واژگان درس سوم کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله + ترجمه فارسی | آموزش کاربردی و رنگی

درس سوم کتاب واژگان ۵۰۴ در جمله
شامل لغات درس سوم
همراه با تلفظ بریتانیایی و آمریکایی و معانی فارسی کامل
یادگیری واژگان پرکاربرد انگلیسی هرگز اینقدر زنده، کاربردی و لذتبخش نبوده است!
در مجموعهی آموزشی منحصربهفرد «واژگان کتاب ۵۰۴ واژه کاملاً ضروری در جمله» که با همت وبسایت آیندهنگاران مغز تهیه شده، کوشیدهایم تا واژگان کلیدی این کتاب مشهور را نه صرفاً با تعریف و ترجمهی مستقیم، بلکه در قالب جملات واقعی، رنگی و کاملاً کاربردی ارائه کنیم؛ جملاتی زنده که هر واژه را در بافت طبیعی زبان قرار میدهند و فرایند یادگیری را از سطحی گذرا به حافظهی بلندمدت منتقل میسازند.
هر درس از این مجموعهی ارزشمند، شامل گروهی از واژگان منتخب کتاب ۵۰۴ است. برای هر واژه، پنج جملهی هوشمندانه طراحی شده است؛ جملاتی که نهتنها واژهی اصلی را برجسته میکنند، بلکه سایر واژگان ضروری این کتاب را نیز بهصورت هدفمند در خود جای دادهاند. این رویکرد علمی، علاوه بر افزایش تکرار هدفمند واژگان، موجب تثبیت عمیقتر آنها در ذهن زبانآموز میشود.
با استفاده از رنگهای متمایز برای نمایش واژههای کلیدی و مهم، تمرکز مخاطب به شکل بصری تقویت میشود و فرآیند یادگیری حالتی تعاملی و پویا پیدا میکند. افزون بر این، ترجمهی دقیق و روان هر جمله در خط بعدی به زبان فارسی آمده است تا معنا، مفهوم و کاربرد واژگان در بستر جمله، بهروشی عمیق و قابلفهم منتقل شود.
این پروژهی نوآورانه و علمی، حاصل نگارش و تدوین داریوش طاهری است؛ تلاشی خلاقانه برای آنکه آموزش واژگان انگلیسی، تجربهای شیرین، بهیادماندنی و هدفمند باشد.
واژگان درس سوم
devise [dɪˈvaɪz]
A) The engineer managed to devise a unique tool that could detect defects in the machine instantly.
الف) مهندس موفق شد ابزاری منحصربهفرد ابداع کند که میتوانست نقصها را در دستگاه فوراً تشخیص دهد.
B) They had to devise a clever plan to escape from the villain before it was too late.
ب) آنها مجبور بودند نقشهای زیرکانه ابداع کنند تا پیش از آنکه دیر شود از دست شرور فرار کنند.
C) To catch the fraudulent group, the detective had to devise a complex but effective strategy.
ج) برای دستگیری گروه متقلب، کارآگاه مجبور شد راهبردی پیچیده اما موثر ابداع کند.
D) The scientist worked day and night to devise a logical explanation for the bizarre results.
د) دانشمند شبانهروز تلاش کرد تا برای نتایج عجیب، توضیحی منطقی ابداع کند.
E) The military leaders needed to devise a cautious yet bold tactic to counter the enemy’s aggression.
هـ) فرماندهان نظامی نیاز داشتند تاکتیکی محتاطانه اما جسورانه ابداع کنند تا با تجاوز دشمن مقابله کنند.
essential [ɪˈsɛnʃəl]
A) It is essential to have accurate data before making any definite decisions in a competitive market.
الف) داشتن اطلاعات دقیق پیش از گرفتن تصمیمات قطعی در بازار رقابتی ضروری است.
B) Trust is an essential element in any civil society where people cooperate rather than oppose one another.
ب) اعتماد یک عنصر ضروری در هر جامعه مدنی است که مردم در آن به جای مخالفت، با یکدیگر همکاری میکنند.
C) Clean water is essential for survival, yet it remains scarce in many disaster-prone areas.
ج) آب پاکیزه برای بقا ضروری است، اما در بسیاری از مناطق در معرض فاجعه هنوز کمیاب باقی مانده است.
D) It is essential that all capable workers participate in the emergency drill to ensure a prompt response.
د) ضروری است که همه کارکنان توانمند در مانور اضطراری شرکت کنند تا واکنشی سریع تضمین شود.
E) In order to reach a secure agreement, it is essential to establish mutual respect and loyalty.
هـ) برای دستیابی به توافقی ایمن، ضروری است که احترام متقابل و وفاداری برقرار شود.
wholesale [ˈhoʊlˌseɪl]
A) The ambitious businessman decided to buy products wholesale to gain a vast profit in a short period.
الف) تاجر جاهطلب تصمیم گرفت محصولات را بهصورت عمده بخرد تا در یک دوره کوتاه، سود وسیعی کسب کند.
B) The company’s decision to switch to wholesale distribution helped them eliminate unnecessary costs and improve financial stability.
ب) تصمیم شرکت برای تغییر به توزیع عمده به آنها کمک کرد تا هزینههای غیرضروری را حذف کنند و ثبات مالی خود را بهبود بخشند.
C) The harsh economy forced many shops to rely on wholesale goods from remote markets to survive.
ج) اقتصاد سخت بسیاری از فروشگاهها را مجبور کرد تا برای بقا به کالاهای عمده از بازارهای دورافتاده تکیه کنند.
D) They found a reliable supplier who offered wholesale prices and guaranteed prompt delivery and quality.
د) آنها یک تأمینکننده قابلاعتماد پیدا کردند که قیمتهای عمده ارائه میداد و تحویل سریع و کیفیت را تضمین میکرد.
E) The illegal factory was shut down after authorities discovered wholesale violations of safety and ethical standards.
هـ) کارخانه غیرقانونی پس از کشف نقض عمده استانداردهای ایمنی و اخلاقی توسط مقامات تعطیل شد.
typical [ˈtɪpəkəl]
A) A typical response from the arrogant politician was to boast about his achievements without acknowledging his defects.
الف) واکنش معمول از آن سیاستمدار متکبر این بود که بدون اشاره به نقصهایش، از دستاوردهایش لاف بزند.
B) The typical symptoms of the disease included mild fever, fatigue, and a rash.
ب) علائم معمول این بیماری شامل تب ملایم، خستگی و یک جوش پوستی بود.
C) It was typical of the blunt manager to reject any fragile idea without giving it a fair chance.
ج) برای آن مدیر رک معمول بود که هر ایده شکنندهای را بدون دادن یک فرصت منصفانه رد کند.
D) The typical behavior of a hardworking student includes steady effort, punctual attendance, and constant review.
د) رفتار معمول یک دانشآموز سختکوش شامل تلاش پیوسته، حضور وقتشناس و مرور مداوم است.
E) It’s typical for a novice to make blunders, but learning from them is what leads to progress.
هـ) برای یک تازهکار معمول است که اشتباهات بزرگی انجام دهد، اما آموختن از آنهاست که باعث پیشرفت میشود.
expensive [ɪkˈspensɪv]
A) She bought an expensive dress made of precious silk, but the stain on it ruined her elegant look.
الف) او یک لباس گرانقیمت از ابریشم ارزشمند خرید، اما لکه روی آن ظاهر شیک او را خراب کرد.
B) The thrifty man avoided buying expensive gadgets and focused on essential needs and practical tools.
ب) آن مرد صرفهجو از خرید ابزارهای گرانقیمت پرهیز کرد و بر نیازهای ضروری و ابزارهای کاربردی تمرکز کرد.
C) The fraudulent dealer sold expensive jewelry that turned out to be fake and caused a scandal.
ج) آن فروشنده متقلب جواهرات گرانقیمتی فروخت که تقلبی از آب درآمد و باعث یک رسوایی شد.
D) After a long debate, the council agreed that investing in the expensive but durable material was a logical choice.
د) پس از یک بحث طولانی، شورا موافقت کرد که سرمایهگذاری روی مواد گرانقیمت اما بادوام تصمیمی منطقی بود.
E) Despite its expensive price, the superior phone was compact, efficient, and reliable.
هـ) با وجود قیمت گران، این گوشی برتر، فشرده، کارآمد و قابلاعتماد بود.
persuade [pərˈsweɪd]
A) He tried to persuade his reluctant friend to join the hardship of the hike by describing the scenic views.
الف) او تلاش کرد دوست بیمیل خود را با توصیف مناظر دلانگیز به پیوستن به سختی کوهنوردی متقاعد کند.
B) The lawyer managed to persuade the jury that the innocent client had acted in self-defense during the violent incident.
ب) وکیل توانست هیئت منصفه را متقاعد کند که موکل بیگناه او در جریان حادثه خشونتآمیز از خود دفاع کرده است.
C) She used a logical argument to persuade her boss to adopt a more flexible and efficient work schedule.
ج) او با استفاده از یک استدلال منطقی رئیسش را متقاعد کرد که برنامه کاری منعطفتر و کارآمدتری را اجرا کند.
D) They failed to persuade the stubborn witness to testify, despite offering generous protection and immunity.
د) آنها نتوانستند شاهد لجباز را به شهادت دادن متقاعد کنند، با اینکه حمایت سخاوتمندانه و مصونیت پیشنهاد دادند.
E) The candidate tried to persuade the hostile crowd with a vigorous speech full of sincerity and hope.
هـ) آن نامزد سعی کرد با سخنرانی پرشور و سرشار از صداقت و امید، جمعیت خصمانه را متقاعد کند.
minimum [ˈmɪnəməm]
A) The company demanded a minimum level of efficiency and discipline from all employees to remain competitive.
الف) شرکت از همه کارکنان خواستار سطح حداقلی از کارآمدی و انضباط بود تا در عرصه رقابت باقی بماند.
B) To pass the exam, students must score a minimum of 60 points and show mastery in all essential skills.
ب) برای قبولی در آزمون، دانشآموزان باید حداقل ۶۰ نمره بگیرند و در تمام مهارتهای ضروری تسلط نشان دهند.
C) He lived on a minimum wage in a harsh environment with limited options and constant frustration.
ج) او با دستمزدی حداقلی در محیطی سخت با گزینههای محدود و ناامیدی مداوم زندگی میکرد.
D) The team made minimum progress despite the vigorous efforts and persistent attempts to meet the deadline.
د) با وجود تلاشهای شدید و کوششهای پایدار برای رسیدن به ضربالاجل، تیم تنها حداقل پیشرفت را داشت.
E) To reduce injuries, the instructor set a minimum requirement for safety gear during all vigorous activities.
هـ) برای کاهش آسیبها، مربی یک حداقل الزام برای تجهیزات ایمنی در تمام فعالیتهای شدید تعیین کرد.
annual [ˈænjuəl]
A) The annual report revealed a substantial increase in profits due to efficient management strategies.
الف) گزارش سالانه افزایش قابلتوجهی در سود را به دلیل راهبردهای مدیریتی کارآمد نشان داد.
B) At the annual science fair, the ambitious student presented a unique invention that amazed the jury.
ب) در نمایشگاه علمی سالانه، دانشآموز جاهطلب اختراع منحصربهفردی ارائه کرد که هیئت داوران را شگفتزده کرد.
C) The annual meeting was postponed due to severe weather and a lack of transportation options.
ج) نشست سالانه به دلیل هوای شدیداً نامساعد و کمبود گزینههای حملونقل به تعویق افتاد.
D) Their annual donation to the charity helped provide adequate supplies for needy families.
د) کمک مالی سالانه آنها به خیریه باعث تأمین منابع کافی برای خانوادههای نیازمند شد.
E) During the annual inspection, officials found several hazardous conditions that required immediate action.
هـ) در طول بازرسی سالانه، مسئولان چندین وضعیت خطرناک یافتند که نیاز به اقدام فوری داشت.
blend [blɛnd]
A) The chef created a perfect blend of rare spices that gave the dish a truly distinct and delicious flavor.
الف) سرآشپز ترکیبی عالی از ادویههای نایاب ساخت که طعمی واقعاً متمایز و خوشمزه به غذا داد.
B) The speaker’s blend of logical arguments and emotional appeal made his message both effective and memorable.
ب) ترکیب بینظیر گوینده از استدلالهای منطقی و جاذبههای احساسی، پیام او را هم موثر و هم ماندگار کرد.
C) The new policy is a blend of strict rules and flexible guidelines that aim to ensure both order and freedom.
ج) سیاست جدید ترکیبی متعادل از قوانین سختگیرانه و رهنمودهای انعطافپذیر است که هدف آن حفظ نظم و آزادی همزمان است.
D) His personality is a blend of modesty, courage, and wisdom, which makes him truly admirable.
د) شخصیت او ترکیبی زیبا از تواضع، شجاعت و خرد است که او را واقعاً ستودنی میسازد.
E) To make the documentary more engaging, the director used a blend of authentic interviews, dramatic scenes, and statistical data.
هـ) برای جذابتر کردن مستند، کارگردان از ترکیبی هوشمندانه از مصاحبههای واقعی، صحنههای نمایشی و دادههای آماری استفاده کرد.
visible [ˈvɪzəbəl]
A) The damage caused by the violent storm was clearly visible on the fragile roofs of the old villages.
الف) آسیب ناشی از طوفان خشن بهوضوح بر پشتبامهای شکننده روستاهای قدیمی قابل مشاهده بود.
B) A thorough inspection made the cracks in the walls visible and confirmed the building’s hazardous condition.
ب) یک بازرسی دقیق ترکهای دیوارها را قابل مشاهده کرد و وضعیت خطرناک ساختمان را تأیید کرد.
C) Despite his ambitious efforts, no visible progress was made in the complex project.
ج) با وجود تلاشهای جاهطلبانه او، هیچ پیشرفت قابل مشاهدهای در پروژه پیچیده حاصل نشد.
D) The scattered books and papers made the mess visible even from a distance, showing a lack of discipline.
د) کتابها و کاغذهای پراکنده باعث شدند بینظمی حتی از فاصله نیز قابل مشاهده باشد، که نشان از نبود انضباط داشت.
E) The activist’s sincere passion for justice was visible in his bold speeches and persistent actions.
هـ) اشتیاق صادقانه آن فعال برای عدالت در سخنرانیهای جسورانه و اقدامات پیوستهاش قابل مشاهده بود.
scarce [skɛrs]
A) During the drought, fresh water became so scarce that the villagers had to struggle daily to find enough for survival.
الف) در طول خشکسالی، آب تازه آنقدر کمیاب شد که روستاییان مجبور بودند هر روز برای پیدا کردن آب کافی مبارزه کنند.
B) The rare resources on the island were scarce, forcing the inhabitants to live a simple and hardworking life.
ب) منابع نادر در آن جزیره کمیاب بودند و ساکنان را مجبور به زندگی ساده و سختکوشانه میکردند.
C) In the remote village, medical supplies were scarce, which made treating the injured a constant challenge.
ج) در روستای دورافتاده، لوازم پزشکی کمیاب بود که درمان مجروحان را به چالشی دائمی تبدیل کرده بود.
D) Food was so scarce during the war that families had to rely on a minimum amount to survive each day.
د) در طول جنگ، غذا آنقدر کمیاب بود که خانوادهها مجبور بودند برای زنده ماندن هر روز فقط به حداقل مقدار بسنده کنند.
E) Because clean water was scarce, the government launched a special program to provide safe supplies for the community.
هـ) به دلیل کمیابی آب تمیز، دولت برنامهای ویژه برای تأمین منابع ایمن برای جامعه اجرا کرد.
talent [ˈtælənt]
A) The young artist showed a talent for painting that impressed even the most veteran critics in the artistic community.
الف) هنرمند جوان استعداد نقاشی داشت که حتی منتقدان کارکشته در جامعه هنری را تحت تأثیر قرار داد.
B) Companies often seek employees with talent who can provide unique solutions to complex problems.
ب) شرکتها اغلب به دنبال کارمندانی با استعداد هستند که بتوانند راهحلهای منحصربهفرد برای مسائل پیچیده ارائه دهند.
C) Despite his natural talent, the musician continued to struggle to master every unique instrument in the orchestra.
ج) با وجود استعداد ذاتیاش، نوازنده همچنان برای تسلط بر هر ساز منحصربهفرد در ارکستر مبارزه میکرد.
D) The school’s talent show revealed several promising students with bold ideas and creative skills.
د) نمایش استعداد مدرسه چند دانشآموز نویدبخش با ایدههای جسورانه و مهارتهای خلاقانه را نشان داد.
E) Identifying talent early can help organizations train dedicated individuals for future leadership roles.
هـ) شناسایی زودهنگام استعداد میتواند به سازمانها کمک کند افراد متعهد را برای نقشهای رهبری آینده آموزش دهند.
فهرست کامل درسهای کتاب ۵۰۴ واژه در جمله