunteers are usually exempt from the mandatory fees required for participants.
د) داوطلبان معمولاً از پرداخت هزینههای الزامی برای شرکتکنندگان معاف هستند.
E) Because of his medical condition, he was exempt from the rigorous physical training required for the recruit.
هـ) بهخاطر وضعیت پزشکیاش، او از تمرینات سختگیرانه بدنی که برای نوکار لازم بود، معاف شد.
daze [deɪz]
A) After the accident, she was in a daze, unable to focus on the unique details of the incident.
الف) بعد از حادثه، او در حالت گیجی بود و نمیتوانست روی جزئیات منحصربهفرد واقعه تمرکز کند.
B) The sudden noise left him in a daze, as he struggled to recall the veteran teacher’s advice.
ب) صدای ناگهانی او را در حالت گیجی فرو برد، زیرا برای یادآوری نصیحت معلم کارکشته تلاش میکرد.
C) The bright lights caused a daze that made it difficult to avoid a collision on the busy street.
ج) نور شدید باعث گیجی شد که باعث سخت شدن جلوگیری از تصادف در خیابان شلوغ شد.
D) In the unique atmosphere of the festival, she wandered in a daze of excitement and confusion.
د) در فضای منحصربهفرد جشنواره، او در حالت گیجی از هیجان و سردرگمی سرگردان بود.
E) The news left him in a daze, unsure how to react to the incredible announcement.
هـ) خبر او را در حالت گیجی فرو برد، و نمیدانست چگونه به اعلام باورنکردنی واکنش نشان دهد.
