مغز و اعصابنوروفیزیولوژی

مخچه؛ هر آنچه می خواهید در مورد ناحیه خاموش مغز بدانید


» نوروفیزیولوژی مخچه


» » این مطلب قسمت اول نوروفیزیولوژی مخچه است: لینک قسمت دوم


نسبت‌های بین مخچه و مخ

در مطالعات آناتومیک مشخص شده است که نسبت‌های زیر بین قشر مغز (مخ) و مخچه وجود دارد:

  • وزن:
    مخچه حدود ۱۰ درصد از وزن قشر مغز را تشکیل می‌دهد؛ یعنی اگر وزن قشر مغز ۱۰۰ واحد در نظر گرفته شود، وزن مخچه حدود ۱۰ واحد است.

  • مساحت سطح (پوشش چین‌خورده):
    با وجود وزن کمتر، سطح مخچه به دلیل چین‌ها و شیارهای فراوان، تقریباً به ۷۵ درصد مساحت قشر مغز می‌رسد.

  • چین خوردگی (گریفیکاسیون):
    ساختار مخچه دارای چین‌ها و شیارهای بسیار عمیق و متراکم‌تری نسبت به قشر مغز است. این پیچیدگی سطحی به افزایش سطح تماس نورونی و بهبود عملکردهای حرکتی و هماهنگی کمک می‌کند.

این نسبت‌ها نشان‌دهنده‌ی سازماندهی بهینه ساختار مغزی هستند؛ به طوری که مخچه با وزن کم اما سطح زیاد و پیچیدگی بالای چین‌های سطحی، نقش مهمی در تنظیم حرکت و هماهنگی‌های حرکتی دارد.

مسیرهای آوران و وابران در پایک‌های مخچه

تقسیم‌بندی و مسیرهای انتقالی فیبرها در پایک‌های مخچه‌ای:

  1. پایک مخچه‌ای فوقانی (Superior Cerebellar Peduncle):

    • شامل فیبرهایی است که از هسته‌های عمقی مخچه (deep cerebellar nuclei) ناشی می‌شوند.
    • این فیبرها به ساقه مغز، به‌ویژه به هستی قرمز (Red Nucleus) و تالاموس (Thalamus) می‌روند که در تنظیم حرکات و انتقال اطلاعات حرکتی به کورتکس نقش دارند.
    • همچنین، فیبرهای آوران (afferent fibers) از نخاع از طریق این پایک وارد مخچه می‌شوند.
  2. پایک مخچه‌ای میانی (Middle Cerebellar Peduncle):

    • حاوی فیبرهای آورانی است که از هسته‌های پلی (Pontine nuclei) طرف مقابل (ضد جانبی) می‌آیند.
    • این مسیر به عنوان کانال اصلی اطلاعات حرکتی از کورتکس به مخچه عمل می‌کند.
  3. پایک مخچه‌ای تحتانی (Inferior Cerebellar Peduncle):

    • دارای ترکیبی از فیبرهای آوران از ساقه مغز و نخاع است.
    • همچنین شامل فیبرهای وابران (efferent fibers) به هسته‌های دهلیزی (Vestibular nuclei) می‌باشد.
    • این ترکیب مسیرها به مخچه امکان پردازش اطلاعات تعادلی و هماهنگی حرکتی، به ویژه آنهایی که مربوط به وضعیت سر و تعادل بدن هستند، می‌دهد.

به طور خلاصه، هر پایک مخچه‌ای نقش متفاوتی در تبادل اطلاعات بین مخچه و سایر نواحی مغزی (از جمله ساقه مغز، نخاع، تالاموس و هسته‌های دهلیزی) ایفا می‌کند که با توجه به نوع فیبرهای موجود (آوران یا وابران) و جهت انتقال اطلاعات، در هماهنگی حرکتی و تعادل بدن سهم بسزایی دارند.

آوران‌های مخچه

آوران های مخچه

در مخچه دو نوع اصلی از فیبرهای آوران وجود دارد که هر کدام ویژگی‌ها و مسیرهای متفاوتی دارند:

  1. فیبرهای خزه‌ای (Mossy Fibers):

    • این فیبرها از نواحی مختلف مغز و نخاع (مانند هسته‌های پلی و دیگر ساختارها) به مخچه می‌آیند. به عبارت دیگر از همه جا به جز هسته‌های زیتونی تحتانی بصل النخاع منشاء می‌گیرند. 
    • پس از ورود به مخچه، فیبرهای خزه‌ای شاخه‌های جانبی (collaterals) به هسته‌های عمقی مخچه می‌فرستند و همچنین به قشر مخچه رسیده و آن را تحریک می‌کنند.
    • این فیبرها، اطلاعات پروپریوسپتیو را به طور مستقیم از بدن و همچنین از قشر مغز (Cerebral Cortex) از طریق هسته‌های پونتین (Pontine Nuclei) دریافت می‌کنند. این فیبرها به سلول‌های گرانولی (Granule Cells) متصل می‌شوند و در سیناپس‌هایی پیچیده به نام گلومرول‌ها (Glomeruli) سازماندهی می‌شوند. بنابراین ساختارهای گلومرولی در لایه گرانولی قشر مخچه قرار دارند. 
    • نقش این فیبرها عمدتاً در انتقال اطلاعات مرتبط با وضعیت حرکتی و هماهنگی بدن است.
  2. فیبرهای بالا رونده (Climbing Fibers):

    • این فیبرها از ساقه مغز، به‌ویژه از هسته‌های دهلیزی، منشأ می‌گیرند و به طور مستقیم به سلول‌های پورکنژ (Purkinje cells) در قشر مخچه متصل می‌شوند. به عبارت دیگر از هسته زیتونی تحتانی (Inferior Olive) منشأ می‌گیرند. این فیبرها مستقیماً به دندریت‌های سلول‌های پورکنژ (Purkinje Cells) متصل می‌شوند و مانند گیاه بالارونده دور آن پیچیده و نام خود را از این ویژگی گرفته‌اند.
    • این فیبرها اطلاعات پروپریوسپتیو را از کل بدن به مخچه منتقل می‌کنند و نقش مهمی در هماهنگی حرکتی دارند.
    • همانند فیبرهای خزه‌ای، فیبرهای بالا رونده نیز شاخه‌های جانبی به هسته‌های عمقی مخچه ارسال می‌کنند.
    • این اتصال قوی و منظم باعث می‌شود که فیبرهای بالا رونده نقش مهمی در هماهنگی دقیق حرکات و تنظیم فعالیت سلول‌های پورکنژ داشته باشند.

در نتیجه، هر دوی این مسیرها نقش تحریکی دارند و در یادگیری حرکتی و تطابق حرکات بدن نقش کلیدی ایفا می‌کنند. به عبارت دیگر هر دو نوع فیبر از طریق ارسال شاخه‌های جانبی به هسته‌های عمقی و نیز رسیدن به قشر مخچه، در پردازش و هماهنگی اطلاعات حرکتی نقش کلیدی دارند.

هسته‌های عمقی مخچه

هسته‌های عمقی مخچه معمولاً به سه گروه اصلی تقسیم می‌شوند:

  1. هسته دندانه‌ای (Dentate Nucleus):

    • بزرگ‌ترین هسته عمقی مخچه است و عمدتاً در قسمت laterale مخچه قرار دارد.
    • اطلاعات پردازشی حرکتی و برنامه‌ریزی‌های حرکتی پیچیده از طریق این هسته به سایر نواحی مغز انتقال می‌یابد.
  2. هسته‌های اینترپوزد یا بینابینی (Interposed Nuclei):

    • این هسته‌ها معمولاً به دو بخش تقسیم می‌شوند:
      • هسته ایمبولیفورم یا حبابی (Emboliform Nucleus)
      • هسته گلوبوز یا کروی (Globose Nucleus)
    • هسته‌های اینترپوزد در پردازش اطلاعات حرکتی و هماهنگی عضلات نقش مهمی دارند و اطلاعات را به ساختارهایی مانند هسته قرمز ارسال می‌کنند.
  3. هسته فاستیجینال یا سقفی (Fastigial Nucleus):

    • این هسته در قسمت میانی و نزدیک به خط میانی مخچه قرار دارد.
    • نقش آن در تنظیم تعادل، موقعیت سر و هماهنگی حرکتی بدن به‌ویژه حرکات پا و تعادل ایستادن بسیار حیاتی است.

این هسته‌ها از طریق ارتباطات پیچیده‌ای با فیبرهای آوران (مانند فیبرهای خزه‌ای و بالا رونده) و همچنین فیبرهای وابران، اطلاعات حرکتی و تعادلی را پردازش و به سایر بخش‌های مغز انتقال می‌دهند.

لایه‌های قشر مخچه

قشر مخچه شامل سه لایه اصلی است که از سطح به داخل به شرح زیر طبقه‌بندی می‌شوند:

  1. لایه مولکولی (Molecular Layer):

    • این لایه بالایی‌ترین بخش قشر مخچه است.
    • حاوی دندریت‌ها (dendrites) و اتصالات سلول‌های پورکنژ (Purkinje cells) و رشته‌های موازی (parallel fibers) حاصل از سلول‌های گرانولار می‌باشد.
    • همچنین، انواع نورون‌های واسط مانند سلول‌های ستاره ای و سبدی نیز در این لایه یافت می‌شوند.
  2. لایه سلول‌های پورکنژ (Purkinje Cell Layer):

    • این لایه شامل یک ردیف تک سلولی از سلول‌های پورکنژ است که در یک ساختار منظم قرار گرفته‌اند.
    • سلول‌های پورکنژ سلول‌های خروجی اصلی قشر مخچه بوده و سیگنال‌های کاهنده (inhibitory) خود را به هسته‌های عمقی مخچه ارسال می‌کنند.
  3. لایه گرانولار (Granular Layer):

    • این لایه داخلی‌ترین بخش قشر مخچه است.
    • شامل سلول‌های گرانولار (granule cells) به همراه نورون‌های گیلی مانند سلول‌های گولژی می‌باشد.
    • رشته‌های موازی سلول‌های گرانولار به سمت لایه مولکولی صعود کرده و با دندریت‌های سلول‌های پورکنژ ارتباط برقرار می‌کنند.

این ساختار سه‌لایه‌ای به سازماندهی دقیق و پردازش همزمان اطلاعات حرکتی و تعادلی کمک می‌کند و یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد مخچه در تنظیم هماهنگی حرکتی به شمار می‌آید.

انواع نورون‌های قشر مخچه

انواع نورون‌های قشر مخچه

در قشر مخچه معمولاً پنج نوع نورون اصلی شناسایی می‌شوند که هر یک نقش متفاوتی در پردازش اطلاعات حرکتی و هماهنگی دارند:

  1. سلول‌های پورکنژ (Purkinje Cells):

    • سلول‌های پورکنژ سلول‌های خروجی اصلی قشر مخچه هستند.
    • از بزرگ‌ترین نورون‌های بدن هستند. 
    • این نورون‌ها دارای دندریت‌های گسترده و پیچیده‌ای در لایه مولکولی می‌باشند و سیگنال‌های کاهنده (inhibitory) خود را به هسته‌های عمقی مخچه ارسال می‌کنند.
  2. سلول‌های گرانولار (Granule Cells):

    • این سلول‌ها کوچک و بسیار متعدد هستند و بیشترین تعداد نورون‌ها در قشر مخچه را تشکیل می‌دهند.
    • سلول‌های گرانولار سیگنال‌های ورودی تحریکی را از فیبرهای خزه‌ای دریافت کرده و رشته‌های موازی (parallel fibers) خود را به سلول‌های پورکنژ و نورون‌های واسط ارسال می‌کنند.
  3. سلول‌های گلژی (Golgi Cells):

    • سلول‌های گلژی از نورون‌های واسط مهاری در لایه گرانولار محسوب می‌شوند و نقش تنظیم‌دهنده بر فعالیت سلول‌های گرانولار دارند.
    • دندریت‌های آنها به داخل لایه مولکولی وارد می‌شوند از فیبرهای موازی ورودی تحریکی دریافت می‌کنند و نیز جسم سلولی آنها از طریق شاخه‌های جانبی فیبرهای خزه‌ای ورودی تحریکی دریافت می‌کند. آکسون آنها با دندریت‌های سلول‌های گرانولی سیناپس مهاری برقرار می‌کند. 
    • این سلول‌ها سیگنال‌های کاهنده ارسال می‌کنند و به تنظیم زمان‌بندی ورودی‌ها به قشر مخچه کمک می‌کنند.
  4. سلول‌های سبدی (Basket Cells):

    • این نورون‌ها در لایه مولکولی قرار دارند و از فیبرهای موازی ورودی تحریکی گرفته و هر یک با سلول‌های پورکنژ زیادی سیناپس می‌کنند. آکسون‌های آنها سبدی را در اطراف جسم سلولی و تپه آکسونی هر سلول پورکنژی که با آن ارتباط دارند، تشکیل می‌دهند (شکل «سبد» که از آن نام گرفته شده است).
    • سلول‌های سبدی سیگنال‌های کاهنده‌ای به سلول‌های پورکنژ می‌فرستند و در تنظیم فعالیت آن‌ها نقش دارند.
  5. سلول‌های ستاره ای (Stellate Cells):

    • سلول‌های ستاره‌ای نیز از نورون‌های واسط مهاری موجود در لایه مولکولی هستند.
    • مشابه سلول‌های سبدی هستند اما بسیار سطحی‌تر قرار گرفته‌اند. 
    • آن‌ها با ایجاد اتصالات کاهنده به سلول‌های پورکنژ کمک می‌کنند تا هماهنگی و تنظیم دقیق سیگنال‌های ورودی حفظ شود.

این پنج نوع نورون با همکاری یکدیگر باعث می‌شوند که قشر مخچه بتواند اطلاعات حرکتی و تعادلی را به‌صورت دقیق پردازش و هماهنگ کند.

عملکرد پیچیده و هماهنگ نورون‌های مخچه

  1. فیبرهای بالارونده (Climbing Fibers):

    • دارای اثر تحریکی قدرتمند بر روی یک سلول پورکنژ (Purkinje Cell) هستند.
    • نقش مهمی در تنظیم و هماهنگی حرکات دقیق بدن ایفا می‌کنند.
  2. فیبرهای خزه‌ای (Mossy Fibers):

    • اثر تحریکی ضعیف‌تری نسبت به فیبرهای بالارونده دارند اما بر تعداد زیادی از سلول‌های پورکنژ از طریق سلول‌های گرانولی (Granule Cells) تأثیر می‌گذارند.
  3. سلول‌های سبدی (Basket Cells) و ستاره‌ای (Stellate Cells):

    • توسط فیبرهای موازی (Parallel Fibers) که از سلول‌های گرانولی منشا می‌گیرند، تحریک می‌شوند.
    • این سلول‌ها خروجی مهاری بر روی سلول‌های پورکنژ دارند (مهار فید فوروارد).
  4. سلول‌های گلژی (Golgi Cells):

    • توسط شاخه‌های جانبی فیبرهای خزه‌ای و فیبرهای موازی تحریک می‌شوند.
    • عملکرد آن‌ها مهار انتقال سیگنال از فیبرهای خزه‌ای به سلول‌های گرانولی است.
  5. نوروترانسمیترها:

    • سلول‌های ستاره‌ای، سبدی، گلژی و پورکنژ، GABA ترشح می‌کنند که نوروترانسمیتر مهاری اصلی در CNS است.
    • سلول‌های گرانولی گلوتامات ترشح می‌کنند که یک نوروترانسمیتر تحریکی است.
  6. رسپتورهای GABA:

    • GABA عمدتاً از طریق رسپتورهای GABAA عمل می‌کند.
    • ترکیب زیرواحدهای این رسپتورها بین سلول‌ها متفاوت است.
    • سلول‌های گرانولی در CNS منحصربه‌فرد هستند زیرا تنها نوع نورونی هستند که رسپتور GABAA حاوی زیرواحد آلفا ۶ دارند.

این تعاملات پیچیده نشان‌دهنده اهمیت بالای مخچه در هماهنگی و دقت حرکات بدن است.

مکانیسم‌های الکتروفیزیولوژیکی مخچه

  1. اسپایک مرکب (Complex Spike):

    • در نتیجه تحریک فیبرهای بالارونده (Climbing Fibers) ایجاد می‌شود.
    • این فیبرها هر سلول پورکنژ را به‌طور اختصاصی و قوی تحریک می‌کنند.
    • اسپایک مرکب یک الگوی خاص دارد: یک پتانسیل عمل اولیه با دامنه بزرگ، همراه با یک سری نوسانات کوچکتر (Afterdepolarizations).
    • این نوع فعالیت معمولاً در یادگیری حرکتی و اصلاح حرکات نقش مهمی دارد.
  2. فیبرهای موازی (Parallel Fibers):

    • آکسون‌های سلول‌های گرانولی (Granule Cells) وارد لایه مولکولی (Molecular Layer) شده و فیبرهای موازی را تشکیل می‌دهند.
    • این فیبرها با عبور از میان دندریت‌های سلول‌های پورکنژ، آن‌ها را به‌صورت گسترده ولی ضعیف‌تر تحریک می‌کنند.
  3. اسپایک ساده (Simple Spike):

    • در نتیجه تحریک سلول‌های پورکنژ توسط فیبرهای موازی ایجاد می‌شود.
    • برخلاف اسپایک مرکب، این پتانسیل عمل منظم و تک‌مرحله‌ای است.
    • اسپایک ساده به فعالیت حرکتی روزمره و تنظیم خروجی مخچه کمک می‌کند.

این تعاملات الکتریکی کلیدی هستند تا مخچه بتواند حرکات را تنظیم، یادگیری حرکتی را تسهیل و هماهنگی بدن را بهینه‌سازی کند.

شبکه مهاری و تحریکی مخچه

در ادامه خلاصه‌ای از عملکرد این سلول‌ها ارائه می‌شود:

۱. سلول‌های ستاره‌ای (Stellate Cells) و سبدی (Basket Cells)

  • محل قرارگیری: در لایه مولکولی (Molecular Layer).
  • تحریک: دندریت‌های آن‌ها توسط فیبرهای موازی که از سلول‌های گرانولی منشأ می‌گیرند، تحریک می‌شوند.
  • نقش مهاری:
    • سلول‌های ستاره‌ای: آکسون‌هایشان دندریت‌های سلول‌های پورکنژ را مهار می‌کنند.
    • سلول‌های سبدی: آکسون‌هایشان جسم سلولی سلول‌های پورکنژ را مهار می‌کنند.
  • نوروترانسمیتر: هر دو سلول GABA ترشح می‌کنند و باعث مهار فیدفورواردی (Feedforward Inhibition) سلول‌های پورکنژ می‌شوند.

۲. سلول‌های گلژی (Golgi Cells)

  • محل قرارگیری: در لایه گرانولی (Granular Layer).
  • تحریک: دندریت‌های آن‌ها توسط فیبرهای موازی تحریک می‌شوند.
  • نقش مهاری:
    • آکسون‌های سلول‌های گلژی سلول‌های گرانولی را مهار می‌کنند و از طریق GABA باعث کاهش ورودی تحریکی فیبرهای خزه‌ای به مخچه می‌شوند.

جمع‌بندی عملکرد مهاری سلول‌های مخچه

▪️ سلول‌های ستاره‌ای و سبدی: مهار سلول‌های پورکنژ (ستاره‌ای روی دندریت‌ها، سبدی روی جسم سلولی).
▪️ سلول‌های گلژی: مهار سلول‌های گرانولی و کاهش انتقال ورودی از فیبرهای خزه‌ای.
▪️ نقش کلی: تنظیم دقیق فعالیت مخچه از طریق تعادل بین تحریک و مهار برای کنترل دقیق حرکات.

نقشه‌های حسی در مخچه

مخچه دارای نقشه‌های حسی (Somatotopic Maps) است، اما این نقشه‌ها با آنچه در قشر حسی-پیکری (S1) دیده می‌شود، تفاوت دارند.

ویژگی‌های نقشه‌های حسی در مخچه

  1. ورمیس (Vermis)

    • شامل یک آدمک حسی کامل و معکوس است.
    • این ناحیه عمدتاً اطلاعات پروپریوسپتیو از تنه و بخش‌های میانی بدن را دریافت می‌کند.
  2. نواحی بینابینی (Intermediate Zones)

    • در این نواحی دو نیمه آدمک حسی دیده می‌شود.
    • این ناحیه مسئول پردازش اطلاعات اندام‌های حرکتی (دست و پا) است.
  3. ناحیه طرفی مخچه (Lateral Cerebellar Hemisphere)

    • برخلاف نواحی دیگر، نقشه حسی مشخصی ندارد.
    • بیشتر درگیر برنامه‌ریزی و تنظیم حرکات ارادی پیچیده است تا پردازش ورودی‌های حسی مستقیم.

اهمیت عملکردی این نقشه‌ها

  • این نقشه‌ها به مخچه کمک می‌کنند تا اطلاعات حسی-حرکتی را پردازش کرده و در کنترل وضعیت بدن، تعادل و هماهنگی حرکات نقش داشته باشد.
  • به دلیل این سازمان‌بندی، آسیب به نواحی مختلف مخچه باعث اختلالات متفاوتی در تعادل، هماهنگی یا حرکات اندام‌ها می‌شود.

مسیرهای نخاعی-مخچه‌ای

مسیرهای نخاعی-مخچه‌ای (Spinocerebellar Tracts) نقش مهمی در انتقال اطلاعات پروپریوسپتیو از نخاع به مخچه دارند. این مسیرها شامل دو مسیر اصلی هستند:

۱. مسیر نخاعی-مخچه‌ای پشتی (Dorsal Spinocerebellar Tract – DSCT)

  • این مسیر اطلاعات پروپریوسپتیو از اندام تحتانی و تنه را به مخچه می‌رساند.
  • فاقد تقاطع است و به همان سمت مخچه‌ای که از آن منشأ گرفته، ختم می‌شود.
  • بنابراین، آسیب به این مسیر باعث اختلال در همان سمت بدن خواهد شد.

۲. مسیر نخاعی-مخچه‌ای شکمی (Ventral Spinocerebellar Tract – VSCT)

  • این مسیر نیز اطلاعات پروپریوسپتیو را از اندام تحتانی دریافت می‌کند.
  • برخلاف مسیر پشتی، دو بار تقاطع دارد:
    1. یک تقاطع در نخاع (همان ابتدا).
    2. یک تقاطع دیگر در ساقه مغز (قبل از ورود به مخچه).
  • در نتیجه، این مسیر نیز در نهایت اطلاعات را به همان سمت مخچه‌ای که از آن منشأ گرفته می‌فرستد.

نتیجه بالینی

  • از آنجایی که هر دو مسیر اطلاعات را به همان طرف مخچه‌ای که از آن منشأ گرفته، منتقل می‌کنند،
    آسیب به مخچه باعث علائم در همان سمت بدن (Ipsilateral Deficits) خواهد شد.
  • این موضوع برخلاف کورتکس مغز است که در آن، ضایعات معمولاً منجر به اختلالات طرف مقابل بدن (Contralateral Deficits) می‌شوند.

اگر سوالی دارید یا توضیح بیشتری می‌خواهید، بفرمایید!

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: ۵ / ۵. تعداد آراء: ۱

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

اولیــــــن نیستیــم ولی امیـــــد اســــت بهتـــرین باشیـــــم...!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا