زندگی در بخش آلزایمر: دنیای پنهان آشکار شد
در داخل دیوارهای یک بیمارستان سالمندان در فرانسه، زمان از حرکت ایستاده است. نور از دو پای جورابدار روی تخت میافتد. طرح گل محو شده روی یک نوار کاغذ دیواری توسط یک تخته چوب پنبه ای استفاده نشده قطع می شود. و بین این صحنه های سکون، ساکنان با کنجکاوی، انتظار و حتی خشم کم به یک جفت در قفل شده نزدیک می شوند.
ماجا دانیلز، عکاس سوئدی میگوید این درها که برای جلوگیری از سرگردانی ساکنان قفل شده بودند، در اوایل پروژه بسیار مهم بودند.
دانیلز میگوید: «خودم را در آن سوی درها دیدم که به کسی نگاه میکند و برای جلب توجهم برایم دست تکان میدهد و دلیلش را نمیدانم. “این دید به من چسبید.”
دانیلز برنده افتتاحیه صندوق باب و دایان ، کمک مالی ۵۰۰۰ دلاری برای داستان سرایی تصویری در مورد بیماری آلزایمر و زوال عقل است. جینا مارتین از نشنال جئوگرافیک این صندوق را امسال راه اندازی کرد و نام آن را به افتخار مادرش دایان که در سال ۲۰۱۱ بر اثر آلزایمر درگذشت و پدرش رابرت نامگذاری کرد.
مارتین گفت: «ثبت کردن بیماری آلزایمر بسیار سخت است. “من فکر می کنم مردم کارهای [ماجا] را بسیار هوشمند، تازه و مدرن می دانند.”
دانیلز پس از گذراندن وقت با ساکنان بیمارستان و خانوادههایشان و گرفتن اجازه عکاسی، در طول سه سال هر ماه به مدت یک هفته از بیمارستان بازدید میکرد.
با حمایت این کمک مالی، دانیلز قصد دارد یک نشریه از این اثر ایجاد کند که به عنوان بخشی از یک پروژه بزرگتر در مورد پیری توزیع می شود.
شاتها با دنیلز تماس گرفتند تا درباره پروژهاش صحبت کنند. مصاحبه برای وضوح و طولانی بودن ویرایش شده است.
نکات مهم مصاحبه
چگونه برای اولین بار وارد پروژه شدید؟
من در دانشگاه درس می خواندم و بخشی از یک گروه عکاسی بودم. این مدیر واقعاً پویا یک بیمارستان سالمندان به ما مراجعه کرد که مشتاق بود سازندگان تصویر وارد شوند و همکاری کنند. بسیار نادر است که این فرصت را داشته باشید – این یک دنیای بسیار بسته است. به همین دلیل است که برای بسیاری از مردم ترسناک است. ما همیشه نمی دانیم پشت آن درها چه چیزی پنهان شده است.
گذراندن وقت در طرف مقابل برای شناخت افرادی که آنجا بودند چگونه بود؟
قدرت پروژه در دیدگاه بسیار دقیق و داستان سرایی ساده آن نهفته است. سعی نمی کند همه چیز را که در حال وقوع است بگوید. این موضع گیری یکی از ساکنان و درنگ کردن با آن است. من می خواستم به روحیه بخشی از این دنیا برسم. چه تاثیری بر کسی می گذارد؟ آن در همیشه به روی آنها بسته می ماند. اگرچه فعالیتهایی وجود دارد و افرادی برای مراقبت از آنها هجوم میآورند و بیرون میروند، اکثریت زمان بدون هیچ اتفاق خاصی سپری میشود. بنابراین این سکوت چیزی است که من میخواستم به آن بپردازم، تا حدی به این دلیل که احساس میکردم بخشی از سکوت داخلی است. وقتی این بیماری را تجربه می کنید، انگار دنیا کم کم در حال محو شدن است.
وقتی شروع به تیراندازی کردید، ساکنان اولین بار چه پاسخی به شما دادند؟
بخشی از کار آماده سازی این بود که خودم را به ساکنین، به خانواده های آنها، به مراقبان و به طور کلی بیمارستان معرفی کنم. من این کار را بدون دوربین انجام میدهم و فقط زمانی را صرف ملاقات با مردم میکنم. ساکنین از من به عنوان یک حضور انسانی در بخش استقبال کردند که مورد قدردانی قرار گرفت. کسی آنجاست که بتواند آنها را به حال یا به روزمرگی گره بزند. اگر فقط به خودتان رها شده اید، به نوعی در ذهنتان شناور می شوید، می توانید به جاهای دیگر بروید، اما با شخص دیگری در فضایتان، به آن لحظه در زمان گره خورده اید.
جالب بود ببینیم دوربین چگونه نقش خودش را بازی میکند، زیرا این چیزی بود که بسیاری از ساکنان با آن ارتباط برقرار میکردند. حافظه جسمانی زیادی در بدن شما گیر کرده است که با بیماری آلزایمر از بین نمی رود. برای مثال، اگر در زندگیتان زیاد آواز خواندهاید، همچنان این میل به خواندن دارید. یک مکانیک بود و او کاملاً مجذوب دوربین بود. او خودش عکس های زیادی گرفت و از حضور آن در آنجا خوشحال شد.
واکنش خانواده ها به این کار چگونه بود؟
نگاه کردن به عکس شخصی که می شناسید اغلب بسیار دشوار است زیرا عکس برای شما چیز دیگری می شود. برای آنها بسیار سخت بود که به [کار] نگاه کنند، اما آنها انگیزه داشتند که اجازه دهند داستان به آنجا برود و امیدوارم توجه بیشتری به موضوع، به سیاست های مراقبت و نحوه عملکرد مؤسسات جلب کند. برخی از خانواده ها اصلاً نمی خواستند از ساکنان آنها عکس گرفته شود، که کاملاً خوب بود.
آیا این دیدگاه شما را نسبت به آلزایمر تغییر داده است؟
بله، البته. من در ابتدا چیز زیادی نمی دانستم. نمیدانستم این لحظههای شفافیت وجود دارد که برای فرد مشخص میشود که دارند خاطرات خود را از دست میدهند. و این لحظات می تواند باعث دردسر شود. افسردگی یا سایر جنبه های خشونت یا ناامیدی ایجاد می شود. این چیزی است که من از قبل در مورد این بیماری نمی دانستم. این همه بسیار پیچیده است.