واژگان درس دوم کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس دوم کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله
شامل لغات درس دوم
همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل
یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز اینقدر زنده، کاربردی و لذتبخش نبوده است!
در مجموعهی آموزشی منحصربهفرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وبسایت آیندهنگاران مغز تهیه شده، کوشیدهایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمهی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار میدهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظهی بلندمدت منتقل میسازند.
هر درس از این مجموعهی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جملهی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نهتنها واژهی اصلی را برجسته میکنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز بهصورت هدفمند در خود جای دادهاند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیقتر آنها در ذهن زبانآموز میشود.
با استفاده از رنگهای متمایز برای نمایش واژههای کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت میشود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا میکند. افزون بر این، ترجمهی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، بهروشی عمیق و قابلفهم منتقل شود.
این پروژهی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربهای شیرین، بهیادماندنی و هدفمند باشد.
واژگان درس دوم
sinister [ˈsɪnɪstər]
A) The sinister shadow behind the victim made everyone anxious during the trial.
الف) سایه پلید پشت قربانی باعث شد همه در طول دادگاه نگران شوند.
B) The sinister plot was uncovered by the detective after careful investigation.
ب) نقشه پلید پس از تحقیق دقیق توسط کارآگاه کشف شد.
C) His sinister smile hinted at a secret plan that nobody could understand.
ج) لبخند پلید او نشان از نقشهای مخفی داشت که هیچکس نمیتوانست آن را درک کند.
D) The sinister events in the abandoned house made the neighbors fearful and suspicious.
د) اتفاقات پلید در خانه متروکه باعث شد همسایگان ترسیده و مشکوک شوند.
E) They sensed a sinister motive behind his actions, though he appeared innocent.
هـ) آنها پشت پلیدی نیتهای او در اعمالش را حس کردند، هرچند او بیگناه به نظر میرسید.
tempt [tɛmpt]
A) The sight of the generous reward could easily tempt even a cautious man to take a gamble.
الف) دیدن پاداش سخاوتمندانه میتوانست حتی یک مرد محتاط را به گرفتن یک قمار وسوسه کند.
B) The salesman tried to tempt customers with a unique offer that sounded almost too incredible to resist.
ب) فروشنده سعی کرد مشتریان را با یک پیشنهاد منحصربهفرد که تقریباً بیش از حد باورنکردنی بود، وسوسه کند.
C) They tried to tempt the veteran officer into making a fraudulent deal, but he refused.
ج) آنها تلاش کردند افسر کارکشته را به انجام یک معامله تقلبی وسوسه کنند، اما او نپذیرفت.
D) The delicious smell of fresh bread could tempt anyone, even those on a strict diet with strong willpower.
د) بوی خوش نان تازه میتواند هر کسی را، حتی کسانی که رژیم غذایی سختگیرانه دارند و دارای اراده قوی هستند، وسوسه کند.
E) The gang used money to tempt the poor student into becoming an accomplice in their illegal plan.
هـ) باند خلافکار با پول تلاش کرد دانشجوی فقیر را به همدستی در نقشه غیرقانونی خود وسوسه کند تا همدست آنها شود.
corpse [kɔːps]
A) The corpse was discovered by a group of detectives during a thorough investigation.
الف) جسد توسط گروهی از کارآگاهان در جریان یک بررسی دقیق کشف شد.
B) The corpse was hidden in a rural area far from any civilization, making it difficult for the police to locate.
ب) جسد در منطقهای روستایی و دور از هرگونه تمدن پنهان شده بود، که یافتن آن را برای پلیس دشوار میکرد.
C) They were horrified to find the corpse under a pile of debris after the catastrophe.
ج) آنها از یافتن جسد زیر تلی از آوار پس از فاجعه وحشتزده شدند.
D) The corpse showed signs of violence, leading the authorities to suspect a murder.
د) جسد علائم خشونت را نشان میداد، که موجب شد مقامات به یک قتل مشکوک شوند.
E) Before removing the corpse, the team had to analyze the evidence and secure the premises.
هـ) پیش از انتقال جسد، تیم باید شواهد را تحلیل کرده و محیط حادثه را ایمن میکرد.
recline [rɪˈklaɪn]
A) After a long labor at the construction site, he chose to recline on a fragile bench and take a brief nap.
الف) پس از کار سخت در محل ساختوساز، او تصمیم گرفت روی یک نیمکت شکننده لم بدهد و چرتی کوتاه بزند.
B) She loves to recline in her luxurious chair while reading a novel on a gloomy afternoon.
ب) او عاشق آن است که در صندلی مجلل خود لم بدهد و در یک بعدازظهر تاریک رمانی بخواند.
C) The injured player had to recline immediately to avoid fainting due to severe pain in his leg.
ج) بازیکن مصدوم مجبور شد فوراً لم بدهد تا از غش کردن به دلیل درد شدید در پایش جلوگیری کند.
D) We watched the stars while we reclined on the moist grass of the vacant field, enjoying the tranquil night.
د) ستارهها را تماشا کردیم در حالی که روی چمن مرطوب زمین خالی لم داده بودیم و از شب آرام لذت میبردیم.
E) Tourists were asked not to recline on the ancient statues, as their surfaces were extremely delicate and valuable.
هـ) از گردشگران خواسته شد روی مجسمههای باستانی تکیه ندهند، زیرا سطح آنها بسیار ظریف و ارزشمند بود.
inhabit [ɪnˈhæb.ɪt]
A) Many rare animals inhabit the remote forest, where they remain invisible to most urban dwellers.
الف) حیوانات نادری بسیاری در جنگل دورافتاده زندگی میکنند، جایی که از دید بیشتر ساکنان شهری پنهان میمانند.
B) The people who inhabit this island are known for their hospitality and modest way of life.
ب) مردمی که در این جزیره زندگی میکنند به دلیل مهماننوازی و سبک زندگی متواضعانه خود شناخته میشوند.
C) Ancient tribes once inhabited this barren land, relying on primitive tools and scarce resources.
ج) قبایل باستانی زمانی در این سرزمین لمیزرع زندگی میکردند و به ابزارهای ابتدایی و منابع محدود وابسته بودند.
D) Scientists discovered new species that inhabit the ocean’s deepest zones, where the pressure is extreme and sunlight is absent.
د) دانشمندان گونههای جدیدی را کشف کردند که در نواحی بسیار عمیق اقیانوس زندگی میکنند، جایی که فشار شدید است و نور خورشید وجود ندارد.
E) Few people inhabit the arctic regions due to the harsh climate and isolation from modern facilities.
هـ) افراد کمی در مناطق قطبی زندگی میکنند زیرا آبوهوای آنها سخت است و از امکانات مدرن جدا هستند.
numb [nʌm]
A) His hands were numb from the bitter cold, making it difficult to grasp the tools properly.
الف) دستانش از سرمای سوزناک بیحس شده بود و این کار را برایش دشوار میکرد که ابزار را بهدرستی بگیرد.
B) She felt numb after hearing the tragic news, unable to react or even speak.
ب) پس از شنیدن خبر تراژیک، او بیحس شده بود و نمیتوانست واکنشی نشان دهد یا حتی صحبت کند.
C) The dentist used a mild anesthetic to temporarily make her gums numb before the procedure.
ج) دندانپزشک از یک ماده بیحسکننده ملایم استفاده کرد تا لثههای او را به صورت موقت بیحس کند پیش از انجام عمل.
D) The long exposure to the freezing wind left the hikers numb and fatigued, struggling to stay conscious.
د) قرار گرفتن طولانیمدت در معرض باد یخزده، کوهنوردان را بیحس و خسته کرده بود و آنها برای حفظ هوشیاری خود تقلا میکردند.
E) His heart grew numb after years of rejection, making it hard for him to trust or connect with others.
هـ) دل او پس از سالها طرد شدن بیحس شده بود و برایش سخت بود که به دیگران اعتماد کند یا با آنها ارتباط برقرار کند.
frigid [ˈfrɪʤəd]
A) The frigid wind swept through the urban streets, forcing pedestrians to seek quick shelter.
الف) باد بسیار سرد در خیابانهای شهری میوزید و عابران را وادار میکرد که بهسرعت به دنبال پناه باشند.
B) During the frigid night, the explorer remained alert to avoid the hazards of frostbite.
ب) در شب بسیار سرد، کاوشگر هوشیار باقی ماند تا از خطرات یخزدگی جلوگیری کند.
C) Their frigid reception at the office made the new colleague feel awkward and isolated.
ج) استقبال بسیار سرد آنها در دفتر باعث شد همکار جدید احساس ناخوشایند و منزوی بودن کند.
D) He wore layers of insulated clothing to survive the frigid temperatures during the expedition.
د) او برای زنده ماندن در دمای بسیار سرد طی اکتشاف، چندین لایه لباس عایقشده پوشید.
E) The frigid climate made farming virtually impossible and led to the abandonment of the once-thriving village.
هـ) اقلیم بسیار سرد کشاورزی را عملاً غیرممکن ساخته بود و موجب رها شدن روستای پیشتر پررونق شد.
shriek [ʃrik]
A) She let out a shriek when the sinister shadow appeared at the window during the midnight storm.
الف) وقتی سایهای شوم در پنجره در طوفان نیمهشب ظاهر شد، او یک جیغ بلند کشید.
B) The child’s shriek echoed across the vacant hall when he saw the fierce mask during the costume party.
ب) وقتی کودک در جشن لباس مبدل آن ماسک وحشیانه را دید، جیغ او در سراسر سالن خالی پیچید.
C) The crowd began to shriek in panic as the fire spread through the theater.
ج) وقتی آتش در سالن تئاتر پخش شد، جمعیت با وحشت شروع به جیغ کشیدن کردند.
D) The actor’s shriek during the dramatic scene gave the audience a chilling experience.
د) جیغ بازیگر در صحنهای دراماتیک باعث شد که تماشاگران تجربهای وحشتآور داشته باشند.
E) A sudden shriek from the woods made the timid campers retreat to their tents.
هـ) یک جیغ ناگهانی از جنگل باعث شد اردوزنهای ترسو به سمت چادرهای خود عقبنشینی کنند.
dismal [ˈdɪzməl]
A) The dismal weather made the lecture hall feel even more gloomy, and the students struggled to stay alert.
الف) هوای تاریک و غمانگیز باعث شده بود سالن سخنرانی حتی دلگیرتر به نظر برسد و دانشجویان برای هوشیار ماندن تقلا کنند.
B) After the dismal results of the campaign, the candidate had to abandon his hopes for a political career.
ب) پس از نتایج ناامیدکننده کمپین، آن نامزد مجبور شد امیدش برای حرفه سیاسی را رها کند.
C) The prisoners sat in a dismal cell with bare walls and no comfort, waiting for their trial.
ج) زندانیان در سلولی تاریک و غمزده با دیوارهایی برهنه و بدون راحتی نشسته بودند و منتظر محاکمه خود بودند.
D) His dismal performance at the interview was due to a lack of confidence.
د) عملکرد ناامیدکننده او در مصاحبه ناشی از فقدان اعتمادبهنفس بود.
E) The movie’s ending was so dismal that even the enthusiastic fans left the theater in complete silence.
هـ) پایان فیلم آنقدر غمانگیز بود که حتی هواداران پُرشور در سالن سینما در سکوت کامل ترک کردند.
peril [ˈpɛrəl]
A) The hikers were unaware of the peril that awaited them in the remote mountains despite the explicit warnings from local guides.
الف) کوهنوردان با وجود هشدارهای صریح از سوی راهنمایان محلی، از خطری که در کوههای دورافتاده در انتظارشان بود، بیخبر بودند.
B) Ignoring the fire alarm put everyone in serious peril, especially those on the upper floors with limited access to the emergency exit.
ب) نادیده گرفتن آژیر آتشسوزی همه را در معرض خطر جدی قرار داد، بهویژه کسانی که در طبقات بالاتر با دسترسی محدود به خروج اضطراری بودند.
C) The captain refused to sail during the storm, knowing the peril it posed to the crew and the valuable cargo.
ج) کاپیتان از حرکت در طوفان خودداری کرد، چون میدانست این کار خطری برای خدمه و بار ارزشمند به همراه دارد.
D) His reckless decision put not only himself but the entire operation in grave peril, despite multiple warnings from his superiors.
د) تصمیم بیپروا و نسنجیدهاش نه تنها خودش بلکه کل عملیات را در خطر جدی قرار داد، علیرغم هشدارهای مکرر از سوی مقامهای مافوق.
E) Many civilians were forced to flee their homes to avoid the peril of war, carrying only essential items for their survival.
هـ) بسیاری از غیرنظامیان مجبور شدند برای فرار از خطر جنگ خانههایشان را ترک کنند و فقط وسایل ضروری برای زنده ماندن را با خود بردارند.
shriek [ʃrik]
A) The sudden shriek from the crowd startled the veteran officer who was trying to maintain order.
الف) جیغ ناگهانی از جمعیت، افسر کارکشته را که تلاش داشت نظم را حفظ کند، شوکه کرد.
B) Her shriek echoed through the dark alley, causing the passersby to stop in fear.
ب) جیغ او در کوچه تاریک طنین انداخت و عابران را از ترس متوقف کرد.
C) The child let out a loud shriek when the unexpected noise startled him during the performance.
ج) کودک هنگام اجرا با صدای ناگهانی که او را ترساند، یک جیغ بلند کشید.
D) The horror movie’s sudden shriek startled even the most cautious viewers in the audience.
د) فیلم ترسناک با جیغ ناگهانیاش حتی تماشاگران محتاط سالن را شوکه کرد.
E) Despite the serious situation, she couldn’t help but shriek with excitement when she saw the unexpected gift.
هـ) با وجود شرایط جدی، وقتی هدیه غیرمنتظره را دید، نتوانست جلوی جیغ شوق خود را بگیرد.
wager [ˈweɪʤər]
A) He decided to wager a large sum on the outcome of the gamble, despite the risks involved.
الف) او تصمیم گرفت مبلغ زیادی را روی نتیجه قمار شرط ببندد، با وجود ریسکهای موجود.
B) The experienced player knew when to wager and when to fold in order to avoid a fraudulent loss.
ب) بازیکن با تجربه میدانست چه زمانی شرط ببندد و چه زمانی عقب بکشد تا از خسارت تقلبی جلوگیری کند.
C) They made a wager on the final score, confident their team would prevail over the opponents.
ج) آنها روی نتیجه نهایی شرط بستند، مطمئن بودند تیمشان بر حریفان پیروز خواهد شد.
D) Despite the obstacles, he was willing to wager everything on his unique strategy.
د) با وجود موانع، او حاضر بود همه چیز را روی استراتژی منحصربهفرد خود شرط ببندد.
E) The veteran gambler’s wager was rejected due to illegal practices by the opponents.
هـ) شرطبندی قمارباز کارکشته به خاطر اقدامات غیرقانونی حریفان رد شد.
conceal [kənˈsiːl]
A) The spy tried to conceal the secret documents inside a unique compartment of his vehicle.
الف) جاسوس سعی کرد مدارک محرمانه را داخل یک محفظه منحصربهفرد در وسیله نقلیه خود پنهان کند.
B) She could not conceal her feelings when the generous offer surprised her unexpectedly.
ب) او نتوانست احساسات خود را زمانی که پیشنهاد سخاوتمندانه به طور غیرمنتظرهای او را متعجب کرد، پنهان کند.
C) The thief tried to conceal the stolen goods among the valuable items in the warehouse.
ج) دزد سعی کرد کالاهای دزدی را در میان اشیای ارزشمند در انبار پنهان کند.
D) It is difficult to conceal the truth when the evidence is overwhelming and obvious.
د) وقتی که مدارک قوی و واضح باشد، پنهان کردن حقیقت دشوار است.
E) The company tried to conceal the fraudulent activities, but the veteran auditor discovered the truth.
هـ) شرکت تلاش کرد فعالیتهای تقلبی را پنهان کند، اما حسابرس کارکشته حقیقت را کشف کرد.
فهرست کامل درسهای کتاب ۵۰۴ واژه در جمله