روانشناسیسبک زندگیعلوم انسانی

ویژگی‌های افراد باهوش؛ ویژگی‌های افراد متفکر؛ باهوش بودن یا متفکر بودن

امتیازی که به این مقاله می دهید چند ستاره است؟
[کل: ۱ میانگین: ۴]

به نظر می‌رسد باهوش‌ترین فردی که می‌شناختم؛ واقعا آن‌قدرها هم باهوش نبود.

او دائما در ابتدای صحبت‌هایش از عباراتی مانند «من فکر می‌کنم» و «به نظر می‌رسد» و «حاکی از » و «نشان می‌دهد» استفاده می‌کند.

وقتی از او نظر می‌خواستند؛ مطمئن نشان نمی‌داد و مرتبا بازخورد می‌خواست و دنبال نظرات و پیشنهادات دیگران بود و از آن‌ها می‌خواست درباره‌اش صحبت کنند.

برای درک اوضاع بد؛ او سریعا تغییر نظر و موضع می‌داد و از حقایق جدید، تصمیمات جدید، شرایط جدید، استراتژی‌های جدید و برنامه‌های جدید صحبت می‌کند و مدام در حال تغییر تاکتیک‌ها و اصول نظری خود است.

در حالی‌که داشتم از او ناامید می‌شدم؛ با گذشت زمان فهمیدم که این رفتارها نشات گرفته از یک عقل خیره‌کننده هستند. او فقط یک «کتاب هوشمند» نبود؛ بلکه یک آدم هوشمند بود. هوشمند به معنای واقعی کلمه، یک آدم بصیر و درخشان و بسیار باهوش درباره هر چیزی حتی ارتباط با مردم!

باهوش

با گذشت زمان فهمیدم که این رفتارها نشانه یک عقل باهوش و یک آدم متفکر بزرگ است.

یادگیرندگان مادام‌العمر

این وضعیت به اثر Dunning-Kruger معروف است که نوعی تعصب شناختی است و توسط دو روان‌شناس اجتماعی به نام‌های «دیوید دانینگ» و «جاستین کروگر» توصیف شده است. در این اثر مردم معتقدند که باهوش‌تر و ماهرتر از آن چیزی که هستند؛ به نظر دیگران آمده و در نتیجه می‌خواهند دست کم گرفته شوند یا با توانایی پایین‌تری به نظر برسند.

افراد با توانایی بالا تمایل دارند این توانایی نسبی خود را پایین‌تر بیاورند و در عین حال تصور می‌کنند وظایفی که برای آن‌ها آسان است؛ برای دیگران نیز آسان خواهد بود.

هرچه باهوش‌تر باشید؛ کمتر فکر می‌کنید که می‌دانید؛ چون شما واقعاً می‌دانید هنوز چه چیزهای زیادی برای دانستن وجود دارد.

این خصلت یک عیب یا سندروم تحریک‌کننده نیست؛ بلکه یک اعتقاد درونی است که علی‌رغم شواهدی که نشان می‌دهد بسیار می‌داند و باهوش و متفکر است؛ ولی خودش این‌طور فکر نمی‌کند و اطلاعاتش را ناکافی می‌داند و سطح متوسطی در پیش می‌گیرد.

«آدام گرنت»؛ استاد مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا و نویسنده کتاب‌های انگیزشی و خلاقیت، در کتاب «Think Again» می‌نویسد:

«متفکران بزرگ شک و تردید ندارند؛ چون این‌طور وانمود می‌کنند. آن‌ها تردیدهای خود را حفظ می‌کنند؛ چون می‌دانند همه ما نسبت به برخی حقایق و دانستنی‌ها ناآگاه هستیم و خود را متعهد به دانستن بیشتر می‌کنند. آن‌ها به میزان دانایی خود مباهات نمی‌کنند و شاید تعجب کنید که چقدر کم می‌فهمند ولی در واقع آن‌ها پرسش‌های جدیدی مطرح می‌کنند تا بیشتر بیاموزند؛ چون تلاش برای یادگیری هرگز پایانی ندارد. عادت این یادگیرندگان مادام‌العمر این است که تا می‌توانند از هر فردی که ملاقات می‌کنند؛ چیزی یاد بگیرند.»

ویژگی مشترک همه افراد باهوش و متفکر

بنابراین، این پرسش‌ها و تردیدها به معنای نامطمئن یا بلاتکلیف بودن نیست؛ حتی اگر اغلب اوقات نظرش عوض شود.

«جف بزوس»؛ مدیرعامل شرکت آمازون هم می‌گوید:

«باهوش‌ترین افراد، دائما در حال تجدیدنظر در ادراک خود هستند و در مسئله‌ای که قبلا حل کردند؛ دوباره فکر کرده و تجدیدنظر می‌کنند. آن‌ها ذهن و تفکر بازی برای دیدگاه‌های جدید، اطلاعات جدید، ایده‌های جدید، تضادها و چالش‌ها دارند.»

از نظر «بزوس» اثبات اندیشه یک ویژگی مثبت نیست. خود او مرتبا اطرافیانش را ترغیب می‌کند به جست‌وجوی داده‌های جدید، دیدگاه‌های جدید، تجزیه و تحلیل‌های جدید بروند. چرا؟

چون خردمندی در اطمینان و یقین نیست. خردمندی این است که بدانید اگرچه ممکن است خیلی چیزها را بدانید؛ اما باز هم موارد زیادی هست که هنوز نمی‌دانید.

خردمندی یعنی به جای تلاش برای اثبات درست بودن؛ تلاش برای کشف حقیقت است. خردمندی یعنی درک کنید که در اشتباه هستید و با کمال ادب عقب‌نشینی کنید.

متفکران بزرگ از اشتباه نمی‌ترسند و به اشتباه خود اعتراف می‌کنند. به راحتی می‌گویند پاسخ همه پرسش‌های عالم را نمی‌دانند و از گفتن عبارت‌هایی مانند «من فکر می‌کنم» به جای «من می دانم» ابایی ندارند.

همان‌طور که «آدام گرنت» هم می‌نویسد: «غرور و مستبد بودن باعث کوری شدن نسبت به نقاط ضعف خودمان می‌شود. فروتنی یک لنز بازتابنده است و به ما کمک می‌کند تا واضح‌تر ببینیم. فروتنی با اعتماد به نفس یک لنز اصلاحی که کمک می‌کند از نقاط ضعف عبور کنیم.»

فروتنی ما را قادر می‌سازد این واقعیت را بپذیریم که از قبل چه چیزهایی را می‌دانیم و چه چیزهایی را نمی‌دانیم!

چیزی که ما نمی‌دانیم؛ همان چیزی است که دیگران می‌دانند.

باهوش بودن مهم‌تر است یا متفکر بودن؟

متفکر

برای اثبات اینکه باهوش بودن چقدر مهم است، کافی است زندگی یکی از باهوش‌ترین انسان­هایی را که از او تست گرفته شد، ارزیابی کنیم:

در یکسالگی توانست بخواند.
در نه سالگی به ۸ زبان زنده دنیا صحبت می­کرد.
در ۱۲ سالگی وارد معتبرترین دانشگاه جهان، یعنی هاروارد شد.
او توانایی خارق‌العاده‌ای در یادگیری زبان‌های متفاوت و ریاضیات داشت و برخی بهره هوشی او را ۲۵۰ تخمین زده اند. وی در سن ۴۶ سالگی از دنیا رفت و یکی از کارهای مشهور او، اختراع زبان  Vendergood  بود.
آیا او را می‌شناسید یا برای اینکه اسم او را بدانید باید به اینترنت مراجعه کنید؟

«ویلیام جیم سایدیس» بهره هوشی اش از انیشتین،  ادیسون، داوینچی و بسیاری از انسان های معروف باهوش چند قرن اخیر بیشتر بوده است؛ پس چرا ما او را نمی‌شناسیم؟! چون در نهایت، انسان­های متفکر برایمان تاثیرگذار خواهند بود، نه صرفاً انسان‌های باهوش. هوش، یک ابزار، و تفکر، مهارت استفاده از این ابزار است.
ما نمی‌دانیم که اگر سایدیس به اندازه ادیسون متفکر بود چه اختراع می­کرد، ولی می‌دانیم که اگر متفکرتر بود، از هوشش می‌توانست بهتر استفاده بکند؛ پس ما نیاز به تفکر داریم و باید از مسابقه «کی باهوش‌تر است؟» عبور کنیم و به تمرین تفکر بپردازیم.

آیا این مقاله برای شما مفید بود؟
بله
تقریبا
خیر
منبع
www.1pezeshk.com

داریوش طاهری

اولیــــــن نیستیــم ولی امیـــــد اســــت بهتـــرین باشیـــــم...!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا