نقش عوامل زیست محیطی در شکلگیری شخصیت؛ افراد برونگرا و درونگرا
شخصیت
چشماندازی به مطلب:
مجموعهای از ویژگیهای رفتاری نسبتا ثابت افراد را که به صفات ظاهری و باطنی آنها مربوط است، «شخصیت» مینامیم. در این مطلب، به دو دسته از عوامل مؤثر در شکلگیری شخصیت اشاره شده است. این دو دسته عبارتاند از:
۱- عوامل ارثی؛ مانند سازمان چهره واندام ها، تراوش غدهها و عملکرد دستگاههای عصبی؛
۲- عوامل محیطی – اجتماعی مثل اثر خانواده، همتایان، مدرسه، دوستان، اقوام و فرهنگ اجتماعی.
هم چنین دیدگاههای متفاوت دانشمندان، در چگونگی شکلگیری شخصیت و ارتباط آن با ویژگیهای بدنی یا محیطی؛ روشهای گوناگون سنجش شخصیت و دیگر مباحث مربوط، مورد توجه قرار گرفته است.
هدفهای رفتاری: در پایان این مطلب، فراگیر باید بتواند:
شخصیت را تعریف کند.
نقش عوامل زیست محیطی را در شکل گیری شخصیت بیان کند.
تأثیر محیط خانوادگی را در شکل گیری شخصیت بیان نماید.
نقش همتایان را در ایجاد شخصیت توضیح دهد.
سازمان شخصیت از نظر فروید (نهاد، خود، فراخود) را توضیح دهد.
تفاوت افراد برونگرا و درونگرا را بیان کند.
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
سعدی
شخصیت
تعریف
شخصیت، مجموعهای از ویژگیهای ظاهری و غیرظاهری رفتار یک فرد است که ثبات و جلوهی بیشتری دارد و تا حدی قابل پیش بینی است؛ تا جایی که این صفات شخصیتی، فرد را از دیگران متفاوت نشان میدهد. از شخصیت، تعبیرهای گوناگون دیگری نیز شده است. برخی شخصیت را بر اساس خوب، جالب و مثبت بودن رفتار توصیف میکنند و فردی را که دارای ویژگیها و رفتار غیر جالب و بد باشد «بی شخصیت» مینامند.
گاه شخصیت را همان میزان ارزشمند بودن دانستهاند. بعضی دیگر، مجموع توانهای یک فرد را شخصیت او تلقی میکنند. برخی دیگر، نخستین احساس خود از دیگری را نشانهی شخصیت او میدانند، که اغلب نادرست است. برخی دیگر، افراد را به گروههای شخصیتی علمی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، اخلاقی و… تقسیم میکنند.
به طور خلاصه باید گفت که هر فرد شخصیت خود را دارد. بدین جهت، روانشناسان صفتهای فراوانی از فرد (چه مثبت و چه منفی) را در نظر میگیرند. مجموعهی این صفتها، شخصیت فرد را تشکیل میدهد؛ مانند سازمان ظاهری فرد؛ چگونگی جلوهی استعدادهای ذاتی؛ چگونگی برخورد با دیگران و جامعه پذیری؛ چگونگی ابراز عواطف و احساسات؛ چگونگی رشد اخلاقی، دینی، خودجوشی و بسیاری جنبههای آشکار و نهان دیگر. ارزیابی این قبیل صفات و تجزیه و تحلیل آنها، چگونگی شخصیت فرد را نشان میدهد.
با توجه به مراتب بالا، شخصیت، ترکیبی از این صفات یا ویژگیهاست که به طور پایدارتر و به صورت رفتارهایی بارز جلوه میکند. برای مثال، کسی که همواره خنده رو است ولی گاهی ترشرو میشود، خنده رویی از صفات شخصیت اوست. اگر زندگی روزمرهی یک شخص و فعالیتهای او را مورد توجه قرار دهیم، مجموعهای از صفتها و خصوصیتها را در او مشاهده خواهیم کرد. مثلا او را فردی «مطیع»، یا «لج باز»، یا «خون سرد»، یا «سلطه جو»، یا «بخیل»، یا «راست گو» و مانند آنها خواهیم شناخت.
عوامل مؤثر در شکلگیری شخصیت
شخصیت هر فرد، از تاثیر متقابل عوامل زیستی، محیطی، اجتماعی و نیز تصورات فردی او شکل میگیرد.
١- عوامل زیستی: این عوامل از طریق ارث منتقل میشوند. از مهم ترین عوامل ارثی مؤثر در شخصیت، میتوان به چگونگی و عملکرد غدهها و سازمان عصبی و شکل ظاهری چهره و اندامها اشاره کرد. در طول دورههای رشد، آب و هوا و غذا و وضع روحی و حوادث تا حدی در شکل گیری اندامها اثر میگذارند.
۲- عوامل محیطی و اجتماعی: این عوامل با اثرگذاری در یادگیریها و نیز بر دستگاههای عصبی، در خلق و خو و شخصیت مؤثرند. برخی از عوامل محیطی و اجتماعی مؤثر بر شخصیت عبارتاند از: نقش و اثر افراد، ابزارها و وسایل زندگی، ویژگیهای فرهنگی و آداب و رسوم. در این میان، عواملی، مانند خانواده، مدرسه، گروه همتایان (گروه همتا (Peer) افرادی هستند که از لحاظ فکر و فرهنگ یکساناند. ممکن است دو نفر هم سن باشند ولی همتا نباشند.)، اقوام و دوستان و اجتماعات دینی و فرهنگی، نقش تعیینکنندهتری دارند.
٣- تصویر ذهنی از خود: عامل مؤثر دیگر در شکل گیری شخصیت، تصویر ذهنی فرد از محیط به خصوص از خودش است که سبب بروز رفتارهایی ویژهی آن فرد میشود. برای مثال، در دورهی نوجوانی، تغییراتی در وضعیت فیزیولوژیکی و سپس در وضعیت ذهنی فرد به وجود میآید. این تغییرات سبب میشود تا واکنشهای رفتاری، احساسات و عقاید نوجوان دربارهی خودش و دیگران تغییر کند و شخصیت او دچار دگرگونیهای به ظاهر غیرعادی شود. بروز این حالت، امری طبیعی است و به تدریج با تعادلی که در فعالیت غدهها و دستگاههای بدنی ایجاد میشود، برطرف میگردد.
طبقه بندی شخصیت
روانشناسان در توجه به نقش و اثر عوامل مؤثر در شخصیت، یکسان عمل نمیکنند. گروهی از آنان به نقش عوامل زیستی و بدنی، در ایجاد رفتارها و خلق و خوی و شخصیت بیشتر اهمیت میدهند. این گروه در پی ایجاد رابطه بین خصوصیتهای بدنی و شخصیت هستند. دستهای دیگر از روان شناسان، به نقش عوامل محیطی و اجتماعی و یادگیریها در ایجاد رفتار و ویژگیهای شخصیتی، بیشتر اهمیت میدهند و در پی ایجاد رابطه بین عوامل محیطی با شخصیت هستند. در این جا به اختصار به چند دیدگاه و طبقه بندی از شخصیت اشاره میشود:
١- شخصیت و ساختمان بدنی: بشر پیوسته علاقه مند بوده است با توجه به ساختمان بدنی و نیز ظاهر افراد، به خصوصیتهای خلقی و شخصیتی دیگران پی برد. از قدیمیترین دیدگاهها در این زمینه به نظریهی بقراط (بقراط، حکیم یونانی ۴۲۷-۳۴۷ پ. م.)، و از میان دیدگاههای جدید در آن باره، نظریههای کرچمر (Kretchmer) و شلدون (Sheldon, W.H.) را میتوان نام برد.
بقراط: اثر مایعات (آبگونههای حیاتی بدن را در پیدایش ویژگیهای رفتاری مورد توجه قرار میداد. این نظر، تا حدود یکصد سال پیش ملاک طبقه بندی شخصیت آدمیان به شمار می رفت. به نظر بقراط اگر آمیزهای متناسب از خون، صفرا، سودا، و بلغم (مایعات و تراوشهای مهم بدن) در انسان به وجود آید، فرد از نظر شخصیتی متعادل خواهد بود. اما غلبه و افزایش نسبی در میزان عمل هر یک از این مایعات، موجب حالت خاصی میشود. بقراط این حالت را «مزاج» نامید. برای مثال، چیرگی خون بر دیگر مایعات (دموی مزاجی)، سبب خصوصیتهایی مانند نشاط، فعالیت، امیدواری، خوش بینی و خون گرمی میشود. تراوش بیش از اندازهی صفرا (صفراوی مزاجی) سبب حالت عصبیّت و زودرنجی میگردد. غلبهی سودا، سبب افسردگی و غمگینی میشود و به همین شکل، افراد بلغمی مزاج، سست و بیحال و بیخیال و به ظاهر آرام و کم تحرک هستند.
در قرن اخیر نیز بسیاری از دانشمندان سعی کردهاند بین فرایندهای فیزیولوژیکی و وضع روانی و ظاهر بدنی و به طور کلی شخصیت فرد ارتباط برقرار کنند. آنان، تحقیقات وسیعی در این باره به عمل آوردهاند. کرجمر و شلدون و بسیاری دیگر، از این گروه هستند.
کرچمر: شخصیت افراد را با توجه به ساختمان بدنی، به گروههای چاق، ورزیده و لاغر اندام تقسیم میکرد.
گروه چاق و کوتاه، که خلقی بشاش، بذله گو و اجتماعی دارند.
گروه ورزیده و عضلانی، که دارای خلقی با اراده، فعال، و علاقه مند به کار و کوشش هستند.
گروه لاغر اندام و کشیده، که اغلب حساس و دارای خلقی عصبی و تندخویاند.
کرچمر بقیهی افراد را بینابین این گروهها تقسیم میکند و صفاتی را به آنها نسبت میدهد.
شکل ۱- گونههای شخصیتی با توجه به ساختمان بدنی (برگرفته از کتاب درآمدی بر روان شناسی، آرنو، اف، ویتینگ، صفحهی ۴۳۹)
۲- شخصیت و عوامل عاطفی – اجتماعی: گروههای دیگر از دانشمندان، بیشتر به تأثیر عوامل عاطفی، عقلانی و اجتماعی در شکل دهی به شخصیت توجه کردهاند.
فروید (فروید روان پزشک و روانکاو اتریشی Fread): شخصیت را تأثیر متقابل نیروهای گوناگون روانی میداند. او این نیروها را به سه گروه تقسیم میکند: ۱- نیروهایی ذاتی ناشی از میل به لذت و پرهیز از درد. ۲- تجربیات برآمده از آموزشها و برخورد با واقعیات محیطی. ۳- تأثیر آداب و رسوم و اعتقادات دینی و اخلاقی. به نظر فروید اگر این سه نیرو با هم هماهنگ عمل کنند، فرد شخصیتی سازگار خواهد داشت و خوشبخت خواهد بود.
به این ترتیب از نظر فروید، شخصیت فرد از سه بخش یا سازمان تشکیل شده است که او آنها را «نهاد»، «خود» و «فراخود» نام گذاری کرده است.
نهاد، که اصلی ترین بخش شخصیت است، همواره در پی آسایش طلبی، گریز از فشار و درد و رنج است. به خوشیها، لذات و کامجوییها گرایش دارد. به طور خلاصه، فروید، نهاد را نماد یا مظهر خوشایندیها و ناخوشایندیها میداند. سازمان نهاد (از لحاظ تفسیرهای اسلامی، نهاد (Id) برابر با نفس اماره است. مرحوم دکتر علی اکبر سیاسی معتقد بود که فروید به منابع اسلامی و شرقی دسترسی داشته و زیر بنای نظریاتش، دربارهی نفس، عقدهها و خواهشهای نفسانی از دیدگاه اسلامی سرچشمه گرفته است. (مجله روان شناسی شمارهی ۱۳ – سال ۱۳۵۵) خودخواه، خودنگر و آزمند است؛ تابع آرزوها و خواهشهای نفسانی است. به زبان سادهتر «نهاد» همان خواستهها و کششهای بدنی است که بدون هیچ گونه کنترلی میخواهد جلوه کند. حیوانات و نوزادان آدمی اغلب از این نیرو پیروی میکنند. یعنی موجودات نهادی هستند.
خود، بخشی از سازمان شخصیت است که مسئول اندیشیدن و طرحریزیهاست. «خود»، توان عملی و عقلی بدن است و در واقع حقیقت و غیرحقیقت و نیز درست و نادرست را از یکدیگر تمیز میدهد. بنابراین، میتواند راهنما و مشکل گشای سازمان «نهاد» هم باشد. این نیرو در آدمی از حدود سه سالگی به بعد شکل میگیرد و با افزایش تجربه، نقش واقعیات را وارد زندگی فرد میکند.
فراخود، این بخش شخصیت، جنبههای اخلاقی، ارزشی و دینی دارد. «فراخود»، مانع لجام گسیختگیها و کام جوییهای نهاد میشود. معمولا فراخود، نیروهایش را از اصول و قاعدههای زیر کسب میکند:
١- اموری را که پدر و مادر، جامعه، دین و مذهب ممنوع و غیر ثمجاز اعلام کردهاند و پیوسته انسان را متوجه احساس گناه و تقصیر میکنند.
۲- اموری که پدر و مادر، جامعه و به خصوص دین و مذهب آنها را پسندیدهاند و مایهی امنیت زندگی میدانند این دسته احساس امید و پاداش و یا نیکی را در فرد ایجاد میکنند. «فراخود»، نظارت عالیه بر عملکرد سازمان نهاد دارد. خود، به عنوان میانجی بین دستورهای قطعی فراخود و خواستههای نهاد عمل میکند و به تعدیل خواستههای نهاد و فراخود، میپردازد.
همانطور که دیده میشود نیروهای سازندهی شخصیت از نظر فروید، یعنی «نهاد، خود و فراخود، بسیار شبیه سه نیروی ۱- امیال بدنی، ۲- عقل محض (عقل بالقوه)، و ۳- فرمان آداب و رسوم و فرهنگ (عقل اجتماعی) است. این عوامل مؤثر بر شخصیت، بارها در متون به جای مانده از بزرگان ایرانی، از یکهزار سال قبل، قابل مشاهده است. به نظر فروید هرگاه این سه سازمان، هماهنگ عمل نکنند، اختلال در رفتار و شخصیت پدید میآید. و هرگاه هماهنگی عمل بین این سه سازمان به وجود آید، به بهداشت روانی و تعادل شخصیت فرد کمک خواهد شد.
هنس آیزنک (Eysenck, Hans, 1992): روان شناس انگلیسی نیز به تأثیر عوامل آموزشی، عاطفی و اجتماعی در شخصیت توجه دارد. او برای شخصیت، دو جنبهی «برونگرایی _ درونگرایی» و «پایداری _ ناپایداری» عاطفی قایل است. آیزنک، با مطالعهای که در ۳۵ کشور جهان مانند چین، شوروی، ایالات متحده، اغلب کشورهای اروپایی، اوگاندا و…، انجام داده است، برونگرایی، درونگرایی و پایداری – ناپایداری را ابعاد اصلی شخصیت دانسته است (آیزنک ۱۹۹۲ نمودار ۱).
افراد برونگرا، بیشتر مایل اند در اجتماعات حضور داشته باشند. آنان از خود واکنشهای مثبت نشان میدهند، پرحرف، خوش مشرب و پر جنب و جوشاند؛ در جستوجوی عوامل تحریک اند؛ از نظر، هیجانی و عاطفی، وضع ثابت و پایداری دارند.
افراد درونگرا در پی گوشهی خلوت هستند؛ کم حرفاند و بیشتر گوش میدهند و سعی میکنند کمتر درگیر موضوعات غیرلازم بشوند. درونگرایان و برونگرایان از بسیاری جهات، تفاوت دارند.
پژوهشهای آیزنک در پی بررسیهای، کارل گوستاو یونگ (Jung, K.G.)، روانشناس سویسی صورت پذیرفته است. یونگ افراد را به گروههای درونگرا، میان گرا و برونگرا تقسیم میکرد. به نظر آیزنک، بیشتر افراد هر جامعه در میان دو وجه برونگرایی و درونگرایی قرار میگیرند. اشترن برگ (Sternberg: 1995) (۱۹۹۵) در نمودار ۱، ترکیبهای گوناگونی از صفتهای درونگرایی و برونگرایی؛ پایداری و ناپایداری عاطفی را ترسیم کرده و آنها را با حالتهای مزاجی بقراط حکیم شبیه دانسته است.
نمودار ۱- اقتباس از ص ۶۲۶ کتاب روانشناسی عمومی اشترنبرگ.
عوامل محیطی و شخصیت
روان شناسان، انسان را مخلوق فطرت و محیط خود میدانند. بسیاری از آنان، اثر محیط را مهمتر از اثر عوامل ارثی دانسته و محیط را عامل مؤثری در تحولات فکری و عقلی و رشد شخصیت شناختهاند. در این جا، به دلیل اهمیت خاص عوامل محیطی در شخصیت؛ به تأثیر محیط خانواده و نقش همتایان در شکل دهی شخصیت و پیدایش خلق و خوی عمومی، به طور مختصر اشاره میشود.
تأثیر خانواده در شخصیت کودک: نخستین محیط مؤثر در رشد شخصیت، رحم مادر است. تغذیه، بهداشت تن و روان، ناراحتیهای بدنی و روانی، رادیوگرافی از مغز و شکم مادر، ضربه و صدمه به جنین، مصرف داروهای شیمیایی، آنتی بیوتیک ها، انواع مخدرها و حتی سیگار، در رشد عمومیشخصیت کودک اثر بدی دارد.
برانگیختگی و هیجانهای هراسناک مادر سبب تراوش هورمونهای فوق کلیوی، به ویژه آدرنالین، میشود و از راه خون مادر به جنین انتقال مییابد. بدین طریق، عوامل سودمند و زیان بار متعددی در رشد مغز و شخصیت کودک در دورهی بارداری اثر میگذارند که بعدها در رفتار فرد نقش خواهند داشت.
تولد: هنگامیکه کودک پا به عرصه وجود میگذارد، نخستین کسی که با او آشنایی و ارتباط پیدا میکند مادر است. طرز شیر دادن به کودک و نوازش او، سبب علاقه مندی و برقراری رابطهی محبت آمیز بین کودک و مادر میشود. بدین طریق زمینهی ایجاد شخصیتی سازگار، فعال و پویا فراهم میگردد.
اگر مادر فقط شیر بدهد و رفتاری محبت آمیز وجود نداشته باشد، ممکن است کودک دارای شخصیتی ناسازگار گردد. رفتاری که در خانواده نسبت به کودک پیش میگیرند، اثر بسیار محسوسی در رشد شخصیت و اجتماعی شدن او به جا میگذارد. روابط نزدیک و محبت آمیز افراد خانواده با یکدیگر، شخصیت سالم و سازگاریهای شخصی و اجتماعی در کودک ایجاد میکند.
پژوهشها نشان دادهاند که تردید، اضطراب، ندانم کاری و حالتهای مشابه آن، بیشتر در فرزندان خانوادههای آشفته و نامهربان دیده میشود. کمک به کودکانی که از کمبود محبت رنج می برند و یا آن که طرد شدهاند، بسیار دشوار است. (خشونت نوجوانان، باندورا، ۱۹۶۹.)
کودک به تدریج رشد میکند و اعضای خانواده را از طریق مادر میشناسد و به خصوص، با نقش مهم مادر و پدر در خانواده و زندگی خود آشنا میشود. پژوهشها نشان دادهاند، پسرانی که در خانوادههای بدون پدر و یا جانشین پدر رشد کردهاند، نسبت به پسرانی که از سرپرستی پدران خود برخوردار بودهاند، سازگاری کمتری دارند و رفتار مردانه را به خوبی نیاموختهاند.
پسرها معمولا پدر را الگو قرار میدهند و میکوشند از راه همانندسازی با پدر، از رفتار او تقلید کنند. در صورتی که دخترها با توجه به عوامل و شرایط فطری و محیطی، مادر را نمونه قرار میدهند و خود را با او همانند میسازند.
نمونههایی از تأثیر خانواده در شکل دهی شخصیت کودک عبارتاند از:
اگر پدر و مادر سخت گیر و کم مهر باشند، ممکن است کودک اطاعت کورکورانه نماید و درونگرا، خیال باف، سرکش و پرخاشگر شود. برای وابستگی به دیگران به طور دایم در حال تردید باشد و طغیانهای نهان و آشکاری از خود بروز دهد.
اگر پدر و مادر بیش از اندازه محبت کنند، ممکن است، کودک لوس بار آید و در خودنمایی، برونگرایی یا وابستگی به دیگران افراط کند.
پدر و مادری که با شیوههای گوناگون و دادن وعدههای بیاساس به فکر جلب موافقت کودکان هستند و انضباط ناهماهنگی دارند؛ در فرزندان خود نوعی سازگاری بنده وار یا سرکشی و طغیان، ایجاد میکنند. این کودکان در کارها پیشرفت چندانی ندارند و احساس آزادی در رفتار نمیکنند و قدرت خود رهبری» آنان بسیار کم است.
خانوادههای گرم، باثبات و آزادمنش، به کودکان؛ «خود رهبری» را منتقل میکنند. این گونه فرزندان آرام، واقع گرا، دارای ابتکار عمل و استقلال کاری هستند و پیوسته در فکر رقابت سالم با همتایان خودند.
کودک آخر معمولا بیشتر مورد محبت پدر و مادر قرار میگیرد؛ کمتر سرزنش میشود و از تجربههای والدین و خواهر و برادران خود حداکثر استفاده را می برد. این کودکان از لحاظ شخصیتی از تعارضها و کشاکشهای عاطفی بر کنارند. در درس و کار اضطراب و دغدغهی کمتری دارند.
فرزند ارشد که هدف جاه طلبیهای والدین بوده است، معمولا مسئولیت سنگینی بر عهده دارد؛ از لحاظ شخصیتی، دل سوز، نگران، پرتلاش و دارای قوهی سازگاری بیشتری است. در شرایط مساوی، فرزند ارشد از نظر علمی، ادبی و هنری از دیگر فرزندان خانواده موفقتر است و به مدارج بالاتری دست مییابد، چون مهم ترین محور توجه خانواده و بستگان بوده است.
اغلب خانوادههایی که با اصول تربیتی آشنا هستند؛ برای ایجاد رفتار مورد نظر در کودکان خود از روشهای منطقی و استدلال و یا تهدید به رنجش و قطع محبت، استفاده میکنند. آنان به هنگام سرپیچی فرزندان، به علت یابی و پند و اندرز و یا دست آخر، به تنبیه لفظی میپردازند؛ تا او را به فرمانبرداری و انجام کار درست وادارند. در صورتی که در بیشتر خانوادههایی که دچار فقر فرهنگی و گاه اقتصادی هستند، برای تغییر رفتار کودکان به روشهای غیر معقول متوسل میشوند. آنان در برابر سرپیچی فرزندان به تنبیه بدنی، دشنام، نفرین و پرخاشگری دست می زنند. این خانوادهها تقریبا هیچ گاه به فرمانبرداری و انجام کار درست در کودکان خود نایل نمیگردند.
رفتار خانواده، زیربنای شخصیتی کودک را میسازد. آیا میدانید چرا یک کودک، مثلا ژاپنی است؟ زیرا در یک خانوادهی ژاپنی رشد کرده است. به طور خلاصه میتوان گفت رفتار و کردار، اخلاق و استدلال و جهان بینی ما بیشتر از خانواده سرچشمه میگیرد.
نقش همتایان و مدرسه در شخصیت کودک
همبازی ها، همسایهها، دوستان، اعضای باشگاهها، گروههای مذهبی و اخلاقی، مدرسه، معلمان و مانند اینها، در تکوین شخصیت کودک نقش مهمی دارند.
کودک با درک و علاقه مندی بیشتری، از همبازیها و همتایان خود اثر میپذیرد؛ در فعالیتهای آنان شرکت میکند و از وجود آنها لذت می برد و خود را همانند آنها میسازد. مفهوم بیت زیر گویای آن است که دوستان و معاشران تا چه حد در شکل دادن شخصیت فرد اثر دارند.
تو اول بگو با کیان دوستی *** پس آنگه بگویم که تو کیستی؟
پس از گروه همتایان، نقش مدرسه در شکل دهی شخصیت کودک بسیار زیاد است. اغلب خاطرات بزرگسالان به مدرسه برمیگردد. کودکان و نوجوانان، بخش مهمی از زندگی خود را زیر نظر معلمان و براساس برنامههای تربیتی و موضوعات علمی میگذرانند. در مدرسه، شخصیت فکری، اخلاقی، اجتماعی افراد کامل میشود. مدرسه ممکن است کودک را علاقه مند به علم، زندگی، خدمت به دیگران و محبت بار آورد و یا از آنها بیزار نماید.
علاوه بر خانواده، گروه همتایان و مدرسه؛ آداب و رسوم و فرهنگ اجتماعی نیز به طور غیرمستقیم، زیربنای شخصیت افراد را بنیان میگذارند.
سنجش و ارزشیابی شخصیت
روانشناسان با روشهای متنوعی، چگونگی ساخت شخصیت و جنبههای گوناگون آن را مطالعه میکنند. هدف از این مطالعه و ارزیابی، شناخت و اصلاح رفتار و نیز استفاده از افراد در موقعیتهای مناسب است. برخی از روشهای سنجش و ارزیابی شخصیت، عبارتاند از:
۱- آزمونهای عینی شخصیت: به کار بردن ابزارهایی که نتایج آنها با روشهای آماری قابل بررسی باشند. مانند انواع پرسشنامههای شخصیتی، سیاههی ویژگیهای رفتاری و طرز عمل فرد، آزمونهای سازگاری اجتماعی و حل مازها.
پرسشنامهها: از ابزارهای معمول سنجش شخصیت، که جنبههای گوناگون آن را اندازه گیری میکند، «پرسشنامه» است. مشهورترین پرسشنامهی شخصیتی، «پرسشنامهی مینوسوتا» (پرسشنامه مینوسوتا به آزمون شخصیتی MMPI مشهور است و شامل ۵۵۰ پرسش است. هر پرسش دارای جواب بلی، خیر، نمیدانم است.) است. در این پرسشنامه، ویژگیهای فرد از لحاظ سلامت کلی، حساسیتها، عادتها، طرز تفکر، رفتار اجتماعی، روابط خانوادگی، چگونگی عواطف، ترس، ترحم و دیگر حالتهای هیجانی، انواع اعتقادات و مانند آنها بررسی میشود. نمونهای از پرسشهای این مجموعه عبارت است از: «آیا تا به حال دروغ گفته اید؟» نتایج این پرسشنامه به صورت اعداد در هر زمینه استخراج میشود و سپس نموداری چند وجهی برای خصوصیتهای شخصیتی فرد ترسیم میگردد.
مازها: این ابزار چگونگی رفتار فرد و ویژگیهای شخصیتی او را در جریان یک فکر و یا کار نشان میدهد. مازها یا دالانهای پر پیچ و خم، با درجهی دشواری گوناگون تهیه شده است. این آزمونها علاوه بر چگونگی رفتار، به میزان دقت، نظم در کارها، حوصله و علاقهی به موفقیت و آرامش را نیز نشان میدهند (شکل ۲).
شکل ۲- آزمون مازهای (دالانهای) پر پیچ و خم (توجه: در اجرای این آزمون نباید مداد با دیواره برخورد کند)
۲- روشهای فرافکن یا برون افکنی: در این شیوه، فرد ویژگیهای شخصیتی خود را به چیزهای دیگر نسبت میدهد؛ مانند قصهسازی از تصویرها، ساخت جمله از یک یا چند کلمه، حدس زدنها، توصیف تصاویر مبهم، لکههای جوهر متقارن (آزمون رور شاخ)، نتیجهگیری از داستانهای ناتمام و یا تکمیل جملههای ناقص و ….
آزمونهای شخصیتی فرافکن، فرد را در یک موقعیت مبهم قرار میدهند. معمولا فرد، طرز تلقی ویژگیهای شخصی خود را به آن موقعیت نسبت میدهد. برای مثال، تصویری از یک جاده، با زن و مردی میان سال و یک پسر و دختر جوان با لباسها و آرایش خاص، نشان داده میشود. هر فرد آن را طوری تفسیر مینماید که خودش فکر میکند و منطبق با شخصیت خودش است. آزمون لکههای مرکب متقارن در روی کاغذ (رور شاخ) هرچند بیمعنی و مبهم اند ولی هرکس واکنش خاصی نسبت به آنها دارد و معنی و مفهوم و استنباط ویژهای از خود نشان میدهد. تعبیر لکههای ابر در آسمان نیز از همین گونه آزمونها محسوب میشود.
شکل ۳- آزمون لکههای مرکب رور شاخ
٣- روشهای بالینی: در این روشها، با فرد ارتباط مستقیم برقرار میشود تا ویژگیهای شخصیتی او شناخته گردد، مانند مصاحبه، توجه به طرز کار فرد در آزمونهای عملی، نظارت بر عملکرد فرد به هنگام کار دسته جمعی، استفاده از روشهای روانکاوی و….
در این شیوهها، فرد، مورد مشاهدهی مستقیم قرار میگیرد از جمله انگیزهها، علاقهها، آرزوها، ناکامیها و دیگر جنبههای شخصیتی او در نظر گرفته میشود. معمولا همراهی با یک فرد چه به عنوان هم سفر و یا همکار، موجب شناخت ویژگیهای شخصیتی او میگردد. در روش کلی شناخت شخصیت، به فکر و عمل و شیوههای همکاری فرد در یک کار جمعی توجه میشود؛ طرز عمل فرد در موقعیتهای گوناگون (که اغلب به طور مصنوعی سازمان داده میشوند)، با دقت بررسی میگردد و در نهایت، تکیه کلام ها، طرز تلقیها و نوع رفتارهایی که بیشتر بروز میکنند و یا چشم گیرترند، جنبههای شخصیتی او محسوب میشوند.
چکیدهی مطلب (شخصیت)
شخصیت هر فرد، همان راه و روش و ویژگیهای خاص رفتاری اوست که معمولا او را با آن خصوصیات میشناسیم. عوامل گوناگونی در شکل دهی شخصیت مؤثرند. این عوامل را در دو دسته کلی بررسی نمودیم: ۱- تأثیر شکل ظاهری بدن و چهره، عوامل ارثی، کار غدهها و عمل سازمانهای عصبی ۲- تأثیر عوامل عاطفی، تجربهها و ساز و کارهای اجتماعی. از دید عاملهای بدنی، نظریههای بقراط و کرچمر، و از دید عاملهای غیرظاهری، نظریههای فروید و آیزنک مطرح شدند. هم چنین، تأثیر خانواده و عملکرد آن، نقش همتایان و مدرسه در شخصیت، توضیح داده شد.
سنجش و اندازه گیری شخصیت با ابزارهای آماری و روشهای فرافکن و یا روشهای توصیفی امکان پذیر است. هدف از سنجش شخصیت، کمک به فرد در اصلاح رفتار است. هم چنین از طریق سنجش شخصیت میتوان افراد را به کارهایی متناسب با ویژگیهای شخصیتی و خلقی آنها راهنمایی نمود.
پرسشهای مطلب
١- شخصیت را تعریف کنید.
۲- عاملهای ارثی چگونه در شخصیت اثر میگذارند؟ هر مورد را توضیح دهید.
۳- نقش خانواده، به ویژه مادر را در شکل گیری شخصیت توضیح دهید.
۴- سازمان شخصیت از دیدگاه فروید را توضیح دهید.
۵- روانشناسانی که بیشتر به ساختمان بدنی توجه دارند، شخصیت افراد را چگونه میدانند؟ توضیح دهید.
۶- ویژگیهای افراد درونگرا و برونگرا را با هم مقایسه کنید.
۷- ویژگیهای شخصیتی فرزندان خانوادههای سخت گیر را توضیح دهید.
۸- چگونگی ارزیابی شخصیت با آزمونهای فرافکن را شرح دهید.
منابعی برای مطالعهی بیشتر
۱- پروین، لارنس، إی. روانشناسی شخصیت ( نظریه و تحقیق) جلد اول و دوم؛ ترجمهی پروین کدیور [و] محمدجعفر جوادی؛ نشر خدمات فرهنگی رسا؛ تهران، ۱۳۷۴
۲- رأس، آلن، أ. روان شناس شخصیت، نظریهها و فرایندها؛ ترجمهی: سیاوش جمالفر؛ نشر روان؛ تهران، ۱۳۷۵
٣- سیاسی، علی اکبر، نظریههای شخصیت، انتشارات دانشگاه تهران، مهرماه ۱۳۷۴ .
۴- شاملو، سعید، روان شناسی شخصیت، چاپ ششم، انتشارات رشد، تهران، ۱۳۷۷.
۵- شولتز، دوان؛ نظریههای شخصیت، ترجمهی یوسف کریمی و دیگران؛ انتشارات – ارسباران؛ تهران، ۱۳۷۸.
۶- کارور، چارلز. اس. [و] شیر، مایکل، اف. نظریههای شخصیت؛ ترجمهی احمد – رضوانی، انتشارات آستان قدس رضوی، تهران، ۱۳۷۵.
» فایل word «شخصیت»
» فایل pdf «شخصیت»