اختلال دوقطبی با شروع دیررس و دمانس: شباهت و تفاوت بین آنها چیست
رنه مادربزرگ پیر ۶۰ سالهای بود که در جامعه فعال بوده و به نظر میرسید که به خوبی عمر کرده است. اما هنگامی که شروع به نشان دادن علائم پرخاشگری، بی قراری و رفتارهای نامنظم نمود، دخترش با یک نورولوژیست قرار ملاقات تهیه کرد. تشخیص این بود که رنه به دمانس (زوال عقل) مبتلا شده است و اوضاعش در حال وخیمتر شدن است. پس از انجام آزمایشات بیشتر و تنظیم یک قرار ملاقات دیگر با یک متخصص اعصاب و روان، تشخیص داده شد که رنه به اختلال دو قطبی با شروع دیررس مبتلا شده است.
اختلال دو قطبی با شروع دیررس چیست؟
اختلال دو قطبی که پیشتر افسردگی شیدایی نامیده میشد، با تغییرات خلقی به صورت افسردگی و شیدایی متناوب تعریف میگردد. شیدایی معمولاً با سرخوشی، بیش فعالی، رفتارهای نامنظم یا تکانشی و نیاز به خواب کمتر تشخیص داده میشود. اختلال دو قطبی با شروع دیررس یک تشخیص جدید از یک دوره شیدایی یا هیپومانیک (با شدت کمتر) بعد از ۵۰ سالگی میباشد که هیچ علت مشخصی مانند داروها، ضایعات مغزی یا آسیبهای مغزی ندارد.
آیا اختلال دو قطبی میتواند در مراحل بعدی زندگی فرد ظهور پیدا کند؟
بله، اما به ندرت. دکتر بروس شاپیررو، استاد کمکی روانپزشکی در کالج پزشکی نیویورک میگوید، اکثر اختلالات دو قطبی در اواخر دوره نوجوانی و اوایل بزرگسالی آغاز میشود. برآورد شده است که تنها حدود ۱۰% از موارد اختلال دو قطبی بعد از ۵۰ سالگی آغاز میشوند و ۵% نیز از ۶۰ سال به بعد شروع میشوند.
اختلال دو قطبی در افراد مسن چه تفاوتی با افراد جوان دارد؟
افراد مسن علائم مشابهی با بزرگسالان جوانتر مبتلا به اختلال دو قطبی دارند، هرچند که افراد سالمند احتمالاً مدت زمان بیشتری را در بیمارستان بستری خواهند شد. افراد جوانتر علاوه بر علائم دو قطبی، به مشکلاتی نظیر سوء مصرف مواد نیز دچار میشوند.
افراد مسن همچنین احتمال بیشتری دارد که ترکیبی از علائم افسردگی و شیدایی را باهم نشان بدهند. شاپیرو میگوید، این مشکلات در سالمندان بسیار جدی هستند و اغلب نادیده گرفته میشوند، به طوری که میزان خودکشی در سنین بالاتر بیشتر از هر گروه سنی دیگری مشاهده میشود.
شباهتها و تفاوتهای بین اختلال دو قطبی با شروع دیررس و دمانس (زوال عقل) چیست؟
اختلال دو قطبی با شروع دیررس و دمانس علائم مشابهی دارند از جمله:
- تحریک
- حالت افسردگی
- بیقراری
- اضطراب
- توهمات شنیداری
با این حال برخی تفاوتها قابل توجه میباشند. افراد مبتلا به اختلال دو قطبی احتمال بیشتری دارد که به آرامی به سمت شیدایی و سپس به سمت افسردگی متمایل شوند. در حالی که برخی از افراد مبتلا به اختلال دو قطبی تغییرات خلق و خوی سریعتری را در طول روز تجربه میکنند. این علامت در افراد مبتلا به دمانس نیز مشاهده میشود – مخصوصاً در هنگام عصرها که به عنوان پدیدهای به نام سندرم غروب آفتاب شناخته شده است.
آیا مانیا (شیدایی) از علائم دمانس (زوال عقل) میباشد؟
مانیا (شیدایی) علامتی است که میتواند در تمام انواع دمانسها وجود داشته باشد، اما این علامت بیشتر در دمانس با منشا لوب فرونتال و دمانس جسم لویی مشاهده میشود. هر دو این بیماری دارای علائمی نظیر بیقراری، بیش فعالی، رفتارهای اجتماعی نامناسب و سایر علائمی هستند که اغلب با شیدایی همراه میباشند.
آیا دمانس و اختلال دو قطبی هر دو باعث روان پریشی و توهم میگردند؟
بله هر دو آنها میتوانند. تغییرات مغزی ناشی از دمانس میتواند منجر به روان پریشی، توهم و هذیان بشود. این علائم در دمانس لوب فرونتال و دمانس جسم لویی، علی الخصوص در مراحل پیشرفتهتر بیماری شایع هستند. توهم و هذیان همچنین میتواند در مراحل پیشرفتهتر بیماری آلزایمر نیز رخ بدهد. روان پریشی در اختلال دو قطبی غیر معمول میباشد، با این حال برخی از افراد ممکن است دچار هذیان و توهمات شنوایی هم بشوند.
به طور کلی اگر یک فرد مبتلا به اختلال دو قطبی علائم توهم شنوایی یا روان پریشی را نیز تجربه کند، برای او اختلال دو قطبی به همراه روان پریشی تشخیص داده میشود. احتمال بروز روان پریشی و توهم در مرحله مانیا (شیدایی) بیشتر است. هرچند توهم میتواند تمام حواس پنج گانه را درگیر نماید، با این حال توهم شنوایی رایجترین فرم توهم هم در دمانس و هم در اختلال دو قطبی میباشد.
آیا بین بیماریهای روانی و دمانس ارتباطی وجود دارد؟
در مورد رابطه بین تشخیص زودهنگام اختلال دو قطبی بزرگسالان و ابتلای به دمانس در آینده، مطالعات محدود و گاهاً متناقضی وجود دارد. با توجه به یک بررسی تحقیقات در دانشگاه جان هاپکینز، میان اختلالات روانی بزرگسالان – مخصوصاً افسردگی و اسکیزوفرنی – و ریسک ابتلا به دمانس در مراحل بعدی زندگی ارتباط کمی وجود دارد. مطالعه دیگری که در مجله آمریکایی روانپزشکی سالمندان منتشر شد، ارتباط بالایی بین تشخیص زودهنگام اختلال دو قطبی بزرگسالان و ریسک ابتلا به دمانس در سنین بالا وجود داشت.
من چطور میتوانم بفهمم که عزیزان سالمندم به اختلال دو قطبی یا دمانس مبتلا هستند یا خیر؟
تشخیص بیماری روانی در سالمندان بسیار دشوار میباشد، چرا که سردرگمی، رفتارهای نامنظم و از دست دادن حافظه جزو علائم زوال عقل و بیماریهای روانی محسوب میشوند. این امر ایجاد تمایز بین این دو حالت را دشوار میکند و به همین دلیل توصیه میگردد که با یک متخصص بهداشت روان در زمینه بزرگسالان سالمند مشورت گردد.
علائم شایع اختلال دو قطبی
رفتارهای افسردگی:
- از دست دادن علاقه به فعالیتهایی که قبلاً از آنها لذت میبردید
- خوردن زیاد یا کم
- خوابیدن زیاد یا کم
- خستگی و ناتوانی در تمرکز
- احساس ناامیدی و بی ارزش بودن
- افکار و رفتارهای خودکشی
رفتارهای شیدایی:
- تحریک و انرژی زیاد
- کاهش نیاز به خواب
- ایدهها و طرحهای بزرگ
- تکانشگری و رفتارهای بی پروا
- پرش افکار که اغلب در هنگام صحبت کردن سریع مشاهده میشود
- سرخوشی
- علائم شایع دمانس
تغییرات شناختی:
- از دست دادن حافظه
- گم شدن در یک محیط آشنا
- اشکال در برنامه ریزی یا استدلال
- مشکلات ارتباطی
تغییرات روانی:
- افسردگی
- آشفتگی، مخصوصاً در هنگام عصرها
- اضطراب
- توهم و هذیان
- رفتار نامناسب
چطور اختلال دو قطبی با شروع دیررس و دمانس را از هم تشخیص بدهیم
یک متخصص سلامت روان – مانند یک روان شناس سالمندان (روان شناس سالمندی)، روانپزشک یا عصب روانپزشک – میتواند تشخیص بدهد که آیا علائم اضطراب ناشی از اختلال دو قطبی است یا افسردگی یا روان پریشی. انواع مهم تستهای دمانس و اختلال دو قطبی با شروع دیررس عبارتند از:
- تستهای شناختی
- ارزیابی کامل داروها و مکملها
- ارزیابیهای آزمایشگاهی
- معاینات وضعیت روانی
- تصویربرداری عصبی، مانند CT اسکن یا MRI
- تاریخچه کامل بیماری، فیزیکی و اجتماعی
- گفتگو با اعضای خانواده یا مراقبین
اختلال دو قطبی در سالمندان چگونه درمان و مدیریت میگردند؟
اختلال دو قطبی در سالمندان معمولاً همانند بزرگسالان جوانتر توسط دارو و گفتگو درمانی معالجه میشود. با این حال در میان این دو گروه برخی تفاوتهای کلیدی وجود دارد.
داروها
شاپیرو میگوید تثبیت کنندههای خلقی مانند لیتیوم و دپاکوت میتواند در مدیریت علائم رفتاری افراد بسیار موثر باشد. با این حال او میگوید، متابولیسم این داروها در افراد مسن با افراد جوانتر تفاوت دارد. در هنگام استفاده از این داروها ممکن است تغییراتی در عملکرد کلیه و کبد مشاهده گردد. این تغییرات سالمندان را نسبت به داروها حساستر میکند و بسیاری از داروها نیز باید به میزان ۳/۱ تا ½ کاهش دوز برای بزرگسالان سالمند تجویز گردد. علی الخصوص لیتیوم باید با احتیاط مصرف بشود، چرا که کلیههای سالمندان نمیتواند این دارو را به طور موثری از بدن پاکسازی نماید.
داروهای اختلال دو قطبی رنه در ابتدا به خوبی جواب داد. اما بعداً او به شدت افسرده شده و پزشکش داروی دیگری را برای او تجویز نمود. بعد از گذشت چند هفته، وضعیت او دوباره تثبیت گردید.
سالمندانی که از داروهای تثبیت کننده خلق و خو استفاده میکنند ممکن است دچار تغییرات رفتاری یا شخصیتی بشوند، علی الخصوص اگر این داروها دارای تغییراتی هم در سطح خون آنها باشند. شاپیرو میگوید، این مشکل معمولاً با آزمایش خون و تنظیم دوز دارو برطرف میشود.
گفتگو درمانی
نیازهای درمانی سالمندان با نیازهای درمانی بزرگسالان جوانتر متفاوت است. زوال شناختی، از دست دادن عزیزان، تغییرات حافظه، تغییرات جسمی و گوشه گیری همه میتوانند باعث بروز مشکلات روحی روانی برای افراد بشوند. روان شناسان میتوانند به سالمندان برای کشف و مقابله با این مشکلات کمک نمایند.
شاپیرو میگوید، درمان سالمندان اغلب شامل همکاری خانوادهها نیز میشود. نقش روان درمانی در کنار همکاری اعضای خانواده، متاسفانه در طول سالهای سالمندی به حداقل رسیده است. درمانهای کوتاه مدت و متمرکز بر مشکل میتواند برای درمان سالمندان بسیار مفید باشد.
برای رنه، تشخیص صحیح و مدیتیشن در کنار درمان باعث شد تا او یک بار دیگر بتواند از زندگی با نوههایش لذت ببرد.
کمکهای شخصی برای مراقبت از فرد در طول زندگی یا حافظه کمکی
آیا شما عزیز سالمندی دارید که اختلال دو قطبی یا دمانس برای او تشخیص داده شده باشد؟ اگر شما به دنبال تسهیلات کمکی برای مراقبت از بیمارستان در طول زندگی یا مراقبت از وضعیت حافظه او هستید، مشاوران ارشد محلی ما میتوانند در این امر به شما کمک کنند.
آلزایمر ممکن است در افراد دارای سابقه اضطراب و افسردگی زودتر شروع بشود
– مطالعات نشان میدهند که اختلالات روان پزشکی میتوانند دارای اثرات تقویت کننده بر روی پاتوفیزیولوژی AD باشند.
یک آنالیز گذشته نگر نشان داد که سابقه اضطراب یا افسردگی با سن شروع بیماری آلزایمر ارتباط معکوس دارد.
زاخاری میلر، MD، از دانشگاه کالیفرنیا سان فرانسیسکو (UCSF) و همکارانش گزارش دادند که افراد مبتلا به بیماری آلزایمر که قبلاً اضطراب برایشان تشخیص داده شده است، در هنگام ابتلا به بیماری آلزایمر حدود ۳ سال جوانتر از سایر مبتلایان به آلزایمر بودند.
آنها در خلاصه یک مطالعه که پیش از جلسه سالانه آکادمی نورولوژی آمریکا در سال ۲۰۲۱ منتشر شده بود گفتند، بیمارانی که سابقه افسردگی داشتند در هنگام شروع آلزایمر ۲ سال جوانتر بودند.
این یافتهها بر پایه مطالعه بر روی ۱۵۰۰ بیمار مبتلا به آلزایمر بودند که از سوابقشان از مرکز حافظه و پیری UCSF به دست آمده است و همگی در گذشته دارای اختلالات روان پزشکی مانند افسردگی، اضطراب، اختلال دو قطبی، اسکیزوفرنی و اختلال استرس بعد از سانحه (PTSD) بودند. محققان ریسک فاکتورهای معمول آلزایمر – فشارخون، چربی خون، دیابت، میزان تحصیلات و وضعیت APOE4 – و همچنین عوامل مرتبط با آلزایمر مانند چپ دستی، ناتوانی در یادگیری، بیماریهای خود ایمنی و سابقه تشنج را مورد ارزیابی قرار دادند.
میلر گفت، ما به کاوش عمیقتر در میان این یافتهها ادامه میدهیم. او امروز به MedPage گفت، ما این دلیل را داریم که باور کنیم یافتههایمان که از یک پایگاه داده خارجی بسیار بزرگ مربوط به بیماران آلزایمر به دست آمدهاند صحیح میباشند و امیدوار هستیم که در طول ارائه یافتههایمان در جلسه سالانه AAN بتوانیم به طور عمیقتری در مورد آنها صحبت کنیم.
کلایر سکستون، DPhil، مدیر برنامههای علمی و اطلاع رسانی در انجمن آلزایمر شیکاگو که با این مطالعه نیز همکاری میکند گفت، این به خوبی ثابت شده است که برخی از مشکلات روان پزشکی مخصوصاً افسردگی و اضطراب به نوعی با زوال شناختی و احتمال زوال عقل ارتباط دارند.
سکستون به MedPage Today گفت، به هر حال سوالات در مورد اینکه آیا تغییرات شناختی میتوانند منجر به بروز مشکلات روان پزشکی بشوند یا خیر و اینکه آیا درمان این مشکلات روان پزشکی به تغییرات شناختی در افراد نیز کمک میکند یا خیر همچنان باقی مانده است. این احتمال وجود دارد که هر دو این احتمالات تا حدی درست باشند، با این حال تحقیقات بیشتری مورد نیاز است تا رابطه بین این دو وضعیت مشخص بشود.
از میان بیماران آلزایمر در مطالعه UCSF، حدود ۴۳.۳% دارای سابقه افسردگی، ۳۲.۳% دارای سابقه اضطراب، ۱.۲% اختلال دو قطبی، ۱% PTSD و ۰.۴% اسکیزوفرنی داشتند. بیماران مبتلا به افسردگی یا اضطراب در سن شروع آلزایمر به ترتیب ۲.۱ و ۳.۰ سال در مقایسه با افراد بدون آلزایمر جوانتر بودند (۰.۰۰۱>P).
کاهش سن شروع آلزایمر در صورت وجود هر بیماری روانپزشکی بیشتر دو برابر میشود: سابقه یک اختلال روانپزشکی با شروع ۱.۵ سال زودتر آلزایمر، دو اختلال روانپزشکی با شروع ۳.۳ سال آلزایمر زودتر و سه یا چند اختلال روانپزشکی با ۷.۳ سال آلزایمر زودتر ارتباط دارد (۰.۰۰۱>P).
افرادی که سابقه افسردگی یا اضطراب داشتند بیشتر زن بودند و ریسک فاکتورهای کمتری نیز برای بیماری آلزایمر داشتند. همچنین گروهی که در گذشته برایشان افسردگی تشخیص داده شده بود، دارای بیماریهای خود ایمنی بیشتری بودند (۰.۰۱=P). گروه مبتلا به اضطراب با احتمال بیشتری دارای سابقه تشنج بودند (۰.۰۰۲=P).
این یافتهها نشان میدهند که اختلالات روانپزشکی هر کدام دارای اثرات منحصر به فرد و مضاعفی بر روی پاتوفیزیولوژی بیماری آلزایمر هستند.
میلر گفت، هرچند که ارتباط بین افسردگی و بیماریهای خود ایمنی، تشنج و اضطراب کاملاً بدیهی است، با این حال ما فرض میکنیم که افسردگی در برخی افراد بار بیشتری از التهاب عصبی را ایجاد نماید. وجود اضطراب ممکن است نشان دهنده درجه بالاتری از تحریک پذیری عصبی باشد و شبکههای مغزی بیش از حد تحریک بشوند، که این امر اهداف درمانی جدیدی را برای پیشگیری از زوال عقل پیش روی ما میگذارد.
محدودیت مطالعه حاضر این است که دادهها از یک مرکز تخصصی مراقبت از حافظه و یک نمودار گذشته نگر به دست آمدهاند.
سابقه بیماریهای روانی که با شروع زودرس بیماری آلزایمر ارتباط دارد
یک مطالعه مقدماتی نشان میدهد که افراد مبتلا به بیماری آلزایمر اغلب سابقه افسردگی یا اضطراب دارند که ممکن است به معنای ظهور زودتر مشکلات حافظه و تفکر در آنها باشد.
محققان دریافتند که از میان ۱۵۰۰ بیمار آلزایمر در مرکز آنها، ۴۳% سابقه افسردگی داشتند و حدود یک سوم نیز دارای سابقه اختلالات اضطرابی بودند.
این بیماران همچنین در سنین پایینتر به زوال عقل مبتلا شده بودند – به طور میانگین حدود دو تا سه سال زودتر از بیماران آلزایمری بدون سابقه افسردگی یا اضطراب.
سوال این است که همه اینها به چه معناست؟
مسیر اصلی این سوالات چیستند؟ دکتر زاچاری میلر، محقق ارشد، استادیار دانشگاه کالیفرنیا، سانفرانسیسکو گفت، آیا اگر شما افسردگی یا اضطراب داشته باشید یعنی بیشتر در معرض خطر آلزایمر قرار دارید؟
یا به گفته او آیا علائم افسردگی و اضطراب میتواند اولین نشانههای شروع زوال عقل باشد؟
میلر گفت که او این احتمالات را باور دارد، هرچند که این مطالعه نمیتواند احتمال این که بیماریهای روانی در بالا بردن ریسک زوال عقل نقش دارند را رد کند.
او میخواهد این یافتهها را در جلسه سالانه آکادمی نورولوژی آمریکا که به صورت آنلاین از تاریخ ۱۷ تا ۲۲ آوریل برگزار میشود را ارائه بدهد. مطالعاتی که در این جلسات ارائه میشوند معمولاً به عنوان تحقیقات مقدماتی در نظر گرفته میشوند، تازمانی که در یک مجله معتبر منتشر گردند.
این ایده که سلامت روان و بیماری آلزایمر با یکدیگر ارتباط دارند، ایده جدیدی نیست. تعدادی از مطالعات هستند که ارتباط بین افسردگی و افزایش ریسک زوال عقل را مطرح کردهاند، هرچند که هیچ کدام از این مطالعات رابطه علت و معلولی را بین این دو وضعیت به اثبات نرساندهاند.
با این حال مطالعات کمی به رابطه بین آلزایمر و سایر بیماریهای روانی از جمله اضطراب پرداختهاند.
بنابراین میلر و همکارانش ۱۵۰۰ بیمار آلزایمر را در مرکز حافظه و پیری خودشان که سابقه پنج اختلال روانی داشتند، مورد ارزیابی قرار دادند: افسردگی، اضطراب، اختلال دو قطبی، اختلال استرس بعد از سانحه و اسکیزوفرنی.
بیش از ۴۳% از بیماران به افسردگی دچار بودند و ۳۲% نیز سابقه اضطراب داشتند؛ سایر اختلالات شایع نبودند.
به گفته میلر، برخی از بیماران علائم روانپزشکی خود را اخیراً تجربه کرده بودند – دو سال پس از تشخیص آلزایمر – در حالی که برخی دیگر به مدت ۱۰ سال یا بیشتر به این اختلالات مبتلا بودند. اما به گفته او حتی علائمی که نسبتاً در زمان طولانی تری از گذشته تجربه میشوند نیز میتوانند با تظاهرات اولیه زوال عقل ارتباط داشته باشند، چرا که فرآیند بیماری زوال عقل از سالها پیش آغاز میشود.
به طور کلی این مطالعه نشان داد که بیمارانی که افسردگی یا اضطراب داشتند، در سنین پایینتر به آلزایمر مبتلا شده بودند. و در صورتی که آنها دو بیماری روانی را همزمان با هم تجربه کرده بودند، تشخیص زوال عقل آنها در سنین پایینتر صورت گرفته بود. به طور متوسط این بیماران در هنگام تشخیص به مدت بیش از سه سال نسبت به سایر بیمارانی که سابقه بیماری روانی نداشتند جوانتر بودند.
دکتر جان موریس از اعضای آکادمی نورولوژی آمریکا و مدیر تحقیقات بیماری آلزایمر در دانشکده پزشکی واشنگتن در سنت لوئیس میباشد.
او موافق است که علائم سلامت روان میتواند نشان دهنده آغاز زوال عقل باشد، اما به سختی میتوان از این امر اطمینان پیدا کرد.
موریس به مطالعه اخیر خودش بر روی افرادی اشاره کرد که نشانگرهای بیولوژیکی آلزایمر را در مغزشان داشتند، اما هنوز به زوال عقل مبتلا نشده بودند. او گفت که تحقیق او به شواهد کمی دست پیدا کرده است که ثابت کند افسردگی زودتر از مرحله نهایی آلزایمر یعنی مرحله پیش بالینی رخ بدهد.
موریس که در مطالعه جدید شرکت نداشت گفت، یکی از نقاط قوت آنها در نظر گرفتن بیماریهای روانی دیگر به غیر از افسردگی میباشد.
با این حال سوالات بدون پاسخ زیادی وجود دارد. موریس گفت این احتمال وجود دارد که یک فرد مبتلا به افسردگی یا اضطراب به صورت زودرس به زوال عقل مبتلا نشده باشد، بلکه در واقع زودتر به پزشک مراجعه کرده باشد.
موریس گفت، همچنین مشخص نیست که آیا داروها نیز در فرآیند بیماری نقش دارند یا خیر. آیا ممکن است به بیمارانی که دارای علائم روانی هستند داروهایی داده شده باشد که مشکلات حافظه و تفکر آنها را بدتر کرده باشد و همین منجر به تشخیص زودرس آلزایمر در آنها بشود؟
میلر موافقت کرد که هنوز چیزهای زیادی وجود دارند که باید به آنها پی برده شود. او گفت این مطالعه بیشتر به مطرح کردن سوالات میپردازد تا دادن پاسخ به آنها.
میلر همچنین تاکید کرد که افراد مسنی که علائم افسردگی یا اضطراب دارند نباید تصور کنند که در حال مبتلا شدن به زوال عقل هستند. این اختلالات شایع هستند و دلایل مختلفی دارند.
میلر گفت که دریافت کمک برای علائم سلامت روان میتواند کیفیت زندگی افراد را بهبود بخشد، چه مبتلا به زوال عقل باشند و چه نباشند.
موریس گفت که فکر نمیکند افسردگی یا اضطراب در یک فرد مسن برای ارزیابی زوال عقل احتمالی کافی باشد.
او گفت، آنچه که یک ارزیابی شناختی را تضمین میکند این است که آیا کاهش سطوح قبلی حافظه و توانایی تفکر یک فرد چه با در نظر گرفتن افسردگی و چه بدون آن میتواند باعث تاثیر نامطلوبی بر روی تواناییهایش در انجام فعالیتهای روزانه بشود.
مطالعه حاضر ارتباط بین آلزایمر، اختلال دو قطبی و HCV را پیدا کرد.
بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی و آلزایمر ۲.۳ برابر بیشتر احتمال ابتلا به HCV را دارند.
با توجه به مطالعه اخیر، بین بیماران آلزایمر (AD) و اختلال دو قطبی (BD) که قبلاً به ویروس هپاتیت C (HCV) مبتلا شده شدهاند نیز رابطه وجود دارد.
این مطالعه که توسط محققان دانشکده مدیریت مراقبتهای بهداشتی تایپه، تایوان انجام شده است نشان داد که احتمال ابتلا به AD در بیماران BD که HCV آنها تشخیص داده شده است دو برابر بیشتر از سایر بیماران است.
محققان اظهار داشتند که دلیل اصلی این الگو میتواند مشترک بودن BD به عنوان یک اختلال روانی و زوال عقل در میان بیماران مسنتر ابشد. در عین حال محققان به مطالعاتی اشاره کردند که نشان میدهد بیماران BD به دلیل رفتارهای پر خطر، ریسک بالایی برای ابتلا به بیماریهای عفونی دارند. محققان نوشتند که عفونت HCV در ۱۰% تا ۲۳.۳% از بیماران BD گزارش شده است – یک ریسک بالای قابل توجه در مقایسه با نرخ ۱.۸% در میان جمعیت عمومی.
یک مطالعه موردی – کنترل از دادههای مربوط به سال ۲۰۱۳-۲۰۰۰ در یک پایگاه داده بیمه سلامت در تایوان استفاده کرد که حدود ۱ میلیون بیمار تحت بیمه سلامت ملی تایوان (NHI) را شامل میشد. این پایگاه داده اطلاعات خودش را از سال ۱۹۹۵ به بعد برای ثبت نام کنندگان ثبت کرده است.
محققان ۹۲۳۹ بیمار حداقل ۱۸ ساله را شناسایی کردند که در طول ۱۳ سال برای BD تحت درمان قرار گرفته بودند. از مجموع این بیماران، ۷۳ بیمار نیز با AD تشخیص داده شدهاند – سنین مابین ۷۹-۵۸ سال. کیسهای مطالعه محدود به بیمارانی بودند که درمان آنها با مهار کنندههای استیل کولین استراز انجام شده بود.
محققان به طور تصادفی ۳۶۵ فرد مبتلا به BD را از میان افراد بدون تشخیص AD انتخاب کردند. این بیماران کنترل به لحاظ سن، جنس و سال شاخص (اولین سال تشخیص AD) با یکدیگر مشابه بودند.
از میان ۴۳۸ بیمار BD مورد بررسی، ۸۳ نفر (۱۸.۹۵%) به HCV مبتلا بودند. در میان بیماران BD که برایشان AD نیز تشخیص داده شده بود، حدود ۳۱.۵۱% از آنها به HCV مبتلا بودند. در میان بیماران BD که AD برایشان تشخیص داده نشده بود، حدود ۱۶.۴۴% به HCV مبتلا بودند.
بر اساس این مطالعه، بیماران BD مبتلا به AD، به میزان ۲.۳ برابر بیشتر از سایر بیماران دارای ریسک ابتلا به HCV بودند.
محققان اظهار داشتند که این مطالعه اولین مطالعه اپیدمیولوژیک در ادبیات پزشکی میباشد که ارتباط بین عفونتهای قبلی HCV و AD را در میان بیماران BD مورد ارزیابی قرار داده است، هرچند که مطالعه نشان میدهد ارتباط بین HCV و اختلال شناختی بستگی به برخی عوامل دیگر مانند سوء مصرف مواد و تظاهرات عصبی روانی دیگر نیز دارد.
با این حال محققان همچنین در یک مطالعه کوهورت مبتنی بر جمعیت شناسی نشان دادند که HCV به عنوان یک ریسک فاکتور مستقل برای AD در نظر گرفته میشود.
محققان نوشتند، بدیهی است که در بیماران مبتلا به BD، ریسک عفونت HCV و زوال عقل ناشی از AD بسیار بالاست.
محققان اظهار داشتند، HCV همچنین میتواند مستقیماً بر روی سیستم عصبی مرکزی (CNS) تاثیر گذاشته و باعث بروز اختلال عملکرد مغزی بشود.
محققان نوشتند، مطالعات نشان میدهند که HCV در CNS منجر به بروز التهاب عصبی میشود و بارها ثابت شده است که رویدادهای شیمیایی ناشی از غدد درون ریز باعث تغییراتی در عملکرد شناختی افراد میشود. بیماران مبتلا به عفونت HCV همچنین دارای متابولیسم غیر طبیعی گلوکز مغز و انتقال پیامهای عصبی میباشند که مکانیسم دیگری را برای نقص عملکرد عصبی در آنها توضیح میدهد.
هیچ اطلاعاتی از پایگاه داده دیگر وجود ندارد که ژنوتیپ HCV در بیماران آلزایمر را ثابت کند، هرچند که با توجه به یافتههای این مطالعه شایعترین ژنوتیپهای HCV عبارتند از ۱b و ۲a. تصور میشود که اختلال شناختی بر روی هر دو ژنوتیپ HCV این بیماران تاثیر میگذارد.
محققان استدلال کردند که ارتبط بین این بیماریها ممکن است با فقر، محیط اجتماعی ضعیف یا سلامت و ضعیف بیماران BD ارتباط داشته باشد. آنها خواستار نظارت دقیق و تشخیص زودهنگام AD در میان بیماران BD شدند که به عفونتهای HCV دچار بودند.
محققان نوشتند، یافتههای مطالعه ما نشان دهنده ریسک بالای AD در میان بیماران BD میباشد که ناقلان مزمن HCV نیز هستند و به روان پزشکان، متخصصان گوارش و مراقبان خانواده آنها در مورد علائم اولیه AD هشدار میدهیم. علاوه بر این، با توجه به ریسک بالای HCV برای بیماران مبتلا به BD، عدم آگاهی از HCV در میان بیماران و خانوادههای آنها میتواند منجر به پیامدهای بیشتری نیز برای آنها بشود.
با توجه به این مطالعه، تحقیقات بیشتری در مورد مکانیسمهای پاتوفیزیولوژیک زمینهای و نیز نقش BD باید انجام بشود. مطالعات باید بر روی جمعیت BD که دارای اختلالات روانی دیگری نیز هستند متمرکز شوند تا درمانهای مناسب و به موقعی را برای HCV پیدا کنند.