روانشناسیمغز و اعصاب

مبانی نورولوژیک پرخاش

امتیازی که به این مقاله می دهید چند ستاره است؟
[کل: ۱ میانگین: ۲]

مبانی نورولوژیک پرخاش

پرخاشگریگفتاره: فروید عقیده داشت که بسیاری از اعمال انسان را غرایز، مخصوصا غریزه جنسی، فعال می کنند. وقتی ابراز این غرایز ناکام می شود، سایق پرخاش به وجود می آید، پدیده ای که به فرضیه ی ناکامی – پرخاشگری معروف شده است. طبق این فرضیه، هرگاه تلاش برای رسیدن به هدف به جایی نرسد، سایق پرخاشگری فعال خواهد شد و فرد را مجبور خواهد کرد تا به مانع (انسان یا شیء) آسیب برساند.

به این ترتیب، طبق فرضیه ی ناکامی – پرخاشگری، پرخاشگری ویژگی سایق اولیه را دارد. یعنی نوعی انرژی است که تا رسیدن به هدف ادامه می یابد. فرضیه ناکامی – پرخاشگری، بحث های فراوانی را موجب شده است. فروید و لورنز معتقدند که پرخاشگری رفتاری است که ریشه در ذات و فطرت انسان دارد. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده می‌شود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا می‌کند. به نظر لورنز اگر این انرژی به شکلی مطلوب و صحیح مثلاً در طرق ورزش ها و بازی‌ها تخلیه شود جنبه سازنده خواهد داشت. در غیر این صورت به گونه‌ای تخلیه می‌شود که مخرب خواهد بود و ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم، تخریب و نظایر آن را در برداشته باشد.

عده‌ای دیگر در مقابل ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند که فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است زیر داشتن چنین فکری سبب می‌شود که پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شود بنابراین انسان در کنترل یا کاهش آن نمی‌تواند نقش داشته باشد همچنین این گروه دلایل فراوانی را مبتنی براینکه پرخاشگری منشاء غریزی و ذاتی نمی‌تواند داشته باشد ارائه داده‌اند به همین دلیل از نظر اجتماعی هم قابل آموزش است هم قابل پیشگیری و کنترل.

عده ای از روانشناسان، برای پاسخگویی به این سوال که آیا پرخاشگری نوعی سایق است؟ به آزمایش های نورولوژیک پرداخته اند.

تحقیقات نشان داده است که تحریک الکتریکی خفیف منطقه ی خاصی از هیپوتالاموس حیوانات، پرخاشگری و حتی رفتار منجر به قتل را موجب می شود. وقتی با الکترودهای مخصوص، قسمت خاصی از هیپوتالاموس گربه را تحریک می کنند، حیوان هیس هیس می کند، موهایش سیخ می شوند، مردمک های چشمش بازتر می شوند، و به موش یا سایر اشیایی که در قفس گذاشته شده است، حمله می کند.  تحریک قسمتی دیگر از هیپوتالاموس، رفتار بسیار متفاوتی را موجب می شود. گربه، هیچ یک از رفتارهای پرخاشگرانه را انجام نمی دهد و در عوض با خونسردی تمام و بدن سر و صدا، پشت سر موش می رود و او را می کشد.

فنون مشابه توانسته اند، در موش ها رفتار پرخاشگرانه را به وجود آورند. موشی که در آزمایشگاه به دنیا آمده و در همان جا بزرگ شده است، هرگز موش دیگری را نکشته و حتی ندیده است که یک موش، موش دیگری را بکشد؛ معمولا با موش دیگری که در قفس او قرار می گیرد، در صلح و صفا زندگی می کند. اما وقتی قسمت خاصی از هیپوتالاموس این موش را تحریک می کنند، حیوان درست مثل یک موش وحشی، هم اتاقی خود را می کشد (موش های وحشی، با محکم گاز گرفتن موش های دیگر، نخاع آن ها را قطع می کنند). به نظر می رسد که این تحریک، یک رفتار فطری (کشتن) را، که قبلا نهفته بود، فعال می سازد. همچنین، وقتی ماده ی شیمیایی مسدود کننده ای وارد همان قسمت از مغز موش می شود، موشی که تا لحظه ای قبل، با دیدن موش دیگر بدون درنگ او را می کشت، به طور موقت رفتار دوستانه پیش می گیرد. در این موارد، پرخاشگری می تواند ویژگی های «سایق» را داشته باشد، زیرا در آن رفتارهای فطری مشاهده می شود.

در بعضی پستانداران، این گونه پرخاشگری های غریزی تحت کنترل کورتکس مغزی و در نتیجه بیشتر تحت تاثیر تجربه است. میمون هایی که گروهی زندگی می کنند، سلسله مراتب اجتماعی به وجود می آورند. یک یا دو میمون نر لیدر می شود و دیگران، در سطوح مختلف تسلط قرار می گیرند. وقتی هیپوتالاموس میمون نری که در سطوح بالای سلسله مراتب قرار دارد، تحریک الکتریکی می شود، حیوان به میمون های نر پایین تر از خود حمله می کند اما با ماده ها کاری ندارد. وقتی به همین شیوه، هیپوتالاموس میمون سطح پایین تحریک می شود، حیوان در گوشه ای کز می کند و رفتار مطیعانه پیش می گیرد. بنابراین، رفتار پرخاشگرانه میمون ها، به طور خودکار، در اثر تحریک هیپوتالاموس به وجود نمی آید. محیط زندگی میمون و تجربه قبلی وی نیز در این پدیده نقش دارند. پدیده ای که در انسان ها نیز مشاهده می شود.

در انسان ها نیز مکانیسم های نورولوژیک مختلف موجود، با پرخاشگری رابطه دارند ولی فعال سازی آن ها تحت کنترل کورتکس پریفرانتال است. کورتکس پریفرانتال (به معنای کورتکس پیش – پیشانی) قسمتی از مغز است که هیجان ها را کنترل می کند. تحقیقات نشان می دهد، در افرادی که به طور ارادی دست به خشونت می زنند، کورتکس پریفرانتال خوب کار نمی کند. در افراد مبتلا به این مشکل مغزی، تجربه و عوامل تاثیر گذار اجتماعی هستند که فراوانی رفتارهای پرخاشگرانه، شکل آن ها و مواقع بروز آن ها را تعیین می کنند.

منبع: زمینه ی روانشناسی اتکینسون و هیلگارد

آیا این مقاله برای شما مفید بود؟
بله
تقریبا
خیر

داریوش طاهری

اولیــــــن نیستیــم ولی امیـــــد اســــت بهتـــرین باشیـــــم...!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا