آموزههای شناختی برای آموزش در دنیای مجازی

آموزههای شناختی برای آموزش در دنیای مجازی
مدارس، در طول پیشینهی بیش از یکصد سال خود، روشها و فنونی ابداع کردهاند که به آنها امکان میدهد تا موقعیتهایی برای «یادگیری» کودکان و نوجوانان خلق کنند. این آموزهها، در فرهنگها و جوامع مختلف، به شکلهای متفاوتی بروز پیدا کرده و به مدارس ماهیت متمایزی داده است. اما، در حال حاضر، تجربهی مشترک جهانی همهگیری ویروس کرونا شرایط یادگیری برای معلمان و دانشآموزان را در سرتاسر جهان به یکدیگر شبیه ساخته است و این حس مشترک میتواند به بازاندیشی دربارهی مسائل یادگیری، راهبردها و امکانهای جدید کمک کند.
اکنون که شرایط آموزش و یادگیری تغییر یافته است، در مجموعه گزارشهایی که با حمایت ستاد توسعهی علوم و فناوریهای شناختی منتشر خواهد شد، به مسائل آموزش و یادگیری در شرایط جدید نگاهی دوباره خواهیم داشت و تلاش خواهیم کرد تا از منظر شناختی، روشهایی برای غلبه بر این مسائل ارائه کنیم.
علوم شناختی
علوم شناختی بهعنوان یک حوزهی مطالعاتی بینرشتهای به مطالعهی ذهن و مغز و نحوهی کارکرد آن میپردازد. این علم در طول دهههای اخیر آگاهیهای زیادی دربارهی اینکه ذهن و مغز چگونه یاد میگیرند در اختیار ما قرار داده است. یافتههای حاصل از مطالعات ذهن و مغز نشان میدهند که یادگیری یکی از عالیترین کارهایی است که ذهن و مغز انجام میدهند. این یافتهها، ذهنیت رایج دربارهی یادگیری را به چالش کشیدهاند و چارچوبی جدید برای فهم این پدیده ایجاد کردهاند.
ذهنیت ما دربارهی یادگیری
بسیاری، یادگیری را برابر با داشتن پاسخ میدانند؛ گویی که دانش چیزی مانند یک سیب یا مداد است که میتوان آن را در دست گرفت و یا در جعبهای قرار داد (جعبهی حافظه)، این گروه، برای اطمینان از یادگیری، شرایطی فراهم میکنند تا به آن «جعبه» دسترسی پیدا کنند و مطمئن شوند چیزهایی را که در آن قرار داده شده است واقعاً همانجا هستند (نظام سنجش یادگیری)! اما آیا یادگیری همین است که ما در سنتهای مدرسهای به آن عادت کردهایم؟ برای پیدا کردن راهحل مسائل آموزش که در حال حاضر با آنها مواجهایم، مهمترین چیزی که نیاز داریم این است که بدانیم یادگیری چیست و در ذهن آدمی چگونه اتفاق میافتد.
یادگیری عبارت است از ساختن مهارتهای جدید، درک مفهومی جدید و فرایند درونی کردن ایدههای جدید به نحوی که آنها به طور شخصی معنادار و کاربردی شوند.
یافتههای علوم شناختی نشان دادهاند که یادگیری از طریق سه فرایند زیربنایی اتفاق میافتد؛ بنابراین خوب است ما معلمان با آنها آشنا باشیم. این فرایندها عبارتاند از: فرایندهای شناختی، فرایندهای هیجانی و عاطفی، فرایندهای اجتماعی و فرهنگی.
این سه فرایندکه زیربنایی برای یادگیری محسوب میشوند به صورت درهمتنیده هستند. بنابراین، اگر فرایندهای شناختی «تفکر» ما را میسازند، در عین حال باید این نکته را در نظر بگیریم که تفکر ماهیتاً هیجانی- اجتماعی است. به عبارت دیگر، آنچه در ذهن ما شکل میگیرد به فرایندهای هیجانی و فرهنگی- اجتماعی وابسته است.
فرایندهای شناختی- هیجانی- اجتماعی
انعطافپذیری، بهعنوان ویژگی اصلی مغز، امکان یادگیری را فراهم میکند. در واقع، مغز از طریق تقویت، تضعیف، حذف و اضافه شدن پیوندهای سلولی تغییر مییابد. از فرایندهای شناختی پایه میتوان به بازداری پاسخ، حافظهی کاری، و تغییرپذیری توجه اشاره کرد که در تعیین اهداف، برنامهریزی و سازماندهی رفتارها نقش دارند. از سوی دیگر، مرکز پردازشهای هیجانی- عاطفی مغز مسئول شکلگیری حالات ذهنی مانند برانگیختگی، بیحوصلگی و ملال، تحسین، انزجار، مهربانی، ترس، خشم و … است. مطالعات متعددی نشان دادهاند، احساساتی که ما تجربه میکنیم در پیوند با فرایندهای شناختی قرار دارند- به این معنا که حالت هیجانی هر یک از فرایندهای شناختی بر چگونگی عملکرد آن تأثیر دارد. همچنین، ویژگیهای فرهنگی- اجتماعی بر نحوهی بروز و تجربهی این احساسات تأثیر میگذارند. زیرا، رشد مغز ماهیتاً امری فرهنگی- اجتماعی است و طبیعت و سرشت انسانیِ ما تحت تأثیر وضعیتهای اجتماعی – فرهنگی شکل میگیرد و سازمان مییابد. این نکته مؤید آن است که ذهن اساساً یک پدیدهی اجتماعی- فرهنگی است. بنابراین، با توجه به ارتباط عمیق میان فرایندهای شناختی و هیجانی- عاطفی و تأثیرپذیری هیجانات و عواطف از فرهنگ، میتوان ادعا کرد که «یادگیری» رویدادی حاصل از فرایندهای شناختی- هیجانی و متأثر از فرهنگ و وضعیت اجتماعی است.
ما تلاش کرده ایم در گزارشهای آماده شده کاربرد نکات بالا در طراحی آموزشهای آنلاین، سنجش و ارزیابی و … را به اختصار نشان دهیم. محمود تلخابی