واژگان درس بیست و یک کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس بیست و یک کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله
شامل لغات درس بیست و یک
همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل
یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز اینقدر زنده، کاربردی و لذتبخش نبوده است!
در مجموعهی آموزشی منحصربهفرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وبسایت آیندهنگاران مغز تهیه شده، کوشیدهایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمهی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار میدهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظهی بلندمدت منتقل میسازند.
هر درس از این مجموعهی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جملهی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نهتنها واژهی اصلی را برجسته میکنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز بهصورت هدفمند در خود جای دادهاند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیقتر آنها در ذهن زبانآموز میشود.
با استفاده از رنگهای متمایز برای نمایش واژههای کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت میشود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا میکند. افزون بر این، ترجمهی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، بهروشی عمیق و قابلفهم منتقل شود.
این پروژهی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربهای شیرین، بهیادماندنی و هدفمند باشد.
واژگان درس بیست و یک
relieve [rɪˈliːv]
A) The nurse gave him some pills to relieve the intense pain caused by his fractured arm.
الف) پرستار برای تسکین درد شدید ناشی از شکستگی بازوی او، قرصهایی به او داد.
B) To relieve the tension, the speaker told a humorous story that made the audience laugh hysterically.
ب) برای کاهش تنش، سخنران داستانی خندهدار تعریف کرد که باعث شد حاضران از شدت خنده کنترل خود را از دست بدهند.
C) A warm bath can relieve both physical and emotional stress after a long day.
ج) یک حمام گرم میتواند پس از یک روز طولانی، فشارهای جسمی و روحی را تسکین دهد.
D) They brought food and medicine to relieve the suffering of those in the disaster-stricken village.
د) آنها برای کاهش رنج مردم روستای سانحهدیده، غذا و دارو آوردند.
E) To relieve the boredom during the tedious journey, he listened to an engaging podcast on history.
هـ) برای رهایی از کسالت در طول سفر خستهکننده، او به یک پادکست جذاب درباره تاریخ گوش داد.
detour [dɪˈtʊr]
A) Due to a hazardous landslide, we had to take a detour through a remote village filled with hostile stray dogs.
الف) به دلیل رانش زمین خطرناک، مجبور شدیم از یک روستای دورافتاده که پر از سگهای ولگرد متخاصم بود، مسیر فرعی برویم.
B) The cautious driver took a detour to avoid the dense traffic and still arrived before the deadline.
ب) راننده محتاط برای اجتناب از ترافیک سنگین، مسیر فرعی را انتخاب کرد و باز هم قبل از ضربالاجل رسید.
C) They planned a short detour to visit a historic site, but an inevitable storm forced them to postpone it.
ج) آنها برای بازدید از یک مکان تاریخی برنامهریزی کرده بودند که مسیر فرعی کوتاهی داشت، اما طوفانی اجتنابناپذیر باعث شد آن را به تعویق بیندازند.
D) Taking a detour through the lush countryside offered a vivid contrast to the urban monotony.
د) عبور از مسیر فرعی در دل طبیعت سرسبز، تضادی زنده با یکنواختی شهری ایجاد کرد.
E) The team made a clever detour in their plan to avoid the obstacle and complete the mission with precision.
هـ) تیم در برنامه خود یک مسیر فرعی هوشمندانه اتخاذ کرد تا از مانع عبور کرده و مأموریت را با دقت به پایان برساند.
plea [pli]
A) The prisoner made a plea for mercy, claiming he was innocent and had been misled by others.
الف) زندانی درخواست استرحام کرد و مدعی شد که بیگناه است و توسط دیگران گمراه شده است.
B) The desperate mother’s plea for help moved the compassionate crowd, who quickly volunteered their support.
ب) مادر ناامید با درخواست کمک خود، جمعیت دلسوز را تحتتأثیر قرار داد و آنان فوراً حمایت خود را داوطلبانه اعلام کردند.
C) Despite his plea for more time, the stern judge refused to postpone the verdict.
ج) با وجود درخواست او برای زمان بیشتر، قاضی سختگیر از بهتعویقانداختن رأی خودداری کرد.
D) His emotional plea was ignored because the evidence was overwhelming and clearly proved his guilt.
د) درخواست احساسی او نادیده گرفته شد زیرا شواهد بسیار قوی بود و گناه او را بهروشنی اثبات میکرد.
E) The lawyer made a final plea to the jury, highlighting his client’s humble background and honest intentions.
هـ) وکیل یک درخواست نهایی از هیئت منصفه کرد و بر پیشینه فروتنانه و نیت صادقانه موکلش تأکید نمود.
anticipate [ænˈtɪsəˌpeɪt]
A) We anticipate a significant increase in sales due to the unique and generous discount offered this month.
الف) ما افزایش قابلتوجه در فروش را به دلیل تخفیف منحصربهفرد و سخاوتمندانه که در این ماه ارائه شده، پیشبینی میکنیم.
B) The team anticipate challenges ahead but remain optimistic about the project’s success.
ب) تیم انتظار چالشهای پیش رو را دارد اما نسبت به موفقیت پروژه همچنان خوشبین باقی میماند.
C) Many investors anticipate that the market will fluctuate sharply after the upcoming election.
ج) بسیاری از سرمایهگذاران پیشبینی میکنند که بازار پس از انتخابات آینده به شدت نوسان خواهد داشت.
D) We anticipate your arrival and have prepared a special welcome ceremony.
د) ما منتظر رسیدن شما هستیم و یک مراسم خوشآمدگویی ویژه آماده کردهایم.
E) The scientist anticipate that the experiment will reveal valuable data about the new drug’s effect.
هـ) دانشمند پیشبینی میکند که آزمایش، دادههای ارزشمندی درباره تأثیر داروی جدید نشان خواهد داد.
verify [ˈvɛrəˌfaɪ]
A) Before submitting the report, the manager asked to verify all the details to avoid any fraudulent claims.
الف) قبل از ارسال گزارش، مدیر خواست تا همه جزئیات را بررسی و تأیید کند تا از ادعاهای تقلبی جلوگیری شود.
B) It is important to verify the accuracy of the data before making any final decisions.
ب) قبل از گرفتن هر تصمیم نهایی، بررسی صحت و دقت دادهها اهمیت دارد.
C) The software can verify the user’s identity through a secure process.
ج) این نرمافزار میتواند هویت کاربر را از طریق یک فرآیند امن تأیید کند.
D) The detective worked hard to verify the alibi before presenting it in court.
د) کارآگاه سخت تلاش کرد تا تأیید کند که علیبی متهم قبل از ارائه آن در دادگاه درست است.
E) Scientists must verify their results through multiple experiments to ensure validity.
هـ) دانشمندان باید نتایج خود را از طریق آزمایشهای متعدد تأیید کنند تا اعتبار آنها تضمین شود.
dilemma [dəˈlem.ə]
A) Facing a dilemma, the patient had to choose between a risky surgery or continued therapy.
الف) در مواجهه با دوراهی، بیمار باید بین یک جراحی ریسکی یا ادامه درمان انتخاب میکرد.
B) The manager was in a dilemma about whether to dismiss the employee for poor performance or offer another chance.
ب) مدیر در دوراهی بود که آیا کارمند را به دلیل عملکرد ضعیف اخراج کند یا فرصت دیگری به او بدهد.
C) She faced a dilemma about telling the truth or keeping the secret to protect her friend.
ج) او در دوراهی گفتن حقیقت یا حفظ راز برای محافظت از دوستش قرار داشت.
D) The government faces a serious dilemma in balancing the budget and providing benefits to the public.
د) دولت با یک دوراهی جدی در تعادل بین بودجه و ارائه مزایا به مردم مواجه است.
E) Choosing between education and an immediate job created a dilemma for the young graduate.
هـ) انتخاب بین تحصیل و شغل فوری برای فارغالتحصیل جوان یک دوراهی ایجاد کرد.
merit [ˈmɛrət]
A) Her merit as a dedicated student was clear, earning praise from the faculty.
الف) شایستگی (لیاقت) او به عنوان یک دانشجوی متعهد واضح بود و تحسین اعضای هیئت علمی را به دست آورد.
B) The employee’s merit justified the promotion, despite some controversy among the colleagues.
ب) شایستگی کارمند، باوجود برخی بحثها، ارتقا او را توجیه میکرد.
C) The judge awarded the contract based on the merit of the proposal, not on the popularity of the applicant.
ج) قاضی قرارداد را بر اساس لیاقت پیشنهاد و نه بر اساس محبوبیت درخواستکننده اعطا کرد.
D) Success in this field requires not only hard work but also genuine merit and determination.
د) موفقیت در این زمینه نیازمند تلاش سخت و همچنین شایستگی و اصرار واقعی است.
E) The program evaluates students fairly, rewarding their merit rather than their popularity.
هـ) این برنامه دانشآموزان را منصفانه ارزیابی میکند و شایستگی آنها را به جای محبوبیتشان پاداش میدهد.
baffle [ˈbæfəl]
A) The complex puzzle seemed to baffle even the most intelligent students during the exam.
الف) معمای پیچیده بهنظر میرسید حتی دانشآموزان باهوش را در طول امتحان گیج کند.
B) The magician’s trick was designed to baffle the audience with a unique and amazing display.
ب) شعبدهباز با یک نمایش منحصربهفرد و شگفتانگیز قصد داشت تماشاگران را گیج کند.
C) The sudden change in the weather could baffle even experienced meteorologists.
ج) تغییر ناگهانی آبوهوا حتی هواشناسان باتجربه را نیز میتواند گیج کند.
D) The detective was baffled by the mysterious clues left at the crime scene.
د) کارآگاه توسط نشانههای مرموز که در محل جرم باقی مانده بود، گیج شده بود.
E) The technical issue continued to baffle the engineers despite their efforts to fix it.
هـ) مشکل فنی با وجود تلاش مهندسان برای رفع آن، همچنان آنها را گیج میکرد.
transmit [trænzˈmɪt]
A) The scientist used a powerful device to transmit data across the network despite several obstacles.
الف) دانشمند با وجود چندین مانع، از یک دستگاه قدرتمند برای ارسال دادهها در سراسر شبکه استفاده کرد.
B) Radio waves transmit signals that can reach a remote area beyond the usual range.
ب) امواج رادیویی ارسال سیگنالهایی را انجام میدهند که میتوانند به مناطق دورافتاده فراتر از برد معمول برسند.
C) The virus can transmit quickly from person to person, making it a serious threat.
ج) ویروس میتواند به سرعت از فردی به فرد دیگر منتقل شود و آن را به تهدید جدی تبدیل کند.
D) Engineers worked hard to transmit the message without any interference or distortion.
د) مهندسان سخت تلاش کردند پیام را بدون هیچ گونه مزاحمت یا تغییر منتقل کنند.
E) Modern technology allows people to transmit information instantly through a variety of digital channels.
هـ) فناوری مدرن به مردم امکان میدهد تا اطلاعات را به سرعت از طریق انواع مختلفی از کانالهای دیجیتال منتقل کنند.
confirm [kənˈfɜrm]
A) The manager called to confirm the appointment and ensure the details were clear.
الف) مدیر تماس گرفت تا تایید وقت ملاقات را بدهد و مطمئن شود که جزئیات واضح هستند.
B) Scientists worked hard to confirm the hypothesis through careful analysis.
ب) دانشمندان سخت تلاش کردند تا با تحلیل دقیق، فرضیه را تایید کنند.
C) The witness’s statement helped confirm the suspect’s alibi and solve the mystery.
ج) اظهارات شاهد به تایید مدرک برائت مظنون و حل معما کمک کرد.
D) Before the flight, the airline staff will confirm your reservation to avoid any confusion.
د) قبل از پرواز، کارکنان هواپیما تایید رزرو شما را انجام میدهند تا از هر گونه سردرگمی جلوگیری شود.
E) The doctor needed additional tests to confirm the diagnosis and plan the proper treatment.
هـ) پزشک برای تایید تشخیص و برنامهریزی درمان مناسب به آزمایشهای بیشتری نیاز داشت.
collide [kəˈlaɪd]
A) Two cars collided at the intersection, causing a massive accident that blocked the road.
الف) دو خودرو در چهارراه با هم تصادف کردند که باعث یک حادثه عظیم شد و جاده را بست.
B) When the two teams’ ideas collided, it created a conflict that needed careful resolution.
ب) وقتی ایدههای دو تیم برخورد کردند، یک تعارض ایجاد شد که به حل دقیق نیاز داشت.
C) The sudden collision caused the two ships to collide violently in the stormy sea.
ج) برخورد ناگهانی باعث شد دو کشتی در دریای طوفانی به شدت با هم برخورد کنند.
D) Different cultures sometimes collide when their values clash in a diverse society.
د) گاهی فرهنگهای مختلف وقتی ارزشهایشان در یک جامعه متنوع مواجه میشود، برخورد میکنند.
E) The two opposing forces collided in a dramatic battle that changed history.
هـ) دو نیروی مخالف در یک نبرد دراماتیک که تاریخ را تغییر داد، برخورد کردند.
weary [ˈwɪri]
A) After the lengthy journey, the weary traveler sought a place to rest and recover his energy.
الف) پس از سفر طولانی، مسافر خسته به دنبال جایی برای استراحت و بازیابی انرژی خود بود.
B) The weary workers took a brief break to regain their strength before continuing the difficult task.
ب) کارگران خسته برای بازیابی قدرت خود، یک استراحت کوتاه گرفتند قبل از ادامه دادن به کار سخت.
C) Feeling weary from the constant stress, she decided to take a vacation to refresh her mind.
ج) او از فشارهای مداوم احساس خستگی کرد و تصمیم گرفت برای تجدید قوا تعطیلات بگیرد.
D) The weary soldier returned home, eager to see his family after a long deployment.
د) سرباز خسته پس از ماموریتی طولانی به خانه بازگشت و مشتاق دیدار با خانواده بود.
E) Despite the weary feeling, she showed a determined spirit to finish the challenging project on time.
هـ) با وجود احساس خستگی، او روحیهای مصمم برای پایان دادن به پروژه چالشبرانگیز در موعد مقرر نشان داد.
