سبک زندگیعلوم انسانی

راه حلّ اسلامی کردن دانشگاه

امتیازی که به این مقاله می دهید چند ستاره است؟
[کل: ۰ میانگین: ۰]

راه حل اسلامی کردن دانشگاه ها

علم حسی و تجربی معیوب حاضر که منقطع الاول و الآخر است و مبدأ فاعلی و غایی برای طبیعت نمی‏بیند اولاً باید حدّ خود را بشناسد و از نظام خلقت به عنوان طبیعت یاد نکند و درصدد ارائه جهان ‏بینی برنیاید، زیرا فلسفه علمی و بنا نهادن جهان‏ شناسی بر پایه دانش تجربی خطای بزرگی است. منابع معرفتی دیگر؛ یعنی وحی و به تبع آن نقل معتبر و عقل تجریدی (فلسفه) باید عهده‏ دار ارائه جهان‏بینی باشند. ثانیاً سرشت چنین علمی باید بازنگری شود و عیب و نقص اساسی آن برطرف گردد. این امر دوم به اموری بستگی دارد که در رأس آنها تجدید نظر در مقابل قرار دادن علم و دین است.

اگر خواستیم علوم تجربی و متون درسی دانشگاه ها اسلامی گردد باید اولاً عنوان «طبیعت» برداشته شود و به جای آن عنوان «خلقت» قرار گیرد؛ یعنی اگر عالمی بحث می‏ کند که فلان اثر در فلان ماده معدنی هست یا فلان گونه گیاهی چنین خواص و آثاری دارد، با تغییر عنوان یاد شده این گونه می‏ اندیشد و آن را تبیین می‏کند که این پدیده‏ ها و موجودات چنین آفریده شده ‏اند. ثانیاً عنوان خالق که مبدأ فاعلی است ملحوظ باشد؛ یعنی آفریدگارِ حکیم صحنه خلقت را چنین قرار داده است که دارای آثار و خواص ویژه ‏ای باشند. ثالثاً هدف خلقت که پرستش خدا و گسترش عدل و داد است به عنوان مبدأ غایی منظور شود. رابعاً محور بحث دلیل معتبر نقلی؛ مانند آیه قرآن یا حدیث صحیح قرار گیرد. خامساً از تأییدهای نقلی یا تعلیل های آن استمداد شود. سادساً در هیچ موردی دعوای «حسبنا العقل» نباشد، چنان که ادعای «حسبنا النقل» مسموع نشود. سابعاً تفسیر هر جزئی از خلقت با در نظر گرفتن تفسیر جزء دیگر آن باشد تا از سنخ تفسیر تکوین به تکوین به شمار آید؛ نظیر تفسیر تدوین به تدوین، زیرا هر موجودی از موجودهای نظام آفرینش آیه، کلمه و سطری از آیات، کلمات و سطور کتاب جامع تکوین الهی است.

در این صورت ارتباط موضوع دانش عالمان علوم طبیعی با خالق هستی‏ بخش هم به لحاظ مبدأ آفرینش و هم به لحاظ مقصد و منتهای آن و هم به جهت صراط مستقیم محفوظ می‏ماند؛ اما اگر این نظم خاص اتفاق نیفتد و همچنان بر آن نگاه معیوب که طبیعت را منقطع الاول و الآخر تصور می‏کند، اصرار ورزیده شود چاره‏ ای جز آن نیست که همچنان به شانس و تصادف بسنده کنند یا کار را به خود طبیعت استناد دهند و از این نکته که کسی طبیعت را به این صورت درآورده، غفلت ورزند و جهان را مانند انسان و انسان را بسان جهان، پوچ و بی‏ معنا تفسیر کنند. انسان به دنیا می‏آید و رشد می‏کند و می ‏پوسد؛ مانند دیگر پدیده ‏های طبیعی بی‏ آنکه از پوست به در آید و غایت و هدفی متعالی را تعقیب کند.

حاصل آنکه پس از قدم اوّل؛ یعنی خلقت را به جای طبیعت نشاندن و مبدأ و هدف را ملحوظ داشتن، نوبت به قدم دوم و… می‏رسد؛ یعنی کنار زدن منطق قارونی و باور به اینکه عقل و دانش سرمایه و موهبت الهی است و همچنان که نقل همتای عقل، عطای خداوند و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است، عقل و علم نیز موهبت خدا و حجت او برای شناخت دین است، بنابراین در علوم تجربی هر جا در حکمت نظری از بود و نبود خبر داد حجت خداست و هر جا در حکمت عملی از باید و نباید خبر داد باز هم حجت خداست. تفسیر عالمانه فعل و قول خدا هر دو حجت است و هر دو تأمین کننده محتوای اسلام هستند.

در زمینه اسلامی کردن علوم و دانشگاهها از هرگونه افراط و تفریط باید دوری جست و نباید تصور کرد علم اسلامی؛ یعنی فیزیک و شیمی اسلامی تافته ‏ای جدا بافته از علوم طبیعی رایج است. منشأ چنین گمانی آن است که نسبت علم دینی به علم رایج را نسبت فرش دستباف با فرش ماشینی بدانیم و تخیل کنیم که علم دینی محتوایی کاملاً متفاوت از علم رایج در اختیار می‏گذارد و چون مشاهده می‏کنیم که از دلِ علم دینی فیزیک و شیمی متفاوتی به دست نمی‏آید، به این تصور کشانده می‏شویم که از اساس منکر امکان اسلامی کردن علوم گردیم.

ایده اسلامی کردن علوم همان‏طور که اشاره شد در نتیجه آشتی دادن علم با دین و رفع غفلت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی و برطرف کردن بیگانگی و فاصله‏ ای که به نادرست میان علم و دین برقرار شده، حاصل می‏آید؛ نه آنکه از روش تجربی دست برداشته و سازوکار کاملاً جدید و بدیعی برای علوم طبیعی پیشنهاد شود. حقیقت آن است که اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم تجربی رایج است و اینکه علوم طبیعی را هماهنگ و سازگار با دیگر منابع معرفتی ببینیم؛ نه آنکه اساس علوم رایج را ویران کرده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخه ‏های مختلف علوم انتظار بکشیم.

علم اگر علم باشد؛ نه وهم و خیال و فرضیه محض، هرگز غیراسلامی نمی ‏شود. علمی که اوراق کتاب تکوین الهی را ورق می‏زند و پرده از اسرار و رموز آن برمی‏دارد به ناچار اسلامی و دینی است و معنا ندارد که آن را به دینی و غیردینی و اسلامی و غیراسلامی تقسیم کنیم.
بر این اساس علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین یا طمأنینه عقلائیه است و در مرز فرضیه و وهم و گمان به سر نمی‏برد، یقیناً اسلامی است، هرچند شخص فیزیکدان ملحد و یا شاکّ باشد. اینکه او به سبب اعوجاج و الحادش ارتباط عالم طبیعت با خدا را قطع کرده و[منزلت عقل در هندسه معرفت دینی – صفحه ۱۴۹]

علم حسی و تجربی معیوب حاضر که منقطع الاول و الآخر است و مبدأ فاعلی و غایی برای طبیعت نمی‏بیند اولاً باید حدّ خود را بشناسد و از نظام خلقت به عنوان طبیعت یاد نکند و درصدد ارائه جهان ‏بینی برنیاید، زیرا فلسفه علمی و بنا نهادن جهان‏ شناسی بر پایه دانش تجربی خطای بزرگی است. منابع معرفتی دیگر؛ یعنی وحی و به تبع آن نقل معتبر و عقل تجریدی (فلسفه) باید عهده‏ دار ارائه جهان‏بینی باشند. ثانیاً سرشت چنین علمی باید بازنگری شود و عیب و نقص اساسی آن برطرف گردد. این امر دوم به اموری بستگی دارد که در رأس آنها تجدید نظر در مقابل قرار دادن علم و دین است.
باید توجه کرد که دین در منظری فراتر از علم می ‏نشیند و علم و عقل را داخل در حریم خویش جای می‏دهد. علم عقلی (تجربی و تجریدی) در درون هندسه معرفت دینی واقع می‏شود و در کنار و همراه نقل عهده ‏دار ترسیم معرفت محتوای دین می‏گردد، پس اگر چالش و تعارضی متصور شود میان علم و نقل است و هرگز میان علم و دین تعارضی نیست. در این صورت از یک سو علوم و دانش طایفه ‏ای از مشتغلین به دین ‏شناسی که متمرکز بر ادله نقلی هستند و در حوزه‏ های علمی به فهم و تفسیر آنچه خدا گفته مشغول ‏اند و قول خدا را محور و موضوع تلاش علمی خویش قرار داده ‏اند، دینی و اسلامی است.
از سوی دیگر در کنار حوزه ‏های علمی، دانشگاههای اسلامی قرار می‏گیرد که همت خود را مصروف ادراک و فهم فعل خدا قرار داده و در صدد تفسیر جهان خلقت است. اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست می‏دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می‏شود، پس داشتن دانشگاه اسلامی منوط به داشتن علوم اسلامی است و این علم زمانی فراهم می‏شود که اولاً علم را به حریم هندسه معرفت دینی راه دهیم و چتر دین را بر سر آن بگسترانیم و ثانیاً طبیعت را خلقت ببینیم و میان طبیعت‏ شناسی و الهیات وفاق و آشتی برقرار کنیم و از سیر افقی فقط در مسیر علم دست بر داریم و هرگونه فکر ناب، اندیشه سَرَه، عقل صرف و ره اورد علم صائب را موهبت الهی بدانیم که به انسان عطا کرده است.

اگر خواستیم علوم تجربی و متون درسی دانشگاه ها اسلامی گردد باید اولاً عنوان «طبیعت» برداشته شود و به جای آن عنوان «خلقت» قرار گیرد؛ یعنی اگر عالمی بحث می‏ کند که فلان اثر در فلان ماده معدنی هست یا فلان گونه گیاهی چنین خواص و آثاری دارد، با تغییر عنوان یاد شده این گونه می‏ اندیشد و آن را تبیین می‏کند که این پدیده‏ ها و موجودات چنین آفریده شده ‏اند. ثانیاً عنوان خالق که مبدأ فاعلی است ملحوظ باشد؛ یعنی آفریدگارِ حکیم صحنه خلقت را چنین قرار داده است که دارای آثار و خواص ویژه ‏ای باشند. ثالثاً هدف خلقت که پرستش خدا و گسترش عدل و داد است به عنوان مبدأ غایی منظور شود. رابعاً محور بحث دلیل معتبر نقلی؛ مانند آیه قرآن یا حدیث صحیح قرار گیرد. خامساً از تأییدهای نقلی یا تعلیل های آن استمداد شود. سادساً در هیچ موردی دعوای «حسبنا العقل» نباشد، چنان که ادعای «حسبنا النقل» مسموع نشود. سابعاً تفسیر هر جزئی از خلقت با در نظر گرفتن تفسیر جزء دیگر آن باشد تا از سنخ تفسیر تکوین به تکوین به شمار آید؛ نظیر تفسیر تدوین به تدوین، زیرا هر موجودی از موجودهای نظام آفرینش آیه، کلمه و سطری از آیات، کلمات و سطور کتاب جامع تکوین الهی است.
در این صورت ارتباط موضوع دانش عالمان علوم طبیعی با خالق هستی‏ بخش هم به لحاظ مبدأ آفرینش و هم به لحاظ مقصد و منتهای آن و هم به جهت صراط مستقیم محفوظ می‏ماند؛ اما اگر این نظم خاص اتفاق نیفتد و همچنان بر آن نگاه معیوب که طبیعت را منقطع الاول و الآخر تصور می‏کند، اصرار ورزیده شود چاره‏ ای جز آن نیست که همچنان به شانس و تصادف بسنده کنند یا کار را به خود طبیعت استناد دهند و از این نکته که کسی طبیعت را به این صورت درآورده، غفلت ورزند و جهان را مانند انسان و انسان را بسان جهان، پوچ و بی‏ معنا تفسیر کنند. انسان به دنیا می‏آید و رشد می‏کند و می ‏پوسد؛ مانند دیگر پدیده ‏های طبیعی بی‏ آنکه از پوست به در آید و غایت و هدفی متعالی را تعقیب کند.

حاصل آنکه پس از قدم اوّل؛ یعنی خلقت را به جای طبیعت نشاندن و مبدأ و هدف را ملحوظ داشتن، نوبت به قدم دوم و… می‏رسد؛ یعنی کنار زدن منطق قارونی و باور به اینکه عقل و دانش سرمایه و موهبت الهی است و همچنان که نقل همتای عقل، عطای خداوند و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است، عقل و علم نیز موهبت خدا و حجت او برای شناخت دین است، بنابراین در علوم تجربی هر جا در حکمت نظری از بود و نبود خبر داد حجت خداست و هر جا در حکمت عملی از باید و نباید خبر داد باز هم حجت خداست. تفسیر عالمانه فعل و قول خدا هر دو حجت است و هر دو تأمین کننده محتوای اسلام هستند.
در زمینه اسلامی کردن علوم و دانشگاهها از هرگونه افراط و تفریط باید دوری جست و نباید تصور کرد علم اسلامی؛ یعنی فیزیک و شیمی اسلامی تافته ‏ای جدا بافته از علوم طبیعی رایج است. منشأ چنین گمانی آن است که نسبت علم دینی به علم رایج را نسبت فرش دستباف با فرش ماشینی بدانیم و تخیل کنیم که علم دینی محتوایی کاملاً متفاوت از علم رایج در اختیار می‏گذارد و چون مشاهده می‏کنیم که از دلِ علم دینی فیزیک و شیمی متفاوتی به دست نمی‏آید، به این تصور کشانده می‏شویم که از اساس منکر امکان اسلامی کردن علوم گردیم.
ایده اسلامی کردن علوم همان‏طور که اشاره شد در نتیجه آشتی دادن علم با دین و رفع غفلت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی و برطرف کردن بیگانگی و فاصله‏ ای که به نادرست میان علم و دین برقرار شده، حاصل می ‏آید؛ نه آنکه از روش تجربی دست برداشته و سازوکار کاملاً جدید و بدیعی برای علوم طبیعی پیشنهاد شود. حقیقت آن است که اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم تجربی رایج است و اینکه علوم طبیعی را هماهنگ و سازگار با دیگر منابع معرفتی ببینیم؛ نه آنکه اساس علوم رایج را ویران کرده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخه ‏های مختلف علوم انتظار بکشیم.

علم اگر علم باشد؛ نه وهم و خیال و فرضیه محض، هرگز غیراسلامی نمی ‏شود. علمی که اوراق کتاب تکوین الهی را ورق می‏زند و پرده از اسرار و رموز آن برمی ‏دارد به ناچار اسلامی و دینی است و معنا ندارد که آن را به دینی و غیردینی و اسلامی و غیراسلامی تقسیم کنیم.
بر این اساس علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین یا طمأنینه عقلائیه است و در مرز فرضیه و وهم و گمان به سر نمی‏برد، یقیناً اسلامی است، هرچند شخص فیزیکدان ملحد و یا شاکّ باشد. اینکه او به سبب اعوجاج و الحادش ارتباط عالم طبیعت با خدا را قطع کرده و [منزلت عقل در هندسه معرفت دینی – صفحه ۱۴۹]

آیا این مقاله برای شما مفید بود؟
بله
تقریبا
خیر

داریوش طاهری

اولیــــــن نیستیــم ولی امیـــــد اســــت بهتـــرین باشیـــــم...!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا