چرا فراموش میکنیم؟ معرفی کتاب فراموشکاری، نوشته زیگموند فروید
چرا فراموش میکنیم؟ معرفی کتاب فراموشکاری، نوشته زیگموند فروید
فراموش کردن تأثیرات و مقصودها
یک پزشک: اگر واقع بینانه به عملکرد حافظه توجه کنیم، به جای برداشت اغراق آمیز از نیروی مغز آدمی، به درک و احساسی فروتنانه دست مییابیم.
هیچ نظریه روان شناختی مبتنی بر منطق تاکنون نتوانسته است به خاطر سپردن یا فراموش کردن را توجیه کند. در واقع تحلیل همه جانبهای در این عرصه انجام نگرفته است. بررسی رؤیاها و موارد آسیبشناسی روان شناختی نشان داده است برخی خاطرهها که سالها پیش در قعر غبار فراموشی فرو رفته، ناگهان در سطح حافظه ظاهر میشود، فراموشی و فراموشکاری به معمایی پیچیدهتر از خود حافظه تبدیل شده است.
هر چند اکنون به بینشهایی دست یافتهایم که عموما پذیرفته شدهاند، مثلا تصور میکنیم که فراموشی جریانی است که خود به خود با گذر زمان حادث میشود. ما بر این واقعیت تاکید داریم، وقتی چیزی فراموش میشود، مجموعهای از تأثیرات و تأثرات زمینهسازی میکنند تا چنین اتفاقی رخ دهد. میدانیم تحت شرایطی برخی خاطرات با سرسختی باقی میمانند و یا پیش از آن که در بوته فراموشی قرار گیرند امکان مییابند جان تازه پیدا کنند. در زندگی هر یک از ما موارد بیشماری پیش میآید، که میزان اطلاعات و دانش ما از موضوعی که پیش از این مطلع بودیم، اندک شده است. کافی است به گفتگوی دو نفر که تجربیات و خاطرات مشترک دارند، گوش فرا دهیم،
مثلا دو نفری که به اتفاق سفر کردهاند و پس از مدتی دارند خاطرات خود را بازگو میکنند. حادثهای در این سفر برای یکی چنان فراموش شده که انگار چنین اتفاقی رخ نداده است. در حالی که برای دیگری بیآن که تفاوت با اهمیت ویژهای داشته باشد، در حافظهاش شفاف و دست نخورده باقی مانده. حتی عناصر مهم و تعیینکنندهای که حافظه آنها را گزینش میکند، باز هم از محفظه شعور میگریزد.
با این نیت که سهمی در علت یابی فراموشکاری داشته باشم، طبق عادت، موارد فراموشکاری خود را با تحلیل روانشناختی بررسی میکنم. معمولا مواردی را مورد پژوهش قرار میدهم که چیزی را فراموش کردهام که اصلا انتظارش را نداشتهام. اضافه میکنم که عموما دلم نمیخواهد فراموشکار باشم.
باید یادآوری کنم که من در جوانی از حافظهای فوق العاده قوی برخوردار بودم. در دبستان که بودم میپنداشتم کاری عادی و طبیعی است که وقتی صفحهای از کتابی را میخواندم، میتوانستم پس از بستن کتاب تمام مضمون آن صفحه را کلمه به کلمه از بر بخوانم، یا اندکی پیش از ورود به دانشگاه پس از شنیدن سخنرانیهای علمی میتوانستم بدون انداختن حتی یک کلمه آن را به صورت مکتوب در آورم. آنچه از آن حافظه معجزه آسایم باقی مانده بود در روزهای پرتنش آخرین امتحانات شفاهی دکتریام به کار بستم. پاسخهایی به سوالات ممتحنها دادم که مو به مو درست همان متنهایی بود که من به طور شتابزده در کتابهای درسیام خوانده بودم.
از آن پس توانایی استفاده از انبار اطلاعاتی که در حافظه داشتم رو به وخامت گذاشت، تا این که اخیرا ترفندهایی به فکرم رسید که به مدد آنها بتوانم از انبان حافظهام بهرهگیری بهتری بکنم. من باب مثال، اگر مریضی به مطب میآمد میگفت که پیش از این هم مرا دیده است ولی من به جا نمیآوردم، و به خاطر نمیآوردم که چند وقت از دیدار پیشین ما گذشته است، میکوشیدم با حدسیاتی به سالهای گذشته برگردم با توجه به یادداشتهایم و یا اطلاعاتی که مریض در حین مشاوره میداد آن وقت فاصله زمانی ده ساله را حداکثر با شش ماه اشتباه به یاد میآوردم. (۱) حالا درست همین روش را موقعی به کار میگیرم که با اشخاصی برخورد میکنم که چهرهای آشنا دارند و برای رعایت ادب نمیگویم که نمیشناسمش، مثلا از آنها حال بچههایشان را میپرسم. وقتی از رشد و پیشرفت بچهها صحبت میکنند سن بچهها را به اختلاف یکی دو ماه حدس میزنم، هر چند دشوار است که به دقت تعیین کنم چطور با این پرس و جوها بقیهی چیزها را تخمین میزنم. اخیرا با جسارت بیشتر بیآن که پدری از بی اطلاعی من ناراحت شود خود به خود به وضع فرزند او پی بردم. در این روش من از خاطره خودآگاهم به سوی خاطره ناخود آگاهم که گنجینهای است از اطلاعات نقب میزنم.
برای روشن شدن موضوع به شرح مثالهای چشمگیری از فراموشکاریهایی میپردازم که برای خود من اتفاق افتاده است. من تمایزی قائلام، میان فراموش کردن تأثرات و تجربیات یعنی آن چه را که مشاهده کردهام و با انجام دادهام با آن چه را که قصد انجام داشتهام و به بوته فراموشی سپرده شده و شرح خواهم داد مشاهدات متفاوتی را که نتیجه واحدی داشتهاند: پشت صحنهی همهی فراموشکاریها موارد «بی میلی یا بیزاری» نهفته است.
الف: فراموشی تاثرات و معلومات
۱) یکی از تابستانها همسرم حرکتی کرد که باعث ناراحتیام شد هر چند دلیل مهمی نداشت. دور میز رستورانی که غذای روز سرو میکردند نشسته بودیم، رو به روی میز ما مردی بود اهل وین که من میشناختمش و او هم مرا به خاطر داشت. به دلایلی دلم نمیخواست باب مراوده را باز کنم. همسرم که خبر داشت او مرد مشهوری است، آشکارا حرفهای او با همصبحتیهایش را استراق میکرد و همزمان درست درباره موضوع صحبت آنها از من سؤالاتی میکرد. من ناراحت شدم و حتی از کوره در رفتم. چند هفته بعد قصد داشتم این مطلب را گله کنان برای زنی از بستگانمان شرح دهم ولی هرچه سعی کردم حتی یک کلمه از موضوع صحبت آنها در خاطرم نمانده بود. از آن جا که من معمولا با اکراه هم که شده جزئیات حادثهای را که برایم اتفاق افتاده به یاد دارم، ولی فراموشکاریام در این مورد ناشی از دلگیری ای بود که همسرم به وجود آورده بود.
اخیرا بار دیگر اتفاقی نظیر همین برایم روی داده است. میخواستم برای یکی از دوستان نزدیکم کار خنده داری که چند ساعت پیش همسرم انجام داده بود، تعریف کنم که به کلی از خاطرم زدوده شده بود. مجبور شدم از همسرم بخواهم که موضوع را خودش بازگو کند. به سادگی میتوان مشاهده کرد که این فراموشکاریها به طور طبیعی برای این به وجود آمده تا مانع مشکلات و دلخوریهایی شود که از قضاوتهای اعضای نزدیک خانواده ناشی میشود.
۲) خانمی که تازه وارد وین شده بود و با این شهر آشنایی قبلی نداشت، برای نگهداری مدارکش به یک گاوصندوق کوچک نیاز داشت، من قول داده بودم، برای او تهیه کنم. وقتی این قول را میدادم، ویترینهای روشن مغازههایی در ذهنم شکل گرفت که پر از گاوصندوق بود و من بارها از کنار آنها رد شدهام. هرچه تلاش کردم اسم خیابان به یادم نیامد، ولی اطمینان داشتم که با عبور از چند خیابان وین آن را پیدا میکنم چون تردیدی نداشتم که دفعات زیادی از کنار آن عبور کردهام. ولی چه قدر دلگیر شدم وقتی همه خیابانهای شهر را زیر پا گذاشتم و نتوانستم فروشگاههایی را که فروشنده گاوصندوق بودند پیدا کنم. با درماندگی به فکرم رسید به کتابچه راهنمای تولید کنندگان مراجعه کنم و با یافتن نام و نشان محصول به دنبال فروشگاه آن بگردم. با کمترین زور و زحمت نام همان فروشگاهی را که از پهلویش عبور میکردم در کتابچه دیدم. این واقعیت داشت که من به کرات از کنار ویترین این مغازه عبور کرده بودم، هر بار که به دیدن خانواده «م» که سال هاست در همان ساختمان زندگی میکنند، میرفتم این ویترین را میدیدم. حالا چند سالی است که میان ما شکرآب شده و قطع رابطه کردهایم، من هم بی هیچ دلیلی، از رفتن به آن ناحیه خود به خود پرهیز میکردم. آن روز که در جستجوی ویترین فروشگاه گاوصندوق همه جای شهر را گشتم، بی اختیار از رفتن به این خیابان خودداری میکردم، انگار خیابان ممنوعه بود. پرهیز من از رفتن به طرف آن خیابان آشکارا معلوم بود. سازوکاری که موجب فراموشکاری شد در این مثال واضح به نظر میرسد. من مشکلی با سازنده گاوصندوق نداشتم، شخص دیگری که دلم میخواست از فضای ذهنم دور شود سبب شد که کار به چنین فراموشکاری کشیده شود.
۳) از من دعوت شده بود برای مشاوره پزشکی به دیدن یکی از کارکنان شرکت (بی – آر) بروم. همین طور که راه خانهاش را در پیش گرفتم، ذهنم درگیر این موضوع بود که من باید سالها پیش دفاتر این شرکت را در ساختمانی که بارها از آن دیدن کردهام، دیده باشم. چیزی مبهم در ذهنم باقی مانده بود که تابلو شرکت را در طبقهی اول و مریض را در طبقات بالاتر، میدیدم ولی اکنون نه ساختمان را به خاطر داشتم و نه نام مریضی را که پیش از این ویزیت کردهام. اینها چیزهای بی اهمیتی بود که نمیتوانستم از ذهنم بیرون کنم، سرانجام به روش خودم راهی پر پیچ و خم را برگزیدم و فکرهایم را روی هم ریختم، سر آخر به این نتیجه رسیدم که پنشن فیچر(۱)، جایی که من اغلب بیمارانم را ویزیت میکردم یک طبقه بالاتر از شرکت (بی – آر) قرار دارد. حالا دیگر متوجه شده بودم که دفاتر آن شرکت و محل اقامت مریض کجا بوده است. چیزی که سر در نیاوردم این بود که چرا و چه نیرویی موجب شد که پنشن فیچرو مریضم که در آن جا اسکان داشت را فراموش کنم. هر چه فکر کردم، مثل موارد فوق چه خاطره ناگواری از این جریان دارم، چیزی به ذهنم خطور نکرد. ناگهان یادم آمد وقتی به دیدن بیمار تازه میآمدم مردی در خیابان با من سلام علیک کرد که هر چه فکر کردم او را به جا نیاوردم. ماهها پیش او را دیده بودم و پس از معاینه متوجه شدم که او دچار فلج پیشرفتهای شده و قابل علاج نیست، بعدها شنیدم که او درمان شد و تشخیص من اشتباه بود. شاید این از موارد قلیلی بود که به فلج توام با جنون منتهی میشد، در این صورت تشخیص من درست بود. برخورد با این مرد بود که حواسم را پرت کرده و مرا به یاد تشخیص تردیدآمیزم انداخت. این دو موضوع چندان به هم ارتباط ندارند، ولی مردی که بر خلاف تشخیص من شفا یافته بود کارمند یک شرکت بزرگی بود که بیماران خود را نزد من میفرستادند، این هم یک تشابه اسمی دیگر. پزشکی که در تشخیص بیماری فلج آن مریض مرا همراهی میکرد نامش فیچر بود، درست شبیه اسم آن شرکت فراموش شده که در همان ساختمان (بی – آر) بوده است.
کتاب فراموشکاری
نویسنده : زیگموند فروید
مترجم : حسن اکبریان طبری
انتشارات کتابسرای تندیس
۶۲ صفحه