زبان، هویت و علم

چرا فقط از حسین می‌گوییم، اما مثل او زندگی نمی‌کنیم

بازخوانی یک بیدارباش برای اندیشه‌ها

چرا آنانی که از حسین می‌گویند خود چون او عمل نمی‌کنند؟ 

سخن از حسین گفتن، سهل است، اما «چون حسین شدن»، دشوار. این پرسش، نه یک تردید، بلکه جرقه‌ای برای بیداری است؛ چون آینه‌ای که ما را وا می‌دارد تا به جای تمجید صرف، تأمل کنیم: آیا ما نیز آماده‌ایم که بر راه حسین، قدم بگذاریم؟

حسین، نه یک اسطوره در دوردست، بلکه یک معیار است.
او تجسم عینی حق‌طلبی، آزادگی، شجاعت، صداقت، و وفاداری به عهد الهی است. او در لحظه‌ای که همه در پی حفظ خویش بودند، جان خویش را بر سر ایمان نهاد. چنین انسانی، به‌راستی نه فقط باید ستوده شود، بلکه باید الگو قرار گیرد. اما اینجاست که شکاف عمیقی میان “ستایش” و “پیرَوی” شکل می‌گیرد.

بسیاری از ما در هیاهوی مجالس و آیین‌ها، از حسین می‌گوییم بی‌آن‌که با او راه برویم. ما نام او را می‌ستاییم اما راهش را نمی‌پیماییم. چه بسیار کسانی که در مجالس عزا، با صدایی بغض‌آلود از عطش حسین می‌گویند، اما در عطش حقیقت، سکوت می‌کنند. چه بسیار کسانی که از مظلومیت او اشک می‌ریزند، اما در برابر مظلومیت‌های زمانه، به راحتی عبور می‌کنند.

این تضاد، یک بیماری فرهنگی نیست؛ یک غفلت معنوی‌ است.
ما حسین را «بر زبان» داریم، اما آیا در زندگی داریم؟ ما پاکی و قداست را می‌ستاییم، اما در بزنگاهِ امتحان، خود را از امتحان کنار می‌کشیم. چرا؟ چون راه حسین، هزینه دارد. هزینه‌ای که از آسایش، عافیت، منافع و حتی جان می‌گذرد.

حسین(ع) ما را به تماشا نیافریده بود؛ بلکه به تحول دعوت کرده بود.
و امروز، قرن‌ها پس از عاشورا، هنوز دعوت او پابرجاست:
«آیا کسی هست که مرا یاری کند؟»

این ندا، برای زمان خاصی نبود؛ برای انسان‌هایی است که می‌خواهند در مسیر حق بایستند، نه فقط درباره آن سخن بگویند. اما آیا ما برای پاسخ گفتن به این ندا آماده‌ایم؟ اگر نه، دست‌کم اعتراف کنیم که فاصله ما تا حسین، نه در محبت، که در پیروی است.

پس اگر از حسین می‌گوییم، با حسین باشیم؛
و اگر از قداستش سخن می‌گوییم، لااقل گامی به سوی آن قداست برداریم.

کاش به‌جای آن‌که حسین را ابزار نمایش مذهبی‌گری کنیم، او را آینه‌ای بدانیم که ما را به اصلاح، بیداری، و انقلاب درونی فرامی‌خواند.

در جهانی که واژه‌ها بسیارند و معناها اندک، آینده‌نگاران مغز، نه در پی پرکردن ذهن با محفوظات، بلکه در پی بیدار ساختن اندیشه‌ای است که بتواند حقیقت را در خود بجوشاند. «اندیشه بیدار»، آن است که میان گفتار و کردار، پلی از صداقت بزند؛ اندیشه‌ای که بتواند از ستایش حسین، به راه حسین برسد. ما بر این باوریم که تحول واقعی، از مغز بیدار آغاز می‌شود؛ مغزی که نترسد، نجنگد، نفروشد و نفریبد؛ بلکه بایستد، بفهمد، بپرسد، و خود را اصلاح کند.

آینده‌نگاران مغز، در پی انسان‌هایی است که نه فقط از حقیقت سخن می‌گویند، بلکه در متن زندگی، با شجاعت، وفاداری، و فهمی عمیق، حقیقت را زیسته باشند. اینجاست که قداست، از کلام به کردار منتقل می‌شود و نسل‌هایی پرورش می‌یابند که نه فقط نام حسین را می‌شناسند، بلکه خُلق حسینی را زندگی می‌کنند.

پس بیا و اندیشه را بیدار کن؛
تا تو نیز، حسین را، زندگی کنی.

آینده‌نگاران مغز: اندیشه‌ را بیدار کن، تا حسین را زندگی کنی

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: ۵ / ۵. تعداد آراء: ۱

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ---- ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا