نورولوژی بالینی

تفاوت سرگیجه و دوران سر؛ ساختار تعادلی گوش درونی


» بررسی بالینی سرگیجه و اختلالات مخچه ای با خانم دکتر الهه امینی – بیمارستان رسول اکرم (ص) تهران
»» قسمت اول

ترجمه:

بیماران اغلب از واژه گیجی (Dizziness) برای توصیف طیف گسترده‌ای از احساسات استفاده می‌کنند؛ مانند سبکی سر (Lightheadedness)، عدم تعادل (Imbalance)، احساس ضعف یا غش کردن (Feeling faint)، احساس چرخش (Spinning sensation) چه از جانب خود یا محیط، یا تار شدن دید (Visual dimming). در بیشتر موارد، این احساسات همگی با واژه “گیجی” بیان می‌شوند. با این حال، زمانی که بیمار توهم حرکت (Illusion of motion) را تجربه می‌کند، مانند احساس چرخش خود یا محیط اطراف، یا حس رانده شدن به یک سمت، اصطلاح ورتیگو (Vertigo) یا سرگیجه به‌کار می‌رود.

تبیین و گسترش:

گیجی (Dizziness) یکی از شایع‌ترین شکایات بیماران در کلینیک‌های نورولوژی و داخلی است. با این حال، این اصطلاح می‌تواند احساسات بسیار متنوعی را شامل شود که لزوماً ریشه یکسانی ندارند. درک تفاوت بین انواع مختلف احساساتی که بیماران با عنوان “گیجی” مطرح می‌کنند، برای تشخیص افتراقی دقیق بسیار حیاتی است.

احساس سبکی سر (Lightheadedness) معمولاً با کاهش جریان خون مغزی همراه است و در شرایطی مانند افت فشار خون وضعیتی یا کم‌خونی دیده می‌شود.
عدم تعادل (Imbalance) بیشتر در اختلالات مخچه‌ای یا محیطی مانند نوروپاتی‌ها بروز می‌کند.
احساس غش یا ضعف (Feeling faint) بیشتر در زمینه سینکوپ‌ها و مشکلات قلبی-عروقی دیده می‌شود.
تار شدن دید (Visual dimming) می‌تواند پیش‌درآمد سنکوپ یا ناشی از اختلالات چشمی یا نورولوژیک باشد.

در مقابل، ورتیگو (Vertigo) یا سرگیجه یک حالت خاص‌تر است و هنگامی به‌کار می‌رود که بیمار توهم حرکت (Illusion of motion) را تجربه کند. این حالت اغلب به شکل احساس چرخش خود یا محیط اطراف (Spinning)، یا احساس کشیده یا رانده شدن (Pushing) بروز می‌کند. مهم‌ترین ویژگی ورتیگو این است که برخلاف دیگر اشکال سرگیجه، منشأ آن بیشتر از دستگاه دهلیزی (Vestibular system) است؛ چه محیطی (مثل BPPV یا التهاب عصب دهلیزی) و چه مرکزی (مثل سکته مخچه‌ای).

در شرح حال‌گیری دقیق باید از بیمار خواست دقیقاً احساس خود را توصیف کند. پرسش‌هایی مانند “آیا حس می‌کنید خودتان یا محیط در حال چرخش است؟” یا “آیا حس می‌کنید تعادلتان به‌هم می‌خورد یا تاریکی چشم پیدا می‌کنید؟” می‌تواند در تمایز ورتیگو (Vertigo) از سایر اشکال گیجی (Dizziness) بسیار کمک‌کننده باشد.

بنابراین، شناخت تفاوت میان گیجی (Dizziness) و ورتیگو (Vertigo) برای تشخیص صحیح، درمان مؤثر و جلوگیری از ارجاع‌های غیرضروری بسیار حیاتی است. بسیاری از بیماران ممکن است هر نوع ناراحتی تعادلی را به عنوان “گیجی” مطرح کنند، اما تنها با بررسی دقیق ویژگی‌های حسی و شرح حال می‌توان علت اصلی را شناسایی کرد. این موضوع نقش مهمی در افتراق بین بیماری‌های خوش‌خیم دهلیزی و اختلالات جدی‌تر مانند سکته مغزی یا ضایعات مخچه‌ای دارد.


ترجمه:

آناتومی گوش داخلی (inner ear) از لابیرنت استخوانی (bony labyrinth) و لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) تشکیل شده است. لابیرنت استخوانی در بخش پتروس استخوان گیجگاهی (petrous part of the temporal bone) قرار دارد و لابیرنت غشایی را در بر می‌گیرد.

تبیین و گسترش:

گوش داخلی (inner ear) یکی از پیچیده‌ترین و حساس‌ترین بخش‌های دستگاه شنوایی و تعادلی بدن انسان است که در اعماق استخوان گیجگاهی (temporal bone) جای دارد. ساختار آن شامل دو قسمت اصلی به نام‌های لابیرنت استخوانی (bony labyrinth) و لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) می‌باشد.

لابیرنت استخوانی (bony labyrinth)، ساختاری سخت و غیرقابل تغییر است که در درون بخش پتروس استخوان گیجگاهی (petrous part of the temporal bone) تعبیه شده است. این بخش مانند محفظه‌ای عمل می‌کند که فضای محافظی را برای عناصر حساس گوش داخلی فراهم می‌سازد.

درون این ساختار سخت، لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) قرار گرفته که از بافت‌های نرم‌تری تشکیل شده و نقش کلیدی در ادراک صدا (perception of sound) و حفظ تعادل (maintenance of balance) دارد. این دو لابیرنت به‌صورت هم‌مرکز درون یکدیگر جای گرفته‌اند و مایعاتی همچون پری‌لنف (perilymph) و اندولنف (endolymph) در میان آن‌ها گردش دارد که برای انتقال سیگنال‌های عصبی بسیار حیاتی هستند.

شناخت ساختار آناتومیکی گوش داخلی برای درک عملکردهای شنوایی و تعادلی و همچنین بیماری‌های مربوط به آن مانند سرگیجه (vertigo)، مینیر (Ménière’s disease) و کم‌شنوایی (hearing loss) از اهمیت بالایی برخوردار است.


ترجمه:

لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) در بخش قدامی خود، یعنی اپی‌تلیوم حلزونی (cochlear epithelium)، اپی‌تلیوم حسی (sensory epithelium) را تشکیل می‌دهد که مسئول شنوایی (hearing) است. در ناحیه مرکزی (vestibular region)، دو برآمدگی به نام‌های اوتریکول (utricle) و ساکول (saccule) ایجاد می‌کند که در تعادل (balance) نقش دارند. در بخش خلفی، این ساختار به مجرای نیم‌دایره‌ای غشایی (membranous semicircular canals) شامل کانال‌های قدامی (anterior)، خلفی (posterior) و جانبی (lateral) گسترش می‌یابد که وظیفه تشخیص حرکات چرخشی (rotational movements) را بر عهده دارند.

تبیین و گسترش:

لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) یکی از عناصر کلیدی در عملکرد دقیق گوش داخلی است که در سراسر آن، سلول‌های حسی تخصص‌یافته برای درک صدا و حفظ تعادل جای گرفته‌اند.

در بخش قدامی این ساختار، ناحیه‌ای به نام اپی‌تلیوم حلزونی (cochlear epithelium) وجود دارد که سلول‌های مویی تخصصی در آن قرار گرفته‌اند. این سلول‌ها اطلاعات مربوط به ارتعاشات صوتی را دریافت کرده و آن‌ها را به سیگنال‌های عصبی تبدیل می‌کنند که در نهایت توسط عصب شنوایی (auditory nerve) به مغز منتقل می‌شوند.

در ناحیه مرکزی، لابیرنت غشایی به دو بخش برجسته به نام‌های اوتریکول (utricle) و ساکول (saccule) تقسیم می‌شود. این دو ساختار بخش مهمی از سیستم دهلیزی (vestibular system) را تشکیل می‌دهند و در تشخیص موقعیت سر نسبت به جاذبه و حرکات خطی (linear acceleration) ایفای نقش می‌کنند.

در بخش خلفی، لابیرنت غشایی به درون سه مجرای نیم‌دایره‌ای غشایی (membranous semicircular canals) گسترش می‌یابد:

  • کانال قدامی (anterior canal)

  • کانال خلفی (posterior canal)

  • کانال جانبی (lateral canal)

هر یک از این کانال‌ها نسبت به یکدیگر در زوایای خاصی قرار دارند و قادر به تشخیص حرکات دورانی سر (rotational movements of the head) در جهات مختلف هستند. این اطلاعات توسط گیرنده‌های حسی داخل ساختاری به نام آمپولا (ampulla) دریافت می‌شود و برای هماهنگی حرکات چشم و تعادل بدن، به مغز ارسال می‌گردد.

عملکرد هماهنگ این سه ناحیه – شنوایی، تعادل خطی، و تعادل چرخشی – برای زندگی روزمره انسان‌ها ضروری است و اختلال در هر یک از آن‌ها می‌تواند منجر به مشکلاتی مانند سرگیجه، عدم تعادل، یا کم‌شنوایی شود.


ترجمه:

مجرای‌های لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) با مایعی به نام اندولنف (endolymph) پر شده‌اند. فضای بین لابیرنت غشایی و لابیرنت استخوانی (bony labyrinth) با مایعی به نام پری‌لنف (perilymph) پر شده است که با مایع مغزی-نخاعی (cerebrospinal fluid) در ارتباط است.

تبیین و گسترش:

یکی از ویژگی‌های حیاتی و تخصصی گوش داخلی (inner ear)، وجود دو نوع مایع بسیار مهم است که عملکرد دقیق این بخش را تضمین می‌کنند: اندولنف (endolymph) و پری‌لنف (perilymph).

اندولنف (endolymph) مایعی است که در درون مجراهای لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) جریان دارد. این مایع دارای ترکیب یونی خاصی است که با مایعات دیگر بدن تفاوت دارد؛ به‌ویژه اینکه دارای غلظت بالایی از پتاسیم (potassium) و غلظت پایین سدیم (sodium) است. چنین ترکیبی برای فعال‌سازی سلول‌های مویی حسی (sensory hair cells) ضروری است، زیرا این سلول‌ها تحریکات مکانیکی ناشی از صدا یا حرکت را به سیگنال‌های الکتریکی تبدیل می‌کنند.

از سوی دیگر، فضای بین لابیرنت غشایی و لابیرنت استخوانی با پری‌لنف (perilymph) پر شده است. این مایع از نظر ترکیب شبیه به مایع مغزی-نخاعی (cerebrospinal fluid) بوده و غنی از سدیم است. در واقع، پری‌لنف از طریق مجراهایی به مایع مغزی-نخاعی متصل است و تبادل بین این دو مایع باعث تنظیم فشار و ترکیب الکترولیتی گوش داخلی می‌شود.

تعادل میان اندولنف و پری‌لنف از اهمیت بالایی برخوردار است. هرگونه اختلال در مقدار یا ترکیب این مایعات می‌تواند به بروز بیماری‌هایی نظیر بیماری مینیر (Ménière’s disease) منجر شود که علائمی مانند سرگیجه شدید، وزوز گوش و کاهش شنوایی را به همراه دارد.

درک دقیق این ویژگی‌های فیزیولوژیکی، پایه‌ای برای فهم عملکرد پیچیده گوش داخلی و تشخیص اختلالات تعادلی و شنوایی فراهم می‌سازد. همچنین، این مایعات به گونه‌ای طراحی شده‌اند که تحریکات فیزیکی محیط (صدا، حرکت، چرخش) را با دقت بالا به پاسخ‌های عصبی دقیق تبدیل ‌کنند.


ترجمه:

یک اپی‌تلیوم حسی تخصصی (specialized sensory epithelium) به نام ماکولا (macula) در هر دوی ساکول (saccule) و اوتریکول (utricle) وجود دارد. ماکولا شامل سلول‌های مویی (hair cells) است که در یک لایه ژلاتینی قرار گرفته‌اند. این ماده ژلاتینی حاوی کریستال‌های کربنات کلسیم (calcium carbonate crystals) و پروتئین‌ها (proteins) است که در مجموع به آن‌ها اوتوکونیا (otoconia) گفته می‌شود.

تبیین و گسترش:

درون ساختارهای دهلیزی گوش داخلی، یعنی اوتریکول (utricle) و ساکول (saccule)، ناحیه‌ای تخصص‌یافته به نام ماکولا (macula) قرار دارد که نقشی کلیدی در درک حرکات خطی (linear movements) و جهت‌گیری بدن نسبت به جاذبه (orientation relative to gravity) ایفا می‌کند.

ماکولا حاوی سلول‌های مویی حسی (sensory hair cells) است که در زیر یک لایه ژلاتینی انعطاف‌پذیر قرار گرفته‌اند. این لایه ژلاتینی، محیط مناسبی برای تحریک‌پذیری این سلول‌ها فراهم می‌آورد. بر روی این لایه، اوتوکونیا (otoconia) یا به عبارتی کریستال‌های ریز کربنات کلسیم (calcium carbonate crystals) به همراه پروتئین‌های ساختاری جای گرفته‌اند.

اوتوکونیا به‌واسطه جرم خود، هنگام حرکت سر یا تغییر وضعیت بدن نسبت به جاذبه، بر لایه ژلاتینی فشار وارد می‌کنند. این فشار منجر به خم شدن مژک‌های سلول‌های مویی (stereocilia of hair cells) می‌شود و به این ترتیب، سیگنال‌های مکانیکی به سیگنال‌های عصبی تبدیل می‌گردند.

در ساکول، ماکولا عمدتاً به تغییرات حرکتی در جهت عمودی پاسخ می‌دهد (مانند بالا یا پایین رفتن). در مقابل، ماکولای اوتریکول بیشتر به حرکات افقی (مانند جلو رفتن یا ایستادن) حساس است. این تفاوت عملکردی به دلیل جهت‌گیری متفاوت ماکولاها در این دو اندام است.

اهمیت بالینی: اختلال در عملکرد ماکولا یا جابجایی اوتوکونیا می‌تواند به سرگیجه وضعیتی حمله‌ای خوش‌خیم (benign paroxysmal positional vertigo – BPPV) منجر شود، که شایع‌ترین علت سرگیجه در میان بزرگسالان است.

ساختار ماکولا نمونه‌ای درخشان از طراحی دقیق بیولوژیکی برای تبدیل تغییرات مکانیکی ظریف در محیط به پاسخ‌های عصبی دقیق و قابل پردازش در مغز است. درک این ساختار نه تنها برای زیست‌شناسان بلکه برای پزشکان گوش و اعصاب نیز حیاتی است.


ترجمه:

از آنجا که اوتوکونیا (otoconia) چگال‌تر از اندولنف (endolymph) اطراف خود هستند، هنگام حرکات سر (head movements) نسبتاً ساکن باقی می‌مانند. این ویژگی باعث جابجایی لایه ژلاتینی (gelatinous layer) می‌شود که در نتیجه‌ی آن، استریوسیلیا (stereocilia) یا مژک‌های سلول‌های مویی (hair cells) خم شده و منجر به تولید پتانسیل‌های عمل (action potentials) می‌شود.

تبیین و گسترش:

یکی از ویژگی‌های کلیدی در سیستم تعادلی گوش داخلی، استفاده از اختلاف چگالی بین اجزای مختلف برای تشخیص دقیق حرکات خطی و جهت‌گیری بدن است. اوتوکونیا (otoconia) که از کربنات کلسیم تشکیل شده‌اند، دارای چگالی بسیار بیشتری نسبت به مایع اندولنف (endolymph) اطراف خود هستند. این اختلاف چگالی مبنای اصلی عملکرد اندام‌های اتولیتی (otolithic organs) یعنی یوتریکول (utricle) و ساکول (saccule) است.

هنگامی که سر حرکت می‌کند، مایع اندولنف درون لابیرنت غشایی (membranous labyrinth) نیز به حرکت درمی‌آید، اما به دلیل جرم بیشتر، اوتوکونیا برای لحظاتی ساکن‌تر باقی می‌مانند. این تأخیر نسبی در حرکت، باعث می‌شود که لایه ژلاتینی که اوتوکونیا روی آن قرار دارد، به‌صورت نسبی جابجا شود.

این جابجایی لایه ژلاتینی باعث خم شدن مژک‌های سلول‌های مویی (stereocilia of hair cells) می‌شود. بسته به جهت خم شدن این مژک‌ها، تحریک یا مهار سیگنال‌های عصبی رخ می‌دهد. تحریک کافی منجر به تولید پتانسیل عمل (action potential) در سلول‌های عصبی مرتبط می‌شود که پیام‌های تعادلی را به مغز ارسال می‌کنند.

این مکانیسم بی‌نظیر، به بدن انسان امکان می‌دهد تا حتی تغییرات بسیار ظریف در وضعیت یا حرکت خود را درک کرده و واکنش مناسبی مانند تنظیم وضعیت سر، چشم‌ها و بدن در فضا نشان دهد.

از نظر بالینی، درک این سازوکار به پزشکان کمک می‌کند تا اختلالاتی مانند سرگیجه وضعیتی حمله‌ای خوش‌خیم (BPPV) یا آسیب‌های ناشی از ضربه به سر را بهتر تشخیص داده و درمان کنند، زیرا در برخی شرایط، اوتوکونیا ممکن است از جایگاه اصلی خود جدا شده و وارد کانال‌های نیم‌دایره‌ای شوند و تعادل را مختل کنند.

به‌طور خلاصه، سیستم اتولیتی با استفاده از خواص فیزیکی ساده مانند چگالی، توانسته است یک سیستم عصبی-حسی فوق‌العاده دقیق برای درک حرکت و جاذبه بسازد که هماهنگی میان شنوایی، بینایی و تعادل را ممکن می‌سازد.


ترجمه:

کانال‌های نیم‌دایره‌ای قدامی و خلفی (anterior and posterior semicircular canals) در یک صفحه عمودی (vertical plane) قرار دارند، در حالی که کانال نیم‌دایره‌ای جانبی (lateral semicircular canal) در یک صفحه افقی (horizontal plane) جای گرفته است. هر یک از این کانال‌های نیم‌دایره‌ای (semicircular canals) دارای یک برجستگی (swelling) به نام آمپولا (ampulla) هستند که درون آن، اپی‌تلیوم حسی تخصصی (specialized sensory epithelium) به نام کریستا آمپولاریس (crista ampullaris) قرار دارد.

تبیین و گسترش:

گوش داخلی انسان با داشتن سه کانال نیم‌دایره‌ای (semicircular canals) منحصربه‌فرد، توانایی درک حرکات چرخشی یا دورانی سر (rotational movements of the head) را فراهم می‌کند. این سه کانال شامل قدامی (anterior)، خلفی (posterior) و جانبی (lateral) هستند و هر یک در زاویه‌ای خاص نسبت به یکدیگر و نسبت به محور بدن قرار دارند تا سه بُعد فضایی مختلف را پوشش دهند.

کانال‌های قدامی و خلفی در صفحه‌ای عمودی قرار دارند و حرکات چرخشی مانند تکان دادن سر به جلو و عقب (مانند حرکت “بله گفتن”) یا به طرفین (مانند حرکت “نه گفتن”) را ثبت می‌کنند. در مقابل، کانال جانبی که در صفحه‌ای افقی واقع شده، بیشتر نسبت به چرخش افقی سر (مانند چرخش به چپ و راست) حساس است.

در پایه هر کانال نیم‌دایره‌ای، آمپولا (ampulla) قرار دارد؛ ساختاری برجسته و متورم که محل قرارگیری کریستا آمپولاریس (crista ampullaris) است. این اپی‌تلیوم تخصصی، مجموعه‌ای از سلول‌های مویی حسی (sensory hair cells) و سلول‌های پشتیبان (supporting cells) را شامل می‌شود که در یک ساختار ژلاتینی گنبدی‌شکل به نام کوپولا (cupula) تعبیه شده‌اند.

زمانی که سر به صورت چرخشی حرکت می‌کند، اندولنف (endolymph) درون کانال‌ها نیز به جریان درمی‌آید، اما به علت اینرسی، حرکت آن نسبت به حرکت کانال تأخیر دارد. این اختلاف حرکت باعث انحراف کوپولا و خم شدن استریوسیلیا (stereocilia) می‌شود که در نهایت به ایجاد پتانسیل عمل (action potential) و ارسال پیام به مغز منجر می‌گردد.

نکته کلیدی در فهم فیزیولوژی تعادل این است که: کریستا آمپولاریس تنها به حرکات زاویه‌ای (چرخشی) پاسخ می‌دهد، در حالی که ماکولا در اوتریکول و ساکول به حرکات خطی و جاذبه حساس است. این تمایز، اساس درک مغز از موقعیت و حرکت در فضاست.

از نظر بالینی، عملکرد نادرست در این کانال‌ها می‌تواند به اختلالات تعادلی، سرگیجه‌های چرخشی (vertigo)، یا واکنش‌های غیر طبیعی چشمی مانند نیستاگموس (nystagmus) منجر شود، که همگی نشانه‌ای از اختلال در عملکرد سیستم وستیبولار هستند.


ترجمه:

کریستا آمپولاریس (crista ampullaris) شامل سلول‌های مویی (hair cells) است که استریوسیلیا (stereocilia) آن‌ها در یک ساختار ژلاتینی به نام کوپولا (cupula) قرار دارد. برخلاف اوتوکونیا (otoconia) که در ماکولا (maculae) یافت می‌شوند، کوپولا فاقد کریستال‌های کلسیم (calcium crystals) است و چگالی بیشتری نسبت به اندولنف (endolymph) اطراف دارد؛ به همین دلیل به گرانش (gravity) پاسخ نمی‌دهد. در عوض، کوپولا توسط حرکات دورانی سر (rotational movements of the head) جابجا می‌شود و این جابجایی به تشخیص شتاب زاویه‌ای (angular acceleration) توسط سلول‌های مویی کمک می‌کند.

تبیین و گسترش:

در ساختار پیچیده و دقیق گوش داخلی، کریستا آمپولاریس نقش بسیار مهمی در درک حرکات چرخشی سر ایفا می‌کند. این ساختار حسی درون آمپولا (ampulla) هر یک از کانال‌های نیم‌دایره‌ای (semicircular canals) قرار دارد و شامل مجموعه‌ای از سلول‌های مویی حسی (sensory hair cells) است که مژک‌های آن‌ها در یک ژل ضخیم و شفاف به نام کوپولا (cupula) غوطه‌ور شده‌اند.

برخلاف ماکولا در ساکول و اوتریکول که شامل اوتوکونیا (ذرات سنگینی از جنس کربنات کلسیم) هستند و به شتاب خطی و گرانش حساس‌اند، کوپولا ساختاری بدون ذرات کلسیمی و همگن دارد. این موضوع باعث می‌شود که کوپولا تحت تأثیر گرانش قرار نگیرد و تنها به حرکات زاویه‌ای سر پاسخ دهد.

زمانی که سر به صورت چرخشی حرکت می‌کند، مایع اندولنف درون کانال‌های نیم‌دایره‌ای نیز به حرکت درمی‌آید. به دلیل اینرسی، جریان اندولنف با تأخیر نسبت به حرکت کانال ایجاد می‌شود و این تأخیر باعث انحراف کوپولا و در نتیجه خم شدن استریوسیلیا در سلول‌های مویی می‌شود. این خم شدن به ایجاد پتانسیل عمل (action potential) و انتقال اطلاعات حرکتی به مغز منجر می‌شود.

مغز با دریافت این اطلاعات از هر سه کانال نیم‌دایره‌ای، قادر است جهت، شدت و شتاب چرخش سر را تشخیص دهد. این اطلاعات در هماهنگی حرکات چشم، حفظ تعادل بدن و کنترل حرکات سر نقش حیاتی دارند.

نکته کلیدی در این بحث این است که کوپولا برخلاف ماکولا، به حرکات چرخشی پاسخ می‌دهد، نه گرانش یا حرکات خطی. این تمایز برای درک علمی سیستم وستیبولار (vestibular system) ضروری است و نقش محوری در تفسیر اختلالاتی مانند نیستاگموس، سرگیجه چرخشی و عدم تعادل در اختلالات وستیبولار محیطی یا مرکزی دارد.

در نتیجه، کریستا آمپولاریس و کوپولا اجزایی کلیدی در عملکرد طبیعی حس تعادل انسان هستند که بدون آن‌ها درک حرکت زاویه‌ای و حفظ هماهنگی فیزیکی در محیط‌های سه‌بعدی ممکن نخواهد بود.


ترجمه:

در مجموع، اوتریکول و ساکول (utricle and saccule) مسئول تشخیص شتاب خطی (linear acceleration) هستند، در حالی که کانال‌های نیم‌دایره‌ای (semicircular canals) در درک شتاب زاویه‌ای (angular acceleration) نقش دارند. هر دوی این ساختارها منجر به ایجاد پتانسیل عمل (generation of action potentials) می‌شوند.

تبیین و گسترش:

در سیستم تعادل گوش داخلی، دو بخش کلیدی برای تشخیص موقعیت و حرکت بدن در فضا وجود دارد: ماکولا در اوتریکول و ساکول، و کریستا آمپولاریس در کانال‌های نیم‌دایره‌ای.

اوتریکول و ساکول، که در ناحیه وستیبول گوش داخلی قرار دارند، به حرکات خطی مانند حرکت به جلو و عقب، بالا و پایین یا تغییر موقعیت بدن نسبت به جاذبه، واکنش نشان می‌دهند. این واکنش از طریق اوتوکونیا (otoconia) صورت می‌گیرد که با سنگینی خود در پاسخ به گرانش یا شتاب خطی، لایه ژلاتینی ماکولا را جابجا می‌کنند و منجر به خم شدن استریوسیلیا در سلول‌های مویی می‌شوند.

در مقابل، کانال‌های نیم‌دایره‌ای (شامل کانال قدامی، خلفی و جانبی) به حرکات چرخشی سر پاسخ می‌دهند. این کانال‌ها از طریق ساختاری به نام کریستا آمپولاریس و کوپولا (که فاقد کریستال‌های سنگین است) تغییرات ناشی از شتاب زاویه‌ای را تشخیص می‌دهند.

در هر دو نوع حسگر—چه حساس به شتاب خطی (اوتریکول و ساکول) و چه حساس به شتاب زاویه‌ای (کانال‌های نیم‌دایره‌ای)—نتیجه نهایی تغییر در موقعیت استریوسیلیا در سلول‌های مویی و در نتیجه، ایجاد پتانسیل عمل عصبی (action potentials) است. این پیام‌های عصبی از طریق عصب وستیبولار به مغز منتقل می‌شوند، جایی که اطلاعات پردازش شده و منجر به احساس تعادل، وضعیت بدن و هماهنگی حرکات چشم و بدن می‌شوند.

از نظر مفاهیم کلیدی مرتبط با نوروفیزیولوژی، درک تمایز عملکردی بین شتاب خطی (linear acceleration) و شتاب زاویه‌ای (angular acceleration) و مسیر ایجاد پتانسیل عمل (action potential)، برای فهم عملکرد طبیعی و همچنین تشخیص اختلالات دهلیزی (vestibular disorders) از جمله سرگیجه، عدم تعادل و اختلالات حرکات چشمی بسیار مهم و کاربردی است.


توصیف دقیق ساختارهای گوش داخلی، میانی و شنوایی-دهلیزی

این تصویر چهار بخش عمده از دستگاه شنوایی و دهلیزی را به صورت نموداری نشان می‌دهد:

A: نمای گوش خارجی، میانی و داخلی (Panel A)

در این بخش، مسیر انتقال صدا از لاله گوش (Auricle) و مجرای شنوایی خارجی (External auditory canal) به پرده صماخ (Tympanic membrane)، و سپس انتقال ارتعاشات به کمک استخوانچه‌های گوش شامل چکشی (Malleus)، سندان (Incus) و رکابی (Stapes) به گوش داخلی نمایش داده شده است. در ادامه، صدا به پنجره گرد (Round window) و حلزون گوش (Cochlea) منتقل می‌شود. همچنین مسیر عصبی شنوایی و دهلیزی نیز از طریق عصب وستیبولار (Vestibular nerve) و عصب کوکلئار (Cochlear nerve) به مغز منتقل می‌گردد.

B: ساختارهای گوش داخلی و سیستم وستیبولار (Panel B)

این بخش نشان‌دهنده لابیرنت استخوانی (Bony labyrinth) و لابیرنت غشایی (Membranous labyrinth) است. ساختارهای مهمی مانند سه کانال نیم‌دایره‌ای (Semicircular canals) شامل قدامی (Anterior)، خلفی (Posterior) و جانبی (Lateral) به همراه آمپولا (Ampulla)، اوتریکول (Utricle)، ساکول (Saccule) و مجرای حلزونی (Cochlear duct) دیده می‌شود. این سیستم مسئول حفظ تعادل (Balance) و درک حرکات سر (Head motion detection) است.

C: ساختار حلزون گوش یا کوکلئا (Cochlea) و مسیر انتقال صدا (Panel C)

این تصویر مقطعی از حلزون گوش را نشان می‌دهد که دارای سه ناحیه مهم است: اسکالا وستیبولی (Scala vestibuli)، اسکالا تیمپانی (Scala tympani) و غشای قاعده‌ای (Basilar membrane). در این قسمت، سلول‌های مویی شامل سلول‌های مویی داخلی (Inner hair cells) و سلول‌های مویی خارجی (Outer hair cells) به همراه غشای پوششی (Tectorial membrane) و استریوسیلیا (Stereocilia) دیده می‌شوند که وظیفه تبدیل ارتعاشات مکانیکی به سیگنال عصبی را بر عهده دارند و به عصب کوکلئار (Cochlear nerve) انتقال می‌دهند.

D: ساختار کریستا آمپولا و ماکولا در سیستم تعادلی (Panel D)

در این قسمت، عملکرد سیستم کریستا آمپولا (Crista ampulla) و ماکولا (Macula) نشان داده شده است. در کانال‌های نیم‌دایره‌ای، با حرکت سر (Head motion)، اندولنف (Endolymph) جابجا می‌شود و باعث خم شدن کوپولا (Cupula) در داخل آمپولا (Ampulla) می‌گردد که منجر به تحریک سلول‌های مویی (Hair cells) می‌شود. در نواحی اوتریکول و ساکول، اتولیت‌ها (Otoliths) که بلورهای کربنات کلسیم هستند، نسبت به شتاب خطی و نیروی جاذبه حساس‌اند و اطلاعات را از طریق سلول‌های حسی به مغز ارسال می‌کنند.

تبیین و گسترش عملکرد سیستم شنوایی و تعادلی

سیستم شنوایی و دهلیزی یک سامانه پیچیده و کاملاً سازمان‌یافته است که نقش حیاتی در شنوایی (Hearing) و حفظ تعادل (Equilibrium) ایفا می‌کند. گوش به سه بخش تقسیم می‌شود: گوش خارجی (External ear)، گوش میانی (Middle ear) و گوش داخلی (Inner ear).

صدا ابتدا توسط لاله گوش جمع‌آوری شده و از طریق مجرای شنوایی به پرده صماخ برخورد می‌کند. این ارتعاش به استخوانچه‌ها منتقل شده و پس از تقویت، از طریق پنجره بیضی وارد حلزون گوش می‌شود. در آنجا، سیگنال مکانیکی به سیگنال عصبی تبدیل شده و به مغز می‌رود.

در مقابل، سیستم دهلیزی شامل کانال‌های نیم‌دایره‌ای، اوتریکول و ساکول است که حرکات زاویه‌ای و خطی سر را تشخیص داده و به مغز مخابره می‌کنند. این اطلاعات برای حفظ تعادل بدن (Body balance) و هماهنگی حرکات چشم و سر (Vestibulo-ocular reflex) ضروری است.

در ادامه، جدول خلاصه‌ای از اجزای کلیدی سیستم شنوایی و دهلیزی بر اساس تصویر ارائه می‌شود. این جدول شامل ساختار، عملکرد، محل آناتومیک، و نکات بالینی است:

جدول: اجزای سیستم شنوایی و دهلیزی

ساختار محل آناتومیک عملکرد اصلی نکات بالینی
لاله گوش (Auricle) گوش خارجی جمع‌آوری و هدایت امواج صوتی به داخل مجرا تغییر شکل مادرزادی یا آسیب می‌تواند در شنوایی اثرگذار باشد
مجرای شنوایی خارجی گوش خارجی هدایت صدا به پرده صماخ انسداد با جرم گوش (Cerumen) باعث کاهش شنوایی انتقالی می‌شود
پرده صماخ (Tympanic membrane) مرز گوش خارجی و میانی تبدیل ارتعاشات صوتی به حرکت مکانیکی پارگی یا التهاب (Otitis media) باعث افت شنوایی انتقالی می‌شود
استخوانچه‌ها: چکشی، سندان، رکابی گوش میانی انتقال و تقویت ارتعاشات صوتی به پنجره بیضی اختلال در زنجیره استخوانی (مثلاً Otosclerosis) موجب افت شنوایی می‌شود
پنجره بیضی و گرد مرز گوش میانی و داخلی انتقال ارتعاشات به مایع اندولنف در حلزون مهم در انتقال صحیح صوت به حلزون
حلزون گوش (Cochlea) گوش داخلی تبدیل ارتعاشات مکانیکی به ایمپالس عصبی (شنوایی) آسیب به سلول‌های مویی = کم‌شنوایی حسی-عصبی (Sensorineural hearing loss)
عصب کوکلئار (Cochlear nerve) خروجی گوش داخلی به مغز انتقال اطلاعات شنوایی به قشر مغز نوروپاتی شنوایی یا نوروم شوانوم می‌تواند باعث کاهش شنوایی پیشرونده شود
سه کانال نیم‌دایره‌ای سیستم دهلیزی گوش داخلی تشخیص حرکات زاویه‌ای سر (Rotation) اختلال در آن‌ها = سرگیجه، ناپایداری حرکت
آمپولا و کریستا آمپولاریس در انتهای کانال‌های نیم‌دایره تشخیص حرکت مایع اندولنف و تحریک سلول‌های حسی تحریک بیش از حد = سرگیجه وضعیتی خوش‌خیم (BPPV)
اوتریکول و ساکول دهلیز گوش داخلی تشخیص شتاب خطی و موقعیت بدن نسبت به جاذبه آسیب = اختلال تعادل در موقعیت ایستاده و خوابیده
اتولیت‌ها (Otoliths) روی سلول‌های ماکولا تشخیص شتاب و جاذبه از طریق جابه‌جایی بلورهای کلسیمی جابه‌جایی اتولیت = BPPV
عصب وستیبولار (Vestibular nerve) از گوش داخلی به ساقه مغز انتقال اطلاعات تعادلی به مغز التهاب یا نوریت = سرگیجه ناگهانی، بدون کم‌شنوایی

نتیجه‌گیری

درک دقیق از ساختارهای گوش و سیستم وستیبولار برای تشخیص اختلالاتی مانند سرگیجه (Vertigo)، عدم تعادل (Imbalance) و اختلالات شنوایی (Hearing disorders) ضروری است. این تصویر یک نمای جامع و ارزشمند از اجزای اصلی سیستم شنوایی و دهلیزی فراهم می‌آورد که برای دانشجویان پزشکی، نورولوژیست‌ها و متخصصین گوش و حلق و بینی اهمیت بالایی دارد.


توصیف جامع مسیرهای وستیبولار

ساختار کلی تصویر:

تصویر، نمایی شماتیک و دقیق از مسیرهای وستیبولار (Vestibular Pathways) را نشان می‌دهد که اطلاعات مربوط به تعادل (Balance) و موقعیت بدن (Body Position) را از گیرنده‌های گوش داخلی به ساختارهای مرکزی مانند ساقه مغز (Brainstem)، مخچه (Cerebellum)، هسته‌های اعصاب مغزی (Cranial Nerve Nuclei)، و نخاع (Spinal Cord) انتقال می‌دهند. این مسیرها در حفظ ثبات دیداری، کنترل حرکات چشم و سر، و تنظیم تون عضلانی بدن نقش محوری دارند.

گیرنده‌های دهلیزی (Vestibular Receptors):

در بخش گوش داخلی، دو نوع گیرنده وستیبولار وجود دارد:

  • ماکولا (Macula) در اوتریکول (Utricle) و ساکول (Saccule) که به شتاب خطی (Linear Acceleration) و وضعیت ایستای سر (Static Head Position) پاسخ می‌دهند.

  • کریستا آمپولاریس (Crista Ampullaris) در کانال‌های نیم‌دایره‌ای (Semicircular Canals) که برای درک حرکات زاویه‌ای (Angular Movements) سر به کار می‌روند.

عصب دهلیزی (Vestibular Nerve):

اطلاعات حسی از گیرنده‌های دهلیزی از طریق عصب دهلیزی (Vestibular Nerve)، شاخه‌ای از عصب هشتم مغزی (CN VIII)، به هسته‌های دهلیزی (Vestibular Nuclei) در ساقه مغز منتقل می‌شود. اجسام سلولی نورون‌های اولیه در گانگلیون اسکارپا (Scarpa’s Ganglion) قرار دارند.

هسته‌های دهلیزی (Vestibular Nuclei):

در ساقه مغز، چهار هسته اصلی برای پردازش اطلاعات وستیبولار وجود دارند:

  • هسته فوقانی (Superior Vestibular Nucleus)

  • هسته میانی (Medial Vestibular Nucleus)

  • هسته جانبی (Lateral Vestibular Nucleus)

  • هسته تحتانی (Inferior Vestibular Nucleus)

هر کدام از این هسته‌ها نقش متفاوتی در انتقال پیام به ساختارهای هدف دارند.

مسیرهای مرکزی وستیبولار (Central Vestibular Pathways):

۱. مسیر دهلیزی-چشمی (Vestibulo-ocular Pathway):
از طریق دسته طولی میانی (Medial Longitudinal Fasciculus)، ارتباطی بین هسته‌های دهلیزی و هسته‌های اعصاب مغزی حرکتی چشم (III, IV, VI) برقرار می‌شود. این مسیر اساس رفلکس دهلیزی-چشمی (Vestibulo-Ocular Reflex) است که باعث حفظ تصویر پایدار روی شبکیه هنگام حرکت سر می‌شود.

۲. مسیر دهلیزی-مخچه‌ای (Vestibulo-cerebellar Pathway):
فیبرهایی از هسته‌های دهلیزی به بخش فلکولونودولار (Flocculonodular Lobe) مخچه می‌روند که نقش حیاتی در هماهنگی تعادل (Balance Coordination) دارد. همچنین، هسته فستیجیال (Fastigial Nucleus) در این مسیر برای پردازش خروجی‌های حرکتی مهم است.

۳. راه‌های دهلیزی-نخاعی (Vestibulospinal Tracts):
این راه‌ها در کنترل تون عضلانی (Muscle Tone) و پاسخ‌های وضعیتی (Postural Reflexes) نقش دارند:

  • راه جانبی دهلیزی (Lateral Vestibulospinal Tract): از هسته جانبی منشأ گرفته و باعث تسهیل انقباض عضلات اکستانسور در تنه و اندام‌ها می‌شود.

  • راه میانی دهلیزی (Medial Vestibulospinal Tract): از هسته میانی منشأ می‌گیرد و روی عضلات گردن و سر اثر دارد.

۴. ارتباط با مشبک نخاعی (Reticulospinal Tract):
برخی اطلاعات وستیبولار از طریق سامانه مشبک (Reticular Formation) به نخاع می‌رسند و به تنظیم تون عضلات در پاسخ به تغییر وضعیت بدن کمک می‌کنند.

۵. ارتباط با عصب فرعی مغزی (Accessory Nerve – CN XI):
این ارتباط در تنظیم حرکات عضلات استرنوکلیدوماستوئید (Sternocleidomastoid) و ترپزیوس (Trapezius) برای چرخش سر و پایداری شانه نقش دارد.

در ادامه، جدولی خلاصه و آموزشی از اجزای کلیدی این مسیرها، عملکرد آن‌ها و اهمیت بالینی‌شان ارائه می‌شود:

جدول: اجزای مسیرهای وستیبولار و عملکردهای آن‌ها

ساختار محل عملکرد نکات بالینی
Vestibular nerve (CN VIII) بین گوش داخلی و ساقه مغز انتقال سیگنال تعادلی از گوش داخلی به هسته‌های وستیبولار نوروپاتی یا نوریت وستیبولار = سرگیجه، ناپایداری بدون کم‌شنوایی
Vestibular nuclei (Superior, Medial, Lateral, Inferior) پل مغزی (pons) و بصل‌النخاع (medulla) پردازش اطلاعات تعادلی و ارسال آن به مسیرهای متعدد آسیب مرکزی = سرگیجه، نیستاگموس، اختلال در هماهنگی چشم و سر
Medial longitudinal fasciculus (MLF) ساقه مغز هماهنگی حرکات چشم و سر (vestibulo-ocular reflex) آسیب دوطرفه = نیستاگموس بین‌هسته‌ای (INO)، در MS شایع است
Vestibulo-ocular reflex pathway از هسته‌های وستیبولار به هسته‌های اعصاب III, IV, VI حفظ ثبات میدان دید هنگام چرخش سر (reflex چشم) اختلال = تاری دید در حرکت، نیستاگموس
Vestibulospinal tracts (Medial & Lateral) از هسته‌های وستیبولار به نخاع کنترل تون عضلانی و حفظ تعادل تنه و اندام‌ها آسیب = اختلال ایستادن و تعادل بدن
Flocculonodular lobe (of cerebellum) در مخچه یکپارچه‌سازی اطلاعات وستیبولار با هماهنگی حرکتی مهم‌ترین ناحیه مخچه‌ای در تعادل؛ آسیب = آتاکسی و نیستاگموس
Fastigial nucleus در مخچه خروجی حرکتی از مخچه به هسته‌های وستیبولار هماهنگ‌کننده پاسخ‌های حرکتی به تحریک تعادلی
Oculomotor, Trochlear, Abducens nuclei ساقه مغز حرکات چشم در هماهنگی با سر اختلال در ارتباط با مسیر وستیبولار = نیستاگموس و دوبینی
Vestibular ganglion (Scarpa’s ganglion) گوش داخلی شامل اجسام سلولی نورون‌های حسی اولیه سیستم وستیبولار التهاب یا تروما = قطع ورودی تعادلی
Reticulospinal tract از ساقه مغز تا نخاع تنظیم تعادل و تون عضلات با ارتباط از مسیرهای وستیبولار آسیب به این مسیرها = اختلالات وضعیتی و تون عضلانی
Accessory nerve (CN XI) از هسته نخاعی عصب XI حرکت سر و شانه (sternocleidomastoid و trapezius) اختلال در پاسخ‌های وضعیتی و حرکات اصلاحی سر

نتیجه‌گیری:

سیستم دهلیزی (Vestibular System) یکی از حیاتی‌ترین سامانه‌های حسی بدن انسان است که با استفاده از شبکه‌ای پیچیده از گیرنده‌ها، اعصاب، هسته‌ها و مسیرهای مرکزی به حفظ تعادل، هماهنگی چشم و سر، و وضعیت بدنی کمک می‌کند. اختلال در هر بخش از این مسیر می‌تواند منجر به علائم بالینی مانند سرگیجه (Vertigo)، نیستاگموس (Nystagmus)، ناپایداری وضعیتی (Postural Instability) و آتاکسی (Ataxia) شود.

Elahe Amini

Assistant Professor of Neurology

Iran University of Medical Sciences 


» بررسی بالینی سرگیجه و اختلالات مخچه ای با خانم دکتر الهه امینی – بیمارستان رسول اکرم (ص) تهران

» ادامه مبحث سرگیجه و اختلالات مخچه‌ای 


» کتاب بیماری‌های مغز و اعصاب آینده‌نگاران مغز
»» تمامی کتاب

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: ۵ / ۵. تعداد آراء: ۱

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ——— ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا