نورولوژی بالینی

معاینه نورولوژی؛ معاینه سیستم حسی؛ حس های ساده و حس های کورتیکال


» کتاب نورولوژی بالینی آینده‌نگاران مغز
»» معاینه سیستم حسی (Sensory System Examination)

معاینه سیستم حسی

انواع حس‌ها (Types of Sensations)

  1. حس‌های ساده (Simple Sensations): شامل درد (Pain)، حرارت (Temperature)، و حس‌های عمقی دست (Proprioception) می‌باشند. درک این حس‌ها به عهده تالاموس (Thalamus) است.
  2. حس‌های کورتیکال (Cortical Sensations): درک این حس‌ها توسط کورتکس (Cortex) صورت می‌گیرد. برای درک حس‌های کورتیکال، سلامت حس‌های ساده و اولیه ضروری می‌باشد.

شباهت‌ها و تفاوت‌های حس‌های ساده و حس‌های کورتیکال

ویژگی حس‌های ساده (Simple Sensations) حس‌های کورتیکال (Cortical Sensations)
تعریف شامل حس‌هایی مانند درد، حرارت، و حس‌های عمقی (پروپریوسپشن) است که درک آن‌ها نیاز به پردازش پیچیده‌ای ندارد. شامل حس‌هایی است که نیاز به پردازش پیچیده در کورتکس مغز دارند و شامل حس‌های پیشرفته‌تر می‌باشند.
مکان پردازش اطلاعات پردازش اولیه در تالاموس و نخاع انجام می‌شود. پردازش اطلاعات در کورتکس مغز (به ویژه در مناطق خاص حسی) انجام می‌شود.
نیاز به پردازش پیشرفته پردازش ساده و ابتدایی در سیستم عصبی مرکزی. پردازش پیچیده و تحلیل‌گرانه در کورتکس مغز برای درک اطلاعات.
نمونه‌ها درد، حرارت، فشار، حس عمقی دست (پروپریوسپشن) درک لمس دقیق، توانایی شناسایی اشیاء از طریق لمس، درک پیچیده بینایی و شنوایی.
نیاز به سلامت حس‌های ساده برای عملکرد مستقل از حس‌های کورتیکال و به تنهایی به کار می‌آیند. نیاز به سلامت حس‌های ساده (مانند لمس و درد) دارند تا حس‌های کورتیکال به درستی کار کنند.
پیچیدگی در درک ساده‌تر و مستقیم‌تر است. پیچیده‌تر و نیازمند تحلیل و تفسیر در نواحی خاص مغزی است.
هدف اصلی انتقال اطلاعات فوری و ابتدایی از محیط به مغز، مانند احساس درد یا گرما. درک عمیق‌تر و شناختی از محیط و واکنش به محرک‌های پیچیده‌تر.
مناطق مغزی درگیر تالاموس و مراکز حسی اولیه در مغز. کورتکس مغز، به‌ویژه نواحی حسی تخصصی.

شباهت‌ها:

  1. درک حسی: هر دو نوع حس به مغز کمک می‌کنند تا اطلاعات حسی را از محیط دریافت و پردازش کنند.
  2. انتقال به مغز: در هر دو نوع حس، اطلاعات حسی به مغز منتقل می‌شود تا پردازش و تفسیر شوند.
  3. وابستگی به سیستم عصبی مرکزی: هر دو نوع حس نیاز به سیستم عصبی مرکزی دارند تا اطلاعات حسی را پردازش کنند.

تفاوت‌ها:

  1. سطح پردازش: حس‌های ساده معمولاً پردازش‌های ابتدایی دارند و در تالاموس پردازش می‌شوند، در حالی که حس‌های کورتیکال نیاز به پردازش پیشرفته در کورتکس دارند.
  2. نوع حس‌ها: حس‌های ساده شامل حس‌های پایه‌ای مانند درد و حرارت هستند، در حالی که حس‌های کورتیکال مربوط به حس‌های پیچیده‌تری مانند شناسایی اشیاء از طریق لمس، بینایی و شنوایی هستند.
  3. پیچیدگی در تفسیر: حس‌های کورتیکال نیاز به تحلیل بیشتر و درک دقیق‌تری دارند که معمولاً در کورتکس مغز انجام می‌شود.

معاینات حس‌های کورتیکال

معاینات حس‌های کورتیکال (Cortical Sensory Examinations) به مجموعه‌ای از آزمون‌های بالینی گفته می‌شود که عملکرد قشر مغز (Cerebral Cortex) در پردازش اطلاعات حسی را بررسی می‌کنند. این معاینات می‌توانند در شناسایی ضایعات لوب آهیانه‌ای (Parietal Lobe Lesions) بسیار مفید باشند، به‌ویژه زمانی که مسیرهای حسی ابتدایی (مانند مسیر اسپاینوتالامیک یا ستون خلفی) سالم هستند ولی پردازش مرکزی مختل شده است.

استرئوگنوزی (Stereognosis):
توانایی تشخیص و شناسایی اشیاء با لمس، در حالی که چشم‌ها بسته هستند. در این آزمون، یک جسم آشنا (مثل کلید یا سکه) در دست بیمار قرار داده می‌شود. ناتوانی در شناسایی جسم بدون استفاده از بینایی ممکن است بیانگر آسیب به قشر آهیانه‌ای سمت مقابل باشد.

تمایز بین دو نقطه تحریک نزدیک به هم (Two-point discrimination):
این تست بررسی می‌کند که آیا فرد قادر است دو تحریک پوستی نزدیک به هم را به‌صورت جداگانه درک کند یا نه. نواحی مختلف بدن آستانه متفاوتی دارند؛ برای مثال، انگشتان توانایی بالاتری در تفکیک دو نقطه نسبت به پشت دارند. این آزمون نشانه عملکرد دقیق قشر حسی اولیه است.

سنسوری اگستینکشن (Sensory Extinction):
در این آزمون، دو محرک به‌طور هم‌زمان به دو سمت قرینه بدن اعمال می‌شوند (مثلاً هر دو گونه یا دو دست). اگر بیمار فقط یک طرف را گزارش کند، نشان‌دهنده اختلال در توجه حسی یک‌طرفه است. این پدیده بیشتر در ضایعات نیمکره راست مغز (Right Hemisphere) دیده می‌شود که به سمت چپ بدن بی‌توجهی می‌کنند (Left-sided neglect).

اهمیت بالینی معاینات حس‌های کورتیکال
تشخیص دقیق اختلالات عصبی نیازمند ارزیابی کامل حس‌های کورتیکال است. این آزمون‌ها نه تنها به ما نشان می‌دهند که مسیرهای عصبی پایه‌ای سالم هستند، بلکه قدرت مغز در تحلیل و ادراک اطلاعات پیچیده حسی را نیز آشکار می‌سازند. ناتوانی در استرئوگنوزی یا تشخیص همزمان محرک‌ها می‌تواند اولین نشانه آسیب‌های لوب آهیانه‌ای، سکته مغزی، یا ضایعات دمیلینه‌کننده مانند ام‌اس (MS) باشد.

کاربرد در ارزیابی بالینی بیماران نورولوژیک
ارائه آزمون‌های حسی دقیق مانند Two-point discrimination و sensory extinction به پزشکان کمک می‌کند تا افتراق دقیق‌تری میان اختلالات محیطی و مرکزی قائل شوند. برای مثال، اگر بیمار دچار بی‌حسی یک اندام است ولی در آزمون‌های کورتیکال ناتوان است، احتمال آسیب قشری بیشتر از آسیب نخاعی خواهد بود.

پرسش‌هایی درباره معاینه سیستم حسی

در فردی حس درد، حرارت و ارتعاش سالم است ولی با دست راست خود قادر نیست اندازه، وزن و جنس اشیا را تشخیص دهد. ضایعه در کدام سطح محتمل‌تر است؟ 
(پرانترنی اسفند ۹۵ – قطب ۱۰ کشوری [دانشگاه تهران]) 
الف) Sensory cortex
ب) Spinal cord
ج) Brain stem
د) Thalamus


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

» پاسخ: گزینه الف

پاسخ تشریحی: 

کلیدواژه‌ها: حس درد (Pain)، حرارت (Temperature)، ارتعاش (Vibration)، شناخت اندازه و جنس اشیا، استرئوگنوز (Stereognosis)، قشر حسی (Sensory cortex)

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها:

در این سؤال، گفته شده است که حس درد، حرارت و ارتعاش سالم است، اما بیمار نمی‌تواند اندازه، وزن و جنس اشیا را با لمس تشخیص دهد. این ناتوانی در تشخیص کیفیات اشیا از طریق لمس، به‌ویژه زمانی که چشم‌ها بسته هستند، اصطلاحاً استرئوگنوز (Stereognosis) نامیده می‌شود.

استرئوگنوز یکی از حس‌های کورتیکال (Cortical sensory modalities) است و برای آن باید پیام‌های حسی اولیه (مثل درد، لمس، حرارت و ارتعاش) ابتدا سالم از راه‌های نخاعی به تالاموس (Thalamus) برسند و سپس از آنجا به قشر حسی مغز (Primary sensory cortex) منتقل شوند تا پردازش پیچیده‌تر روی آن‌ها انجام شود.

زمانی که حس‌های اولیه سالم‌اند ولی پردازش پیچیده مختل شده است، به احتمال زیاد ضایعه در قشر حسی مغز (Sensory cortex) قرار دارد، نه در راه‌های ابتدایی مانند نخاع یا ساقه مغز.

بررسی تک‌تک گزینه‌ها:

الف) Sensory cortex – قشر حسی مغز:
این گزینه صحیح است. ضایعات قشر حسی، خصوصاً ناحیه پست‌سنترال لوب جداری (Postcentral gyrus of the parietal lobe)، می‌توانند باعث اختلال در حس‌های کورتیکال مثل استرئوگنوز، تمایز دو نقطه، یا تشخیص همزمان محرک دوطرفه (Sensory extinction) شوند، در حالی که حس‌های اولیه مانند درد، حرارت و ارتعاش حفظ شده‌اند.

ب) Spinal cord – نخاع:
آسیب به نخاع معمولاً حس‌های اولیه را هم مختل می‌کند، به‌ویژه اگر مسیرهای اسپینوتالامیک (spinothalamic tracts) یا ستون خلفی (dorsal columns) آسیب ببینند. در این بیمار، چون این حس‌ها سالم‌اند، نخاع محل محتملی برای ضایعه نیست.

ج) Brain stem – ساقه مغز:
ضایعات ساقه مغز نیز اغلب با اختلال در حس‌های اولیه همراه‌اند و ممکن است علائم دیگری مانند درگیری اعصاب کرانیال را نیز نشان دهند. در این مورد خاص، چون اختلال فقط در حس‌های کورتیکال است، ساقه مغز رد می‌شود.

د) Thalamus – تالاموس:
تالاموس مرکز اصلی دریافت حس‌هاست، اما ضایعه در آن معمولاً باعث اختلال در حس‌های اولیه و همچنین ممکن است دردهای غیرمعمول ایجاد کند (central pain syndrome). در این سؤال چون حس‌های اولیه سالم‌اند، تالاموس محتمل نیست.

نتیجه‌گیری نهایی:

با توجه به سالم بودن حس‌های اولیه و اختلال در حس استرئوگنوز، محل محتمل ضایعه قشر حسی مغز (Sensory cortex) است که مسئول پردازش‌های پیچیده حسی است.

پاسخ صحیح: گزینه الف) Sensory cortex


مرد ۶۰ ساله‌ای با سابقه سکته مغزی مراجعه کرده است. در معاینه، وقتی دست راست و چپ ایشان به طور مجزا لمس شود می‌تواند تحریک را تشخیص دهد ولی اگر دو طرف به طور همزمان تحریک شود قادر به درک هر دو نیست. این علامت چه نام دارد؟
(پرانترنی اسفند ۹۶ – قطب ۱۰ کشوری [دانشگاه تهران]) 
الف) Neglect
ب) Extinction
ج) Two point discrimination 
د) Allesthesia


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

» پاسخ: گزینه ب

پاسخ تشریحی: 

کلیدواژه‌ها: تحریک همزمان دو طرف، عدم تشخیص هر دو تحریک، سکته مغزی، حس کورتیکال، Sensory extinction

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها:

بیمار دچار ناتوانی در درک همزمان محرک‌های حسی دو طرفه است، به‌طوری‌که وقتی هر دست را جداگانه لمس می‌کنیم، تحریک را حس می‌کند، اما وقتی دو دست همزمان لمس می‌شوند، تنها یکی را تشخیص می‌دهد. این پدیده، یک یافته شایع در ضایعات لوب جداری (Parietal lobe) مغز، به‌ویژه در نیمکره غیراستان غالب (غالباً راست) است.

این علامت، یکی از اختلالات حس‌های کورتیکال (Cortical sensory modalities) محسوب می‌شود و معمولاً در اثر آسیب به قشر حسی ثانویه (secondary sensory cortex) یا مناطق انجمنی جداری بروز می‌کند.

اصطلاح علمی و دقیق برای این پدیده، Extinction (خاموشی حسی) است. در این حالت، مغز نمی‌تواند محرک همزمان دو طرف را به درستی پردازش کند و یکی را «خاموش» می‌کند.

بررسی تک‌تک گزینه‌ها:

الف) Neglect – بی‌توجهی:
در Neglect، بیمار اساساً به سمت مقابل ضایعه توجه نمی‌کند، حتی وقتی محرک فقط در آن سمت اعمال شود (مثلاً دست چپ لمس شود و بیمار بی‌توجه باشد). در سؤال حاضر، بیمار تحریک جداگانه‌ی دو طرف را حس می‌کند، بنابراین Neglect مطرح نیست.

ب) Extinction – خاموشی حسی:
این گزینه صحیح است. Extinction زمانی اتفاق می‌افتد که فرد فقط در پاسخ به تحریک همزمان دو طرفه، ناتوان از تشخیص یکی از دو تحریک شود. دقیقاً همان حالتی که در سؤال آمده.

ج) Two point discrimination – افتراق دو نقطه:
این تست مربوط به توانایی تمایز دو محرک نزدیک به هم روی یک ناحیه از پوست است. در سؤال، صحبت از تحریک در دو سمت بدن است، نه در یک نقطه، بنابراین این گزینه رد می‌شود.

د) Allesthesia – انتقال حسی:
در Allesthesia، بیمار ممکن است محرک را در محل اشتباهی از بدن احساس کند (مثلاً لمس دست چپ را در سمت راست گزارش کند). در سؤال چنین حالتی دیده نمی‌شود.

نتیجه‌گیری نهایی:

با توجه به اینکه بیمار در پاسخ به تحریک همزمان دو طرفه فقط یکی را درک می‌کند، و در تحریک جداگانه هر دو سمت توانایی تشخیص دارد، علامت Extinction (خاموشی حسی) مطرح است که نشان‌دهنده آسیب در قشر حسی انجمنی نیمکره راست در اغلب موارد است.

پاسخ صحیح: گزینه ب) Extinction


ناتوانی در درک محرک بینایی یا حسی به طور دو طرفه در صورتی که به طور یک طرفه، قادر به درک باشد. چه نام دارد؟
(پرانترنی شهریور ۹۷ – قطب ۳ کشوری [دانشگاه همدان و کرمانشاه])
الف) Alestesia
ب) Extinction
ج) Neglect
د) Tow point discrimination


کلیک کنید تا پاسخ پرسش نمایش داده شود

» پاسخ: گزینه ب

پاسخ تشریحی: 

کلیدواژه‌ها: ناتوانی در درک محرک بینایی یا حسی دو طرفه، درک محرک یک‌طرفه، آسیب قشر مغز، تحریک همزمان، خاموشی حسی

توضیح بر اساس کلیدواژه‌ها:

در این سؤال، فرد می‌تواند یک محرک بینایی یا حسی را وقتی به‌تنهایی اعمال می‌شود تشخیص دهد، اما وقتی هم‌زمان و دو طرفه تحریک دریافت می‌کند، تنها یکی از آن‌ها را درک می‌کند. این پدیده که در آن یکی از محرک‌ها نادیده گرفته می‌شود، به‌ویژه در بیماران دچار آسیب لوب جداری (Parietal lobe lesion) مشاهده می‌شود.

این اختلال در پردازش همزمان محرک‌های دوطرفه، در حس لامسه، بینایی یا شنوایی می‌تواند رخ دهد و اغلب پس از سکته مغزی یا آسیب نیم‌کره غیر غالب بروز می‌کند. اصطلاح علمی دقیق این پدیده “Extinction” (خاموشی حسی یا بینایی) است.

بررسی تک‌تک گزینه‌ها:

الف) Allesthesia – آلاستزیا:
در این حالت، بیمار محرک را در طرف مخالف محل واقعی تحریک احساس می‌کند. این با توصیف سؤال که تأکید بر ناتوانی در درک تحریک دوطرفه دارد، همخوان نیست. پس این گزینه رد می‌شود.

ب) Extinction – خاموشی:
دقیقاً همان حالتی است که در صورت سؤال توصیف شده: بیمار در تحریک یک‌طرفه مشکلی ندارد، اما در تحریک همزمان دو طرفه، یکی از دو محرک را نادیده می‌گیرد. این گزینه صحیح است.

ج) Neglect – نادیده‌انگاری:
در Neglect، فرد به طور کلی به سمت مقابل ضایعه توجه نمی‌کند، حتی در تحریک یک‌طرفه. اما در سؤال آمده که فرد در تحریک یک‌طرفه توانایی تشخیص دارد، پس این گزینه نادرست است.

د) Two point discrimination – افتراق دو نقطه:
این تست مربوط به تمایز بین دو نقطه نزدیک به هم روی یک ناحیه از پوست است، نه تحریک دو طرف بدن. بنابراین این گزینه با توصیف سؤال ارتباطی ندارد و رد می‌شود.

نتیجه‌گیری نهایی:

با توجه به اینکه بیمار در پاسخ به تحریک دوطرفه تنها یک طرف را درک می‌کند، و در تحریک یک‌طرفه مشکلی ندارد، تشخیص Extinction (خاموشی حسی یا بینایی) مطرح است که مربوط به آسیب در قشر جداری (Parietal cortex) است.

پاسخ صحیح: گزینه ب) Extinction



کپی بخش یا کل این مطلب «آینده‌‌نگاران مغز» تنها با کسب مجوز مکتوب امکان‌پذیر است. 


» کتاب بیماری‌های مغز و اعصاب آینده‌نگاران مغز


» کتاب بیماری‌های مغز و اعصاب آینده‌نگاران مغز


» کتاب بیماری‌های مغز و اعصاب آینده‌نگاران مغز
»» تمامی کتاب

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: ۵ / ۵. تعداد آراء: ۲

اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهید.

داریوش طاهری

نه اولین، اما در تلاش برای بهترین بودن؛ نه پیشرو در آغاز، اما ممتاز در پایان. ——— ما شاید آغازگر راه نباشیم، اما با ایمان به شایستگی و تعالی، قدم برمی‌داریم تا در قله‌ی ممتاز بودن بایستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا