دنیای پر رمز و راز افسانهها و حماسهها
براساس آنچه تاکنون خواندهاید، تاریخ دانشی معرفی شد که دو رکن عمده آن زمان و مکان است. موضوع اصلی این دانش بررسی گذشته بشر و تحولات آن است. اما باید دید اندازه آگاهیهای ما از گذشته چه قدر است؟ آیا ما درباره همه گذشته طولانی بشر، آگاهیهای نوشته شده (مکتوبات) داریم؟ در این درس و درسهای بعد با این موضوع آشنا میشوید که مورخان چگونه به بازسازی گذشته میپردازند و برای این کار از چه ابزارهایی بهره میبرند. نیز با این نکته آشنا خواهید شد که تا چه اندازه بازسازی آغاز تاریخ انسان، دشوار است و مورخان برای بازسازی گذشتههای دور، از چه منابعی استفاده میکنند. یکی از این منابع افسانهها و حماسههای رایج در میان ملتها هستند که در این درس با آنها آشنا میشوید.
افسانه و تاریخ
مشهور است که تاریخ از افسانه شروع میشود؛ یعنی ابتدای تاریخ، «افسانهای» است. ایرانیان باستان عقیده داشتند که اولین انسان و نخستین فرمانروای روی زمین شخصی به نام کیومرث بوده است. چینیهای باستان بر این باور بودند که اولین انسان پانکو نام داشته و از نَفَس او باد و از موهایش درختان به وجود آمدهاند. به همین نحو اگر تاریخ همه اقوام و ملل را مطالعه کنیم، میبینیم همه آنها وقتی تاریخ خود را از زمانهای دور- زمانهایی که ما به درستی نمیدانیم چند هزار سال پیش بوده است- آغاز میکنند، از افسانهها کمک میگیرند. اقوام و ملتها با استفاده از افسانهها، چگونگی پیدایش انسان، ساخته شدن وسایل و ابزارها، بنیانگذاری اعیاد و سنتها و همانند آنها را بیان میکنند.
وقتی که افسانهها، گذشته جوامع انسانی را بازگو میکنند، انسان با دنیایی از رمز و رازها، شگفتیها و زیباییهای خیال انگیز روبه رو میشود، اما در همان حال توضیحی روشن و دقیق از آنچه روی داده است به دست نمیآورد. در حقیقت وقتی که انسان به افسانهها که محتوای آنها مربوط به دور دستهای تاریخ است، مینگرد، مانند آن است که در افقهای دور دست همه چیز در هالهای از ابهام فرو میرود. در عین حال اجزای اشیاء از یکدیگر تفکیک نمیشوند.
نامشخص و غیردقیق بودن محتوای افسانهها بدین دلیل است که در افسانهها به زمان و مکان پدیدهها توجهی نمیشود در حالی که در درسهای گذشته خواندید که در تاریخ، هر واقعهای زمان و مکان معینی دارد. مثلاً در افسانههای سومری آمده است که پهلوانی به نام گیل گامش [۱] در جست و جوی زندگی جاوید به جزیرهای به نام دیلمون سفر کرد. ما نمیدانیم دیلمون کجاست و گیلگامش کی و طی چند روز به آنجا رسیده است. اما در تاریخ، به عنوان مثال، میخوانیم؛ در سال ۴۶۳ ق. در ملازگرد (در شرق آسیای صغیر) میان آلب ارسلان سلجوقی و رومانوس دیوجانوس امپراتور بیزانس جنگی در گرفته و آلب ارسلان پیروز شده است. حتی میتوان این خبر را دقیق و با ذکر جزئیات فراوان عرضه کرد.
اصطلاحاتی مانند افسانه، قصه، داستان و اسطوره اگر چه هر یک معنای خاص و ریشه لغوی مخصوص خویش را دارند، اما تقریباً به یک مفهوم به کار میروند. معمولاً منظور از به کار بردن این نامها، داستان یا سرگذشت خیالی و غیرواقعی است. اما در مورد این که محتوای افسانهها به کلی غیر واقعی است یا نه میان مورخان، اسطوره شناسان و صاحب نظران فرهنگ بشری اتفاق نظر وجود ندارد. اکثر آنان بر این عقیده هستند که افسانهها براساس واقعیات ساخته شدهاند و در اصل واقعی بودهاند، لیکن با گذشت زمان دچار دگرگونی شده و به شکل افسانه و اسطوره درآمدهاند. در این تغییر و تبدیل، آن قدر سخنان عجیب و مطالب حیرت انگیز به آنها افزوده شده و توأم با اغراق گویی و خیال پردازی شده است که ظاهر آنها با خرد سازگار نمینماید. و بعضی از دانشمندانی که افسانهها را یکسره بی اساس میدانند معتقدند که چون انسانها در گذشته، درباره پدیدههای طبیعی و وقایع تاریخی آگاهی اندکی داشتهاند، برای بیان آنها به تخیل و پندار متوسل میشدهاند. بنابراین نظر، افسانه دستاورد خیال پردازی انسانها بوده است، اما تحقیقات گروهی دیگر از دانشمندان، این ادعا را رد میکند که افسانهها یکسره زاده پندار و خیال باشند؛ زیرا:
ا در اثر مطالعات مورخان و باستانشناسان، شواهدی به دست آمده که با بعضی مطالب موجود در افسانهها هم خوانی دارد. مثلاً در تاریخ و فرهنگ یونان باستان «داستان جنگ تروآ» بسیار مشهور است. جنگ تروآ میان اقوام مهاجم یونانی با ساکنان شهر تروآ صورت گرفت و سرانجام شهر به تصرف مهاجمان در آمد. همه فکر میکردند این داستان غیرواقعی است، اما هنگامی که در پی کاوشهای باستانشناسی، خرابههای شهر تروآ در غرب آسیای صغیر کشف شد [۲]، تحقیقات نشان داد این جنگ در ۱۲۰۰ سال قبل از میلاد رخ داده است.
بر اساس افسانههای یونانی، مهاجمان با ساختن یک اسب چوبی و پنهان کردن سربازان
خود در آن، موفق به نفوذ در شهر تروآ شدند
۲- مفاهیم و مضامین افسانهها، اختصاص به یک قوم یا ملت ندارد. مثلاً «قهرمان» در همه افسانهها وجود دارد. در افسانههای ایران باستان اسفندیار، قهرمانی روئین تن است. در یونان باستان آشیل و در اسکاندیناوی بالیِر روئین تن هستند. بدون آن که ظاهراً میان این فرهنگها رابطهای وجود داشته باشد، در این مفاهیم مشترک میباشند. این تشابه و اشتراک نشانه چیست؟ دانشمندان با استفاده از اسطوره شناسی تطبیقی به مطالعه درباره وجوه مشترک افسانههای ملل میپردازند و به موارد فراوانی از این شباهتها دست یافتهاند. آنان به این نتیجه رسیدهاند که این شباهتها اتفاقی نیست و گویای حقایقی است. مثلاً نشان میدهد که انسانها در گذشتههای دور با هم زندگی میکردهاند و سپس از هم جدا شدهاند.
به همین دلیل برخی باورها و شکل زندگی آنها در دوران زندگی مشترک همانند هم بوده است؛ مثلاً در ایران باستان مردم بر این باور بودهاند که موجود شروری به نام دیو وجود دارد. همین موجود را هندیها دیوس میخواندهاند، و آن را یکی از خدایان خود میپنداشتهاند. یونانیها نیز به خدایی به نام زئوس اعتقاد داشتهاند. تحقیقات اسطوره شناسی و زبان شناسی نشان داده که دیو، زئوس و دئوس یکی بودهاند و در زمانی که اقوام ایرانی و هندی با هم زندگی میکردهاند خدای مورد پرستش آنان بوده است. حال ببینیم افسانهها چگونه پدید آمدهاند.
یک توضیح
بر اساس اسطورههای اسکاندیناوی، لوکی دشمن بالدور است. بالدر چندین بار در خواب میبیند که خواهد مرد. اما فریگ (یکی از خدایان) همه موجودات را سوگند میدهد که به بالدر آسیبی نرسانند؛ به جز درختی که بسیار کوچک است. لوکی با شاخهای از درخت، تیری میسازد و به هود میدهد تا به طرف بالدر پرتاب کند. بدین ترتیب بر اثر آن تیر، بالدر جان میسپارد.
فرهنگ شفاهی و پیدایش افسانهها
یکی از دلایل حضور بینشهای افسانهای و اسطورهای در تاریخ بشر، حاکمیت فرهنگ شفاهی بوده است. نقطه مقابل فرهنگ شفاهی، فرهنگ مکتوب است. در فرهنگ مکتوب عامل اصلی حفظ و انتقال دانشها و تجارب بشری و به طور کلی آنچه فرهنگ را میسازد، کتابت است؛ اما در فرهنگ شفاهی عامل اصلی حفظ و انتقال دانشها، تجارب و به طور کلی فرهنگ، حافظه و گفت و شنود است. انسانها در زمانهای گذشته برای حفظ میراثهای فرهنگی جوامع خویش تلاش بسیار میکردهاند، و به خصوص ایرانیان باستان از دروغگویی متنفر بودهاند. اما باید توجه داشت که حافظه انسان همواره در معرض خطر قرار دارد و این موضوع موجب از بین رفتن اطلاعات ما درباره آن واقعه یا تغییر و تبدیل آن میشود. از سوی دیگر در گفت و شنود هم، همواره احتمال اشتباه و لغزش وجود دارد. اگر گوینده در گفتار خود دچار نارسایی باشد یا شنونده در درک شنیدهها دقت کافی به خرج ندهد، به احتمال زیاد موضوع مورد گفت و گو دچار تغییر و تبدیل فراوان میشود.
علاوه بر این عواملی چون گذشت زمان، تحول فرهنگها، اعمال سلیقه، نفوذ اغراض و اهداف و دخالت تعصبات اعتقادی و قومی و مسائلی نظیر آنها از مهمترین عوامل دگرگونی اخبار و داستانها در فرهنگهای شفاهی است.
پیدایش افسانهها یا به عبارتی دیگر تبدیل رخدادهای تاریخی به افسانهها، در اصل به همین دلیل بوده است. زیرا واقعهای که رخ میداد از نسلی به نسل دیگر به صورت سینه به سینه انتقال مییافت و در این انتقال تغییراتی به وجود میآمد و یک واقعه تاریخی را به افسانه تبدیل میکرد. به عنوان مثال رستم، قهرمان معروف شاهنامه، فردی است که در حماسهها چند صد سال عمر میکند. در همه جنگها پیروز میشود، بسیار زورمند است و… شکی نیست که پهلوانی به نام رستم وجود داشته، اما در مورد او اغراق گویی شده است.
فردوسی خود در این مورد میگوید:
که رستم پلی بود در سیستان
مَنش کردهام رستم داستان
بنابراین دانشمندان معتقدند افسانهها هستهای از واقعیت دارند که در طول زمان در هالهای از تخیلات و در معرض افزودنها و کاستنها قرار میگیرند. ویکو مورخ ایتالیایی در این مورد میگوید: افسانهها در اصل راست و جدی بودهاند، اما بعدها دستخوش تغییر شدهاند.
معمولاً فرهنگ شفاهی جوامع با حاکمیت فرهنگ مکتوب به پایان میرسد. در هند باستان پس از آن که چندین قرن افسانهها و اعتقادات مردم سینه به سینه نقل شد در حدود ۱۲۰۰ ق. م به صورت مکتوب در آمد که به آنها کتابهای ودا میگویند. در یونان باستان نیز پس از چند قرن افسانهها و داستانها در قرن نهم قبل از میلاد مکتوب شد. دو کتاب ایلیاد و اودیسه از آن جمله هستند. افسانهها تا زمانی که مکتوب نشدهاند همواره در حال تغییر و تحول و نیز تلفیق با افسانههای دیگر ملل هستند، اما پس از نوشته شدن، دیگر تقریباً شکل و محتوای ثابتی به خود میگیرند. برای مثال هنگامی که فردوسی شاهنامه را به نظم میآورد، روایتهای مختلفی از افسانهها و حماسههای ایرانی وجود داشت. اما پس از آن همگان شاهنامه را شکل واحد افسانهها و حماسههای ایرانی دانستند.
هومر، حماسه سرای یونانی به جمع آوری افسانهها و حماسههای یونانی پرداخت و آنها را در دو مجموعه به نامهای «ایلیاد» و اودیسه» گرد آورد.
عصر طلایی در تاریخ ملتها
گفتیم که اقوام و ملل مختلف، تاریخ خود را با افسانهها آغاز میکنند. در افسانهها از چگونگی پیدایش انسان و جهان، جدال خیر و شر و اموری مانند آنها سخن گفته میشود معمولاً در افسانهها، هر ملتی دارای یک عصر طلایی است. یعنی عصری که سراسر آن خوبی و خوشبختی بوده و از درد و رنج و دشمنی اثری و خبری نبوده است. ایرانیان باستان بر این باور بودهاند که در روزگاران دور، شهریاری افسانهای به نام جمشید در محلی به نام ورجمکرد زندگی میکرده است. در وَرَجَمکَرد اثری از مرض، پیری، مرگ، گرسنگی، حسادت، دشمنی و مانند آنها نبوده و انسانها در خوشبختی زندگی میکردهاند. به عقیده هندیهای باستان در عصری به نام کریتایوگا انسانها عمر طولانی داشته و براساس راستی و درستی زندگی میکردهاند به عقیده چینیهای باستان، در عصر خاقانهای نیکوکار، انسانها خوشبخت بودهاند. خاقانها که خیرخواه انسانها بودهاند مانند معلمی دلسوز آنها را به سوی زندگی سالم و به کارگیری ابزار و وسایل راهنمایی میکردهاند.
اگر به افسانههای ملتهای دیگر نیز مراجعه کنیم، میبینیم که همه در اوایل افسانههای خویش دارای دورانی طلایی بودهاند.
حماسهها
گفتیم که تاریخ با افسانه آغاز میشود یا به قولی افسانهها سپیده دم تاریخ را مه آلود کردهاند. در حد فاصل افسانه و تاریخ، حماسه قرار دارد. حماسه بیان شاعرانه اعمال رزمی و پهلوانی است. افسانه با حماسه تفاوت زیادی ندارد. فقط میتوان گفت که در افسانهها بیشتر راجع به پیدایش ملتها، سنتها، ابزارها و پدیدهها سخن گفته میشود، در حالی که در حماسهها درباره حفظ جوامع از دستبرد دشمنان با توسل به جنگ و اعمال پهلوانی گفت و گو میشود. در فرهنگ ملتها همواره حماسه بیش از افسانهها مورد توجه قرار گرفته است. زیرا حماسهها نقش بسیار مهمی در حفظ جوامع از خطراتی که آنها را تهدید میکرده، ایفا کردهاند و روحیه جوانمردی و جنگاوری را تقویت میکرده است.
و به طور خلاصه میتوان گفت که گذشته ملتهای بزرگ و قدیمی دارای سه مرحله است که به ترتیب عبارتند از:
- مرحله افسانهای
- مرحله حماسی
- مرحله تاریخی
در مرحله اول (افسانه) وقایع تاریخی کاملاً دگرگون شدهاند. در مرحله دوم (حماسه) وقایع تاریخی تا حدود زیادی دگرگون شدهاند و در مرحله سوم (تاریخ) وقایع تاریخی کمابیش بدون تغییر ماندهاند. مهمترین عامل حفظ اخبار تاریخی و جلوگیری از تبدیل آنها به حماسه یا افسانه گسترش استفاده از خط است. استفاده از خط تا آن اندازه در تاریخ نویسی اهمیت دارد که مورخان بر مبنای آن، تاریخ را به دو دوره پیش از تاریخ و تاریخی تقسیم کردهاند.
تاریخ ایران پیش از اسلام بر اساس شاهنامه
چنان که در سالهای قبل خواندهاید، مشهور است که در ایران پیش از اسلام به ترتیب پنج حکومت بر سر کار آمدهاند : ۱- ایلام ۲- ماد ٣- هخامنشی ۴- اشکانی ۵- ساسانی
در حد فاصل هخامنشیان و اشکانیان نیز حکومت بیگانه سلوکی حاکم بوده است. این ترتیب برای تاریخ ایران پیش از اسلام، از حدود دویست سال پیش در ایران رایج شده است.
پیش از آن مورخان ایرانی تاریخ ایران را به چهار دوره: ۱- پیشدادیان ۲- کیانیان ۳- اشکانیان ۴- ساسانیان تقسیم کرده بودند. بدین ترتیب ظاهراً سلسلههای اول و دوم در هر دو تقسیم بندی قدیم و جدید با یکدیگر متفاوت هستند.
بر این اساس، و با توجه به مراحل سه گانه تاریخ ملتها در گذشته، تاریخ ایران پیش از اسلام را میتوان چنین تقسیم بندی کرد:
- دوران افسانهای (اساطیری)
از پیشدادیان تا دوره کیخسرو پادشاه کیانی
- دوران حماسی
از فرمانروایی کیخسرو تا اواخر دوره کیانیان.
- دوران تاریخی
از سالهای پایانی فرمانروایی کیانیان تا سراسر دوران فرمان روایی اشکانیان و ساسانیان.
دوران تاریخی کشور ما در حال حاضر نیز ادامه دارد.
بیشتر بدانید
تاریخ حماسی ایران براساس شاهنامه
در زیر شرح خلاصهای از این دورهها بر اساس شاهنامه فردوسی و دیگر روایات ایرانی آورده میشود.
پیشدادیان- پیشداد یعنی قانون گذار نخستین و جمع آن پیشدادیان است. به نوشته شاهنامه فردوسی کیومرث اولین انسان و اولین فرمانروا بود. او که در کوهها زندگی میکرد و لباسش از پوست پلنگ بود، سی سال بر انسان و حیوان فرمانروایی کرد.
پسر کیومرث، سیامک نام داشت که به دست دیوها کشته شد. اما فرزندش به نام هوشنگ از دیوها انتقام گرفت. هوشنگ اولین کسی است که لقب پیشدادی یافت و شیوه استخراج فلزات و رام کردن حیوانات را به بشر آموخت. روزی هوشنگ سنگی به سوی ماری پرتاب کرد. از برخورد آن سنگ با سنگی دیگر جرقهای پدید آمد و بوتهای خشک را به آتش کشید. بدین ترتیب آتش کشف شد.
پسر هوشنگ، تهمورث نام داشت. او فن ساختن نخ از پشم و دوختن پارچه را به مردم آموخت. تهمورث دیوها را مطیع خود ساخت و آنان به او خواندن و نوشتن آموختند.
پس از تهمورث جمشید به فرمانروایی رسید. او ۷۰۰ سال حکومت کرد جمشید ساختن اسلحه، پارچه بافی از ابریشم و خانه سازی را به مردم آموخت. سپس جمشید بر دیوان پیروز شد و روز پیروزی خود را نوروز نامید. بدین ترتیب عید نوروز به وجود آمد. او در اواخر عمر دچار غرور شد و گناهکاری پیشه ساخت. در نتیجه بدبختی پدید آمد و جادوگری به نام ضحاک به او حمله کرد. جمشید اسیر ضحاک شد و با ارّه به دو نیمه گردید. ضحاک هزار سال حکومت کرد و چون بر شانههایش دو مار روییده بود، برای خوراک آنها عده زیادی را کشت. تا آنکه کاوه آهنگر علیه او به پاخاست. کاوه آهنگر چرمی را بر سر نیزه کرد که آن را درفش کاویان نامیدند. درفش کاویان پر چم ایرانیان پیش از اسلام بوده است. با قیام کاوه آهنگر، فریدون نوه جمشید که پنهان شده بود، به کاخ ضحاک حمله کرد و او را اسیر و در کوه دماوند زندانی کرد.
فریدون مدتها حکومت کرد. او بر تمامی جهان حکم می راند. فریدون سه پسر به نامهای ایرج، سلم و تور داشت. او غرب دنیا را به سلم داد. سلم نیای مردم مغرب یعنی یونان و روم است، شرق دنیا را هم به تور داد. تور نیای تو رانیها یعنی ترکان و چینیها است. وسط زمین را هم به ایرج داد. ایرج نیای ایرانیان است. قلمرو ایرج را که در میانه جهان قرار دارد، ایران مینامند.
چون ایران بهترین جای دنیا بود، سلم و تور بر ایرج حسد بردند و او را کشتند. اما منوچهر نوه ایرج با کشتن سلم و تور انتقام گرفت. از زمان منوچهر جنگ ایران و توران آغاز شد، افراسیاب پادشاه توران به ایران حمله کرد. براساس روایات حماسی پس از مدتی جنگ، دو طرف تصمیم گرفتند برای تعیین مرز ایران و توران، آرش پهلوان ایرانی از بالای کوه دماوند تیری به سوی مشرق پرتاب کند. آرش با تمام نیرو تیری پرتاب کرد؛ به طوری که بر اثر فشار ناشی از این کار جان به جان آفرین تسلیم کرد. تیر پس از طی مسافتی طولانی در کنار رود جیحون به تنه درختی نشست و آنجا مرز ایران و توران شد.
اما افراسیاب که فرد شروری بود حمله به ایران را ادامه داد و کشتار و خرابی بسیار پدید آورد. ایرانیان سخت در برابر او ایستادگی میکردند. به خصوص پهلوانان سیستانی در جنگها دلیری بسیار نشان دادند. یکی از این پهلوانان سام نام داشت. او پسری داشت به نام زال که موهای سفیدی داشت، سام از داشتن پسری با این رنگ مو شرمنده بود لذا او را در کوهی رها کرد. اما سیمرغ که پرندهای دانا بود او را نجات داد و بزرگ کرد. زال که جوانی زیبا و نیرومند شده بود به سوی پدرش که از عمل خود پشیمان شده بود بازگشت. زال صاحب فرزندی به نام رستم شد. او نیرومندترین پهلوان ایران قدیم بود و بارها دشمنان ایران را شکست داد.
کیانیان- حملات وحشیانه افراسیاب، ایران را دچار نابسامانی و ویرانی ساخت. پس از مدتی کیقباد از نوادگان فریدون فرمانروای ایران شد. «کی» به معنای پادشاه است و کیانیان یعنی پادشاهان کیقباد بنیانگذار سلسله کیانی است و پس از او کی کاووس به پادشاهی رسید. کیکاووس فرمانروای خردمندی نبود و دو بار به دست دشمنان اسیر شد هر دو بار رستم او را نجات داد. اقدامات کی کاووس سرانجام موجب رنجش پسرش سیاوش گردید. سیاوش نیز به توران نزد افراسیاب رفت. افراسیاب در ابتدا با سیاوش مهربانی کرد. اما سپس با ناجوانمردی او را به قتل رساند. لشکریان ایرانی به فرماندهی رستم به انتقام خون سیاوش به توران حمله کردند.
پس از مدتی کیخسرو پسر سیاوش که از دست افراسیاب جان سالم به در برده بود، به ایران آمد و پادشاه شد. او به انتقام خون سیاوش به توران حمله کرد. پهلوانان ایرانی در این جنگ دلیریهای بسیار از خود نشان دادند. عاقبت افراسیاب اسیر شد و به قتل رسید.
پس از کیخسرو، لهراسب به شاهی نشست که به خوبی کشور را اداره کرد. سپس فرمانروایی به پسرش گشتاسب رسید. در زمان گشتاسب زرتشت پیامبر ایران باستان ظهور کرد. گشتاسب و ایرانیان آیین زردشت را پذیرفتند. ارجاسب پادشاه توران که دشمن خداپرستان (زردشتیان) بود به ایران حمله کرد، اما ایرانیان او را شکست دادند. در این دوره از جنگهای ایران و توران، اسفندیار پسر گشتاسب، خدمات بزرگی انجام داد و در مقابل از پدر خواست که تاج و تخت را بدو واگذارد، گشتاسب برای آن که از خواسته پسر سرباز زند، از او خواست به سیستان برود تا رستم را دست بسته به نزدش بیاورد، زیرا میدانست او از عهده این کار بر نخواهد آمد.
کشته شدن سیاوش به دست تورانیان. زنی که در تصویر دیده میشود ، فرنگیس دختر افراسیاب و همسر سیاوش است.
رستم بسیار کوشید که اسفندیار را از اجرای فرمان پدر منصرف سازد، اما موفق نشد؛ لذا جنگ میان آن دو در گرفت. چون اسفندیار رویین تن بود، رستم نتوانست او را شکست دهد، لذا با راهنمایی سیمرغ تیری از چوب درخت گز بر چشم او (تنها جایی از بدنش که رویین نبود) زد و اسفندیار را کشت. پس از کشته شدن اسفندیار، بهمن پسر او به سیستان لشکر کشید. او عده زیادی را کشت و همه جا را ویران ساخت. رستم نیز به دست برادر نادان و حسود خود کشته شده بود. رستم پهلوان بزرگ ایران سرنوشتی تلخ یافته بود. او در چاهی که برادرش بر سر راهش کنده بود، افتاد و کشته شد. پیش از آن نیز در نبردی که با پسرش سهراب انجام داده بود، او را به قتل رساند زیرا سهراب را از کودکی ندیده بود و نمیدانست که با پسر خود میجنگد. پس از آن که سهراب به قتل رسید، رستم متوجه شد فرزند خود را کشته است. رستم از این مصیبت سخت به ناله افتاد و دلشکسته شد.
پس از بهمن، خواهرش همای به پادشاهی رسید و پس از او پسرش دارای بزرگ پادشاه شد. او در دریاها فتوحات بسیار کرد. سپس پسرش که او نیز دارا نام داشت بر تخت نشست. در زمان دارا، اسکندر به ایران حمله کرد. او دارا را کشت و ایران را تصرف کرد. با کشته شدن دارا سلسله کیانیان نیز به پایان رسید.
کاربرد حماسهها و افسانهها در تاریخ
مهمترین موارد کاربرد افسانهها و حماسهها در مطالعات تاریخی عبارتند از:
۱- پیدایش بسیاری از آیینها، رسوم، اعیاد، بنای شهرها، استفاده از ابزارها، فنون و … در افسانهها بیان شده است. مثل عید نوروز و کشف آتش. در حقیقت ریشه و بنیان بسیاری از پدیدهها تنها با استفاده از افسانهها قابل شناسایی و مطالعه است.
۲- بسیاری از اخبار و اطلاعاتی که در تاریخ گم شده یا مورخان به آنها دسترسی ندارند، در افسانهها و حماسهها قابل کشف و استفاده است. در حقیقت افسانهها و حماسهها بسیاری از کمبودها و خلاهای دانش تاریخی بشر را تکمیل میکنند. مثلاً از نام لهراسب، گشتاسب و تعدادی دیگر که در نامشان کلمه «اسب» وجود دارد، به وجود خاندانی موسوم به «اسپ» در تاریخ ایران پی بردهاند. از آنجا که اسب وجه مشخصه اقوام آریایی در هنگام ورود به ایران بوده است، با استفاده از تحقیقات درباره این خاندان، تا حدودی ابهامات این قسمت از تاریخ ایران برطرف شده است.
۳- چنان که پیشتر هم اشاره شد، یکی از مهمترین عرصههای مطالعه درباره افسانهها و حماسهها، اسطوره شناسی تطبیقی است. اسطوره شناسی تطبیقی اطلاعات فراوانی در مورد روابط اقوام و ملل، چگونگی جدا شدن آنها از یکدیگر، مبادلات فرهنگی میان آنها، تحول زبانها و دگرگونی فرهنگها به دست داده است. مثلاً دیو در ایران با دئوس در هند و زئوس در یونان از یک ریشه بودهاند که این نشان میدهد ایرانیها، هندیها و یونانیها ریشه قومی مشترک دارند که به آنها هند و اروپایی (آریایی) می گویند.
۴- افسانهها و حماسهها علاوه بر آن که دربردارنده اطلاعات تاریخی، ادبی و اجتماعی فراوانی درباره ملتها هستند؛ طرز فکر، روحیات، آرمانها و به طور کلی خصوصیات روحی و معنوی آنها را نشان میدهند . به همین جهت یکی از عرصههای مهم شناخت هویت ملتها، مطالعه در افسانهها و حماسههای آنهاست.
درجه اعتبار و ضعف افسانهها در تاریخ نویسی
گرچه افسانهها به تکمیل دانش تاریخی ما کمک میکنند، اما بنا به دلایلی که قبلاً شرح داده شد، توأم با تخیل هستند و یا به اطلاعات اندک، شاخ و برگ میدهند و اشخاص یا وقایع را به سمبلها تبدیل میکنند. بنابراین در استفاده تاریخی از آنها باید شاخ و برگها را کنار زد و هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک شد. در این حالت است که میتوان به آگاهیهایی از تاریخ دست یافت. مثلاً حتی اگر شخصی به نام کیومرث هم وجود نداشته، او سمبل دوره زندگی کوه نشینی انسان در تاریخ است.
حماسهها بیشتر به ارائه تاریخی آرمانی میپردازند، یعنی بیش از آن که تاریخ بسازند، تاریخ ملتها را در قالبی مطابق با آرمانها و آرزوهایشان در میآورند. بدین ترتیب در افسانهها و حماسهها امکان جعل، غلتیدن در دامان توهم، آلودگی به خرافات، مواجهه با شرک و کفر، در هم آمیختگی فرهنگها، فرو رفتن در تعصبات، پیروی از اهداف و اغراض، اغراق گویی و قوم پرستی همواره وجود دارد. لذا کسانی که به تحقیق درباره افسانهها و حماسهها میپردازند، لازم است با بینش علمی و دانشی غنی بدین کار مشغول شوند. لازم است آنان با دقت، حوصله، نگرش عمیق توأم با جامع نگری و به کارگیری علوم و فنون مختلف در این راه گام بردارند.
علوم مرتبط با افسانهها و حماسهها
کسانی را که به مطالعه درباره افسانهها و حماسهها (اسطورهها) میپردازند، اسطوره شناس مینامند. آنان پس از سالها تحقیق موفق به رسیدن به چنین مرتبهای شدهاند. اسطوره شناسان با دیدگاههای متفاوتی به اسطورهها مینگرند؛ بعضی براساس زبان شناسی، یا روانشناسی، یا جامعه شناسی، عدهای از دید تاریخی. به همین نحو نتایج مطالعات اسطوره شناسی نیز برای علوم گوناگونی چون تاریخ، جامعه شناسی، روانشناسی، زبانشناسی، ادبیات و غیره کاربرد دارد. به همین دلیل اگر چه در دانشگاهها رشته خاصی در مورد اسطورهشناسی وجود ندارد، امروزه این علم اهمیت زیادی یافته است.
متخصصان ادبیات نیز، با اسطوره شناسی سرو کار دارند. زیرا کتابهای ادبی گاه از ماجراهای اساطیری تأثیر میپذیرند. کتابهای افسانهای و حماسی به یک معنی کتابهای ادبی هستند. زبانشناسی (زبانهای باستانی) نیز چون امکان خواندن کتابها و کتیبهها و اسناد قدیمی را فراهم میسازد، به مضامین افسانهای و حماسی میپردازد. مورخان نیز به دلیل احاطه بر ادوار تحول فرهنگی و اجتماعی بشر به تحقیق درباره افسانهها و حماسهها میپردازند. باستانشناسان نیز با کشفیات خود کمکهای فراوانی به اسطورهشناسی کردهاند.
پرسشهای نمونه
۱- آیا افسانهها صرفاً زاده پندار و خیال هستند؟ توضیح دهید.
۲- مسائل مشکل آفرین در فرهنگ شفاهی را توضیح دهید.
۳- حماسه چیست و چه تفاوتی با افسانه دارد؟
۴- کاربرد افسانهها و حماسهها در تحقیقات تاریخی از چه جهانی است؟
اندیشه و جست و جو
۱- در محل زندگی شما درباره کوه، رود، ستارهها و … چه داستانهایی وجود دارد؟ یک مورد آن را گزارش کنید.
۲- برای تجربه کردن تأثیر نقل قولهای مکرر در تغییر اخبار (یک کلاغ چهل کلاغ) سه تن از دانش آموزان را انتخاب کنید و از آنها بخواهید به خارج از کلاس بروند. سپس داستانی را که کمی مفصل باشد به طور دقیق برای دانش آموزان حاضر در کلاس بیان کنید. پس از آن یکی از دانش آموزان (از سه نفر) را به کلاس بخواهید تا یکی از دانش آموزان حاضر در کلاس داستان را برایش بگوید. در هیچ مرحلهای، دیگر دانش آموزان نباید تذکری بدهند یا نکتهای را تصحیح کنند. سپس دانش آموز دوم را به کلاس بخواهید و توسط نفر اول (وارد شده به کلاس) داستان را برایش تعریف کنید. بعد دانش آموز سوم را بخواهید تا دانش آموز دوم برایش داستان را بگوید. در پایان از دانش آموز سوم بخواهید آنچه را شنیده برای همه دانش آموزان نقل کند. آیا آنچه شما برای دانش آموزان تعریف کردهاید با آنچه نفر سوم تعریف کرد، یکی است؟
۳- برداشتهای خود را از تاریخ افسانهای ایران که در «بیشتر بدانید، این درس آمده است، در چند سطر بنویسید.
۴- یکی از داستانهای شاهنامه فردوسی را انتخاب کرده و با راهنمایی دبیر خود نکات تاریخی آن را براساس آنچه که در درس تاریخ ایران و جهان (۱) درباره تاریخ ایران خواندهاید، بررسی و مقایسه کنید.
[۱] . Gilgamesh [۲] . در سال ۱۸۷۰ م و توسط شلیمان باستان شناس آلمانی