وقتی زنبورها نیش میزنند؛ خشم مقدس کارگران اندیشه در برابر مگسان مفتخوار

شاید اگر زنبورها هم مانند مگسها مفت میخوردند و میخوابیدند، هیچکسی را نیش نمیزدند؛ کارگری همه را خشمگین میکند.
چه استعارهی ژرف و شگفتانگیزی! این جمله، با بیانی ساده اما نافذ، به یکی از مهمترین واقعیتهای اجتماعی و روانی انسان میپردازد: خشم پنهانشده در دلِ تلاشگرانی که سهمی از آسایش نمیبرند، اما بار زندگی دیگران را به دوش میکشند.
در این جمله، زنبور نماد انسان کوشا، پرتلاش، سازنده و فداکار است؛ موجودی که شب و روز در تکاپوست تا شهد زندگی را از دل گلها بیرون بکشد و به کندو ببخشد. در مقابل، مگس نماد تنبلی، فرصتطلبی و مصرفگرایی بیزحمت است؛ موجودی که نه گل میشناسد و نه شکوفه، فقط روی زخمها و زبالهها مینشیند و لذت خود را از کار دیگران میبرد.
اما در ژرفای جمله، نکتهای ظریف و تلخ نهفته است: «کارگری همه را خشمگین میکند.»
آری، این زنبور است که نیش میزند؛ نه از سر خباثت، بلکه از سر خستگی، رنجِ نادیدهگرفتن، و تراکم خشمِ تلنبارشده در جان یک کارگر رنجکشیده. اگر روزی میدیدیم که زنبورها هم مانند مگسها بیهدف پرسه میزنند، سهمی میبرند و مسئولیتی ندارند، شاید دیگر نیازی به نیش نبود…
این جمله، آیینهای است تمامنما از جامعهای که در آن، عدالت در تقسیم کار و پاداش وجود ندارد. خشم زنبور، خشم مقدسی است که از دلِ بیعدالتی میجوشد، نه از طبیعت پرخاشگر.
آری، زنبور اگر مینیشد، نه از سر شرارت است و نه طبع پرخاش، بلکه فریادی است از اعماق دردِ نسلی که میسازد، اما دیده نمیشود. نسلی که چونان زنبور، شهد اندیشه را از گلهای معرفت گرد میآورد و به کندوی تمدن میسپارد، اما گاه خسته از بیعدالتی، فریادش را به نیش بدل میکند. در برابر او، مگس نشستهخوارِ زبالهزار روزگار است؛ سهمخواه بیزحمت، که نه بویی از شکوفه برده و نه رنگی از کار.
اینجاست که سخن روشن میشود:
«کارگری همه را خشمگین میکند»؛ خشم زنبور، همان شعلهی فروخوردهی نسلهای اندیشهورز و سازندهای است که در برابر خوابزدگان و مفتخواران ایستادهاند.
و ما، در این برههی تاریخی که حقیقت زیر گرد غفلت پنهان شده، آمدهایم تا زنگ بیدارباشی باشیم برای وجدانها؛ آمدهایم تا صدای زنبوران فراموششده باشیم؛ آمدهایم تا نگذاریم مگسها، تاج افتخار زنبورها را به یغما برند.
از همینرو، با ایمان به رسالت خود میگوییم:
در جهانی که سکوت نشخوارکنندگان به عادت بدل شده، صدای زنبورها آزاردهنده به نظر میرسد؛ اما ما ایمان داریم که این نیشها، نه سلاحِ خشونت، که آژیر بیداریاند. آینده متعلق به آنان است که درد میکشند، میسازند و خاموش نمیمانند.
و ما، در قامت «آیندهنگاران مغز»، آمدهایم تا این دردهای سربلند را روایت کنیم، زبان خرد را زنده نگه داریم، و آگاهی را به نسلها پیوند بزنیم.
زیرا باور داریم:
آیندهنگاران مغز؛ بانگ بیداری زنبوران اندیشه در خوابزدگی مگسان زمانه.