هنوز آلیس: معرفی کتاب نوشتهی لیزا جنووآ، نقد و بررسی فیلم
کتاب هنوز آلیس
داستان کتاب هنوز آلیس در مورد آلیس هولند، استاد دپارتمان روانشناسىِ دانشگاه هاروارد میباشد که مدتى است با مشکلاتِ کوچک و به ظاهر کم اهمیتى مواجه مىشود: دسته کلیدش را گم مىکند، قرار ملاقاتهایش را با یادآورى گوشى هوشمندش به خاطر مىآورد، در بکارگیرى برخى کلمات در جملهبندى دچار مشکل شده و همهى اینها را به پاى خستگى و افسردگى و عوارض ناشى از یائسگى مىگذارد.
وقتى متخصص مغر و اعصاب به او مىگوید که مبتلا به نوعى آلزایمر زودرس ارثى است، جسم ناباور آلیس تنها پنجاه بهار را به خود دیده. باور زندگى با هیولایى به نام آلزایمر براى زنى با موقعیت اجتماعى آلیس بسیار سخت و دردناک است.
بر اساس داستان کتاب هنوز آلیس فیلمی هم به همین نام در سال ۲۰۱۴ با بازی جولیان مور ساختهاند. بازی جولیان مور در این فیلم به قدری زیبا بود که توانست در سال ۲۰۱۵ اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از آن خود کند. (+)
البته مثل همیشه پیشنهاد ما این است که شما ابتدا کتاب را بخوانید و بعد فیلم را تماشا کنید.
خلاصه داستان کتاب هنوز آلیس
کتاب هنوز آلیس روایت زندگى آلیس از تولد پنجاه سالگى اوست. در ابتدا نشانههاى کوچکى براى خواننده رو مىشوند تا ما هم در هم ذات پندارى با آلیس آنها را ارجاع بدهیم به خستگى و اختلالات سندروم یائسگى. باور اینکه زنى چنین موفق و باهوش، تنها در میانهى راه زندگى با غول بى سر و شکلِ اختلال حافظه مواجه شود، حتى براى خوانندهى این سطور هم مىتواند دردناک باشد.
بخش اول داستان کتاب هنوز آلیس به بیان نخستین علایم این بیمارى مىپردازد. آنگاه که همین فراموشىهاى کوچک و فراموش کردنِ عواقب همین فراموشىها براى آلیس دردسرساز مىشود و او را بر آن مىدارد تا بررسىهاى بیشترى در این زمینه انجام دهد.
در ادامه شاهد تلاش آلیس براى انکار این واقعه و پنهان کارى او از اطرافیانش خواهیم بود که یک واکنش طبیعى به چنین آگاهىاى است. با پیشروى علایم، آلیس به عنوان یک استاد دانشگاه با چالش هاى بیشترى روبرو مىشود، تا جاییکه نهایتا مجبور به ترک کرسى دانشگاه و خانه نشینى مىشود.
نگرانىهاى آلیس از وضعیت آیندهاش، فراموش کردن نام و گذشتهى عزیزانش و تلاشهاى او براى آگاهى بخشیدن به آلیسِ فراموشکارِ آینده (با ساختن پوشههاى اطلاعاتى در کامپیوتر و فیلمهایى از گذشته ى افراد خانواده) چنان قلب مخاطب را درد مىآورد که بعید نیست کتاب را در میانهى راه رها کند و از خواندن سرنوشتِ آلیس دست بکشد.
نگاهی به کتاب هنوز آلیس
آلیس به عنوان شخصیتى مستقل و قدرتمند، حتى در چنین وضعیتِ اسف بارى تلاش مىکند تا همچنان در قالب انسانى اثرگذار ظاهر شود. گروه حمایتىاى براى پیوندِ خانوادههایى که عزیزانشان به آلزایمر زودرس دچارند، تشکیل مىدهد. سخنرانى شگفت انگیزِ او در حمایت از این بیماران مو به تن خواننده راست مىکند.
ولی شاید دردناکترین و اثرگذارترین صحنه مربوط به قسمتى باشد که آلیس پس از سخنرانى همایش را ترک مىکند، او حالا سرشار از انرژى است و احساس مفید بودن مىکند، اما حتى این احساس هم دیرى نمىپاید. خیلى زود خاطرهى خوش و انرژىزاى این دستاورد از خاطر آلیس پاک مىشود و او دوباره به دنیاى ایزولهى غمزدهى خود بازمىگردد.
طولى نمىکشد که آلیس، گوشه گوشهى ذهن و خاطراتش را از دست مىدهد و با همه، حتى شوهر و فرزندانش غریبه شود. آخرین واکنش خواننده به چنین اتفاقات محتومى یک آه از سرِ درد و ناامیدى خواهد بود و آنگاه که کتاب را مىبندد، قطعا خوشحال است از اینکه هنوز خاطرهى خوانش این کتاب تاثیر گذار اما دردناک، در گوشهى ذهنش سو سو مى زند.
قسمتهایی از متن کتاب هنوز آلیس
آلیس گفت: “تو چقدر زیبایى، چقدر وحشت دارم از این که نگاهت کنم و نشناسمت، ندونم تو کى هستى!”
– “فکر مىکنم حتى اگر روزى ندانى من کى هستم، باز هم مىدونى که دوستت دارم. “
– “اگه نگاهت کنم و ندونم تو دخترمى و ندونم که دوستم دارى، آن وقت چه؟”
– “اون وقت من بهت مىگم که دوستت دارم و تو هم حرفم رو قبول مىکنى.”
خیلى وقتها از فردا وحشت دارم. نکند فردا بیدار شوم و ندانم همسرم کیست؟ نکند فردا بیدار شوم و ندانم کجا هستم؟ نکند فردا بیدار شوم، خودم را در آینه نگاه کنم و ندانم کسى که در آن مىبینم کیست؟ از کى دیگر من، من نخواهم بود؟ آیا آن بخش از مغز من که مسئول یگانه بودن من است، در مقابل این بیمارى مصونیت دارد؟ آیا هویت من در فراسوى عصبها و پروتئینها و ملکولهاى ناسالم قرار دارد؟ آیا روح و روان من در مقابل ویرانگرى آلزایمر مصون است؟ من فکر مىکنم هست.
وقتى به شما مىگویند آلزایمر دارید، مثل این است که برچسبى بر شما زدهاند. حالا من این هستم، کسى که آلزایمر دارد. این برچسبى است که من خود را براساس آن تعریف مىکنم و تا مدتها بعد از این که خودم حتى این را هم فراموش کردهام، دیگران این گونه مرا مىشناسند. اما من آنچه که مىگویم یا آنچه که به خاطر مىآورم، یا آنچه که انجام مىدهم، نیستم. من چیزى بیشتر از این ها هستم.
به خاطر آورد، شش یا هفت ساله بود که در حیاط خانه شنید پروانهها فقط چند روز عمر مىکنند. براى آنها گریه کرد. مادرش او را تسلى داد و گفت براى پروانهها ناراحت نباشد. گفت کوتاه بودن زندگى پروانهها به این معنى نیست که آنها زندگى بدى دارند. مادرش در حالى که زیر آفتاب گرم، کنار او به تماشاى پرواز پروانهها روى گلهاى مروارید نشسته بود، به او گفت: ببین، زندگىشون خیلى زیباست. آلیس خوشحال بود که هنوز آن روز و حرفهاى مادرش را به خاطر دارد.
آرزو کرد کاش به سرطان مبتلا شده بود. به یک چشم به هم زدن حاضر بود آلزایمر را با سرطان عوض کند. از خودش خجالت کشید که چنین آرزویى کرده است. بىتردید معاملهى بىفایدهاى بود. اما به خودش اجازهى خیالبافى داد. اگر سرطان داشت به بیماریى مبتلا شده بود که به او امکان مبارزه هم مىداد. مىتوانست زیر تیغ جراحى برود، مىتوانست پرتودرمانى یا شیمى درمانى را امتحان کند. احتمال داشت که موفق شود. در مبارزه با سرطان، خانواده و دوستانش در هاروارد پشتش بودند و مبارزهى او را تحسین مىکردند. حتى اگر در این مبارزه شکست مىخورد، مىتوانست هوشیارانه در چشمهاى آنها نگاه کند و بگوید خداحافظ.
مشخصات کتاب
کتاب هنوز آلیس
نویسنده: لیزا جنوا
ترجمه: شهین احمدی
انتشارات: معین
تعداد صفحات: ۳۱۷
قیمت چاپ اول – سال ۹۲: ۱۲۰۰۰ تومان
نویسنده مطلب: مهشید موسوی
نظر شما در مورد کتاب هنوز آلیس چیست؟
رمان «هنوز آلیس (Still Alice)» اولین نوشتهی لیزا جنووآ است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و جزو پرفروشترین کتابهای همان سال بود. جنووا «هنوز آلیس» را با هزینه شخصی توسط کمپانی آییونیورسال منتشر کرد، اما چاپ بعدی آن در سال ۲۰۰۹ توسط انتشارات سایمون و شوستر منتشر شد که بیش از ۴۰ هفته در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز بود. «هنوز آلیس» به بیش از ۲۰ زبان ترجمهشده و در ۳۰ کشور جهان فروختهشده است.
«هنوز آلیس» روایت زندگی آلیس، استاد زبانشناسی دانشگاه است که روزگار خوبی را پشت سر میگذارد و زندگی صادقانهای دارد. او به مرور زمان متوجه تغییراتی در خود میشود، از جمله اینکه بعضی از مسائل ساده را بهراحتی فراموش میکند و مباحث درسی را به یاد نمیآورد. ابتدا چندان موضوع را جدی نمیگیرد، اما با تشدید شدن این حالت به دکتر مراجعه میکند و بعد از انجام آزمایشهای مختلف، مشخص میشود که بهنوعی آلزایمر بسیار خاص مبتلاست…
موفقیت کتاب منجر به ساخت نسخهی سینمایی آمریکایی آن به نویسندگی و کارگردانی مشترک ریچارد گلتزر و واش وستمورلند در سال ۲۰۱۴ شد. گلتزر که در سال ۲۰۱۱ به بیماری نورونهای حرکتی (ایالاس) مبتلا شده بود، در حین ساخت فیلم درگذشت و ادامه فیلم را همسرش واش وستمورلند ساخت. سازندگان هنوز آلیس، فیلم را تقدیم به روح گلتزر کردند. از بازیگران فیلم میتوان به جولیان مور، الک بالدوین، کیت باسورث و کریستن استوارت اشاره کرد.
«هنوز آلیس» با استقبال نسبتاً خوب منتقدان و تماشاگران همراه بود. عمده تعریفها و نکات مثبتی که منتقدان در نقدها به آن اشاره کردند، مربوط به بازی خیرهکنندهی جولین مور بود که به خاطر آن جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن و گلدن گلوب را به خود اختصاص داد.
در ایران این کتاب توسط مترجمهای مختلفی به فارسی برگردانده شده، از جمله شهین احمدی (انتشارات معین)، آمنه مجذوبصفا (نگارش الکترونیک کتاب)، پیمان صارمی (آرنا) و حمید یزدان پناه (نشر علم).
نقد فیلم هنوز آلیس
خلاصه داستان:
آلیس یک استاد فوق العاده زبان شناسی است که در مبارزه با بیماری ای که گریبان گیر بیش از ۳۶ میلیون نفر در سراسر جهان است، به آرامی در حال زوال است و روی ازدواج اش نیز تاثیر گذاشته، اما او را به جوان ترین دخترش نزدیک تر کرده است و…
اگرچه حدود پنج میلیون آمریکایی (و ۳۶ میلیون انسان در سراسر دنیا) مبتلا به بیماری آلزایمر هستند، اما باز فیلم گرم، ترحم برانگیز اما صادق و گزنده «هنوز هم آلیس/ Still Alice» برای بسیاری هراس آور دارد. اثرات سنگین این بیماری بر زندگی یک استاد برجسته زبان شناسی با جزئیات فراوان توسط جولین مور- در یکی از بهترین نقش آفرینیهایش- تصویر شدهاند، این فیلم مستقیم به دل وحشت ناشیی از این بیماری و قدرت آن در زدودن باورهای شخصی و هویت فرد میزند. «هنوز هم آلیس» توسط ریچارد گلاتزر و واش وستمورلند نوشته و کارگردانی شده است. فیلمنامه به رمان پرفروش لیزا جنوا، که طرفدارهای خاص خود را دارد، وفادار است.
این درام به جای تمرکز بر تأثیر مخرب این بیماری بر روابط، به کند و کاو درباره آن میپردازد و چگونگی رویارویی یک زن با شرایط رو به اضمحلالش را به تصویر میکشد و تمام تمرکز خود را به چهره و واکنشهای مور، و رابطه الاکلنگ وار بین آسیب پذیری و قدرت معطوف میکند. ایفای این نقش بدون توسل به سانتیمانتالیته یا تکرار واضحات برای هر بازیگری بسیار دشوار است، اما جولین مور حتی برای یک ثانیه کنترل فیلم را از دست نمیدهد و در این راه بازیگرانی چون کریستن استیوارت، الک بالدوین، کیت بوسوورث و هانتر پریش به عنوان اعضای خانواده یاریاش میدهند. مشارکت انجمن آلزایمر و شخصیتهایی مانند کریستین واچون، ماریا شریور و ترودی استایلر به هر چه بیشتر مطرح شدن این فیلم کمک کرده است، گرچه تبلیغات دهان به دهان باید قویترین انگیزه برای کشاندن مخاطب ترسان از آلزایمر به سینما باشند.
آلیس هالند (با بازی جولین مور) نیویورکی ۵۰ ساله بانشاط و جذابی است، که البته اندیشمند معتبری در حوزه ارتباطات دقیق به شمار میآید. همسر دوست داشتنیاش، جان (با بازی بالدوین)، او را باهوش ترین و زیباترین زنی که در تمام عمر خود دیده توصیف میکند و سه فرزندشان، آنا (با بازی بوسوورث)، تام (با بازی پریش) و لیدیا (با بازی استیوارت)، اگر انسانهای موفقی محسوب نشوند لااقل مسیر خود را در زندگی یافتهاند. همه چیز در زندگی آلیس به خوبی پیش میرود تا این که واژگان را، که وسیله معاش او به عنوان مدرس زبان شناسی دانشگاه کلمبیا هستند، فراموش میکند و از آن بدتر کم کم در مکانهای آشنا احساس گیجی و سردرگمی میکند. آنقدر ترسیده که برای مشاوره نزد عصب شناس میرود و اوست که احتمال رشد تومور مغزی را منتفی میداند، اما علایم اولیه بروز بیماری آلزایمر را حدس میزند، به نظر میرسد که بیماری آلیس نوع نادری از آلزایمر است که در انسانهای زیر ۶۵ سال بروز میکند.
اولین واکنش آلیس پنهان کردن بیماریاش است، اما وقتی که نمیتواند مهمان شام آن شب را تشخیص دهد، در خلوت همسرش را با هراسهای خود شریک میسازد. به گفته پزشک بیماری او ارثی است و به احتمال ۵۰ درصد فرزندانش نیز به این بیماری مبتلا شوند. این خبر همچون بمبی کیان خانواده را به لرزه در میآورد، به خصوص وقتی که نتیجه آزمایش بچهها مثبت میشود و نتایج نشان میدهند که بیماری با سرعت وحشتناکی در مغز آنها در حال پیشروی است. در حالی که خانواده آلیس تلاش میکنند تا از پس این شرایط بربیایند، یا به عبارتی به طرز اسفباری در این نبرد شکست میخورند، افراد خود واقعیشان را نشان داده میدهند و حتی شاهد برخی تغییر نقشهای غافلگیر کننده هستیم.
علیرغم زمان دو ساعته فیلم، این درام خیلی سریع میگذرد، شاید به این دلیل که بیننده از پیشروی بیماری میترسد و در دل آرزو میکند که ای کاش زمان برای آلیس بیچاره متوقف میشد. اما این چنین نمیشود و قدم به قدم او از نردبان هشیاری پایین میآید. در یکی از صحنه های نفس گیر فیلم، به طور اتفاقی به روشهای خودکشی که در کامپیوترش ذخیره کرده برخورد میکند. گرچه این صحنه یکی از سختترین لحظات فیلم است، اما کارگردانها میتوانند با یک شوخی سر و ته قضیه را هم بیاورند.
البته همه چیز در این فیلم تیره و تاریک نیست. در یکی از صحنه های کلیدی دیگر، آلیس به سخنرانی در یک کنفرانس درباره آلزایمر دعوت میشود. سخنرانی پر از اضطراب وی با منولوگی پیروزمندانه درباره شرایطش که واقعاً ملموس است پایان مییابد.
وستمورلند و گلاتزر قبلاً فیلمهای «فلافر / The Fluffer» درامی درباره صنعت فیلم های غیراخلاقی، «کویینسس / Quinceañera» فیلمی درباره مکزیکیهای ساکن لسآنجلس و فیلمی درباره آخرین رابطه ارول فلین با یک دختر نوجوان به نام «آخرین رابین هود / The Last of Robin Hood» را ساختهاند، اما «هنوز هم آلیس» از تمرکز و ضرورتی در نقل داستان برخوردار است که در باقی فیلمها دیده نمیشود. اگرچه این دو فیلمساز اسم و رسمی در حوزه آتش بازیهای سینمایی ندارند، اما سراغ موضوعاتی میروند که در آنها یک رویکرد مهارشده بهترین تضمین در برابر سانتیمانتالیته شلخته است. این امر خیلی خوب در لحظات پایانی فیلم دیده میشود، تقابلی تلخ و شاعرانه میان نسلها که بهترین بازی را از مور میگیرد و عمق غیرمنتظره ای را در استیوارت نشان میدهد. احساسات بیش از حد شخصی فیلم بدون شک ناشی از این است که گلاتزر هنگام کارگردانی این فیلم، خود دچار مرضی شده بود که بعدها پزشکان آن را اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ALS) تشخیص دادند. او مجبور بود که فیلم را از روی یک آیپد با استفاده از نرم افزار تبدیل کننده متن به کلام کارگردانی کند.
فناوری فروتنانه پشت سر این فیلم ایستاده است و همه چیز در خدمت این است که مور و احساساتش با دوربین فوکوس شده یا نشده، و لباسهایی که دیگر خودش انتخاب نمیکند و … دیده شوند.
شما «هنوز آلیس» را خواندید یا اقتباس سینمایی آن را تماشا کردید؟ اگر شما به جای آلیس بودید چه عکسالعملی نشان میدادید؟