نوروآناتومینوروفیزیولوژی

گیرنده‌های حسی؛ ساختار گیرنده‌های حسی پوست؛ مسیر اسپاینوتالامیک

امتیازی که به این مقاله می دهید چند ستاره است؟
[کل: ۱ میانگین: ۵]

گیرنده‌های حسی

سیگنال‌های ورودی به سیستم عصبی به وسیله‌ی گیرنده‌های حسی تاًمین می‌شوند که محرک‌های حسی از قبیل لمس، صدا، نور، گرما، سرما، غیره را کشف می‌کنند.

گیرنده‌های حسی بدن را به ۵ دسته تقسیم‌بندی می‌کنند که عبارتند از:

۱) گیرنده‌های مکانیکی مثل حس‌های لمسی و پوستی، اجسام مایسنر، اجسام کروز، اجسام پاچینی، گیرنده‌های صوتی حلزونی در گوش، گیرنده‌های دهلیزی برای تعادل، گیرنده ای فشاری در آئورت و…
۲) گیرنده‌های حرارتی مثل گیرنده‌های سرما، گیرنده‌های گرما،
۳) گیرنده‌های درد
۴) گیرنده‌های الکترومغناطیسی مثل گیرنده‌های بینایی
۵) گیرنده‌های شیمیایی مثل گیرنده‌های شیمیایی، بویایی و…

انواع دیگر تقسیم‌بندی نیز برای گیرنده‌ها مشاهده شده است که از حوصله این طرح خارج است.

حس‌های پیکری که اطلاعات حسی را از سراسر بدن جمع آوری می‌کنند نیز به سه دسته تقسیم‌بندی می‌شوند:

۱) حس‌های پیکری مکانیکی شامل حس‌های لمس، فشار، ارتعاش، قلقلک و حس‌های موضعی مثل حس وضعی استاتیک یا سکونی، حس سرعت حرکت
۲) حس‌های حرارتی
۳) حس درد

حس‌های پیکری را گاهی به حس‌های خارجی که مربوط به سطح بدن می‌شوند و حس‌های احشایی که مربوط به احشای بدن هستند و حس‌های عمقی نیز تقسیم‌بندی می‌کنند.

یکی از سوالاتی که شاید برای شما نیز پیش آمده باشد این است که چگونه دو نوع گیرنده ی حسی انواع متفاوتی از استیمولوس‌های (تحریک) حسی را تشخیص می‌دهند؟

پاسخ این سوال مرتبط است با حساسیت‌های تفکیکی؛ یعنی هرنوع گیرنده به یک نوع تحریک که برای آن طرح شده فوق العاده حساس است اما به انواع دیگر تحریک‌های حسی تقریباً به طور کامل پاسخ نمی‌دهد. مثلاً گیرنده‌های سلول‌های استوانه‌ای و مخروطی به شدت‌های نور پاسخ می‌دهند اما به سرما یا گرما پاسخ نمی‌دهند.

اما یک تحریک چطور سبب ایجاد تغییر در سیستم عصبی شده و آن را به واکنش وا می‌دارد؟

تمام محرک‌ها که توسط هر گیرنده قابل دریافت باشند اثر فوری آن‌ها به صورت تغییر دادن پتانسیل الکتریکی غشای گیرنده است. این تغییر پتانسیل را پتانسیل گیرنده می‌نامند.

اما این گیرنده‌ها به چند صورت زیر ایجاد پتانسیل گیرنده می‌کنند:

۱) تغییر شکل مکانیکی گیرنده و باز شدن کانال‌های یونی
۲) مالیدن یک ماده شیمیایی و باز شدن کانال‌های یونی
۳) تغییر دادن دمای غشاء و تغییر نفوذ پذیری غشاء
۴) توسط اثرات تشعشع الکترومغناطیسی از قبیل نور

همان طور که ملاحظه می‌کنید در کلیه ۴ عمل فوق علت اصلی تغییر پتانسیل غشاء تغییری در نفوذ پذیری غشای گیرنده می‌باشد.

اما حداکثر دامنه‌ی بیشتر پتانسیل‌های حسی در حدود ۱۰۰ میلی ولت است یعنی تقریباً همان حداکثر ولتاژی که در پتانسیل‌های عمل ثبت می‌شود و همان تغییر ولتاژ در هنگامی‌که غشاء به طور حداکثر نسبت به یون‌های سدیم نفوذپذیر می‌شود.

هنگامی‌که یک محرک حسی مداوم به گیرنده وارد می‌شود گیرنده در ابتدا با فرکانس بسیار زیاد ایمپالس و سپس با فرکانس‌های به تدریج آهسته تری به محرک پاسخ می‌دهد تا این که سرانجام فرکانس پتانسیل‌های عمل به چند عدد و غالباً به صفر کاهش می‌یابد. به این پدیده تطابق یا adaptation گفته می‌شود.

مکانسیم تطابق برای هر نوع گیرنده متفاوت است. مثلاً در مورد انواع گیرنده‌های مکانیکی دو مکانیسم عمومی‌برای تطابق وجود دارد:

۱) تنظیم مجدد در ساختار خود گیرنده
۲) سازش الکتریکی در فیبریل عصبی انتهایی
گیرنده‌هایی نیز وجود دارند که به طور آهسته با محرک تطابق پیدا می‌کنند و این تطابق شاید به چندین ساعت به طول بیانجامد مثل گیرنده‌های ماکولا در دستگاه دهلیزی گوش، گیرنده‌های فشاری درخت شریانی، گیرنده‌های شیمیایی اجسام آئورتی.

هم چنین گیرنده‌هایی با شدت تطابق بالا نیز کشف شده که می‌توان به گیرنده‌های پاچینی اشاره کرد که برای چند میلی ثانیه تطابق می‌یابند.

قطعا تفاوت زیادی بین حس گرما با مثلا حس درد هست ولی فیبرهای عصبی که حس‌های مختلف را به سیستم عصبی مرکزی منتقل می‌کنند فرق زیادی با هم ندارند و فقط مسئول هدایت جریان‌های عصبی هستند. ولی احساسات مختلف در ما چگونه به وجود می‌آیند؟

جواب در مسیرهای نشاندار است! هر فیبر عصبی که مسئول انتقال حس خاصی در بدن است به نقطه مشخصی از سیستم عصبی مرکزی می‌رود و مغز در اثر تجربه ایمپالس‌های متفاوت را به حس‌های مختلف تفسیر می‌کند.

صرف نظر از حواس ویژه مثل بینایی و حواسی که در نواحی عمقی بدن و احشا قرار دارند، حواس نزدیک سطح بدن را می‌توان در ۳ دسته بندی مطالعه کرد:

  • لمس و فشار (حواس مربوط به تغییر وضعیت)
  • درد
  • گرما و سرما (گیرنده‌های این دو حس از هم جدا هستند)

گیرنده‌های لمس چندین نوع هستند که هر کدام بر اساس ویژگی‌هایی‌شان، کارایی خاصی دارند. در ادامه به معرفی گیرنده‌های حسی مهمی‌از این دست می‌پردازیم.

جسم پاچینی (پاسینی): از تقریبا ۳۰ لایه بافت پیوندی تشکیل شده که اطراف یک انتهای آزاد عصبی قرار می‌گیرند. وقتی فشاری به ناحیه ای از پوست وارد می‌شود لایه‌ها بر روی هم فشرده شده و با تغییر تونیسیته (کشش پذیری) مایع بین آن‌ها جریان عصبی تولید شده و منتقل می‌شود. وقتی لایه‌ها با حالت ارتجاعی خود به حالت اولیه برمی‌گردند به اصطلاح گیرنده تطابق حاصل می‌کند و حس از بین می‌رود؛ به همین علت اگر جسمی‌مدتی روی قسمتی از بدن شما بماند دیگر آن را حس نمی‌کنید!

پاچینی گیرنده

جسم مایسنر: گیرنده بسیار حساسی است که انتهای آزاد عصبی چین خورده در آن درون کپسولی قرار دارد. این گیرنده توسط فیبر عصبی میلین دار (با سرعت بالا) پیام خود را منتقل می‌کندو در نواحی بدون موی بدن وجود دارد؛ مثل نوک انگشت‌ها و لب‌ها. حرکت سریع را تشخیص می‌دهد و مسئول تجسم فضایی است.

جسم مایسنر

دیسک مرکل: گیرنده‌هایی که با هم در نقطه ای تجمع می‌یابند و همگی با هم یک فیبر عصبی را تحریک می‌کنند. به ساختارهای برآمده زیر پوست از این گیرنده‌های گنبد ایگو (iggo dome) می‌گویند. این گیرنده‌ها به آهستگی تطابق می‌یابند و شدت ایمپالس‌های خود را کم می‌کنند و می‌توانند حضور طولانی مدت جسمی‌را روی پوست به سیستم عصبی مرکزی اطلاع دهند.

گیرنده‌های گنبد ایگو

لمس هر تار مو روی بدن احساس می‌شود پس می‌توان نتیجه گرفت که هر ریشه مو دارای گیرنده لمسی نیز می‌باشد که تقریبا مثل گیرنده‌های مایسنر عمل می‌کند

رافینی: در عمق پوست، مفاصل و ارگان‌ها قرار دارد و به آهستگی تطابق می‌یابد و فشارهای وارده بر بافت‌ها را گزارش می‌کند.

علاوه بر همه این گیرنده‌ها که تخصص یافته تر اند، انتهاهای آزاد عصبی در همه جای پوست پخش هستند و به گیرنده‌ها کمک می‌کنند. این انتهاها حتی در قرنیه چشم هم وجود دارند.

گیرنده‌های حسی معمولا پیام‌های خود را با فیبر‌های Ab منتقل می‌کنند که سرعت بالایی (۳۰-۷۰ متر بر ثانیه) دارند ولی فیبرهای عصبی C هم وجود دارند که سرعت بسیار کمتری دارند و برای انتقال حواسی مثل قلقلک یا خارش به کار می‌روند. حس خارش اصولا برای این به وجود آمده تا ما از وجود حشرات و … که روی بدن امکان دارد راه بروند آگاه شویم ولی علل زیادی دارد.

چرا با خاراندن محل خارش احساس آن ممکن است از بین برود؟

سیگنال‌های خارش با نورون‌های بدون میلین C به نخاع و مناطقی از مغز می‌رود و رفلکس حرکتی خاراندن حس درد را تحریک می‌کند. سیگنال‌های درد قادرند سیگنال‌های خارش را در نخاع مهار کنند. 

گیرنده‌های گلژی

در زردپی‌های دو سر عضله قرار گرفته و در هنگام انقباض عضله تحریک می‌شوند از نوع گیرنده‌های مکانیکی با سازش پذیری سریع می‌باشند. 

منبع:  medical physiology Guyton & Hall

 

 

ساختار گیرنده‌های حسی پوست انسان چگونه است؟

types of skin receptors

اغلب گیرنده‌ها ی حسی در پوست قرار دارند، ولی اندام‌های داخلی نیز تعداد کمتری گیرنده دارند. برخی از گیرنده‌ها به صورت دندریت‌های بدون پوشش هستند که احساس درد به وسیله ی این گیرنده‌ها دریافت می‌شود

گیرنده‌های حسی پوست انواعی از گیرنده‌های حسی هستند که در درم و اپیدرم یافت می‌شوند و جزئی از سیستم حسی پیکری می‌باشند.

بدن ما حس خود را مدیون وجود ساختارهایی است که محرک‌های بیرونی را تبدیل به پیام عصبی کرده و به مغز می‌فرستند. گیرنده‌های حسی پوست انواعی از گیرنده‌های حسی هستند که در اپیدرم و درم (به ترتیب اولین و دومین لایه‌ی فوقانی پوست) یافت می‌شوند و جزئی از سیستم حسی پیکری هستند. گیرنده‌های حسی پوست شامل گیرند‌ه‌های مکانیکی، گیرنده‌های درد، گیرنده‌های حرارتی و گیرنده‌های شیمیایی هستند. در این مقاله با ساختار و عمکرد این گیرنده‌های متنوع آشنا خواهید شد.

گیرنده‌های حسی مکانیکی پوست

گیرنده‌های مکانیکی انواعی از گیرنده‌های حسی پوست هستند که تحت فشار قرار گرفتن یا کشیده شدن مکانیکی را احساس می‌کنند. در حالت عادی ۴ نوع اصلی گیرنده مکانیکی در پوست بدون مو پستانداران وجود دارد: جسمک‌های پاچینی، جسمک‌های مایسنر، انتهاهای عصبی مرکل و انتهاهای رافینی. گیرنده‌های مکانیکی همچنین در پوست‌ دارای مو و سلول‌های مو در پریمات‌هایی همچون میمون رزوس وجود دارند و مشابه انسان می‌باشند.

در سیستم هدایتی حسی پیکری، نورون‌های آوران پیام‌ها را از طریق سیناپس به هسته‌های ستون پشتی می‌برند. سیگنال سپس به تالاموس و کمپلکس شکمی-قاعده‌ای و در نهایت به قشر حسی پیکری می‌رسد.

انتهای رافینی

انتهای رافینی یا جسمک رافینی (Bulbous corpuscle or Ruffini ending or Ruffini corpuscle)، یکی از انواع گیرنده‌های حسی پوست است که کندسازش می‌باشد. به صورت دقیق‌تر این گیرنده‌ها بین پاپیلای درمی‌و هیپودرم واقع شده‌اند. نام این گیرنده‌ها از نام Angelo Ruffini گرفته شده است.

ساختار گیرنده‌های رافینی به صورت انتهاهای دندریتی حجیم‌شده به همراه کپسول است.

این گیرنده دوکی شکل به کشش پوست حساس است و به احساس حرکت (kinesthesia) و نیز کنترل موقعیت و حرکت انگشتان کمک می‌کند. گیرنده‌های رافینی اطراف ناخن‌ها بسیار متراکم هستند. این موضوع امکان درک لغزش اجسام در امتداد سطح پوست را فراهم می‌کند و باعث محکم‌تر گرفتن آن‌ها می‌گردد.

اجسام رافینی به فشار مداوم پاسخ می‌دهند و سازش پایینی دارند.

انتهاهای رافینی در لایه‌های عمقی پوست واقع شده‌اند و دفرماسیون مکانیکی مفاصل خصوصا تغییر زاویه را در تغییراتی بالای ۲.۷۵ درجه و شرایطی که فشار مداوم وجود دارد، ثبت می‌کنند. این گیرنده‌های حسی پوست همچنین به عنوان انواعی از گیرنده‌های حرارتی عمل می‌کنند که پاسخشان طولانی‌تر است. پس در سوختگی‌های عمقی با آسیب این رسپتورها شاهد وجود درد خواهیم بود. با وجود این که انتهاهای رافینی گاها به عنوان رسپتورهای حرارتی شناخته می‌شدند، این رسپتورها در واقع مکانیکی هستند.

پس این گیرنده، در مناطق عمیق تر پوست وجود دارند که چند شاخه و کپسول دار می‌باشند. به آرامی‌سازش می‌یابند و برای اعلام وضعیت تغییر شکل بافت‌ها همچون پیام‌های لمس و فشار سنگین دارای اهمیت هستند. برخی از آن‌ها که در کپسول مفصلی نیز یافت می‌شوند در چرخش مفصل کمک می‌کنند.

گیرنده رافینی

انتهای گیرنده رافینی

گیرنده‌های رافینی

در لایه‌های عمقی پوست دارای مو یا بدون مو و نیز در بافت‌های عمقی بدن مانند کپسول مفاصل یافت می‌شود. در این گیرنده‌ها انتهای تار عصبی چند شاخه شده و اطراف شاخه را کپسولی که دارای ۳ تا ۵ تیغه است، فرا گرفته است. این گیرنده‌ها، گیرنده ی مکانیکی هستند به گرما و تحریکات مفصلی حساسیت دارند.

جسمک‌های مایسنر

جسمک‌های لمسی یا مایسنر توسط جورج مایسنر و رادولف واگنر شناسایی شدند و انواعی از گیرنده‌های حسی پوست می‌باشند. این گیرنده‌ها انواعی از انتهای عصبی در پوست هستند که به لمس ملایم حساس می‌باشند. بیشترین حساسیت آن‌ها هنگام ارتعاش بین ۱۰ تا ۵۰ هرتز است. اجسام مایسنر از نوع رسپتورهای تندسازش هستند. تراکم این گیرنده‌ها در پوست ضخیم و بدون مو مانند نوک انگشتان بیشتر است.

اجسام مایسنر انتهاهای عصبی فاقد میلین و کپسول‌داری هستند که شامل سلول‌های پهن و پشتیبانی می‌باشند. این سلول‌ها به صورت تیغه‌های افقی مرتب و با کپسولی از جنس بافت پیوندی احاطه شده‌‌اند. قطر اجسام مایسنر در حدود  ۶۰_۴۰ میکرومتر و طولشان ۱۴۰-۳۰ میکرومتر می‌باشد. در کل هر جسمک تنها یک فیبر عصبی در بین تیغه‌ها پیچ خورده است.

اجسام مایسنر در نواحی مختلفی از پوست پراکنده می‌باشند، اما تراکم آن‌ها بیشتر در نقاطی است که به لمس خفیف حساس هستند؛ مانند لب‌ها و انگشتان. مکان آن‌ها بیشتر در پوست بدون مو و در پاپیلای درمی‌است.

اجسام مایسنر گیرنده‌های مکانیکی از نوع تندسازش هستند و پتانسیل عمل تولیدشده در اثر تغییر شکل آن‌ها به سرعت کاهش یافته و در نهایت متوقف می‌شود. به همین علت است که لباسی را که پوشیده‌ایم احساس نمی‌کنیم. با از بین رفتن محرک جسمک شکل اصلی خود را باز می‌یابد و خود این کار نیز پتانسیل عمل دیگری را ایجاد می‌کند.

این گیرنده‌ها به تغییرات شکل و بافت و تمایز اجسام حساس می‌باشند. حساسیت این گیرنده‌هاست که امکان خواندن حروف بریل را فراهم می‌کند. موقعیت سطحی این اجسام در درم باعث حساسیت آن‌ها به لمس و ارتعاش می‌گردد. به همین علت نیز محدوده تشخیص آن‌ها محدود است و صرفا لمس اجسام را می‌توانند سیگنال کنند.

پس گیرنده‌های لامسه ای نوک پهن در نوک انگشتان دارای اجسام مایسنر است. نوعی از آنها که در پوست نیز مشاهده می‌شود، دیسک‌های مرکل نام دارد،  و در قسمت‌های مو دار بدن وجود دارند.

این گیرنده‌ها مسئول ارسال پیام‌های دایمی‌هستند که به فرد اجازه می‌دهد تا تماس مداوم پوست با اشیاء را تشخیص دهد. این دیسک‌ها با هم جمع شده و گیرنده گنبدی ایگو را تشکیل می‌دهند که برجسته می‌باشد. این تجمعات نقش بسیار مهمی‌در تعیین محل حس‌های لمس در نواحی سطحی بدن و تعیین جنس شیء لمس شده دارند.

گیرنده‌های مایسنر

نسبت به لامسه و لرزش حساس هستند و سازش پذیری آن‌ها زیاد است. جسم مایسنر پایانه ی یک تار عصبی میلین دار به صورت کلافه‌های متعددی از رشته‌های عصبی در داخل یک کپسول نسبتا پهن نواحی بدون موی پوست مانند نوک انگشتان به تعداد زیاد و در کف دست، نوک زبان، لب‌ها و پستان‌ها به تعداد کمتر وجود دارند. این جسمک در پاپیلای درم نوک انگشتان و کف دست و کف پا یافت می‌شود. اما تعداد آن‌ها با افزایش سن و پس از بلوغ کم می‌شود.

کپسول از پوشش نازک پیوندی پوشیده شده است و در حفره  یدرون ان سلول‌های همراه در اطراف تار عصبی قرار دراند.

گیرنده مایسنر

گیرنده مایسنر

پاپیلای دست با بزرگنمایی ۳۵۰ برابر؛ A. نمای جانبی پاپیلا: a. لایه قشری b. جسمک مایسنر c. عصب پاپیلا به همراه نورولما d. دو فیبر عصبی که به صورت مارپیچی جسمک مایسنر را احاطه کرده‌اند. e. انتهای یکی از فیبرها B. مقطع عرضی پاپیلای حسی؛ a. لایه قشری b. فیبر عصبی c. لایه خارجی جسمک مایسنر d.فضای داخلی گیرنده

جسمک پاچینی

اجسام پاچینی یا تیغه‌ای (Lamellar corpuscles, or Pacinian corpuscles) یکی دیگر از ۴ نوع گیرنده‌‌های حسی مکانیکی پوست هستند و نامشان از نام کاشفشان گرفته شده است. انتهاهای عصبی این گیرنده‌ها در پوست حساس به ارتعاش و فشار می‌باشد. اجسام پاچینی تنها به برخوردهای ناگهانی پاسخ می‌دهند و خصوصا به ارتعاش حساس هستند. این ویژگی به عنوان مثال به تشخیص بافت سطح اجسام (نرمی، زبری و …) کمک می‌کند. اجسام پاچینی در پانکراس نیز یافت می‌شوند و لرزش و صداهای با فرکانس بسیار پایین را تشخیص می‌دهند. این گیرنده‌ها بسیار تندسازش هستند. گروهی از آن‌ها به تغییرات فشار مانند حالت گرفتن یا رها کردن اجسام پاسخ می‌دهند.

اجسام پاچینی بزرگتر از سه نوع گیرنده دیگرهستند و به تعداد کمتری وجود دارند. هر جسمک متشکل از ۲۰ تا ۶۰ تیغه حاوی فیبروبلاست‌ها و بافت پیوندی فیبروزی است و توسط لایه‌ای از بافت همبندی پوشیده شده است.

هر تغییر شکلی در تیغه‌های جسمک باعث ایجاد فشار بر غشای نورون‌های حسی و خم یا کشیده شدن آن می‌شود. در نتیجه پتانسیل ایجاد می‌شود و در صورتیکه این پتانسیل به آستانه برسد، متعاقب آن باز شدن کانال‌های حساس به فشار سدیم و درنتیجه شارش ناگهانی سدیم به درون سلول رخ می‌دهد. این کار باعث ایجاد پتانسیل عمل در نخستین گره رانویه می‌گردد. ایمپالس در نهایت در طول آکسون هدایت می‌شود.

اجسام پاچینی بسیار تندسازش هستند و تغییرات سریع فشار و ارتعاش را در پوست تشخیص می‌دهند. درنتیجه تحریک به مدت طولانی ادامه نمی‌باید و سیگنال سریعا متوقف می‌شود. هر چه تغییر شکل سریع‌تر صورت بگیرد، پتانسیل تولیدشده بزرگتر است. این اطلاعات در فرکانس ایمپالس کد می‌شود، به این معنی که فرکانس بالاتر ایمپالس به معنی تغییر شکل بزرگتر و سریع‌تر می‌باشد. پتانسیل‌های عمل زمانی که پوست یه  سرعت کشیده می‌شود ایجاد می‌شوند اما هنگامی‌که فشار مداوم وجود دارد نه. علت کاهش سریع فرکانس ایمپالس‌ها و توقف آن‌ها، سازگاری لایه‌های داخلی بافت پیوندی پوشاننده انتهاهای عصبی با فشار وارده است.

گیرنده‌های پاچینی

این گیرنده‌ها بزرگ ترین گیرنده‌های حس پیکری هستند. سازش پذیری بسیار دارند و نسبت به فشار و ارتعاش، بیشترین حساسیت را دارند.این گیرنده‌ها برای دریافت حس لمس دقیق، فشار( فشار مداوم) و ارتعاش تخصصی شده اند. گیرنده پاچینی در بافت پیوندی اندام‌های عمقی بدن نیز وجود دارد، از جمله در دیواره رکتوم و مثانه، چرا که در این اعضا با تغییر بافت‌های احاطه کننده جسمک، حس فشار ایجاد می‌شود.

پاچینی

پاچینی

جسمک پاچینی به همراه لایه‌های کپسول و فضای داخلی؛ a. شاخه سرخرگی و در ادامه مویرگ‌ها b. بافت فیبروزی ساقه گیرنده n. لوله عصبی پیشرونده به سمت کپسول مرکزی که به بزرگ‌شدگی تکمه‌مانندی ختم می‌گردد.

جسمک‌های کراوس

  • جسمک‌های کراوز یا bulboid corpuscles انواعی از گیرنده‌های حسی پوست انسان هستند و به نام کاشفشان Wilhelm Krause نامگذاری شده‌اند. اجسام کراوز گیرنده‌های حرارتی بوده و سرما را احساس می‌کنند.

این گیرنده‌ها اجسام کروی یا استوانه‌ای کوچکی هستند و از گسترش غلافی از بافت همبندی حاصل شده‌اند. این غلاف در انتها به صورت پیازی شکل یا توده پیچ‌خورده در می‌آید.

این اجسام در ملتحمه چشم، غشای موکوسی لب‌ها و زبان و اپی‌نوریوم تنه‌های عصبی بافت می‌شوند و در آلت تناسلی مردانه و کلیتوریس جسمک‌های تناسلی نام گرفته‌اند. در غشای سینوویال تعدادی از مفاصل مانند مفاصل انگشتان نیز این گیرنده‌ها به صورت انتهاهای گرد یا کروی وجود دارند و پیازهای انتهایی مفصلی نامیده می‌شوند.

کراوس

گیرنده‌های کراوز

به شکل استوانه ای یا جامی‌شکل با توزیع وسیع تر در سراسر پوست می‌باشند. از نوع گیرنده‌های سازشی سریع هستند. در سال ۱۸۹۵ توسط ون فری به عنوان گیرنده ی سرما معرفی شد، ولی اکنون گیرنده ی مکانیکی شناخته شده اند.

انتهاهای عصبی مرکل

انتهاهای مرکل انواعی از گیرنده‌های حسی پوست هستند که در اپیدرم بازال پوست بدون مو، فولیکول‌های مو و موکوس دهان و ناحیه آنال یافت می‌شوند. این گیرنده‌ها به صورت انتهاهای عصبی میلین‌دار و نسبتا بزرگ بوده و اطلاعات مربوط به فشار مکانیکی، موقعیت و ویژگی‌های تماس عمقی ساکن، مانند اطلاعات مربوط به شکل و گوشه‌‌ها را فراهم می‌کنند.

سلول‌های مرکل در اپیدرم بازال پوست سروتونین ذخیره و در پاسخ به فشار آن را در انتهاهای عصبی مربوطه رها می‌کنند. هر انتها متشکل از یک سلول مرکل است که در مجاورت نزدیک یک انتهای عصبی بزرگ‌شده قرار دارد. این مجموعه به نام‌های Merkel cell–neurite complex, or a Merkel disc receptor خوانده می‌شود.

در پستانداران انتهاهای عصبی مرکل بسیار گسترده هستند. در انسان این گیرنده‌ها به همراه اجسام مایسنر در لایه‌های سطحی پوست قرار گرفته اند و بیشترین تراکم آن‌ها در برآمدگی‌های نوک انگشتان که اثر انگشت را می‌سازند، و به میزان کمتر در کف دستان و ساعد می‌باشد. انتهاهای مرکل در پوست‌‌های دارای مو در ساختارهای اپی‌تلیال اختصاصی به نام دیسک‌های مو یا touch domes جای گرفته‌اند و در غدد پستانی نیز موجود می‌باشند. در مکان‌های حاوی این گیرنده‌ها اپی تلیوم به نحوی آرایش یافته است که انتقال فشار به آن‌ها به صورت بهینه صورت بگیرد.

سلول‌های مرکل اطلاعات مربوط به فشار مکانیکی، موقعیت و ویژگی‌های تماس عمقی ساکن، مانند اطلاعات مربوط به شکل و گوشه‌‌ها را فراهم می‌کنند. آن‌ها ویژگی‌های سطحی اجسام لمس شده را قابل درک می‌کنند و در حس‌های پروپریوسپتیو (درک وضعیت فیزیکی بدن) نیز نقش دارند. سلول‌های مرکل محرک‌‌های لمسی و فشارهای مکانیکی را به سیگنال‌های تحریکی تبدیل می‌کنند و این سیگنال‌ها موجب تحریک رهاسازی سروتونین از وزیکول‌ها می‌گردند. این سیناپس‌ها سیناپس سروتونرژیک نیز نامیده می‌شوند.

گیرنده‌های مرکل کندسازش هستند و پاسخ آن‌ها به فشار طولانی مدت است. این ویژگی از نبود کپسول در نتیجه ساختار محکم آن‌ها ناشی می‌شود. ثبت سیگنال‌های الکتریکی فیبرهای عصبی آوران نشان می‌دهد که پاسخ انتهاهای عصبی مرکل در ابتدای تحریک شدید است و به صورت کفه‌ای با همان شدت ادامه می‌‌یابد. این مدت ممکن است بیش از ۳۰ دقیقه طول بکشد. زمانی که تحریک در نقاط کوچکی از پوست صورت بگیرد، سرعت پاسخ بسیار سریع‌تر از انحناهای کم و سطوح صاف است.

انتهاهای عصبی مرکل در بین انواع مکانیکی گیرنده‌های حسی پوست انسان، به ارتعاشات با فرکانس پایین در حدود ۵ تا ۱۵ هرتز، حساس‌ترین هستند. در سوختگی‌ها این سلول‌ها به تعداد زیادی از بین می‌روند.

گیرنده‌های مرکل

پایانه ی عصبی با انتهای پهن شده که در قسمت‌های بدون موی پوست در کنار گیرنده‌های مایسنر و نیز در قسمت‌های مو دار بدن که گیرنده مایسنر ندارند، دیده می‌شوند. این گیرنده‌ها تماس مداوم اشیا را با سطح پوست تشخیص می‌دهند.این گیرنده‌ها برای درک حس لمس خفیف و مداوم و حس تشخیص بافت اشیاء عمل می‌کنند. صفحات مرکل معمولا با هم جمع شده و در یک اندام گیرنده واحد به نام گیرنده گنبدی ایگو قرار می‌گیرند. این گیرنده‌ها سازش پذیری کمتری دارند.

انتهاهای عصبی آزاد

انتهاهای آزاد عصبی نورون‌های آوران تخصص نیافته‌ای هستند که به یک نورون حسی ختم می‌گردند. نورون‌های آوران اطلاعات را از محیط بدن به سمت سیستم عصبی مرکزی حمل می‌کنند. این گیرنده‌ها به عنوان گیرنده‌های درد پوستی عمل می‌کنند.

انتهاهای عصبی آزاد فاقد کپسول هستند و هیچ ساختار حسی پیچیده‌ای ندارند. آن‌ها شایع‌ترین انتهاهای عصبی بوده و غالبا در پوست یافت می‌شوند. این گیرنده‌ها به درم نفوذ کرده و در طبقه گرانولوزایی ختم می‌گردند و فولیکول‌های مو را احاطه می‌کنند.

این گیرنده حتی در قسمت‌هایی از چشم مثل قرنیه که به غیر از پایانه‌های عصبی آزاد هیچ پایانه عصبی دیگری ندارند می‌تواند حس‌های لامسه و فشار ایجاد کند.

پایانه ی آزاد عصبی

که گیرنده ی درد، حرارت، قلقلک و خارش هستند و در پوست و در بعضی بافت‌های داخلی مانند پوشش بیرونی استخوان و جدار سرخرگ‌ها دیده می‌شوند.

پایانه عصبی آزاد

گیرنده‌های حرارتی

گیرنده‌های حرارتی انواعی از گیرنده‌های حسی پوست هستند که غیرتخصص‌یافته می‌باشند. به عبارت دیگر این گیرنده‌ها بخش دریافتی نورون‌های حسی هستند که تغییرات دقیق و نسبی دما را تشخیص می‌دهند. در سیستم عصبی محیطی پستانداران، رسپتورهای گرما فیبرهای نوع C (دارای ظرفیت هدایتی پایین) فاقد میلین می‌باشند، در حالیکه رسپتورهای پاسخ‌دهنده به سرما، دارای فیبرهای A delta (سرعت هدایت بالا) و میلین هستند.

حرارت برای تحریک رسپتورهای گرما کافی است و باعث افزایش تخلیه پتانسیل‌های عمل می‌گردد. سرما باعث کاهش تخلیه پتانسیل‌های عمل رسپتورهای گرما می‌گردد. در رسپتورهای سرما، سرد شدن تحریک را افزایش داده و گرما آن را کاهش می‌دهد. البته برخی از رسپتورهای سرما با دماهای بالا مانند ۴۵ درجه سانتیگراد نیز تحریک می‌شوند و این پدیده، پاسخ متناقض به گرما نام دارد. مکانیسم فعال‌سازی این رسپتورها با تغییر دما به خوبی شناخته نشده است.

رسپتورهای حرارتی در پستانداران در بافت‌های بسیاری مانند پوست، قرنیه و مثانه قرار دارند. در انسان حس‌های مربوط به حرارت از طریق آکسون‌های مسیر لیساور وارد طناب نخاعی می‌گردد و در یک یا دو سطح بالاتر با نورون‌های ماده خاکستری شاخ پشتی سیناپس می‌دهد. این نورون‌ها در نهایت وارد هسته شکمی‌خلفی جانبی تالاموس می‌شوند.

رسپتورهای گرما و سرما در احساس تغییرات دمای محیط در محدوده بی‌خطر نقش دارند. دماهای آسیب‌رسان توسط گیرنده‌های درد دریافت می‌شوند که به سرما و گرمای شدید واکنش نشان می‌دهند. انتهاهای عصبی نورون‌های حسی که ترجیحا به سرما پاسخ می‌دهند در تراکم متوسط در پوست و در تراکم بالا در قرنیه، زبان، مثانه و پوست صورت یافت می‌شوند. رسپتورهای سرما در زبان، به حس چشایی کمک می‌کنند. به عنوان مثال برخی غذاها وقتی سرد هستند خوشمزه‌تر به نظر می‌آیند.

گیرنده‌های درد (Nociceptors)

گیرنده‌های درد از انواع نورون‌های حسی هستند که به آسیب و یا محرک احتمالی آسیب که سیگنال‌های تهدید احتمالی را به مغز و نخاع ارسال می‌کند، پاسخ می‌دهند. در صورتیکه مغز تهدید را مهم تشخیص دهد، احساس درد را ایجاد می‌‌کند تا توجه مستقیما به آن سمت از بدن منعطف شود. در این حالت امکان برطرف کردن تهدید فراهم می‌شود. این فرایند nociception نام گرفته است.

Charles Scott Sherrington در سال ۱۹۰۶ به وجود این گیرنده‌های حسی پوست پی برد. در قرون پیشین دانشمندان تصور می‌کردند که جانوران ماشین‌هایی هستند که انرژی محرک حسی را به پاسخ حرکتی تبدیل می‌کنند. شرینگتون با استفاده از آزمایشات مختلفی توضیح داد که تاثیر محرک‌های مختلف بر منطقه گیرنده (receptive field) فیبرهای عصبی آوران باعث ایجاد پاسخ‌های مختلفی می‌گردد. برخی از محرک‌های شدید نیز باعث تحریک واکنش‌های رفلکسی، پاسخ‌های اتونومیک مشخص و درد می‌شوند. رسپتورهای مخصوص این محرک‌های شدید، گیرنده‌های درد یا nociceptor نامیده شدند.

گیرنده‌های درد در تمامی‌نقاط بدن پستانداران که قادر به درک محرک دردزا می‌باشند، وجود دارند. گیرنده‌های درد خارجی در بافت‌هایی مانند پوست، قرنیه و موکوس یافت می‌شوند. گیرنده‌های درد داخلی در انواع مختلفی از ارگان‌ها مانند عضلات، مفاصل، مثانه و لوله گوارش وجود دارند. اجسام سلولی این نورون‌ها در گانگلیون‌های ریشه پشتی و تری‌ژمینال قرار گرفته‌اند. گانگلیون‌های تری‌ژمینال حاوی اعصاب تخصص‌یافته صورت بوده و گانگلیون‌های ریشه پشتی مرتبط با سایر نواحی بدن می‌باشند. آکسون‌ها به سیستم عصبی محیطی گسترش می‌یابند و به شاخه‌هایی ختم شده و منطقه‌های گیرنده را تشکیل می‌دهند.

گیرنده‌های درد از سلول‌های بنیادی نورال کرست یا تیغه عصبی حاصل می‌شوند. تیغه عصبی مسئول تکامل بخش عمده‌ای از بدن مهره‌داران و خصوصا تکامل دستگاه عصبی محیطی است. گیرنده‌های درد از بخش پشتی این بافت حاصل می‌شوند. پس از عصب‌زایی حسی، تمایز رخ می‌دهد و دو نوع گیرنده درد حاصل می‌شوند: peptidergic و nonpeptidergic. این تخصصی شدن باعث می‌شود که گیرنده‌ها اهداف مرکزی و محیطی متفاوتی را عصب‌دهی کنند.

انتهای محیطی گیرنده‌های درد در محلی است که محرک‌های دردزا شناسایی و به انرژی الکتریکی تبدیل می‌شوند. هرگاه این انرژی به آستانه برسد، پتانسیل عمل ایجاد و به سمت سیستم عصبی مرکزی منتقل می‌شود. این پدیده منجر به سایر وقایعی می‌شود که در نهایت احساس آگاهانه درد را باعث خواهند شد. اختصاصیت گیرنده‌های درد به معنی تحریک در صورت بالاتر بودن تنها یکی از انواع محرک‌ها (شیمیایی، حرارتی و مکانیکی) است. تقسیم‌بندی بخش عمده‌ای از گیرنده‌های درد بر اساس خصوصیتی از محیط است که در گیرنده ایجاد پاسخ می‌کند. البته برخی از گیرنده‌ها به بیش از یک نوع محرک واکنش نشان می‌دهند. برخی نیز به هیچ کدام پاسخ نمی‌دهند و sleeping یا silent نامگذاری می‌شوند.

گیرنده‌های درد

گیرنده‌های درد سازش ناپذیر بوده و با محرک تطابق حاصل نمی‌کنند و یا سازش بسیار اندک نشان می‌دهند. حتی در برخی شرایط گیرنده‌های درد با ادامه ی تحریک حساسیت بیشتری نشان می‌دهند که هیپر آلرژی ( تشدید درد) خوانده می‌شود.

با توجه به این که درد علامتی آگاه کننده در برابر محرک‌های آسیب رسان و دردزا می‌باشد، لذا زمانی که درد احساس می‌گردد، شخص از ضایعه ی بافتی با خبر است و در صدد رفع آن بر می‌آید و اگر سازش و تطابق انجام می‌گرفت شخص از محرک آسیب رسان غافل می‌شود و ضایعه شدید تر و وسیع تر می‌گردد.

در عده ای دیگر از گیرنده‌ها در اطراف بخش عصبی که یک شاخه دندریت است، تعدادی از سلول‌های غیر عصبی بهش کل‌های مختلف قرار گرفته اند.

انواع گیرنده های حسی

گیرنده‌های شیمیایی پوست

گیرنده‌های شیمیایی انواعی از گیرنده‌های حسی اختصاصی هستند که به مواد شیمیایی خاصی پاسخ داده و سیگنال‌های بیولوژیک تولید می‌نمایند. در صورتی که این گیرنده نورون باشد، سیگنال تولیدی از نوع پتانسیل عمل و در صورتی که یک سلول گیرنده حسی تخصصی مانند گیرنده‌های موجود در جوانه‌های چشایی و یا جسم کاروتید باشد، سیگنال تولیدی از نوع نوروترنسمیتر خواهد بود. گیرنده‌های شیمیایی مواد شیمیایی سمی‌موجود در محیط داخلی و خارجی بدن انسان را تشخیص و به سیستم عصبی مرکزی و در موارد نادر سیستم عصبی محیطی منتقل می‌کنند. این عمل موجب می‌شود که در نهایت توکسین‌ها از طریق خون و یا سایر مکانیسم‌های intoxicant دفع شوند.

گیرنده اندام انتهای مو

در ریشه مو قرار دراند و با حرکت مو تحریک می‌شوند. از نوع گیرنده‌های سازشی سریع هستند. در پوزه ی گوشت خواران و جوندگان و هم چنین در بال خفاش، موهای فوق العاده حساس وجود دارند که مشابه آن در انسان دیده نشده است.

اطلاعات حسی از طریق دو مسیر متفاوت از مسیر نخاع وارد مغز می‌شوند

از طریق مسیر ستون خلفی:

حس‌هایی نظیر حس لمس، حس‌های ارتعاش، حس‌های مربوط به وضعیت مفاصل، حس‌های مربوط به حرکت بر روی پوست، حس‌های فشار  از این طریق به مغز می‌رسند.

مسیر ستون خلفی

از طریق مسیر اسپاینوتالامیک:

حس‌های درد، حرارت، فشار و لمس غیر دقیق، حس‌های خارش و قلقلک، حس‌های جنسی از طریق مسیر اسپاینوتالامیک قدامی‌و طرفی به مغز می‌رسند.

اسپاینوتالامیک

مسیر نخاعی-تالاموسی

راه نخاعی-تالاموسی

مسیر اسپاینوتالامیک

Spinothalamic pathway

راه اسپاینوتالامیک

Spinothalamic tract

صفحه راه نخاعی-تالاموسی (Spinothalamic tract)

راه نخاعی-تالاموسی یا راه اسپاینوتالامیک یک راه حسی در دستگاه عصبی مرکزی است که پیام‌های حسی را از نخاع به طرف تالاموس و قشر مخ انتقال می‌دهد. این راه همانند راه ستون پشتی-نوار داخلی (دستگاه ستون خلفی-لمنیسکوس داخلی) یک راه صعودی است. راه نخاعی-تالاموسی ازنظر تکاملی نسبت به راه ستون پشتی قدیمی‌تر است. به راه نخاعی-تالاموسی، دستگاه جلویی جانبی (قدامی‌جانبی) نیز گفته می‌شود که بیانگر دو راه اسپاینوتالامیک قدامی‌و جانبی است. پیام‌های حسی مربوط به تنه و اندام‌ها ازطریق اعصاب نخاعی به نخاع و تالاموس راه یافته که درنهایت به قشر مغز می‌روند.

راه نخاعی-تالاموسی، حس‌های مختلفی از اندام‌های فوقانی، تحتانی و تنه را که نیازی به تعیین دقیق ناحیه و درجات ظریف اختلاف شدت ندارند، منتقل می‌کنند. انواع حس‌ها در راه نخاعی-تالاموسی (راه اسپاینوتالامیک) عبارتنداز:

  • درد
  • حرارت که شامل گرما و سرما است
  • لمس و فشار خام (غیر دقیق)
  • خارش و قلقلک
  • حس‌های جنسی

مسیر آناتومیکی

راه نخاعی-تالاموسی در انتقال پیام‌های حسی از اندام‌های فوقانی، تحتانی و تنه به تالاموس نقش دارد. فیبرهای نخاعی-تالاموسی بیشتر از تیغه‌های I، IV، V و VI نخاعی منشاء می‌گیرند.

سه درجه نورون در مسیر اسپاینوتالامیک وجود دارند:

  • نورون اول: جسم سلولی این نورون‌ها در گانگلیون ریشه خلفی نخاع قرار دارد که آکسون آنها به شاخ خلفی نخاع می‌روند.
  • نورون دوم: نورون دوم یک نورون نخاعی-تالاموسی است که پس از سیناپس با نورون اول در شاخ خلفی به طرف دیگر نخاع رفته که آکسون آن به تالاموس ختم می‌گردد.
  • نورون سوم: این نورون از هسته تالاموس شروع شده که آکسون آن به سمت قشر مغز در ناحیه پشت شیار مرکزی رولاندو می‌رود. نورون‌های سوم از تالاموس به نواحی قشر حسی پیکری اولیه (SI) و حسی پیکری ثانویه (SII) سیر می‌کنند.

بخشی از پیام‌های اعصاب نخاعی به طور مستقیم از نخاع به تالاموس نمی‌روند، بلکه ابتدا به تشکیلات مشبک در ساقه مغزی رفته (یعنی ازطریق راه نخاعی-مشبکی یا اسپاینورتیکولار) و سپس به تالاموس می‌روند.

آوران‌های احشایی

آوران‌های احشایی نخاعی (مثلا از قلب، معده، کلیه و روده) که همراه با دستگاه عصبی خودکار (سیستم اتونوم) هستند، ازطریق راه نخاعی-تالاموسی منتقل می‌شوند. به دلیل همراهی آوران‌های احشایی با دستگاه عصبی خودکار، این آوران‌ها ممکن است به غلط به عنوان آوران‌های خودکار نامیده شوند. دستگاه عصبی خودکار یک دستگاه حرکتی است نه حسی. بسیاری از آوران‌های احشایی نخاعی توسط اعصاب اسپلانکنیک (سینه‌ای، کمری و لگنی) که دارای فیبرهای عصبی سمپاتیک یا پاراسمپاتیک نیز هستند انتقال می‌یابند. اعصاب اسپلانکنیک سینه‌ای و کمری دارای رشته‌های پیش عقده‌ای سمپاتیک هستند ولی اعصاب اسپلانکنیک لگنی، حاوی رشته‌های پیش عقده‌ای پاراسمپاتیک می‌باشند.

آوران‌های احشایی نخاعی (از قلب، احشاء شکمی‌و لگنی) در شاخ خلفی نخاع پایان می‌یابند و به طور مستقیم با راه نخاعی-تالاموسی و راه نخاعی-مشبکی سیناپس می‌کنند. این آوران‌ها، تحریک‌های دردناک احشاء را انتقال می‌دهند.

آیا این مقاله برای شما مفید بود؟
بله
تقریبا
خیر
منبع
virtualdr.ir

داریوش طاهری

اولیــــــن نیستیــم ولی امیـــــد اســــت بهتـــرین باشیـــــم...!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا